بازگشت

در ذکر آنانکه در غيبت کبري خدمت آن جناب رسيدند


در ذکر حکايات و قصص آنان که در غيبت کبري به خدمت امام زمان عليه السلام رسيدند چه آن که در حال شرفيابي شناختند آن جناب را يا پس ازمفارقت معلوم شد از روي قرائن قطعيه که آن جناب بود و چه آنان که واقف شدند بر معجزه از آن جناب در بيداري يا خواب يا بر اثري از آثار داله بر وجود مقدس آن حضرت که همه آن حکايات در اثبات اين مطلب که مقصود کلي اين بابست شريکند حتي آنچه در خواب ديده شده. در بادي نظر چنان مي نمايد که معجزه به توسط خواب دلالت بر بقا و حيات حاليه نکند مثل ساير معجزات که پس از رحلت ساير ائمه عليهم السلام ديده مي شود و لکن در اين جا ديدن معجزه از آن جناب منفک نشود از دلالت بر بقاي آن وجود مقدس چه در ميان مسلمين کسي نباشد که براي حضرت عسکري عليه السلام فرزندي قائل باشد که داراي مقام امامت و کرامت شده آن گاه وفات کرده. چه دانستيم که منکرين و خصماي اماميه يا منکر اصل وجود فرزندند براي حضرت عسکري عليه السلام و يا گويند در کودکي مرده جز آن شخص سمناني که گفته است آن حضرت نوزده سال قطب بود آن گاه وفات کرد. ما الحمد لله ثابت کرديم کذب او را بلکه احتمال اشتباه در اصل اسم آن که او گفته و خود اعتراف کرده که مردود طرفين است و بالجمله اين قول شاذ ضعيف



[ صفحه 376]



قابل ذکر آن نيست در ميان اقوال مسلمين و هر که از مسلمين قايل به اصل وجود آن حضرت و داشتن مقام کرامت و اعجاز شده قايل است به بقاي آن جناب. و ما اگر چه در اين کتاب بناي استقصاي حالات آن جناب نداشتيم و از اين جهت به ذکرتمام معجزات و آنان که در غيبت صغري به شرف حضور مشرف شدند نپرداختيم و لکن اجمال ذکر اسامي ايشان در اين جا اشاره کرده آن گاه به اصل مقصود مي پردازم. ابتدا مي کنيم اول به ذکر خبري که صدوق در کمال الدين نقل کرده در ضبط اسامي آنها و سپس آنچه به نظر رسيده بر آن ملحق مي کنيم.

شيخ در کتاب مذکور روايت کرده از محمد بن ابي عبد الله کوفي که او ذکر کرده است عدد کساني که به او رسيده از آنها که واقف شدند بر معجزات قائم عليه السلام و ديدند آن جناب را از وکلا در بغداد عمري و پسر او و حاجز و بلالي و اسحق و از اهل همدان محمد بن صالح و از اهل ري بسامي و اسدي يعني خود محمد بن ابي عبدالله کوفي راوي و از آذربايجان قاسم بن علاء و از اهل نيشابور محمد بن شاذان نعيمي و از غير وکلا از اهل بغداد ابوالقاسم بن ابي حابس و ابو عبدالله کندي و ابو عبد الله (بن جنيد خ) جنيدي و هرون قزاز و نيلي (نيل خ) و ابوالقاسم بن دبيس (رئيس) و ابوعبد الله بن فروخ و مسرور طباخ غلام ابي الحسن عليه السلام و احمد



[ صفحه 377]



و محمد دو پسر حسن و اسحق کاتب از بني نوبخت و صاحب پوستين و صاحب کيسه مهر کرده و از اهل همدان محمد بن کشمر و جعفر بن حمدان و محمد بن هرون بن عمران و از دينور حسن بن هرون و احمد پسر برادر او و ابوالحسن و از اصفهان پسر بادشاله و از صميره زيدان و از قم حسن بن نضر و محمد بن محمد و علي بن محمد بن اسحق و پدر او و حسن ابن يعقوب و از اهل ري قائم بن موسي و پسر او (و پدر او خ) و ابو محمد بن هرون و صاحب حصاه و علي بن محمد و محمد بن محمد کليني و ابو جعفر رفاء و از اهل قزوين مرداس و علي ابن احمد و از اهل قايس دو مردو از شهر زور ابن الخال و از فارس مجروح و از مرو صاحب هزار اشرفي و صاحب مال و صاحب رقعه بيضاء و ابو ثابت واز نيشابور محمد بن شعيب ابن صالح و از يمن فضل بن يزيد و حسن پسراو و جعفري و ابن الاعجمي و شمشاطي واز مصر صاحب دو مولود و صاحب مال درمنه و ابو رجاء و از نصيبين ابو محمد بن الوجناء و از اهل اهواز حضيبي (حصين خ). مولف گويد مراد از عمري بنابر معروف ابو عمر عثمان بن سعيد عمري اسدي عسکري سمان است يعني تجارت در روغن مي کرد که وکيل حضرت عسکري و نائب اول حجت عليهما السلام بود و پسرش ابو جعفر محمد بن عثمان عمريست



