بازگشت

در ذکر جمله اي از خصايص آن جناب


بالنسبه به جميع انبياء و اوصياء گذشته صلوات الله عليهم يا بالنسبه به آن سلسله عليه غير بعضي از اجداد طاهرين خود عليهم السلام اگر چه شرح آن از قوه بيان امثال ما بيرون است چه کسي را که خداي تعالي خبر دهد به همه انبياء ازجناب آدم تا حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم که حاصل آن بشارت آنکه چنين شخص معظمي در خزانه قدرت خود محزون کرده در آخر روزگار که همه انبياء و اوصياء از خدمات تبليغ و اهديا خود فارغ شوند و به جهت غلبه کفر و شقاق و جنود شياطين در عصري جز قليلي در بعضي از بلاد و به راه نيامده ظاهر خواهد نمود و براي او اسباب سلطنت و رياستي مهيا فرموده که تمام جهان را مسخر کند و همه جهانيان را هدايت نمايد و هيچ قريه را آبادي نماند مگر آنکه صداي لا اله الا الله در آن بلند شود نتيجه خدمات جميع حجتهاي خداوند را ظاهر سازد البته چنين رياست کبري را تهيه و اسبابي بايد و استعداد و قابليتي خواهد که عظمت و بزرگي شان به اندازه اين شغل عظيم و خدمت بزرگ باشد که موکول به آن شخص معظم شده و مختص به آن جناب است پس تمام مقدمات آن از خصايص باشد که مقدار کم و کيف و قدر و منزلت آن را جز خداوند جلت عظمته کسي نداند و راه به ادراک آن ندارد ودر دعاي ندبه است



[ صفحه 140]



بنفسي انت من عقيد عزلا يسامي عقد عزت و جلالتي خداوند برايش بسته که کسي را انديشه رسيدن به پايان بزرگي آن نيست.

در غيبت نعماني روايت شده است از کعب الاخبارکه گفت خداي تعالي مي دهد به آن جناب آنچه را به پيغمبران داده و زياده برآن مي دهد به او و او را تفضيل مي دهد و لکن محض تبرک بذکر بعضي از آنچه از اهل عصمت عليهم السلام رسيده و به ظاهر اختصاصي به آن جناب دارد اين اوراق را مزين کرده مي گوييم: اول امتياز نور ظل و شبح آن جناب عليه السلام در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام که ممتازند از انوار انبياء و مرسلين و ملائکه مقربين چنانکه در لقب صد و پنجاهم و صد و شصت و هشتم گذشت.

در غيبت شيخ جليل فضل بن شاذان آمده است به دو سند از عبد الله بن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که چون مرا عروج به معارج سماوات فرمودند به سدره المنتهي رسيدم خطاب از حضرت رب الارباب رسيد که يا محمد گفتم لبيک لبيک اي پروردگار من. خداوند عالميان فرمود که ما هيچ پيغمبري به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم که منقضي شود ايام حيات و نبوت او الا آنکه بر پاي داشت به امر دعوت و به جاي خود وبراي هدايت امت پس از خود وصي خود را به جهت نگاهباني شريعت و ما قرار داديم علي بن ابيطالب را خليفه تو امام امت تو پس حسن وپس حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و حجه بن الحسن. اي محمد سر بالا کن



[ صفحه 141]



چون سر بالا کردم انوار علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين را ديدم و حجت را ديدم در ميان ايشان مي درخشيد که گويا ستاره اي درخشنده است و خداي تعالي فرمود که اينها خليفه ها و حجتهاي منند در زمين و خليفه ها و اوصياي تو نيز بعد از تو، خوشا حال کس که دوست دارد ايشان را و واي بر کسي که دشمن دارد ايشان را.

شيخ جليل ابو الحسين بن محمد بن احمد بن شاذان در ايضاح دفاين النواصب و احمد بن محمد بن عياش در مقتضب الاثرروايت کردند از ابي سليمان که شبان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود گفت که: آن جناب فرمود در شبي که مرا بردند به جانب آسمان خداوند جل جلاله فرمود آمن الرسول بما انزل اليه من ربه گفتم و المومنون فرمود راست گفتي اي محمد. چه کسي راخليفه گذاشتي در ميان امت؟ گفتم بهترين امت را فرمود علي بن ابيطالب؟: گفتم بلي اي پروردگار من. خداي تعالي فرمود من خلق کردم تو را و خلق نمودم علي و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از اولاد او را از اصل نوري از نور خود. و پرسيد اي محمد آيا دوست داري که ببيني ايشان را؟ گفتم بلي اي پروردگار من. فرمود التفات کن به جانب راست عرش. چون نگاه کردم، ديدم علي و فاطمه و شمردند تا حسن بن علي در ميان



[ صفحه 142]



آب تنکي از نور که ايستاده بودند و نماز مي کردند و در ميان ايشان مهدي عليه السلام مي درخشيد چنانکه گويا کوکب درخشنده بود. مستور نماند که اختلاف مضمون اخبارمعراج نه به جهت اختلاف مضمون يک خبراست بلکه به سبب تعدد راوي و حفظ بعضي و نسيان ديگر و اسقاط سومي و غير آن از اسباب اختلاف بلکه محمول بر تعدد معراج است که در همه آنها ازامر ولايت تاکيد مي شد چنان که در خصال صدوق روايت شده که آن جناب را صد و بيست مرتبه عروج دادند و هيچ مرتبه از آن مراتب نبود الا آنکه سفارش فرمود خداي تعالي در آن پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم را به دوستي و ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام زياده از آنچه سفارش فرمود آن حضرت را به باقي فرايض.

در مقتضب خبري ديگر روايت کرده از حضرت باقر عليه السلام در ذکر ائمه عليهم السلام در شب معراج و ديدن انوار ايشان تا آنکه فرمود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که ديدم علي را و شمردند تا حسن بن علي عليهم السلام و الحجة القائم که گويا ستاره درخشاني بود در ميان ايشان. گفتم اي پروردگار من اينها کيستند فرمود اينها ائمه اند و اين قائم حلال مي کند حلال مرا و حرام مي کند حرام مراو انتقام مي کشد از اعداي من اي محمداو را دوست دار و دوست دار کسي را که او را دوست دارد.

دوم شرافت نسب: چه آن جناب دارا است شرافت نسب همه آباء طاهرين خود را عليهم السلام که نسب ايشان اشرف انساب است و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر به قياصره روم و منتهي شود به جناب شمعون صفا وصي حضرت عيسي پس داخل شود در آن سلسله بسياري از انبيا و اوصيا عليهم السلام که شمعون به آنها رسد.



[ صفحه 143]



سوم بردن آن حضرت را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب خداوند تبارک و تعالي به او که مرحبا به تو اي بنده من براي نصرت دين من و اظهار امر من و هدايت عباد من. قسم خوردم به درستي که من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم و به تو عذاب کنم تا آخر آنچه گذشت در باب اول.

چهارم بيت الحمد چنانچه نعماني و مسعودي و غير ايشان روايت کردند از حضرت باقر عليه السلام که فرمود از براي صاحب اين امر عليه السلام خانه اي مي باشد که او را بيت الحمد مي گويند در آن چراغي است که روشن است از آن روز که متولد شده تا آن روز که خروج کند با شمشير خاموش نمي شود.

پنجم جمع ميان کنيه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اسم مبارک آن حضرت و در مناقب روايت است که فرمود: اسم مرا بگذاريد و کنيه مرا نگذاريد.

ششم حرمت بردن نام آن جناب چنانچه گذشت.

هفتم ختم وصايت حجت در روي زمين به آن جناب.

هشتم غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاي قدس که هيچ جزئي از آن به لوث قذرات و کثافت و معاصي بني آدم و شياطين ملوث نشده و موانست و مجالست با ملا اعلي و ارواح قدسيه.

نهم معاشرت و مصاحبت نداستن با کفار و منافقين و فساق و نداشتن خود و تقيه و مدارات با آنها و دوري از ايشان و منزل نکردن در منازل آنان چنان که همه حجتهاي خداوند پيش از بعثت و بعداز آن بلکه در ايام عزلت و غيبت خود داشتند و موالفت و مساورت مي کردند بلکه مناکحت و مزاوجت از طرفين داشتند و سالها با فاسق منافقي حتي مثل مروان نماز مي کردند و دستهايي را مي بوسيدند که خود فرمودند اگر توانايي داشتيم قطع مي نموديم و روز ماه رمضان افطار کردند و امثال اين مصايب را ديدند و خداي تعالي اين حجت عزيز خود را نگاه داشت



[ صفحه 144]



از همه آنها از روز ولادت تا کنون دست ظلمي به دامانش نرسيده و با کافر و منافقي مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته و از حقي به جهت خوف يا مدارات و مهاونه دست نکشيده: همدم وانيسش چون خضر و موالي وخدمش خاصان بوده بالجمله از غبار کردار و رفتار اغيار بر آينه وجود حق نماي آن بزرگوار گردنش ننشسته و از خارستان اجانب خاري به دامان جلالش نخليده و ذلک فضل الله يوتيه من يشاء.

دهم نبودن بيعت احدي از جابران بر گردنش چنانکه که اعلام الوري روايت شده از حضرت امام حسن عليه السلام که فرمود: نيست از ما احدي مگر آنکه واقع مي شود در گردن او بيعتي از براي طاغيه زمان او مگر قائمي که نماز مي کند روح الله عيسي عليه السلام بن مريم خلف او.

در کمال الدين روايت شده است از امام صادق عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر مستور مي شود ولادتش از اين خلق تا انکه نبوده باشد در گردن او بيعتي زماني که خروج کند و خداوند عز و جل در يک شب کار او اصلاح کند

و نيز روايت کرده از حسن بن فضال از حضرت رضا عليه السلام که فرمود گويا مي بينم شيعه را در وقت مفقود شدن چهارم از فرزندان من که جستجو مي کنند از چراگاه پس نمي يابند او را گفتم چرا اي فرزند رسول خدا؟ فرمود به جهت آنکه امام ايشان غايب مي شود از ايشان گفت چرا غايب مي شود؟ فرمود براي اينکه نبوده باشد بر گردن او بيعتي چون برخيزد با شمشير.



[ صفحه 145]



يازدهم داشتن در پشت علامتي مثل علامت پشت مبارک رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که آن را ختم نبوت گويند چنان که گذشت و شايد در آن جناب اشاره به ختم وصايت باشد.

دوازدهم اختصاص دادن خداوند آن جناب را در کتب سماويه و اخبار معراج از ساير اوصيا عليهم السلام به ذکر او به لقب بلکه به القاب متعدده و به زدن نام او چنانچه متفرقا گذشت.

سيزدهم ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براي ظهور موفور السرور آن حضرت که براي تولد و ظهور هيچ حجتي نشده. درکافي روايت شده از حضرت صادق عليه السلام که آيات در آيه شريفه سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق زود بنماييم بر آنها آيات خود را در آفاق و اطراف و در تنهايشان تا روشن شود ايشان را که آن حق است، تفسير فرمودبه آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائم عليه السلام و فرمود که آن حق است از نزد خداوند عزوجل که مي بينند آنرا خلق و لابد است از خروج آن جناب و آن آيات و علامات بسيار است بلکه بعضي ذکر کردند که قريب به چهار صد است و در غيبت بعضي از آنها ثبت شده چون غرض در اين کتاب استقصاي تمام آنچه متعلق به آن جناب است لهذا ذکر ننمودم.

از آن علامات ظهوراست سرخي در آسمان که در بسياري از اخبار وارد شده و به



[ صفحه 146]



روايت نعماني از امير المومنين عليه السلام آن اشک چشم حاملان عرش است بر اهل زمين.

چهاردهم نداي آسماني به اسم آن جناب عليه السلام مقارن ظهور چنان که علي بن ابراهيم در تفسير آيه شريفه و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب گوش فرا دار روزي که منادي ندا کندا ز مکاني نزديک

از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود منادي ندا مي کند به اسم قائم عليه السلام و اسم پدرش يوم يسمعون الصيحه بالحق ذلک يوم الخروج روزي که مي شنوند فرياد را براستي اين است روز خروج فرمود صيحه قائم عليه السلام است.

در کمال الدين روايت شده از امام باقر عليه السلام که فرمود ندا مي کند منادي از آسمان که فلان بن فلان اوست امام و نام او را مي برد

و نيز در آنجا روايت است از زراره از امام صادق عليه السلام که فرمود ندا مي کند منادي به اسم قائم عليه السلام گفت پرسيدم خاص است يا عام؟ فرمود عام است مي شنود هر قومي به زبان خود

و در غيبت نعماني روايت است از امير المومنين عليه السلام که فرمود منادي ندا مي کند از آسمان که اي گروه مردم امير شما فلان است و اين آن مهدي است که پر مي کند زمين را از عدل و داد چنانچه پر شده از ظلم و ستم.