[ صفحه 378]



و از رجال کشي و رجال شيخ طوسي ظاهر مي شود که مراد از عمري وکيل حفص بن عمرو است که معروف بود به جمال و پسر او محمد است. احتمال اينکه اين دو شخص غير از آن دو شخص باشند بعيد است و احتمال غلط در نسخ آن دو کتاب نيز بعيد و تحقيق حال در علم رجال است و ظاهر اين است که ذکر نکردن او دو باب معظم ديگر رابه جهت درک نکردن او بود زمان ايشان را، چه اسدي مذکور کسي است که احمد بن محمد بن عيسي از او روايت مي کند و بالجمله غير آنچه در آن خبر شريف مذکور است شيخ ابو القاسم حسين بن روح نوبختي تميمي و ابي الحسن علي بن محمد سمري و حکيمه دختر ابي جعفر امام محمد تقي عليه السلام و نسيم خادم ابي محمد عليه السلام و ابي نصرطريف خادم آن حضرت و کامل بن ابراهيم مدني و بدر خادم و عجوزه قابله مربيه احمد بن بلال بن داود کاتب عامي و ماريه خادمه آن حضرت و جاريه ابو علي خيزراني و ابو غانم خادم آن حضرت و جمعي از اصحاب و ابو هرون و معويه بن حکميم و محمد بن ايوب بن نوح و عمر اهوازي و مرد فارسي و محمد بن اسمعيل بن موسي بن جعفر عليهما السلام و ابوعلي بن مطهر و ابراهيم بن عبده نيشابوري و خادمه او ورشبق مازندراني با دو نفر و ابي عبد الله بن صالح و و ابو علي احمد بن ابراهيم بن ادريس و جعفر بن علي الهادي عليه السلام و مردي از جلاوره و ابو الحسين محمد بن محمد بن خلف و يعقوب بن منفوس و ابو سعيد غانم هندي و محمد بن شاذان کابلي و عبدالله سوري و حاجي همداني و سعدبن عبد الله قمي اشعري و ابراهيم بن محمد بن فارس نيشابوري و علي بن ابراهيم بن مهزيار چنانچه شيخ صدوق نقل کرده و لکن به گمان حقير اشتباهي در اسم شده و حکايت علي را گاهي نسبت به او مي دهند و گاهي به ابراهيم و دو واقعه نقل مي کنند و ظاهرا يک واقعه باشد و الله العالم. ابو نعيم انباري انصاري زيدي هرندي و ابو علي محمد بن احمد محمودي



[ صفحه 379]



و علان کليني و ابو الهثيم ديناري سليمان بن ابي نعيم و ابو جعفر احول همداني و محمد بن ابي القاسم علوي عقيقي با جماعتي قريب به سي نفر در مسجد الحرام و جد ابي الحسن بن وجناء و ابوالاديان خادم حضرت عسکري عليه السلام و ابو الحسن محمد بن جعفر حميري و جماعتي از اهل قم و ابراهيم بن محمد بن احمدانصاري و محمد بن عبد الله قمي و يوسف بن احمد جعفري و احمد بن عبد الله هاشمي عباسي و ابراهيم بن محمد تبريزي با سي و نه نفر و حسن بن عبد الله تميمي رندي و زهري و ابو سهل اسمعيل بن علي نوبختي و عقيد سياه نوبي خادم حضرت هادي عليه السلام و مربي حضرت عسکري و يعقوب بن يوسف ضراب غساني يا اصفهاني راوي صلوات کبير و عجوزه خادمه حضرت عسکري عليه السلام که در مکه منزل داشت و محمد بن حسن بن عبد الحميد و بدريا يزيد غلام احمد بن حسن مادراني و ابي الحسن عمري برادر محمد بن عثمان نائب دوم و عبد الله سفياني و ابو الحسن حسني و محمد بن عباس قصري و ابو الحسن علي بن حسن يماني و دو مرد مصري که هر يک دعا براي حمل خواسته بودند و سرورانه عابد متهجد اهوازي و ام کلثوم دختر ابي جعفر محمد بن عثمان عمري و رسول قمي و سنان موصلي و احمد بن حسن بن امد کاتب و حسين بن علي بن محمد معروف به ابن بغدادي و محمد بن حسن صيرفي و مرد بزاز قمي و جعفر بن احمد و حسن ابن وطاه صيدلاني ويل وقف در واسط و احمد بن ابي روح وابي الحسن خضر بن محمد و ابي جعفر محمد بن احمد و ضعيفه دينوري و حسن بن حسين الاسباب آبادي و مرد استر آبادي و محمد بن حصين کاتب مردي و شخص مدايني با رفيقش و علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي والد شيخ صدوق و ابو محمد و علجي و ابو غالب احمد بن محمد بن سليمان زراري و حسين بن حمدان ناصر الدوله و احمد بن سوره و محمد بن حسن بن عبيد الله تميمي و ابي طاهر علي بن يحيي الرازي و احمد ابن ابراهيم بن مفلد و محمد بن علي الاسود داودي و عفيف حامل حرم حضرت از مدينه به سامره و ابو محمد ثمالي و محمد بن احمد و مردي