[ صفحه 147]



و در تفسير عياشي روايت است از امام باقر عليه السلام در حديثي طولاني که فرمود به جابر بعد از ذکر بعضي ازعلائم اگر مشتبه شود اين بر شما مشتبه نخواهد شد بر شما صدا از آسمان به اسم او و امر او.

در غيبت نعماني روايت است از آن جناب که فرمود در خبري که ندا مي کند منادي از آسمان به اسم قائم عليه السلام و مي شنود کسي که در مشرقست وکسي که در مغربست نمي ماند خوابيده اي مگر آنکه بيدار مي شود و نه ايستاده اي مگر آن که مي نشيند و نه نشسته اي مگر آنکه بر مي خيزد از خوف آن صدا و فرمود که آن صدا از جبرئيل است در ماه رمضان در شب جمعه بيست و سوم و بر اين مضمون اخبار بسيار بلکه متجاوز از حد تواتر و در جمله از آنها آن را از محتويات شمردند و خواهد آمد

در ذيل حکايت سي و هفتم قصه مدينه عجيبه که در بريه اندلس است که بناي آن قبل از اسکندر است و درعهد عبد الملک آن را يافتند و بر ديوارش ابياتي مکتوب بود که از جمله آنهاست:



حتي يقوم بامر الله قائمهم

من السماء اذ اما باسمه نودي



و عبد الملک از زهري پرسيد از امر اين ندا و منادي. او گفت خبر داد مرا علي بن الحسين عليهما السلام که اين مهدي است از فرزندان فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت هر دو دروغ گفتيد الخ.

شيخ طوسي در غيبت خود روايت کرده از سيف بن عميره که گفت نزد منصور بودم شنيدم که مي گويد ابتدا از پيش خود که اي سيف بن عميره لابد است از منادي که ندا کند به اسم مردي از فرزندان ابيطالب از آسمان؟ گفتم روايت کرده اين را احدي از مردمان گفت قسم به آنکه جانم در قبضه قدرت اوست گوشم شنيد از او که مي گفت لابد است از منادي که ندا کندبه اسم مردي از آسمان



[ صفحه 148]



گفتم يا امير المومنين اين حديثي است که نشنيدم هرگز مانند آن گفت اي شيخ اگر چنين شد پس ما اول کسي هستيم که اجابت مي کنيم او را آگاه باش که او يکي از پسر عموهاي ماست گفتم کدام پسر عموي شما گفت مردي از فرزدندان فاطمه عليها السلام آن گاه گفت اي شيخ اگرنه آن بود که من شنيده بودم از ابي جعفر محمد بن علي که مرا به آن خبر داد آن گاه همه اهل دنيا مرا خبر مي دادند قبول نمي کردم از ايشان و لکن او محمد بن علي است عليهما السلام.

پانزدهم افتادن افلاک از سرعت سير و بطوء حرکت آنها چنان که روايت کرده شيخ مفيد از ابي بصير از حضرت باقرعليه السلام در حديثي طولاني در سير و سلوک حضرت قائم عليه السلام تا آنکه فرمود، درنگ مي کند بر اين سلطنت هفت سال مقدار هر سالي ده سال از اين سالهاي شما آن گاه مي کند خداوند آنچه را که مي خواهد گفت گفتم فداي تو شوم چگونه طول مي کشد سالها؟ فرمود امر مي فرمايد خداوند فلک را به درنگ کردن و کندي حرکت پس براي اين طول مي کشد روزها و سالها گفت گفتم: ايشان مي گويند اگر فلک تغيير پيدا کرد افسد مي شود يعني عالم: فرمود اين قول زنادقه است اما مسلمين پس راهي نيست براي اشان به اين سخن و حال آن که خداوند ماه را شق نمود براي پيغمبر خود صلي الله عليه و آله و سلم و آفتاب را پيش از آن برگرداند براي يوشع بن نون و خبر داد به طول روز قيامت و اينکه آن مثل هزار سالست از آنچه شما مي شمريد



[ صفحه 149]



و نيز روايت کرده که مدت ملک آن حضرت نوزده سالست که طولاني است روزها و ماههاي آن و نيز روايت کرده عبد الکريم خثعمي از امام صادق عليه السلام به نحو خبر سابق

و نيز فضل بن شاذان در غيبت خود روايت کرده از آن جناب که فرمود سلطنت مي کند قائم عليه السلام هفت سال که هفتاد سال مي شود از اين سالهاي شما

و در غيبت شيخ طوسي روايت است در خبري طولاني که خداوند امر مي فرمايد فلک را در زمان آن جناب پس بطئي مي شود گردش او تا اينکه مي شود روز در ايام او مثل ده روز و ماه مثل ده ماه و سال چون ده سال شما و لکن در جمله اخبار رسيده که مدت سلطنت آن جناب بيشتر از اين است.

در غيبت فضل بن شاذان روايت شده از حضرت باقر عليه السلام که فرمود حضرت قائم عليه السلام سيصد و نه سال پادشاهي خواهد کرد چنانکه درنگ کردند اهل کهف در کهف خود. پر خواهد کرد زمين را از عدل و داد آنچنانکه پر شده باشد از جور و ظلم. مشرق و مغرب عالم را خداي تعالي براي او مفتوح خواهد ساخت و خواهد کشت مردم را تا آنکه باقي نماند مگر دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم و سلوک خواهد نمود به سيره سليمان بن داود عليه السلام و اين خبر معتبر است و بر اين مضمون خبر صحيح ديگر روايت کرده. و الله العالم.

شانزدهم ظهور مصحف امير المومنين عليه السلام که بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جمع نمود بي تغيير و تبديل و داراست تمام آنچه را که بر سبيل اعجاز بر آن حضرت نازل شده بود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه اعراض نمودند پس آن رامخفي نمود و به حال خود باقيست تا آنکه بر دست آن جناب ظاهر شود



[ صفحه 150]



و خلق مامور شوند که آن را بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب که با اين مصحف موجود دارد که به آن مانوس شدند حفظ آن از تکاليف مشکله مکلفان خواهد بود.

در غيبت نعماني روايت شده که فرمود خروج مي کند قائم عليه السلام به امري جديدي و قضائي جديد و کتابي جديد و نيز روايت کرده از امير المومنين عليه السلام که فرمود گويا نظر مي کنم به سوي شيعيان خود در مسجد کوفه که خيمه ها بر پا کردند و تعليم مي کنند مردم را قرآن به نحوي که نازل شده و نيز روايت کرده از اصبغ بن نباته از آن جناب که فرمود گويا مي بينم عجم را که خيمه هاي ايشان در مسجد کوفه است تعليم مي کنند به مردم قرآن را چنان که نازل شده گفت گفتم يا امير المومنين آيا اين قرآن به همان نحو نازل شده نيست؟ فرمود نه محو شده ازآن هفتاد نفر از قريش به اسمهايشان واسمهاي پدرهايشان و وا نگذاشتند ابو لهب را مگر براي نقص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چون عم آن جناب بود

نيز روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود: و الله گويا نظر مي کنم به سوي آن حضرت يعني قائم عليه السلام بين رکن و مقام که بيعت مي گيرد از مردم بر کتابي جديد

و در کافي روايت شده از امام باقر عليه السلام که فرمود در تفسير آيه شريفه و لقد آتينا موسي الکتاب فاختلف فيه که اختلاف کردند در آن يعني بني اسرائيل چنان که اختلاف کردند اين امت در کتاب و زود است که اختلاف کنند در کتابي که با قائم عليه السلام است که مي آورد آن را تا اينکه انکار مي کنند آن را جماعت بسياري از مردمان پس آنها را پيش مي طلبد و گردن ايشان مي زند



[ صفحه 151]



و شيخ طبرسي در احتجاج روايت کرده از ابي ذر غفاري که چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وفات کرد جمع کرد علي عليه السلام قرآن را و آورد آن را نزد مهاجرين و انصار عرضه داشت آن قرآن را بر ايشان چون پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم او را به اين وصيت فرموده بود پس چون ابوبکر آن را باز کرد بيرون آمد در صفحه اول آن که باز کرده بود فضايح قوم پس عمر برخاست و گفت يا علي برگردان آنرا که ما را حاجتي به آن نيست پس حضرت آنراگرفت و برگشت تا اينکه مي گويد چون عمر خليفه شد سئوال کرد از آن جناب که آن قرآن را به او بدهد که او را در ميان خود تحريف کنند پس گفت يا ابا الحسن اگر مي آوردي آن قرآن را که آوردي آنرا نزد ابي بکر که مجتمع شويم بر آن: فرمود هيهات راهي به آن نيست نياوردم آنرا نزد ابي بکر مگر آنکه حجت بر شما تمام شود و نگوييد روز قيامت که ما ازاين غافل بوديم يا بگوييد که نياوردي آنرا نزد ما آن قرآني که نزد من است مس نمي کند آنرا مگر مطهرون واوصياء از فرزندان من، عمر گفت آيا وقت معلومي براي اظهار آن هست. فرمود آري هرگاه خروج کند قائم از فرزندان من ظاهر مي کند آنرا و وامي دارد مردم را بر آن پس جاري مي شود سنت بر آن و نيز گذشت از خبر مفضل که حسني عرض مي کند خدمت حضرت حجت عليه السلام که اگر تو مهدي آل محمدي پس گو مصحفي که جمع کرد آنرا جد تو امير المومنين عليه السلام بدون تغيير و تبديل.

در ارشاد شيخ مفيد روايت شده از حضرت باقر عليه السلام که فرمود هرگاه خروج کرد قائم آل محمد عليهم خيمه هاي مي زند براي آنان که تعليم مي کنند به مردم قرآن را بر آن نحوي که نازل شده پس مشکلترين کار خواهد بود بر آنان که حفظ نمودند آن را امروز، زيرا که آن قرآن تفاوت دارد با اين قرآن در ترتيب



[ صفحه 152]



و در غيبت فضل بن شاذان همين مضمون را به سند صحيح روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام.

هفدهم سايه انداختن ابري سفيد پيوسته بر سر مبارک آن حضرت و ندا کردن منادي در آن ابر به نحوي که مي شنود آن را ثقلين و خافقين. در خبر لوح است به روايت شيخ طوسي که اوست مهدي آل محمدعليهم السلام پر مي کند زمين را از عدل چنانچه پر شده از جور.

در کفايه خراز و بيان گنجي شافعي و مناقب مهدي ابو نعيم حافظ و عقد الدار يوسف بن يحيي سلمي و نيز احمد بن المنادي در کتاب ملاحم و ابن شيرويه در فردوس و ابوالعلاء حافظ در کتاب فتن چنانکه در طرايف وغيره است خبر ابر و منادي را روايت کردند به اين لفظ که اين مهدي خليفه الله است و به روايتي او را متابعت کنيد و اين ندا غير از نداي سابق است و از جهاتي چند متغايرند.

هيجدهم بودن ملاکه و جن در عسکر آن حضرت و ظهور ايشان براي انصار آن حضرت چنانچه در خبر طولاني مفضل است که گفت به امام صادق عليه السلام که اي سيد من آيا ظاهر مي شوند ملائکه و جن براي مردم؟ فرمود آري قسم به خداي مخاطبه مي کنند با ايشان چنانکه گفتگو مي کند مرد با همنيشين خود. گفتم اي سيد من آيا سير مي کند با او؟ فرمود آري و الله اي مفضل و هر آينه فرود مي آيند در زمين هجرت ما بين



[ صفحه 153]



کوفه و نجف و عدد اصحاب آن حضرت در آنوقت چهل و شش هزار است از ملائکه و شش هزار است از جن.

در روايت ديگر و مثل آن از جن با ايشان نصرت مي دهد خداوند آن جناب را و فتح مي نمايد بر دست او.

در کامل الزياره و غيبت نعماني روايت شده از امام صادق عليه السلام که فرمود در ضمن حالات آن حضرت که مي آيد بر او سيزده هزار و سيصد و سيزده ملک. ابوبصير گفت گفتم: همه اين ملائکه گفت: آري آن ملائکه که بودند با نوح در کشتي و آنها که بودند با ابراهيم عليه السلام آن زماني که او را در آتش انداختند و آنها که با موسي بودند زماني که شکافت دريا را براي بني اسرائيل و آنها که با عيسي عليه السلام بودند زماني که خداوند او را به آسمان بالا برد و چهار هزار ملائکه مسومين يعني نشان کرده شده به عمامه هاي زرد که با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند و هزار ملائکه مردفين يعني از پي يکديگر در آمده و سيصد و سيزده ملک که در بدر بودند و چهار هزار ملک که نازل شدند و اراده داشتند نصرت کنند حسين بن علي عليهما السلام را پس اذن نداد ايشان را در مقاتله و آنها در نزد قبر آن حضرت هستند ژوليده غبار آلوده و گريه مي کنند بر او تا روز قيامت ورئيس ايشان ملکي است که او را منصور مي گويند پس زايري آن حضرت را زيارت نمي کند مگر آنکه او را استقبال مي کنند و مودعي او را وداع نمي کند مگرآنکه مشايعت مي کنند او را و مريض نمي شود احدي مگر آنکه او را عيادت مي کنند و نمي ميرد از ايشان کسي مگرآنکه نماز مي کنند بر جنازه او واستغفار مي کنند بر او بعد از مردنش و همه اينها در زمينند و انتظار مي کشند برخاستن قائم عليه السلام را تا وقت خروجش.

نوزدهم تصرف نکردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلک دوار



[ صفحه 154]



در بنيه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هيات آن حضرت که با اين طول عمر که تا کنون هزار و چهل و هشت سال از عمر شريفش گذشته وخداي داند که تا ظهور به کجاي ازسن رسد چون ظاهر شود در صورت مرد سي ساله يا چهل باشد و چون طويل الاعمال از انبياي گذشته و غير ايشان نباشد که يکي هدف تير پيري خود هذا بعلي شيخا باشد و ديگري به نوحه گري اني وهن العظم مني و اشتعل الراس شيبا از ضعف پيري خويش بنالد.

شيخ صدوق روايت کرده از ابا صلت هروي گفت: پرسيدم از حضرت رضا عليه السلام که چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟ فرمود علامتش آن است که در سن پير باشد و به صورت جوان تا به مرتبه اي که نظر کننده به آن حضرت گمان برد که در سن چهل سالگي است يا کمتر از چهل سالگي و ديگر از نشانهاي آن حضرت اين است که به گذشتن شبها و روزها بر آن حضرت پيري بر آن جناب راه نيابد تا زماني که اجل آن سرور در رسد.

در غيبت شيخ طوسي روايت شده از امام صادق عليه السلام که فرمود ظاهر مي شود آن جناب جوان موفق سي ساله

و نيز روايت کرده از آن حضرت که فرمود اگر خروج کند قائم عليه السلام هر آينه انکار مي کنند او را مردم رجوع مي نمايد به سوي ايشان در حالتي که جواني است موفق.

نيز روايت شده از آن جناب که فرمود از اعظم بليه آن که خروج مي کند به سوي ايشان صاحب ايشان در حال جواني وايشان گمان مي کنند او را پيري کبير السن. مراد از موفق، چنانکه علامه مجلسي احتمال داده آن است که اعضايش متوافق و خلقتش معتدل باشد يا کنايه از توسط در جواني است يا آخر آن است که



[ صفحه 155]



وقت توفيق تحصيل کمال است

و شهرستاني عاري از لباس انساني در ملل و نحل بع از ذکر فرق اماميه بعد از امام حسن عسکري عليه السلام که آنرا از رساله فرق نوبختي برداشته و جمله اي از کلمات نافعه او را دزديده مي گويد و از عجايب اين که ايشان مي گويند غيبت طول کشيده دويست و پنجاه سال و چيزي و امام ما فرموده که اگر قائم خروج کند و داخل شده در سن چهل سالگي پس و صاحب شما نيست و ما ندانستيم که چگونه منقضي مي شود دويست و پنجاه سال در چهل سال انتهي و حاصل آن خبر آن که آن حضرت چهل ساله يا کمتر باشد اگر زيادتر باشد مهدي عليه السلام نيست وحاصل شبهه اين غافل آنکه شما مي گوييد دويست و پنجاه سال است تقريبا او غائب شده اگر حال مثلا او خروج کند چگونه چهل ساله باشد و حاصل جواب آنکه غرض آن است که در صورت و هيات و بنيه و مزاج مرد چهل ساله باشد هر چند هزار سال عمر او باشد و خداي تعالي قادرست کسي را نگاه دارد در سني به اين نحو که گفتيم. فريقين نقل کردند که از معجزات پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم آن بود که بر هر حيواني سوار مي شدند آن حيوان در همان سن که در آن حال داشت مي ماند و ابن اثير در اسد الغابه روايت کرده که عمرو بن حمق خزاعي آن حضرت را سير آب نمود پس در حق او دعا کرد و فرمود اللهم متعه بشبابه پس هشتاد سال بر او گذشت که در ريش او موي سفيد ديده نشد بلکه بسا شد که از حالت پيري به جواني برگرداندند بلکه همه پيران بهشتي را خداي تعالي جوان کند و به بهشت برد در آخرت قدرت جديد براي حق تعالي پيدا شود يا شهرستاني براي آخرت خداي ديگر قائل شود که تواند چنين قدر بنمايد. عجب از اوست که جناب خضر را زنده داند و چند هزار ازآن حضرت بزرگتر است و مي گويند در صحرا و براري سياحت مي کند. و اگر حيات



[ صفحه 156]



آن جناب به نحو متعارف باشد بايد مشتي پوست و استخوان باشد و در گوشه اي افتاده و آن جناب را در صورت و هيات هر صاحب سني فرض کنيم جاي همان اعتراض هست خداي تعالي به اين قوم يا انصاف دهد يا ادراک و شعور که از هر دو عاري اند. ميبدي در شرح ديوان گفته که حق تعالي دندان و ارکان خضر را پيش از ظهور خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و سلم هر پانصد سال تجديد مي کرد و بعد از ظهور آن حضرت در هر صد و بيست سلا تجديد مي کند و در احتجاج طبرسي روايت شده از امام حسن عليه السلام که فرمود در ضمن حالات آن جناب که طولاني مي کند خداوند عمر آن حضرت راآن گاه ظاهر مي کند او را به قدرت خود در صورت جوان صاحب سن چهل ساله واين براي آنکه بدانند که خداوند بر همه چيز قادر است.

بيستم رفتن وحشت و نفرت از ميان حيوانات بعضي با بعضي و ميان آن ها و انسان و برخاستن عداوت از ميان همه آنها چنانکه پيش از کشته شدن هابيل بود شيخ صدوق در خصال روايت کرده از امير المومنين عليه السلام که فرمود اگر قائم ما خروج کند صلح مي شود در ميان درندگان و بهائم حتي اينکه زن راه مي رود ميان عراق و شام نمي گذارد پاي خود را مگر بر گياه و بر سر او زينتهاي اوست به هيجان نمي آورد او را درنده اي و نمي ترساند او را و گذشت از تاويل الايات شيخ شرف الدين که گوسفند و گرگ و گاو و شير و مار و انسان از يکديگر مامون شوند.

در عقد الدرر روايت شده از امير المومنين عليه السلام که فرمود در قصه مهدي عليه السلام که زيست مي کنند گوسفند با گرگ در يک مکان بازي مي کنند اطفال با مارها و عقربها اذيت نمي کنند ايشان را به چيزي و مي رود شر و مي ماند خير



[ صفحه 157]



و در احتجاج روايت شده از آن جناب که در آن زمان سازش کنند درنگان و ساير حيوانات مطيع اصحاب آن حضرت شوند.

چنان که شيخ صدوق روايت کرده از امام باقر عليه السلام که فرمود گويا مي بينم اصحاب قائم عليه السلام را که احاطه نمودند ما بين خافقين را نيست چيزي مگر آنکه منقاد ايشان شود حتي درندگان زمين و درندگان طيور طلب خوشنودي ايشان مي کند هر چيزي حتي اينکه زمين فخر مي کند و مي گويد گذشت امروز بر من مردي از اصحاب قائم عليه السلام

و در خطبه مخزون امير المومنين عليه السلام که روايت شده در منتخب البصاير حسن بن سليمان حلي که در ذکر ملاحم و کيفيت ايام حضرت مهدي است مذکور است که در آن وقت وحوش مامون مي شوند به نحوي که مي چرند در اصناف زمين مثل انعام ايشان.

بيست و يکم بودن جمعي از مردگان دررکاب آن حضرت چنانچه گذشت از شيخ مفيد در ارشاد که بيست و هفت نفر از قوم موسي و هفت نفر اصحاب کهف و يوشع بن نون و سلمان و ابو دجانه و مقداد و مالک اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حکام مي شوند در بلاد.

نيز درارشاد روايت شده از امام صادق عليه السلام که فرمود چون نزديک شود خروج آن حضرت باران ببارد بر مردم در جمادي الاخر و ده روز از رجب باراني که خلايق مانند آن نديده اند پس مي روياند به آن خداوند گوشت مومنين راوبدن هايشان در قبورشان و گويا من نظرمي کنم به سوي ايشان که رو آورند قبل از جهينه مي افشانند خاک را از موهاي خود.

در غيبت شيخ فضل بن شاذان روايت شده از امام رضا عليه السلام که فرمود در شب بيست و سوم ماه رمضان به اسم حضرت قائم عليه السلام ندا کنند و قيام نمايد



[ صفحه 158]



در روز عاشورا باقي نماند خفته اي الا آن که برخيزد و بايستد و ايستاده اي نباشد مگر آن که بنشيند و نشسته اي نباشد مگر آنکه برخيزد بر دو پاي خود از آن آواز و آن آواز جبرئيل خواهد بود و خواهند گفت به مومن در قبرش که ظهور کرد صاحبت پس اگر مي خواهي به او ملحق شو و اگرمي خواهي مقيم باشي بر جاي خود ساکن باش.

نيز روايت شده از آن جناب که فرمود چون قائم عليه السلام ظهور کرد و داخل کوفه شد مبعوث مي کند خداوند از ظهر کوفه يعني وادي السلام هفتاد هزار صديق را که مي شوند از اصحاب و انصار او الخ.

در بحار نقل کرده از سرور اهل الايمان بهاء الدين سيدعلي عبد الحميد که روايت کرده از امير المومنين عليه السلام در خبري طولاني که در آخر آن فرمود مبعوث مي فرمايد فتيه خداوند را از کهف ايشان با سگ ايشان و از آنها روايت شده که او را تمنيحا مي گويند و ديگري بکمينا بدو و اين دو تن شاهدند براي قائم عليه السلام

و سيد علي بن طاوس و غيره روايت کرده اند از حضرت صادق عليه السلام و سيد علي بن طاوس و غيره روايت کرده اند از حضرت صادق عليه السلام که فرمود هر که بخواند خداي تعالي را چهل صباح به اين عهد از انصار قائم ما خواهد بود پي اگر مرد پيش از آن حضرت بيرون مي آورد او را خداوند از قبرش و دعا معروف است و اول آن اينست اللهم رب النور العظيم و رب الکرسي الرفيع.

بيست و دوم بيرون کردند زمين گنجها وذخيره ها را که در او پنهان و سپرده شده. در کمال الدين است که خداوند در شب معراج فرمود به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم که از براي اويعني حضرت قائم عليه السلام ظاهر مي کنم گنجها و ذخيره ها را به مشيت خود

و در ارشاد از شيخ مفيد است از امام صادق عليه السلام که فرمود چون قائم عليه السلام خروج کند



[ صفحه 159]



ظاهر مي کند زمين گنجهاي خود را تا مي بيند مردم آن گنجها را بر روي زمين

و در غيبت نعماني است که امام باقر عليه السلام فرمود هرگاه که برخيزد قائم اهل بيت عليهم السلام تقسيم مي کند بالسويه تا اينکه فرمود: و جمع مي شود در نزد او اموال دنيا از شکم زمين و از ظاهر او.

در عقد الدر است از عبد الله بن عباس که گفت: وامام مهدي آن کسي است که پر مي کند زمين را از عدل چنان که پر شده از جور و مامون مي شوند بهائم از درندگان و مي اندازد زمين پاره هاي جگر خود را. راوي پرسيد پاره هاي جگر او چيست؟ گفتند مانند ستون از طلا و نقره

و نيز از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده است در قصه آن جناب که زمين گنجهاي خود را بيرون مي اندازد

و در امالي شيخ طوسي است از آن جناب که فرمود در قصه مهدي عليه السلام بيرون مي اندازد زمين براي او پاره هاي جگر خود را. قريب به آن روايت است در احتجاج از امير المومنين عليه السلام

و در کمال الدين است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودکه ظاهر مي کند خداوند براي او گنجهاي زمين و منويهاي او را. در غيبت فضل اين مضمون به چند سند معتبرروايت است.

بيست و سوم زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوي که مغايرت پيدا کند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد قول خداي تعالي در سوره ابراهيم، آيه 48: يوم تبدل الارض غير الارض.



[ صفحه 160]



چنانچه نعماني روايت کرده از کعب که مهدي عليه السلام چنين کند و مراد تبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت به صورتي ديگر به جهت کثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير برکات.

در کشف الغمه روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود: متنعم مي شوند امت من در زمان مهدي عليه السلام به نعمتي که هرگز مانند آن متنعم نشده بودند از بر و فاجر مي فرستد آسمان برايشان باران پي در پي و ذخيره نمي کند زمين چيزي از نبات خود را

و به روايت گنجي در بيان مي دهد زمين ميوه هاي خود را و پنهان نمي کند برايشان چيزي را

و به روايت بغوي نمي گذارد زمين از گياه خود چيزي را مگر آنکه ظاهر مي کند آنرا تا اينکه آرزو مي کنند مردگان را يعني کاش زنده مي شدند و مي ديدند

و در احتجاج شيخ طبرسي روايت است از امير المومنين عليه السلام که فرمود در قصه آن جناب که در عهد او بيرون مي آورد زمين گياه خود را و نازل مي کندآسمان برکت خود را.