[ صفحه 380]



که به او توقيع رسيد در عکبر ازعليان و حسن بن جعفر قزويني و مرد فانيمي و ابي القاسم حلبي و نصر بن صباح و احمد بن محمد سراج دينوي ابوالعباس ملقب به استاد و شايد احمد برادر زاده حسن بن هرون باشد که در خبر اسدي گذشت ومحمد بن احمد بن جعفرالقطان وکيل و حسين بن محمد اشعري و محمد بن جعفر وکيل و مرد آبي و ابي طالب خادم مرد مصري و مرداس بن علي و مردي از اهل ربض حميد و ابو الحسن بن کثير نوبختي و محمد بن علي شلمغناني و رفيق ابي غالب زراري و ابن رئيس و هرون بن موسي به الفرات ومحمد بن يزداد و ابو علي نيلي و جعفر بن عمرو ابراهيم بن محمد بن الفرج الزحجي و ابو محمد سروي و غزال يا زلال کنيز موسي بن عيسي هاشمي و ضعيفه صاحب حقه و ابو الحسن احمد ابن احمد بن جابر بلاذري از علماي اهل سنت صاحب تاريخ لاشراف و ابو الطيب احمد بن محمد بن بطه و احمد بن حسين بن ابي صالح خجندي و پسر خواهر ابي بکر بن نخالي عطار صوفي که در اسکندريه به خدمت آن حضرت رسيد و در تاريخ قم از محمد بن علي ماجيلويه روايت کرده به سند صحيح از محمد بن عثمان عمري که او گفت: ابو محمد حسن بن علي عليهما السلام روزي از روزها پسر خود م ح م د مهدي عليه السلام را بر ما عرض کرد و او را بر ما نمود و ما در منزل او سراي کرديم و چهل نفر بوديم. ابو محمد حسن عسکري عليه السلام ما را گفت که اين فرزند پس ازمن امام و پيشواي شماست و خليفه است از قبل من بر شما. فرمان بريد او راو پس از من پراکنده مشويد و به راه متفرق مرويد که در اين هلاک شويد. به حقيقت که بعد از امروز ديگر شما م ح م د مهدي را نخواهيد ديد. محمد بن عثمان گفت: چون ما از خدمت حضرت امام ابي محمد سحن عسکري عليه السلام بيرون آمديم بسي نگذشت که امام از دار دنيا رحلت به دار بقا کرد و از اين جهان نهان شد و در آن جهان عيان گشت.



[ صفحه 381]



اين اشخاص جماعتي هستند که آن حضرت عليه السلام را مشاهده نمودند ويا بر معجزه آن جناب واقف شدند و بعضي به هر دو فيض رسيدند. شايد بيشتر ايشان از صنف دوم باشند و قضايا و حکايات ايشان بحمد الله در کتب اصحاب به اسانيد مختلفه موجود و شايع است چنانکه بر هيچ منصفي که مطلع از حال صاحبان آن کتب باشد و مقام تقوي و فضل و وثاق و احتياط ايشان را به دست آورده باشد، که جمله از ايشان معروفند به صدق و ديانت و علم در نزد اهل سنت، شکي نکند در حصول تواتر معنوي و صدور معجزه از آن جناب. و عدم جواز احتمال کذب جميع آن وقايع هر چند در هر يک از آنها اين احتمال برود، چنانچه به همين نحو ثابت شده صدور معجزه از هر يک از آباي طاهرين آن جناب بلکه آنچه در اين باب ذکر خواهيم نمود از معجزات آن حضرت کافي و شافي است. و بسياري از آنها به حسب سند اتقن و اصح و اعلي است و با تامل صادقانه در آنها حاجتي نيفتد به مراجعت معجزات سابقه و کتب قديمه. ولکن رسانيد حکايات و معجزات مذکوره در اين مقام را به حد قطع و يقين و نماندن شک وموسوسي در قلب به نحوي که وجود مبارک آن حضرت در ميان خلق وجداني شود محتاج به في الجمله تفحص است از حالات ارباب کتبي که از آن کتب جمله اي از آن قصص را برداشتيم وحالات آنان که خود از ايشان به واسطه يا بلا واسطه نقل قول کرده اند جمله اي از آنها را ذکر نموديم که غالبا از علماي ابرار و صلحاي اخيارند و اقل آنچه در ايشان رعايت نموديم صدق و ديانت است که نقل نکنيم در اينجا هر چه از هر که شنيديم. بعون الله تعالي از جهت صدق و وثاقت در نقل همه معتمدين و بسياري از آنها صاحبان مقامات عاليه و کرامات باهره اند و چون خود آن اشخاص با آن که ملاقات نمودند آنها را در حيات و استعلام و استخبار از حالات ايشان مي شود اگر العياذ بالله کسي را در سويداي خاطر ريبه و شکي باشد به واسطه مجالست بيدردان بيخبران از دين و مذهب حسب تکليف بر او لازم است که در مقام تفحص و