قريب به آن روايت است در خصال و گذشت که فرمود در آن زمان زن از عراق مي رود به شام و پاي خود را نمي گذارد مگر بر گياه.

در اختصاص شيخ مفيد روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود چون وقت خروج قائم عليه السلام شود منادي ندا کند از آسمان که اي مردم منطقع شد از شما مدت جباران و ولي امر شده بهترين امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم تا اينکه فرمود پس در آن زمان جوجه گذارند مرغان در آشيان خود و ماهها در درياهاي خود و نهرها جاري شود و بسيار شود آب چشمه ها و بروياند زمين چند برابر ثمر و رزق خود را

و در عقد الدرر روايت است از آن حضرت که فرمود در قصه مهدي عليه السلام که



[ صفحه 161]



مسرور مي شود به او اهل آسمان و اهل زمين و مرغان و وحشيان وماهيان در دريا و زياد مي شود باران در دولت او و کشيده مي شود نهرها و مضاعف مي کند زمين ثمر خود را و بيرون مي دهد گنجهاي خود را

و سيد علي بن طاوس از صحيفه ادريس نبي عليه السلام نقل کرده در کتاب سعد السعود در ضمن در خواست ابليس که پروردگارا مرا مهلت ده تا روزي که خلق مبعوث مي شود و جواب خداوند که نه و لکن تو از مهلت داده شدگاني تا روز وقت معلوم و آن روزي است که من حکم نمودم و ختم کردم که پاک نمايم زمين را آن روز از کفر و شرک و معاصي و انتخاب کنم از براي آن وقت بندگاني را براي خود که آزمودم دلهايشان را براي ايمان و پر نمودم آنها را به ورع و اخلاص و يقين و تقوي و خشوع و صدق و حلم و صبر و وقار و تقوي و زهد در دنيا و رغبت در آنچه در نزد من است بعد از هدايت و مي گردانم ايشان را نگاهبانان آفتاب و ماه يعني براي عبادت در شب و روز خليفه خواهم نمود ايشان را در زمين و توانايي دهم ايشان را بر آن ديني که پسنديم آن رابراي ايشان آن گاه عبادت کنند مرا و چيزي را براي من انباز قرار ندهند نماز بگذارند در وقتش و زکوة بدهند در زمانش و امر کنند به معروف و نهي کنند از منکر و بيندازم در آن زمان امانت را بر زمين پس ضرر نرساند چيزي چيزي را و نترسد چيزي از چيزي آن گاه بشوند هواي و مواشي در ميان مردم پس اذيت نمي کنند بعضي از ايشان بعضي را و بردارم نيش هر صاحب نيشي از هوام وغير آنها را و ببرم زهر هر حيواني که مي گزد و نازل کنم برکات را از آسمان و زمين و بدرخشد زمين از نيکويي نبات خود و بيرون دهد همه ثمرهاي خود را و انواع طيبه خود را و بيندازم رافت و مهرباني را در ميان ايشان پس با يکديگر مواسات کنند و بالسويه قسمت نمايند



[ صفحه 162]



پس بي نياز شود فقير و برتري نکند بعضي بر بعضي و رحم کند کبير صغير را و احترام نمايد صغير کبير را و بحق متدين شوند و به او انصاف دهند و حکم کنند ايشانند اولياي من بر گزيدم براي ايشان پيغمبر و رسول و گرداندم براي او اولياء و انصاري. اينها بهترين امتي هستند که اختيار نمودم براي نبي مصطفي خود و امين مرتضي خود اين وقتي است که حجت نمودم آن رادر علم غيب خود و لابد است که او واقع شود و هلاک نمايم تو را در آن روز با سواران و پيادگانت و تمام لشکريانت برو و تو از مهلت دادگاني تا روز وقت معلوم و آثار مذکوره در اين اثر شريف تا کنون ظاهر نشده و مطابق اخبار خاصه و عامه از خصايص مهدي عليه السلام است.

در انوار المضيئه سيد علي بن عبد الحميد روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود و آيه شريفه: انک من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم که وقت معلوم روز برخاستن قائم عليه السلام است پس چون خداوند او را مبعوث کند در مسجد کوفه است که ابليس مي آيد تا اينکه به زانوها مي افتد ومي گويد يا ويلاه از اين روز پس مي گيرد موي پيشاني او را و گردنش را مي زند پس اين است روز وقت معلوم.

در تفسير علي بن ابراهيم روايت است از آن جناب که فرمود در تفسير مدهامتان که متصل مي شود ما بين مکه و مدينه از نخل و در خطبه امير المومنين عليه السلام که در منتخب حسن بن سليمان حلي مذکور است که زمين نوراني يا خورسند مي شود به عدل و آسمان باران خود را مي دهد و درخت ثمر خود را و زينت مي دهد خود را براي اهل خود.



[ صفحه 163]



بيست و چهارم تکميل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارک بر سرايشان و رفتن کينه و حسد از دلهايشان که طبيعت ثانيه بني آدم شده از روز کشته شدن هابيل تا کنون وکثرت علوم و حکمت ايشان چنان که در اصل زراد (زراه ظ) است که گفت گفتم امام صادق عليه السلام را که مي ترسم که نباشيم از مومنين فرمود براي چه؟ گفتم براي آنکه نمي يابيم در ميان خود کسي را که بوده باشد برادر او درنزد او برگزيده تر و محبوبتر از درهم و دينار و مي يابيم درهم و دينار را محبوبوتر در نزد خود از برادري که جمع نموده ميان ما و او موالات امير المومنين عليه السلام فرمود نه چنين است بدرستي که شماها مومنيد و لکن کامل نخواهيد کرد ايمان خود را تا اينکه خروج کند قائم عليه السلام پس در آن زمان جمع مي نمايد خداوند تبارک و تعالي عقول شما را.

در خرايج راوندي و کمال الدين صدوق روايت است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود: هرگاه خروج کرد قائم ما عليه السلام مي گذارد دست خود را بر سر بندگانش پس جمع مي نمايد به سبب آن عقلهاي ايشان را و کامل مي گردد به آن خردهاي ايشان شيخ کليني روايت کرده از سعيد بن حسن که حضرت باقر عليه السلام به من فرمود آيا مي آيد احدي از شماها نزد برادر خود پس داخل مي کند دست خود را در کيسه او پس حاجت خود را بر مي دارد و آن برادر او را منع نمي کند گفتم چنين شخصي در ميان خود نمي شناسم پس حضرت فرمود پس چيزي نيست دراين حال يعني مقامي و کمال برايشان نيست.



[ صفحه 164]



گفتم پس هلاکت است با اين حال فرمود نه به درستي که اين گروه هنوز عقلهايشان به ايشان داده نشده،

و در اختصاص شيخ مفيد روايت است کسي به آن حضرت عرض کرد که اصحاب ما، درکوفه جماعت بسياري هستند پس اگر امر مي فرمودي ايشان را هر آينه اطاعت مي کردند و متابعت مي نمودند پس فرمود آيا مي آيد يکي از ايشان نزد کيسه برادرش و حاجت خود را از آن مي گيرد؟ گفت نه. فرمود: پس ايشان به خونهاي خود بخيل ترند آن گاه فرمود بدرستي که مردم در آرامي و آسايشند با ايشان مناکحه مي کنيم و از يکديگرارث مي بريم و حد برايشان اقامه مي کنيم و امانت ايشان را رد مي کنم چون برخيزد قائم عليه السلام آن وقت وضعي در ميان مي آيد که مي آيد مرد به سوي کيسه برادر خود و حاجت خود را مي گيرد پس او را منع نمي کند.

در کمال الدين صدوق روايت است از امير المومنين عليه السلام که فرمود از صفات مهدي عليه السلام آن است که مي گذارد دست خود را بر سر عباد پس نمي ماند مومني مگر آنکه قلبش شديدتر مي شود از پاره آهن.

در خصال روايت است از آن جناب که فرمود در ضمن وقايع ايام آن حضرت که هر آينه برود کينه وعداوت از دلهاي بندگان.

در کشف الغمه روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود در اين مقام که خداي تعالي مي گرداند بي نيازي را در دلهاي مردم و ظاهر است که چون آن دو صفت خبيثه از دلها بروداين صفت پسنديده بيايد خلايق آسوده شوند.

در کمال الدين روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود به ابان بن تغلب که مي آيد در اين مسجد شما سيصد مرد يعني مسجد مکه که مي داند اهل مکه که



[ صفحه 165]



پدران و اجداد ايشان متولد نشدند با ايشان است شمشيرهايي که مکتوب است بر هر شمشيري کلمه اي ومفتوح مي شود از هر کلمه هزار کلمه

وبه روايت نعماني مکتوب است بر هر شمشيري هزار کلمه که هر کلمه مفتاح هزار کلمه است

و در خطبه مخزون امير المومنين عليه السلام مذکور است که در آن وقت علم قذف مي شود در دلهاي مومنان پس محتاج نمي شود مومن به علمي که در نزد برادر اوست. در آن وقت ظاهر مي شود تاويل اين آيه يغن الله کلا من سعته.

بيست و پنجم قوت خارج از عادت در ديگان و گوشهاي آن حضرت و اصحاب او

چنانچه در کافي وخرايج روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمودند بدرستي که قائم ماهرگاه خروج کرد قوت مي دهد خداوند درگوشها و چشمهاي شيعيان ما تا اينکه مي شود ميان ايشان و قائم عليه السلام بقدر چهار فرسخ پس با ايشان تکلم مي کند و ايشان مي شنوند ونظر مي کنند به سوي آن جناب.

شيخ جليل فضل بن شاذان در غيبت خود روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که فرمودند به درستي که مومن در زمان قائم عليه السلام در مشرق است هر آينه مي بيند برادر خود را که در مغرب است و همچنين آنکه در مغرب است مي بيند برادر خود را که در مشرق است.

بيست و ششم طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت چنان که شيخ مفيد در ارشاد و فضل بن شاذان در غيبت خود روايت کردند از حضرت صادق عليه السلام که



[ صفحه 166]



فرمود عمر مي کند در سلطنت، آن حضرت تا اينکه متولد مي شود براي او هزار پسر که درايشان دختري نيست

در تفسير عياشي است از امير المومنين عليه السلام که فرمود در ضمن حالات ايام سلطنت آن حضرت، قسم به آنکه دانه را شکافته وجان را آفريده که هر آينه زندگي مي کنند در آن زمان ملوک آسوده در ناز و نعمت و بيرون نمي رود مردي از ايشان از دنيا تا اينکه متولد شود ازصلب او هزار پسر که مامونند از هر بدعت و آفت و مفارقت از دين عامل به کتاب خداوند و سنت پيغمبر او صلي الله عليه و آله و سلم که نابود و فاني شده برايشان آفات و شبهات يعني هرگز آفتي مبتلا و به شبهه اي گرفتار نمي شوند.

بيست و هفتم رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن جناب چنانچه در خبر سابق مذکور شد و در خرايج راوندي روايت است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود هر کس درک کند قائم اهل بيت مرا از هر عاهتي و آفتي شفا خواهد يافت و از هر ضعفي قوي خواهد شد

و درغيبت نعماني است از حضرت سجاد عليه السلام که فرمود هرگاه بر خيزد قائم عليه السلام ببرد خداوند عزوجل از هر مومني آفت را و برگرداند به او قوت او را و اين تکريم عظيم نه مانند شفا دادن جناب عيسي و ساير انبيا عليهم السلام است گاهي به جهت اعجاز و اتمام حجت کور يا لال يا پيس يا مريضي را براي جاحدي يا منافقي در موارد معدوده بلکه بردن اين آفات و رفتن اين بليات از تمام مومنين و مومنات از آثار ظهور مرفور السرور و طلوع طلعت غرا و تشريف و تقديم مراسم قدوم و تهيه آداب لقاء و درک فيض شرف حضور حضرت مهدي عليه السلام است که چون بهشتيان اول در چشمه حيات و چشمه مطهره شست و شو کنند و تن را چون جان از هر عيب و نقصي پاک نمايند که توان پا گذاشتن در محفل مقربين و شنيدن تحيه



[ صفحه 167]



سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين. پس فرق ما بين اين دو شفا بيشتر است از فرق ما بين ارض و سما.

بيست و هشتم دادن قوت چهل مرد به هر يک از اعوان و انصار آن حضرت چنانچه در کافي است از عبد الملک بن اعين که گفت برخاستم در نزد ابي جعفر عليه السلام پس تکيه کردم بر دستم پس گريستم و گفتم آرزو داشتم که من درک نمايم اين امر را يعني سلطنت ظاهر ائمه عليهم السلام را و در من قوتي باشد پس فرمود آيا راضي نيستيد که دشمنان شما بکشند بعضي بعضي را و شما در خانه هاي خود آسوده باشيد اگر امرچنان شد يعني فرج عظيم آمد داده مي شود به هر مردي از شما قوت چهل مرد وگردانده مي شود دلهاي شما مانند پاره آهن اگر خواستيد به آن قوت کوه را بکنيد خواهيد کند و شماييد قوام زمين و خزان او

و در کمال الدين صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود نگفت جناب لوط به قوم حود: لو ان لي بکم قوه او آوي الي رکن شديد مگر به جهت و آروزي قوت قائم عليه السلام ذکر نکرد مگر شدت اصحاب او را که داده مي شود به يک مرد از ايشان قوت چهل مرد و اين مضمون را درخصال از حضرت سجاد عليه السلام و شيخ مفيد در اختصاص و ابن قولويه در کامل الزياره و فضل بن شاذان در غيبت خود از امام صادق عليه السلام و عياشي در تفسير خود روايت کردند.

گذشت از کمال الدين که امير المومنين عليه السلام فرمود که آن جناب دست خود را بر سر عباد بگذارد پس نماند مومني مگر آنکه دلش سخت تر از پاره آهن شو و بدهد



[ صفحه 168]



به او خداوند قوت چهل مرد را.

در بصائرالدرجات صفار روايت است از امام باقرعليه السلام که فرمود چون واقع شود امر ما و بيايد مهدي ما مي شود مرد از شيعيان ماجري تر از شير و گذارنده تر از نيزه پايمال مي کند دشمن ما را با پاي خود و مي زند او را با کف خود و در اين وقت نزول رحمت خداوند و فرج اوست بر بندگان.

بيست و نهم استغناي خلق به نور آن جناب عليه السلام از نور آفتاب و ماه چنان که علي بن ابراهيم در تفسير خود روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که فرمود در تفسير آيه شريفه و اشرقت الارض بنور ربها که مربي زمين امام زمان است. راوي عرض کرد پس هرگاه خروج نمود چه خواهد شد؟ فرمود مستغني مي شوند مردم از روشنايي خورشيد و نور ماه و اکتفا مي کنند به نور امام عليه السلام.

در ارشاد شيخ مفيد و غيبت شيخ طوسي است از آن جناب که فرمود هرگاه برخيزد قائم ما عليه السلام روشن شود زمين به نور رب زمين و مستغني شوند مردم از روشنايي آفتاب و تاريکي برود. صدوق اين مضمون را درکمال الدين از امام رضا عليه السلام روايت کرده، نيز فرمود که براي آن حضرت ظلي نيست

و شيخ خراز در کفايه الاثر روايت کرده در ذکر آن حضرت که اوست صاحب غيبت پيش از خروجش پس چون خروج کرده در ذکر آن حضرت که اوست صاحب غيبت پيش او خروجش پس چون خروج کرد روشن مي شود زمين به نور او و به قرينه خبر اول معلوم مي شود مراد نور ظاهري است و الا ممکن بود که گفته شود مراد نور معبودي است که نور علم و حکمت و عدل باشد.



[ صفحه 169]



در غيبت فضل بن شاذان به سند صحيح از آن جناب روايت شده که فرمود قائم ما هر گاه برخاست روشن مي شود زمين به نور او و بي نياز مي شوند بندگان از ضوء آفتاب و ماه و تاريکي مي رود و عمر مي کند مرد در ملک آن جناب تا اينکه متولد مي شود براي او هزار پسر که متولد نمي شود در آنها براي او دختري و ظاهر مي کند زمين گنجهاي خود را تا اينکه مي بينند مردم آنها را بر روي زمين و بجويد هر فردي از شما کسي را که بپذيرد عطيه و صدقات و زکات و فطر را اما نيابد احدي را که قبول کند آن را و بي نياز باشند مردم به سبب آنچه روزي کرده خداي تعالي ايشان را از فضل خود.

سي ام بودن رايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آن جناب که جز در بدر و روز جمل ديگر باز نشده.

شيخ نعماني از فرموده امام صادق عليه السلام گويد که فرمود در خبري که رايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را جبرئيل روز بدر نازل نمود و نبود آن و الله از پنبه و نه از کتان و نه از ابريشم و نه ازحرير راوي عرض کرد پس از چه بود؟ فرمود از برگ بهشت که باز کرد آن را رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روز بدر آن گاه پيچيد آنرا و داد به علي بن ابيطالب عليه السلام پس پيوسته نزد آن جناب بود تا روز بصره شد که باز کرد آن را امير المومنين عليه السلام و خداي تعالي براي او فتح کرد آن گاه آن را پيچيد و آن نزد ماست در اين جا باز نمي کند آنرا احدي تا برخيزد قائم عليه السلام او هرگاه برخاست آن را باز مي کند پس نمي ماند در مشرق و نه در مغرب احدي مگر آنکه ملاقات مي کند آن را و مي گريزد رعب از پيش روي آن به مسافت يک ماه و از راست آن يک ماه و از چپ آن يک ماه.

نيز روايت کرده از حضرت باقر عليه السلام که فرمود به ابو حمزه که اي ثابت گويا



[ صفحه 170]



مي بينم قائم اهل بيت خود را که مشرف شده بر اين نجف شما و اشاره فرمود به دست خود به ناحيه کوفه و فرمود چون مشرف شد بر نجف شما باز مي کند رايت رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم را و چون آن را باز کرد فرود مي آيد بر او ملائکه بدر گفت چيست رايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؟ فرمود چوبش از عمود عرش خداوند و رحمت اوست و ساير آن از نصر خداوند است دراز نمي کند آن را بسوي چيزي مگر آنکه تباه مي کند آنرا و به روايت صدوق در کمال الدين چون آن را باز کند فرود آيد بر او سيزده هزار و سيزده ملک که همه آنها منتظر بودند قائم عليه السلام را آن گاه تفصيل آن ملائکه را ذکر فرمودند به نحوي که گذشت.

در غيبت نعماني روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود چون تلاقي شد ميان اهل بصره و امير المومنين عليه السلام باز کرد رايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را پس بلرزيد قدمهاي ايشان و زرد نشد آفتاب که گفتند امان ده ما را اي پسرابو طالب و فرمود چون روز صفين شد استدعا کردند آز آن حضرت که آن رايت را باز کند اجابت نفرمودند پس جناب امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عمار بن ياسر را شفيع حاجت خود کردند پس به امام حسن عليه السلام فرمودند اي فرزند من از براي اين قوم مدتي است که بايد به آن برسند و به درستي که اين رايتي است که باز نمي کند آن را بعد از من مگر قائم عليه السلام.

سي و يکم راست نيامدن زره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مگر بر قد شريف آن حضرت

چنان که در بصائر الدرجات روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود بعد از ذکر جمله از آنچه در نزد ايشان است از سلاح و موارث انبيا بدرستي که قائم ما عليه السلام



[ صفحه 171]



کسي است که چون بپوشد زره رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم را پس پر کند آن را يعني زياد و کم نشود و به درستي که پوشيد آن را ابو جعفر عليه السلام پس زياده بود از قامتش راوي عرض کرد شما سمين تريد يا ابو جعفر عليه السلام فرمود ابو جعفر عليه السلام از من سمين تر بود که من هم پوشيدم آن را پس اندکي زيادتر بود و نزديکتر بود به استواو به سند ديگر نيز روايت کرده قريب به همين معني و متن آخر خبر في الجمله صعوبتي داشت حاصل آن ذکر شد.

نيز درآن جا و راوندي در خرايج روايت کردند از ابي بصير که گفت: گفتم به حضرت صادق عليه السلام فداي تو شوم من مي خواهم دست بمالم به سينه تو فرمود به جاي آور پس دست ماليدم سينه و کتفهاي مبارکش را پس فرمود چرا چنين کردي اي ابو محمد عرض کردم فداي تو شوم شنيدم از پدرت که مي فرمود بدرستيکه قائم عليه السلام سينه اش پهنست و دو کتفش فروهشته و ميان آنها فراخ است فرمود اي ابو محمد پدرم پوشيد زره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را و مي کشيد آن را بر زمين و به درستي که من پوشيدم آن را پس نزديکتر بود به اينکه به اندازه باشد و مي باشد آن زره بر بدن قائم عليه السلام چنان که بود از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دامنش از زمين مرتفع است به نحوي که گويا پيش روي آن را با دو حلقه بلند کرده اند.

به روايت راوندي و آن زره بر صاحب اين امر مشمر است يعني دامان بالا رفته است چنان که بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و بر اين مضمون اخبار متعدد است

و علامه مجلسي در هفتم بحار فرموده که ظاهر مي شود از اخبار که در نزد ائمه عليهم السلام دو زره يکي از آنها علامت امامت بود که راست مي آمد بر بدن هر امامي و ديگري علامت حضرت قائم عليه السلام بود که راست نمي آمد مگر بر بدن آن جناب صلوات الله عليه.



[ صفحه 172]



سي و دوم ابري مخصوص که خداي تعالي آنرا براي آن جناب ذخيره کرده که در آن است رعد و برق

چنان که صفار در بصائر و شيخ مفيد در اختصاص روايت کردند به سندهاي متعدده از حضرت باقر عليه السلام که فرمودند آگاه باشيد که ذو القرنين را مخير کردند ميان دو ابر پس برگزيد ذلول يعني آرام را و ذخيره شد براي صاحب شما صعب. راوي پرسيد صعب کدام است فرمودند آن ابري که در آن رعد و صاعقه يا برق باشد پس صاحب شما سوار مي شود بر آن آگاه باشيد که آن جناب سوار مي شود بر آن پس بالا مي برد او را در راههاي هفت آسمان و هفت زمين که پنج آن معمور است و دو از آن خراب است

و نيز روايت کردند از امام صادق عليه السلام که فرمودند خداوند مخير کرد ذو القرنين را ميان دو ابر ذلول و صعب پس اختيار نمود ذلول را وآن ابري است که نيست در آن رعد و برقي و اگر اختيار مي نمود صعب را نبود از براي او اين اختيار زيرا که خداوند ذخيره کرد آنرا براي قائم عليه السلام.

سي و سوم برداشته شدن تقيه و خوف از کفار و مشرکان و منافقان و ميسر شدن بندگي کردن خداي تعالي و سلوک در امور دنيا و دين حسب نواميس الهيه و فرامين آسمانيه بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اي از آنها از بيم مخالفان و ارتکاب اعمال ناشايسته و مطابق کردار ظالمان چنان که خداي تعالي وعده فرموده در کلام خود وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما



[ صفحه 173]



استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشرکون بي شيئا وعده داده خداي تعالي آنان را که ايمان آوردند از شما و کردند کارهاي شايسته که البته خليفه گرداند ايشان راچنان که خليفه گردانيد آنان را که بودند پيش از ايشان و البته متمکن خواهد کرد براي ايشان دين ايشان را که پسنديد بر ايشان و البته تبديل خواهد کرد ايشان را از پس ترس ايشان ايمني که بپرستند مرا و شريک قرار ندهند برا من چيزي را و بر هر منصفي پوشيده نيست که اين وعده خلافت که خداي تعالي داده که بدهد به بعضي از آنها را که داراي مرتبه ايمان و درجات عمل صالحند در دنيا پس از نبي خود صلي الله عليه و آله و سلم که در عهد خلافتش متمکن باشد از اقامه تمام ديني که خدا برايش پسنديده و ايمن شود پس از خوفي که به او از جانب خلق رسيده و پرستش نمايند او يا ساير انام خداي تعالي را بي تقيه چه آن به حسب عمل نوعي از شرک است هر چند با اجتماعي شروطش واجب شود چه با اطمينان و آرامي دل به حقيقت ايمان بر شرک و کفر جوارح و زبان مواخذه نيست اگر متوقف شود بر آن حفظ جان چنين خليفه و خلافت و چنين آسودگي و امنيت و چنين تمکن از مذهب و ملت تاکنون در ميان مسلمين نشده و از عهد آن کسي خبر نداده و نتوان دادن جز عهدي که همه مسلمين خبر دادند که نبي اکرم وعده داده که خواهد آمد که عهد ذلت و خواري ظالمان و منافقان و ملحدان است و روز عزت و رفعت و عبادت و بندگي مومنان و آن روز روز ظهور حضرت مهدي است عليه السلام که از تمام مراتب دين چيزي نباشد که نداند يا داند و نفرمايد يا بفرمايد کسي از عهده بر نيايد چنان که از اخبار فريقين معلوم و مبين است و اينکه بعضي از مخالفان گفتند که مورد آيه شريفه عهد خلفاي اربعه است و کلام واسطي که مخصوص به عهد ثلثه است شبيه به سفسطه و انکار بديهي است چنان که در کتب امانت مشروح شده



[ صفحه 174]



و برهر چيز به احوال سلف مخفي نيست که چنين روزي بر مسلمين نگذشت که داراي شروط ثلثه باشد چه رسد به ماه و سال و از اين جهت در جمله اخبار اماميه رسيد که نزول آيه در شان قائم عليه السلام است.