[ صفحه 382]



بر آيد که بعون خداوندي به اندک دقتي بر او واضح و روشن شود وجود آن ذات مقدس مانند آفتاب در زيرسحاب و داند و بيند که بر حال او و ساير رعايا دانا و آگاه و درماندگان را آن جا که مصلحت داند فرياد رسد و از مهالک و مزالق نجات دهد.

هر چه خواهد همه در زير دست مبارک و قدرت الهيه او و در خزينه امرش مهياست و آنچه نمي رسد از بي قابليتي و مجانبت و اعراض ماست که از خوان نعم گوناگون الهيه که از براي بندگانش گسترده دست کشيده ايم و چون سگان گرسنه در يوزه کنان براي لقمه ناني در خانه دشمنان مي دويم. البته آن که راضي شده به مبادله آن مائده سماويه و به هر خسيس و دون داخل شود در زمره فذرهم في غمزيهم يعمهون، و مخفي نماند که اين حکايات که ذکر مي شود بر دو قسم است: اول آن که در حکايت قرينه سابقه يا مقارنه يا لاحقه موجود است بر اين که صاحب آن حکايت امام عصر صاحب الزمان صلوات الله عليه است که اصل غرض از ذکر از حکايت است. دوم آن که در اصل حکايت قرينه بر آن مطلب نيست بلکه متضمن است که درمانده يا وامانده در بياباني مثلا مضطر و ناچار شد استغانه کرد يا نکرد که کسي او را به نحو خارق عادت نجات داد مثل حکايت هفتم و هشتم و سي و ششم و چهل و هفتم و پنجاه و هشتم و شصت و ششم و هفتادم و هفتاد و ششم و نود و چهارم و در سه حکايت ديگر که قريب است به اين حکايات و بسا هست تو هم رود در اينها که شايد آن شخص يکي از ابدال و اوليا باشد نه امام زمان عليه السلام و صدور کرامات و خوارق عادات از غير حجج جايز و پيوسته هر طايفه براي علماي صلحا و

اتقيا و زهاد خود نقل مي کنند پس ذکر آنها در خلال اين باب نا مناسب است و لکن ما:



[ صفحه 383]



اولا متابعت نموديم بزرگان اصحاب خود را که امثال آن قضايا را در باب کساني که در غيبت کبري شرفياب شدند نقل فرمودند. و ثانيا در باب هشتم انشاء الله تعالي ثابت خواهيم نمود که داد رسي درماندگان و فرياد رسي بيچارگان يکي از مناصب الهيه آن جناب است که مظلوم مستغيث را اغاثه کند و ملهوف مضطر رااعانت فرمايد. ثالثا بر فرض که آن مغيث شخص آن جناب نباشد ناچار بايد يکي از خواص و مواليان مخصوصه آن جناب باشد پس مضطر اگر خود آن حضرت را نديده کسي را ديده که به خدمت آن جناب رسيده و از براي اثباب مطلوب کافي است. رابعا بر فرض تسليم آنکه از آنها نيز نباشد دلالت کند بر حقيقت مذهب اماميه چه آن شخص که لابد از مسلمين است اگر امامي نباشد اماميه را کافر و قتل ايشان را واجب داند و جزيه نيز از ايشان مانند اهل کتاب نگيرد پس چگونه در مهالک چنين شخصي را به نحو خارق عادت نجات دهد و تمام کلام در آن باب موعود انشاء الله تعالي گفته خواهد شد و حال شروع کنيم در مقصود بعون الملک الودود.