شيخ طبرسي در مجمع البيان فرمود که روايت از اهل عليهم السلام اين است که آيه در حق مهدي عليه السلام است،

و روايت کرده عياشي که حضرت سجاد عليه السلام اين آيه را تلاوت کرد آن گاه فرمود که ايشان و الله شيعيان ما اهل بيتند اين کار يعني اين سه احسان بزرگ به ايشان کرده مي شود بر دست مردي از ما و او مهدي اين امت است

و در کمال الدين صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود بعد از ذکر نوح عليه السلام و انتظار مومنان فرج را تا اينکه عطا فرمود خداوند به ايشان استخلاف و تمکين را که همچنين است قائم عليه السلام زيرا که ممتد مي شود ايام غيبت او تا اينکه خالص شود حق و از ايمان کدورت مرتفع شود به مرتد شدن هر کس از شيعه که طينت آن خبيث باشد و بيم نفاق در او برود چون ببيند استخلاف و تمکين را و امري که منتشر مي شود در عهد مهدي عليه السلام. راوي عرض کرد که کساني هستند که گمان مي کنند که اين آيه نازل شد در حق فلان و فلان و فلان و علي عليه السلام فرمود خداوند دلهاي ايشان را هدايت نکند کجا متمکن شد ديني که پسنديد آن را خداوند و رسولش به انتشار امر آن در امت و رفتن خوف از دلهاي ايشان و مرتفع شدن شک از سينه هاي ايشان در عهد يکي از آنها و در عهد علي عليه السلام به ارتداد مسلمانان و فتنه ها که برانگيخته شد در عهد ايشان و مقاتله ها که واقع شد در ميان ايشان و کفار

و نيز روايت کرده از امام رضا عليه السلام که فرمود ديني نيست براي آنکه ورعي ندارد و ايمان ندارد آنکه تقيه نمي کند بدرستي که اکرم شما در نزد خداوند آن کسي است که بيشتر عمل کند به تقيه پيش از خروج قائم ما پس کسي



[ صفحه 175]



که ترک کند آن را پيش از خروج قائم ما پس او از ما نيست.

سي و چهارم فروگرفتن سلطنت آن حضرت تمام روي زمين را از مشرق تا مغرب بر و بحر معموره و خراب و کوه و دشت نماند جايي که حکمش جاري و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معني متواتر است

و شيخ صدوق در علل و عيون و کمال الدين روايت کرده از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خبري طولاني که فرمود در شب معراج نظر کردم به ساق عرش پس ديدم دوازده نور را در هر نوري سطر سبزي بود که بر آن اسم وصيي بود از اوصياي من اول ايشان علي بن ابيطالب و آخر ايشان مهدي امت من. گفتم اي پرورگار من اينها اوصياي منند پس از من پس خطاب رسيد که اي محمد صلي الله عليه و آله و سلم اينها اولياء و اصفياء و حجتهاي منند بعد از تو بر خلق و ايشان اوصياي تواند و خلفاي تو و بهترين خلق من بعد از تو. قسم به عزت و جلال خود که هر آينه البته ظاهر کنم به ايشان دين خود را و بلند کنم به ايشان کلمه خود را و پاک کنم به آخر ايشان زمين خود را از دشمنان خود و البته مالک گردانم او را مشرقهاي زمين و مغربهاي او را و هر آينه البته مسخر کنم براي او بادها را و هموار کنم البته براي او ابرهاي سخت را و البته بالا برم او را در اسباب يعني راههاي آسمان و البته ياري کنم او را به لشگر خود و قوت دهم او را ملائکه خود تا بالا گيرد دعوت من و جمع شوند خلايق بر توحيد من آن گاه دوام دهم سلطنت او را و روزگار سلطنت را به نوبت گذارم ميان اولياي خود تا روز قيامت.

در کمال الدين از آن جناب روايت است که فرمود بعد از ذکر سلطنت ذي القرنين که بزودي خداي تعالي جاري مي فرمايد سنت او را در قائم از فرزندان



[ صفحه 176]



من و مي رساند او را مشرق زمين و مغرب تا اينکه نمي ماند موضعي از دشت و کوه که ذو القرنين درآن قدم گذاشته مگر آنکه او قدم گذارد در آنجا و نيز گفتيم از حضرت باقر عليه السلام که فرمود گويا مي بينم اصحاب قائم عليه السلام را که احاطه نمودند مابين خافقين

و در تفسير عياشي روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود در تفسير آيه شريفه: و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و کرها که هرگاه قائم ما خروج کرد نمي ماند زميني مگر آنکه ندا کنند در آن شهادت لا اله الا الله محمدا رسول الله.

نيز از حضرت کاظم عليه السلام روايت شده است در تفسير آيه مذکور که آن نازل شده در حق قائم عليه السلام چون بيرون آورد يهود و نصاري و صائبين و زنادقه و کفار را در مشرق زمين و مغرب آن پس عرضه دارد بر ايشان اسلام را پس هر که به رغبت السلام آورد امر فرمايد او را به نماز و زکوة و آنچه مسلم را به آن امر کنند و واجب است براي خداوند بر او و هر که اسلام نياورد گردنش را بزند تا نماند در مشرقها و مغربها احدي مگر موحد. راوي گفت فداي تو شوم خلق بيشتر از اينهاست فرمود خداي تعالي چون اراده فرمايد امري را زياد را کم کم را زياد فرمايد.

يوسف بن يحيي السلمي در باب نهم از کتاب عقد الدرر اخبار بسياري در کيفيت فتوحات آن حضرت و گرفتن قسطنطنيه و روم و بني الاصفر و چين و کابل و جزاير و غير آنها ذکر کرده که مقام ذکر آن نيست.



[ صفحه 177]



سي و پنجم پر شدن تمام روي زمين از عدل و داد چنانچه در کمتر خبري الهي يا نبوي، خاصي يا عامي، ذکري از حضرت مهدي عليه السلام شده که اين بشارت و اين منقبت براي آن جناب مذکور نباشد در آن.

در عيون روايت است از امام رضا عليه السلام که فرمود چون آن حضرت خروج کند روشن شود زمين به نور پروردگار خود و گذاشته شود ميزان عدل ميان مردم پس ظلم نمي کند احدي احدي را.

در کمال الدين روايت است از امام صادق عليه السلام که فرموده در تفسيرآيه شريفه: سيروا فيها ليالي و اياما آمنين که مراد قائم ما اهل بيت است يعني در عهد آن حضرت هر کس در شب و روز به هر جا رود ايمن و محفوظ است.

در تفسير عياشي روايت است از امام باقر عليه السلام عليه السلام که فرمود آن حضرت و اصحابش مقاتله مي کنند و الله تا خلق خدا را به يگانگي اقرار کنند و چيزي را براي او شريک قرار ندهند حتي آنکه پيرزن ضعيفي از مشرق اراده مغرب مي کند و احدي او را نمي ترساند.

در ارشاد شيخ مفيد روايت است از حضرت صادق عليه السلام که فرمود هرگاه قائم عليه السلام خروج کرد حکم مي کند به عدل و مرتفع مي شود در ايام او جور و ايمن مي شود به او راهها و بيرون مي آورد زمين برکات خود را و بر مي گردد هر حقي به سوي اهل آن حق و باقي نمي ماند اهل ديني مگر آنکه اظهار اسلام کند و اعتراف کند به ايمان

در کمال الدين است که ريان بن الصلت عرض کرد امام رضا عليه السلام که تو



[ صفحه 178]



صاحب اين امري فرمود من صاحب اين امر هستم و لکن نيستم آن کسي که پر مي کند زمين را از عدل چنان که پرشده از جور.

سي و ششم حکم فرمودند در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بينه و شاهد از احدي.

در بصائر الدرجات صفار روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود هرگزدنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اينکه خروج کند مردي از ما اهل بيت که حکم کند به حکم داود و آل داود سوال نکند از مردم بينه. به روايت ديگرفرمود عطا خواهد کرد به هر نفسي حکم او را.

نيز روايت کرده از امام صادق عليه السلام که فرمود هرگاه قائم آل محمد عليهم السلام خروج کرد حکم مي کند به حکم داود و سليمان نمي پرسد از مردم شاهدي.

در دعواي سيد فضل الله راوندي روايت است از حضرت عسکري عليه السلام که نوشت در جواب آن که پرسيد چون قائم عليه السلام برخاست به چه حکم مي کند که سوال کردي از امام پس هرگاه خروج کرد حکم مي کند ميان مردم به علم خود مثل حکم داود و سوال نمي کند از مردم بينه.

در خرايج راوندي روايت شده ازامام صادق عليه السلام که فرمود گويا مي بينم مرغ سفيدي را بالاي حجر الاسود و در زير آن مردي است که حکم مي کند به حکم آل داود و سليمان و نمي خواهد بينه.

در ارشاد شيخ مفيد و غيبت فضل روايت است از آن جناب که فرمودند هرگاه برخاست قائم آل محمد عليهم السلام حکم مي کند ميان مردم به حکم داود محتاج نمي شود به بينه خداي تعالي او را الهام مي کند پش حکم مي کند به علم



[ صفحه 179]



خود و خبر مي دهد هر قومي را به آنچه در دل خود مخفي کردند (در تفسير عياشي روايت است که روز خروج آن حضرت جبرئيل به صورت مرغ سفيدي است بر بالاي ناودان خانه خدا).

در غيبت نعماني روايت شده از امام صادق عليه السلام که فرمود منادي آن حضرت ندا مي کند که اين مهدي حکم مي فرمايد به حکم داود و سليمان سوال نمي کند از مردم بينه.

در کمال الدين صدوق از آن جناب روايت است که فرمود بر مي انگيزاند خداي تعالي بادي را پس ندا مي کند به هر وادي که اين مهدي حکم مي کند به حکم داود و سليمان و نمي خواهد بينه بر حکم خود.

در غيبت فضل بن شاذان روايت است ازحضرت باقر عليه السلام که فرمود سلطنت مي کند قائم عليه السلام سيصد سال و زياد مي کند نه سال را چنانچه درنگ کردند اصحاب کهف در کهف خود پر مي کند زمين را از عدل و داد چنان که پر شده از ظلم و جور و مفتوح مي فرمايد خداوند براي او شرق زمين و غرب آن را مي کشد مردم را تا آنکه نماند مگر دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم و حکم و رفتار به سير و سلوک سليمان بن داود و مي خواند آفتاب و ماه را پس اجابت مي کند او را و پيچيده مي شود براي او زمين و وحي مي شود به او پس عمل مي کند به وحي به امر خداي تعالي.

سي و هفتم آوردن احکام مخصوصه که تا عهد آن حضرت ظاهر و مجري نشده بود چنان که در کافي و کمال الدين از حضرت صادق عليه السلام روايت است که فرمود دو خون است در اسلام که حلال است از جانب خداي تعالي حکم نمي کند در آن احدي تا اينکه مبعوث شود قائم ما اهل البيت هرگاه برانگيخت خداي تعالي قائم ما اهل البيت را حکم مي فرمايد در آن به حکم خدا و بينه بر آن نمي طلبد زاني



[ صفحه 180]



محصن را رجم مي کند و آنکه زکوة نمي دهد گردنش را مي زند

و در خصال روايت است از امام صادق کاظم عليهما السلام که فرمودند هرگاه برخاست قائم ما عليه السلام حکم مي کند به سه حکم که حکم نکرد به آنها احدي قبل از او مي کشد پيرزاني را و مي کشد مانع زکوة را و ميراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذر يعني هر دو نفر که در آن جا در ميانشان عقد اخوت بسته شد اين جا از يکديگر ميراث مي برند.

درغيبت نعماني روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود بدرستي که علي عليه السلام مي فرمود که بر من بود که بکشم آن را که پشت کرده يعني آنان که در روز جنگ مردند و بکشم خسته مجروح را و لکن ترک کردم آن را به جهت عاقبت اصحاب خود که اگر مجروح شوند نکشند ايشان را و از براي قائم عليه السلام است که بکشد پشت کننده را و بکشد مجروح را.

شيخ جليل فضل بن شاذان روايت کرده از حضرت باقر عليه السلام که فرمود حکم مي کند قائم عليه السلام به احکامي که انکارمي کنند آن را بعضي از اصحابش از آنها که در پيش رويش شمشير مي زدند و آن حکم آدم عليه السلام است پس آنها را پيش مي طلبد و امر مي فرمايد که گردن آنها را مي زنند آن گاه ثانيا حکمي مي فرمايد پس انکار مي کنند آن را گروهي ديگر از کساني که شمشير زدند در پيش روي آن جناب و آن قضاي داود است پس پيش مي طلبد ايشان را و گردن آنها را مي زند آن گاه ثالثا حکمي مي فرمايد پس انکار مي کنند آنرا گروهي ديگر از آنها که شمشير زدند در پيش رويش پس ايشان را پيش مي طلبد و امر مي فرمايد که گردن آنها را بزنند آن گاه رابعا حکمي مي فرمايد و آن حکم محمد صلي الله عليه و آله و سلم است پس آن را احدي انکار نمي کند

و در جمله از اخبار رسيده که آن حضرت جزيه قبول نمي کند و صليب را مي شکند و خوک را مي کشد

و شيخ طبرسي در اعلام الوري روايت کرده که آن جناب مي کشد مرد بيست



[ صفحه 181]



ساله را که علم دين و احکام مسائل خود را نياموخته باشد

و در مزار محمد بن مشهدي روايت است که ابو بصير سوال کرد از حضرت صادق عليه السلام از حکم کساني که نصب عداوت کردند با ايشان فرمود اي ابو محمد نيست براي کسي که مخالفت ما را کرد، در دولت ماحظ و نصيبي بدرستي که خداي تعالي حلال کرده براي ما خونهاي ايشان را در وقت خروج قائم ما عليه السلام و امروز حرام است بر ما و بر شما اين کار پس تو را مغرور نکند احدي و هرگاه قائم ما عليه السلام برخاست انتقام خواهد کشيد براي پيغمبرش و براي همه ماها.

سي و هشتم بيرون آمدن تمام مراتب علوم چنان که قطب راوندي در خرايج از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود علم بيست و هفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبر آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را پس هرگاه خروج کرد قائم ما عليه السلام بيرون آورد بيست و پنج حرف را پس پراکنده مي کند آنها را از ميان مردم و ضم مي فرمايد به او دو حرف ديگر را تا منتشر مي نمايد بيست و هفت حرف را.

شيخ صفا در بصائر روايت کرده از آن جناب که فرمود در ذوابه شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم صحيفه کوچکي بود و علي عليه السلام طلب کرد پسرش حسن عليه السلام را پس داد آن صحيفه را به او و کاردي به او داد و فرمود به او که آن را باز کن، نتوانست آن را باز کند پس آن را براي او باز کرد آن گاه فرمود به او بخوان پس خواند حسن عليه السلام الف با سين لام و حرفي بعد ازحرفي آن گاه آن را پيچيد و داد به پسرش حسين عليه السلام پس نتوانست آن را باز کند پس آن را براي او باز کرد آن گاه فرمود بخوان پس خواند چنان که خواند امام حسن عليه السلام آن گاه پيچيد و داد آن را به پسرش محمد بن الحنفيه پس نتوانست آن را باز کند پس آن را براي او باز کرد و فرمود به او بخوان پس نتوانست آن را باز کند



[ صفحه 182]



پس آن را براي او باز کرد و فرمود به او بخوان پس نتوانست استخراج نمايد ازو چيزي را پس علي عليه السلام آن را گرفت و پيچيد و بر ذوابه شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم آويزان کرد راوي پرسيد که چه بود در آن صحيفه؟ فرمود آن حروفيست که باز مي کند هر حرفي هزار باب و فرمود بيرون نيامد از آن مگر دو حرف تا اين ساعت. به سند ديگر از ابو بصير روايت کرد که پرسيد از آن جناب که چه بود در ذوابه شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم؟ پس به همان نحو خبر سابق بيان فرمود و ظاهر آنکه اين دو خبر از شيخ خبر راوندي باشد و نشر بقيه حروف اين صحيفه نبويه از خصايص دولت مهدويه باشد و الله العالم.

سي و نهم آورده شمشيرهاي آسماني براي انصار و اصحاب آن حضرت چنان که نعماني در غيبت خود روايت کرده از امام صادق عليه السلام که فرمود هرگاه خروج کرد حضرت قائم عليه السلام فرود مي آيد شمشيرهاي قتال برهر شمشيري ثبت شده اسم مردي و اسم پدر او و در اختصاص شيخ مفيد روايت شده از آن جناب که فرمود هرگاه قائم عليه السلام خروج کرد مي آيد برحبه کوفه پس به پاي مبارک خود اشاره مي کند و آن جناب به دست خود اشاره به موضعي مي کند آن گاه مي فرمود حفر کنيد اين جا را پس حفر مي کنند و بيرون مي آورند دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير و دوازده هزار خود که براي هر خودي دو رواست آن گاه مي طلبد دوازده هزار از مواليان و عجم را و آنها را برايشان مي پوشاند آن گاه مي فرمايد هر کس که نباشد بر او مثل آنچه بر شماست او را بکشيد.



[ صفحه 183]



چهلم اطاعت حيوانات از انصار آن حضرت چنان که گذشت از حضرت امير المومنين عليه السلام.

چهل و يکم بيرون آمدن دو نهر از آب و شير پيوسته در ظهر کوفه که مقر سلطنت آن جناب است از سنگ کناب موسي که با آن حضرت است

چنان که در خرايج روايت است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود چون قائم عليه السلام خروج کند و اراده نمايد که متوجه کوفه شود منادي آن حضرت نداکند که آگاه باشيد که کسي حمل نکند طعامي و نه آبي و حمل نمايد حجر موسي را که جاري شده بود از آن دوازده چشمه آب فرود نمي آيند در منزلي مگر آنکه نصب مي فرمايد آن را و جاري مي شود از آن چشمه ها پس هر که گرسنه باشد سير مي شود و هر که تشنه باشد سيراب مي شود و آن سنگ توشه ايشان است تا وارد نجف شوند پشت کوفه چون فرود آمدند در ظهر کوفه جاري مي شود از آن پيوسته آب و شير پس هر که گرسنه باشد سير مي شود و هر که تشنه باشد سيراب مي شود چهل و دوم امتياز دادن خداوند تبارک و تعالي آن حضرت را در شب معراج پيغمبر بعد از نماياندن اشباح نورانيه ائمه عليهم السلام را به آن حضرت از امير المومنين عليه السلام تا حجت عصر عليه السلام به اينکه فرمود به روايت ابن عباس اين قائم عليه السلام حلال مي کند حلال مرا و حرام مي کند حرام مرا و انتقام مي کشد اي محمد از اعداي من



[ صفحه 184]



اي محمد دوست دار او را و دوست دار کسي را که دوست مي دارد او را.

چهل و سوم نزول حضرت روح الله عيسي بن مريم عليه السلام از آسمان براي ياري حضرت مهدي صلوات الله عليه و نماز کردن در خلف آن جناب. مخفي نماند که اگر چه بعيد نيست دعواي استقرار مذهب در اين اعصار بر افضليت ائمه اطهار عليهم السلام بر جميع انبياء و مرسلين حتي اولوالعزم که يکي از ايشان است عيسي عليه السلام و لکن اولا اين مساله دراعصار سابقه از مسائل نظريه بود و جمعي مخالف بودند از علماي ما چه رسد به اهل سنت که پاره اي از ايشان حکم به تکفير آن کسي کنند که احدي غير ازانبياء را ترجيح بر ايشان دهد. شيخ مفيد در کتاب مقالات فرموده که قطع کردند گروهي از اهل امامت يعني اماميه به فضل ائمه از آل محمد عليهم السلام بر تمام آنان که پيش بودند از رسولان و پيغمبران سواي پيغمبر ماصلي الله عليه و آله و سلم و واجب دانستند فريقي از ايشان فضل بر جميع انبياء را سواي اولوالعزم از ايشان عليهم السلام و امتناع نمودند هر دو قول را فريقي از ايشان و قطع نمودند به فضل تمام انبياء بر جميع ائمه عليهم السلام و اين بابي است که نيست براي عقول مجال در رد و قبول آن و اجمالي نيست بر هيچ يک از آن اقوال وبه تحقيق که آثاري رسيده از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در امير المومنين عليه السلام و ذريه او از ائمه طاهرين عليهم السلام و اخباري از ائمه صادقين عليهم السلام ايضا و در قرآن مواضعي است که قوت مي دهد عزم را در آنچه فريق اول گفتند در اين مساله الخ و ثانيا نبوت افضليت از روي ادله و براهين مخصوص به اهل انصاف ارباب دانش و بينش است و عوام اهل حق را بهره نيست در آن جز اعتقادي بي پايه از روي تقليد و غير آن طايفه يا علم ندارند يا انصاف يا اطلاع پس افضليت ائمه عليهم السلام از رسل براي همه امت چه رسد به غير ايشان به درجه اول از ثبوت نرسيده



[ صفحه 185]



چه رسد به آنکه ضروري وجداني شود جز براي طايفه اي از ايشان در بعضي از اعصار که به حد ضروري رسيده و به نزول جناب عيسي عليه السلام و نماز کردنش در خلف مهدي عليه السلام و را به تعريف الهي اين مطلب محسوس و وجداني تمام جهانيان شود چه فرقي در بين اولوالعزم کسي نگذاشته و از اين جهت در اخبار نزول و نماز عيسي عليه السلام را از فضائل خصه و مناقب مختصه آن حضرت قرار داده اند مکرر به آن در مجالس ومحافل افتخار مي فرمودند بلکه خداي تعالي آن را از مناقب و مدايح آن جناب شمرده.

در کتاب مختصر حسن بن سليمان حلي روايت شده در خبري طولاني که خداي تعالي به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود در شب معراج که عطا فرمودم به تو اين که بيرون بياورم از صلب او يعني علي عليه السلام يازده مهدي که همه از ذريه تو باشند از بکر بتول آخر مرد ايشان نماز مي کند در خلف او عيسي بن مريم پر مي کند زمين را از عدل چنانچه پر شده از جور و ظلم به او نجات مي دهم از مهلکه و هدايت مي کنم از ضلالت و عافيت مي دهم از کوري و شفا مي دهم به او مريض را.

و در کمال الدين روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود قسم به آنکه مرا به راستي به پيغمبر فرستاد که اگر نماند از دنيا مگر يک روز طولاني مي کند خدا آن روز را تا خروج کند در آن روز فرزندم مهدي و فرود آيد روح الله عيسي بن مريم و نماز کند خلف او.

نيز روايت کرده از امير المومنين عليه السلام که فرمود درحديث دجال که او را مي کشد يعني خداوند در شام در عقبه افيق بر دست کس که نماز مي کند مسيح عيسي بن مريم در خلف او.

در اعلام الوري از شيخ طبرسي روايت شده از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام که فرمود نيست از ما احدي مگر آن که واقع مي شود در گردن او بيعت از طاغيه



[ صفحه 186]



زمان او مگر قائمي که نماز مي کند روح الله عيسي عليه السلام در خلف او.

در غيبت شيخ طوسي روايت شده از آن جناب صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود به فاطمه عليها السلام که اي دخترک من داده شده به ما اهل بيت هفت چيز که داده نشد به احدي پيش از ما: 1- پيغمبر ما بهترين پيغمران است و آن پدرتست 2- وصي ما بهترين اوصياست و آن شوهر تست 3- و شهيد ما بهترين شهداء است و آن عم پدرتست حمزه 4- از ما است کسي که براي او دوبال سبز است که پرواز مي کند به آن در بهشت 5و 6- از ماست دو سبط اين امت و آنها دو پسر تو حسن و حسين اند7 - ازما است قسم به خداوندي که نيست خدائي جز او مهدي اين امت آنکه نماز مي کند خلف او عيسي بن مريم. آن گاه دست مبارک را بر کتف حسين عليه السلام گذاشت و فرمود سه مرتبه ازاين است.

در کافي روايت شده که آن حضرت روزي بيرون تشريف آورد مسرور و شاد و خندان پس از سبب آن جويا شدند فرمود هيج روز و شبي نيست مگر آنکه براي من تحفه اي رسد از جانب خداوند. آگاه باشيد که پروردگار تحفه اي داده امروز به من که نداده مثل آن را به گذشتگان، جبرئيل عليه السلام آمد نزد من و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت اي محمد از شماست قائم از بني هاشم که نماز مي کند عيسي بن مريم خلف او هرگاه که خداي آن را بر زمين فرو فرستند.

در کمال الدين از امام باقرعليه السلام روايت است که ذکر فرمود سيرت خلفاء راشيدن را چون به آخرايشان رسيد فرمود دوازدهم کسي که عيسي بن مريم



[ صفحه 187]



در عقب او نماز مي کند.

گنجي شافعي روايت کرده از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود در جمله احوال مهدي عليه السلام که آن حضرت مشغول نماز صبح است با اصحاب خود در بيت المقدس که عيسي بن مريم فرود مي آيد پس حضرت به قهري بر مي گردد تا عيسي پيش افتد و امام مردم شود در نماز پس عيسي دو دست خود را بر کتف آن جناب مي گذارد و به او مي گويد مقدم شو.

نيز روايت کرده که فرمود به ابو هريره چگونه ايد شما دروقتي که پسر مريم نازل شود و امام شما از خود شما باشد؟ و بر اين مضمون اخبار مکرر است

و گنجي شرحي بيان کرده در دلالت امامت آن حضرت براي عيسي و افضليتش بر آن جناب که امام بايد اقرء و اعلم و افقه و اصبح باشد به بياني که ما را حاجت به ذکر آن نيست.

در عقد الدرر روايت شده ازآن جناب عليه السلام که فرمود پس ملتفت مي شود مهدي عليه السلام که عيسي بن مريم نازل شده و گويا از مويش آب مي چکد مهدي عليه السلام به او مي فرمايد مقدم شو و براي مردم نماز کن امام عيسي مي گويد بر پا نشده نماز مگر براي تو پس نماز مي کند عيسي خلف مردي از فرزندان من و چون نماز کرد مي نشيند و عيسي در مقام با او بيعت مي کند.

نيز از سدي روايت کرد که آن جناب فرمود جمع مي شوند مهدي عليه السلام و عيسي عليه السلام وقت نماز پس حضرت به عيسي مي فرمايد پيش بيفت، اما عيسي عليه السلام مي گويد تو سزاوارتري به نماز پس نماز مي کند عيسي عليه السلام به اقتداء در خفاي آن حضرت و در اخبار خاصه اين مضمون به نظر نرسيده و بر فرض صحت امر حضرت آن جناب را به تقديم نظير امر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است جبرئيل عليه السلام را در شب معراج به تقديم در نماز و امتناع جبرئيل و گفتن او که ما از آن روز که مامور شديم به سجده



[ صفحه 188]



براي آدم عليه السلام بر آدميان مقدم نمي شويم و شايد مقصود کشف افضليت خود است بر عيسي عليه السلام براي خلق به لسان خود آن جناب نه به مجرد تقدم در نماز که به قواعد بسياري از اهل سنت فضلي در آن نيست وروايت کنند جواز نماز را خلف هر بري و فاجري و فراموش کنند کلام نبي خود را که هرگز رستگار نمي شود قومي که پيش بيفتد ايشان را کسي و در ميان ايشان باشد کسي که افضل باشد از آنکه پيش افتاد ايشان را.

چهل و چهار جايز نبودن هفت تکبير بر جنازه احدي بعد از حضرت امير المومنين عليه السلام جز بر جنازه آن جناب چنان که که در بحار در حديث وفات آن حضرت روايت کرده که در ضمن وصاياي خود به امام حسن عليه السلام بعد از امر به کفن و حنوط و بردن تا موضع قبر شريف، فرمود آن گاه مقدم شو اي ابا محمد ونماز کن بر من اي فرزندم اي حسن و هفت تکيبر بر من بگو و بدان که حلال نيست اين عمل براي احدي غير از من مگر بر مردي که بيرون مي آيد در آخر الزمان اسم او قائم مهدي عليه السلام است از فرزندان برادر تو حسين عليه السلام راست مي کند اعوجاج حق را.

چهل و پنجم قتل دجال لعين که از عذابهاي الهي است براي اهل قبله چنان که در تفسير علي بن ابراهيم روايت شده است از امام باقر عليه السلام که فرمود عذاب در آيه شريفه قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم به دجال و صيحه و فرمودند هيج پيغمبري نيامد مگر آنکه ترساند مردم را از فتنه دجال



[ صفحه 189]



چنانچه در کمال الدين روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و چگونه فتنه نباشد با آن هيات و استعدادي که او بيرون مي آيد در سال قحط شديد و آفاق را سير کند جز مکه و مدينه را.

حسن بن سليمان حلي در مختصر بصائر روايت کرده از امير المومنين عليه السلام: که فرمود هر که خواهد با شيعه دجال مقاتله کند پس مقاتله کند با آنان که مي گريند بر خون فلان و مي گريند بر اهل نهروان و بدرستي که کسي که ملاقات کند خدا را با ايمان به اينکه فلان مظلوم کشته شده ملاقات کرده خداي را در حاليتي که بر او غضبناک است و درک مي کند دجال را. کسي گفت يا امير المومنين عليه السلام اگر بميرد پيش از آن فرمودند مبعوث مي کند خداوند از را از قبرش تا اينکه ايمان مي آورد به او برغم انفش و گذشت از کمال الدين که آن معلوم در عقبه افيق شام به دست آن حضرت کشته مي شود.

و نيز روايت کرده از امام صادق عليه السلام که فرمود خداوند تبارک و تعالي چهارده نور آفريد پيش از آنکه بيافريند خلق را به چهارده هزار سال و آن ارواح ما است. کسي پرسيد يابن رسول الله کسيتند آن چهارده تن؟ فرمود محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين عيلهم السلام که آخر ايشان قائم است که بر مي خيزد بعد ازغيبتش و مي کشد دجال را و پاک مي کند زمين را از هر جور و ظلمي. بعضي عامه نسبت به قتل آن لعين را به جناب عيسي مي دهند و ما از شرح دجال اعتراض نموديم چون غرض اهم غير از آن است.

چهل و ششم انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا به وجود آن



[ صفحه 190]



جناب که ديگر در روي زمين پادشاهي نخواهند کرد چه دولت آن حضرت متصل شود به قيامت بنابر راي بعضي از علما يا به رجعت ساير ائمه عليهم السلام بنابر راي جماعتي و ظواهر اخبار بسيار بلکه تصانيف متعدده در اين باب تاليف فرمودند يا به دولت فرزندان آن حضرت چنان که شيخ مفيد در ارشاد فرمود که نيست بعد از دولت قائم عليه السلام براي احدي دولتي مگر آنچه در روايت رسيده از سلطنت فرزندان آن جناب انشاء الله تعالي و به نحو قطع و بت نرسيده و بيشتر روايات اين است که نمي رود مهدي عليه السلام مگر چهل روز پيش از قيامت تا آخر که فرموده ومکرر حضرت صادق عليه السلام به اين بيت مترنم بودند. لکل اناس دوله يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر يظهر

و در غيبت نعماني روايت شده امام باقر عليه السلام که فرمود دولت ما آخر دولتهاست و نمي ماند اهل بيتي که براي ايشان دولتي است مگر آنکه سلطنت خواهند کرد پيش از ما تا اينکه نگويند هرگاه که بينند سيره و سلوک ما را که هرگاه ما سلطنت مي کرديم سلوک مي نموديم مثل سلوک اين جماعت واين است قول خداي عزوجل و العاقبه للمتقين و در غيبت فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام پوشيده نماند که آنچه ذکر کرديم نمونه اي است از خصائص و تشريفات الهيه مهدويه که معلوم مي شود اندکي از مقامات عالي آن حضرت صلوات الله عليه و بزرگي سلطنت آن جناب که کسي نديده و نشنيده و نخواهد ديد و رفع مي شود استغراب بعض آنچه وارد شده درحق آن حضرت.

شيخ نعماني در غيبت خود روايت کرده که کسي پرسيد از حضرت صادق عليه السلام که آيا قائم عليه السلام متولد شده



[ صفحه 191]



فرمود نه و اگر من او را درک کنم هر آينه خدمت مي کنم او را ايام حيات خود و خواهد آمد که آن جناب بعد از نماز ظهر دعا مي کردند براي حضرت قائم پس راوي عرض کرد براي خود دعا کردي فرمود بتحقيق که دعا کردم براي نور آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و سابق ايشان و انتقام کشنده از اعداي ايشان و نيز مي آيد که حضرت کاظم عليه السلام مکرر در مقام ذکر شمايل و حالات آن حضرت مي فرمود پدرم فداي آنکه چنين است

و در کامل الزياره روايت شده از حضرت صادق عليه السلام که در ضمن وقايع خروج آن حضرت فرمود که نمي ماند مومن مرده مگر آنکه داخل مي شود بر او سرور اين ظهور در قبرش و اين در آن وقت است که به زيارت يکديگر روند در قبرهايشان و بشارت دهند يکديگر را به خروج قائم عليه السلام و اين مضمون را صدوق در کمال الدين از حضرت امير المومنين عليه السلام روايت کرده. مذکور است که سروري داخل مي شود در قلب هر مومن

و شيخ نعماني روايت کرده که حضرت باقر عليه السلام فرمود نظر کرد موسي بن عمران در سفر اول از تورات به آنچه داده مي شود به قائم عليه السلام از قدرت و سلطنت و فضل و گفت موسي پروردگارا که بگردان مرا قائم آل محمد عليهم السلام به او گفتند اين قائم از ذريه احمد است آنگاه نظر کرد در سفر ثاني و يافت در آن مثل اين آن گاه نظر کرد در سفر ثالث و باز ديد در آن مانند آن بار ديگر همان سخن را گفت و همان جواب را شنيد

و در مهيج الاحزان از کتاب راي العين روايت شده که حضرت سيد الشهداء عليه السلام در شب عاشورا فرمود به اصحاب خود که جدم خبر داد مرا که فرزندم حسين عليه السلام در بيابان کربلا کشته خواهد شد غريب و بي کس و تشنه کسي که او را ياري کند به تحقيق که مرا ياري کرده و ياري نموده فرزندش قائم



[ صفحه 192]



منتظر عليه السلام را

و در بشارة المصطفي از عماد الدين طبري و تحف العقول و بعض نسخ نهج البلاغه روايت است از امير المومنين عليه السلام که فرمود به کميل اي کميل هيچ علمي نيست مگر آنکه من مفتوح مي نمايم آن را و هيچ سري نيست مگر آنکه قائم عليه السلام ختم مي کند آن را و در نسخه اي است که هيچ سري و به روايتي هيچ چيزي نيست مگر آنکه جناب قائم آن را ختم نمايد چه دانستي که همه انبيا و اوصيا که براي عمارت قلوب و تحيله آنها به نور ايمان و تطهير و تزکيه آنها از قذارات و دنايس عقايد و اخلاق مبعوث شدند به جهت موانع بسيار متمکن نشدند از اظهار تمام اسباب و انکار و بيان رموز و اسرار و پيوسته خلق را وعده و بشارت و ارجاع و حوالت فرمودند به آن جناب و عهد سلطنت و رياست او که پس از آن دولتي نباشد پس نبايد چيزي بماند که آن جناب نفرمايد و به خلق نرساند و ايشان را به سوي خداوند نکشاند چنانچه خداي تعالي به همين نحو در آيه وعده استخلاف بيان فرمود که ديگر خوفي براي خليفه و انصارش ازاحدي نباشد که سبب شود پوشاندن حقي را

و شيخ جليل علي بن محمد بن علي خراز در کفاية الاثر روايت کرده از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود به علي عليه السلام يا علي تو از مني و من از تو، تو برادر و وزير مني چون بميرم ظاهر شود کينه ها در دلهاي قومي و زود است که پس ازمن فتنه اي شود سخت و دشوار که بيفتد در آن هر بيگانه و نزديک و اين در وقت مفقود شدن از شيعه است. پنجم ازهفتم از فرزندان من که محزون مي شود از براي فقدان او اهل آسمان و زمين پس چه بسيار مومن و مومنه متاسف متلهف حيران است زمان فقد او آن گاه سر مبارک را اندکي به زير انداخت آن گاه بالا کرد و فرمود پدر و مادرم



[ صفحه 193]



فداي همنام شبيه من و شبيه موسي بن عمران که بر اوست جامه هاي نور يا جامه هايي که تتق زند از شکافهايش انواري که مثلالاست از شعاع قدس گويا مي بينم ايشان را که در حالت نهايت ياس اند که ندايي کنند ايشان را که شنيده شود از دور چنانچه شنيده شود از نزديک تا آخر خبر.

و شيخ طبرسي در احتجاج و ابن طاووس در کشف اليقين روايت کردند خطبه بليغه طولاني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را که در حجة الوداع در غدير خم در آن محضر عظيم خواندند و از جمله فقرات آن خطبه است. معاشر الناس الاواني منذر و عي هاد معاشر الناس اني نبي و علي وصيي الا ان خاتم الائمة منا القائم المهدي صلوات الله عليه الا انه الظاهر علي الدين الا انه فاتح الحصون و هادمها الا انه قاتل کل قبيلة من اهل الشرک الا انه المدرک بکل ثار لاولياء الله عزوجل الا انه الناصر الدين الله الا انه الغراف من بحر عميق به روايت سيد الممتاح من بحر عميق الا انه يسم کل و به روايت سيد المجازي کل ذيفضل بفضله و کل ذي جهل بجهله الا انه خيره الله و مختاره الا انه وارث کل علم و المحيط به الا انه و المخبر عن ربه عزوجل و المنبه بامر ايمانه الا ان (نه ظ) الرشيد السديد



[ صفحه 194]



الا انه المفوض اليه الا انه قد بشر به من سلف بين يديه الا انه الباقي حجة و لا حجة بعده و لا حق الا معه و لا نور الا عنده الا انه لا غالب له و لا منصور عليه الا و انه ولي الله في ارضه و حکمه في خلقه و امينه في سره و علانيته.



[ صفحه 195]