بازگشت

در ذکر شمايل آن جناب


مخفي نماند که شمايل آن حضرت در اخبار متفرقه به عبارات مختلفه و متقاربه از طرق خاصه و عامه مذکور است و ذکر تمام هر خبر با ماخذ آن موجب تطويل است. بنابر اين به محل حاجت از متن هر يک قناعت مي شود با ترجمه آن و ترجيح بعضي بر بعضي و صورت اختلاف و عدم امکان اجتماع خروج است از وضع کتاب.

شيخ صدوق در کمال الدين روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود مهدي عليه السلام شبيه ترين مردم است به من در خلق و خلق و به روايتي فرمود شمايل او شمايل من است



[ صفحه 134]



و خراز روايت کرده در کفايه الاثر که آن جناب فرمود: پدر و مادرم همنام من و شبيه من و شبيه موسي بن عمران.

در غيبت فضل بن شاذان به سند معتبر از آن جناب روايت شده است که فرمود: نهم از امامان که از صلب حسين اند قائم اهل بيت من و مهدي امت من است و شبيه ترين مردمان است به من در شمايل و افعال و اقوال.

در غيبت نعماني روايت شده از کعب الاخبار که گفت قائم مهدي عليه السلام از نسل علي عليه السلام است شبيه ترين مردم است به عيسي بن مريم در خلق و خلق و سيما و هيات الخ.

عامه نيز روايت کرده که آن جناب شبيه ترين خلق است به عيسي. در علوي است در شمايل آن جناب ابيض مشرب حمزه سفيدي که سرخي به او آميخته و بر او غلبه کرده و درصادقيست اسمر يعتوره مع سمرته صفره من سهر اليل گندم گون که عارض شود آن را با گندم گونيش زردي از بيداري شب. در اخبار عامه است لونه لون عربي وجسمه جسم اسرائيلي رنگش رنگ عربي است و جسمش چون جسم بني اسرائيل يعني در طول قامت و بزرگي جثه.

در علوي است شاب مربوع جواني است ميانه قد در نبوي است اجلي الجبينين فراخ است پيشاني مبارکش يا خوبرو که هر دو موي پيشاني او رفته و در صادقيست مقرون الحاجبين ابروان مبارکش به هم پيوسته اقني الانف بيني مبارکش باريک و درازکه در وسطش اندک انحدابي داشت.

در علوي است حسن الوجه و نور وجهه يعلو سواد لحيته و راسه يعني نيکو روست و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولي شده بر سياهي ريش و سر مبارکش.



[ صفحه 135]



در نبويست وجهه کالدينار چهره اش در صفا و بي عيبي مانند اشرفيست علي خده الايمن خالد کانه کوکب دري و بر گونه راست آن جناب خالي است که پنداري ستاره اي درخشان است.

در علويست افلج الثنايا يعني ميان دندانهاي مبارکش گشاده است حسن الشعريسيل شعره علي منکبيه نيکو مو است موهايش بر دو کتف مبارکش ريخته.

و در خبر سعد بن عبد الله است و علي راسه فرق بين وفرتين کانه الف بين واوين ودر باقريست مشرف الحاجبين ميان دو ابروانش بلند است غاير العينين چشمانش در کاسه سر مبارکش فرو رفته يعني بر آمدگي ندارد بوجهه اثر در روي مبارکش اثريست.

در صادقيست شامه في راسه در سر مبارک علامتي دارد.

در علويست مبدح البطن

و در علويست ضخيم البطن

و در صادقيست منتدح البطن و معني اين فقرات متقارب است يعني شکم مبارکش بزرگ و فراخ و پهن است

و در باقري است واسع الصدر مترسل المنکبين عريض ما بينهما سينه مبارکش فراخست و کتفهايش فروهشته و ميان آن پهن و در خبر ديگر عريض ما بين المنکتبين

و در صادقيست بعيد ما بين المنکبين ميان دو کتف مبارکش عريض و دور است

و در علويست عظيم مشاش المنکبين سر استخوان کتف شريفش بزرگست بظهره شامتان شامه علي لون جلده و شامته علي شبه شامه النبي صلي الله عليه و آله و سلم



[ صفحه 136]



در پشت مبارکش دو نشانه و علامت است يکي به رنگ بدن شريفش و ديگري شبيه علامتي که در کتف مبارک حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود و در علوي ديگر است کث اللحبه اکحل العينين براق الثانيافي وجهه خال في کتفه علائم نبوه النبي صلي الله عليه و آله و سلم ريش مبارکش انبوه و چشمانش سياه سرمه گون و دندانش درخشنده در رخسارش خالي است و در کتفش علامتهاي نبوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم که معروف است به مهر نبوت و در رنگ و شکل و نقش آن اختلاف بسيار است عريض الخدين رانهاي مبارکش عريض است.

در علوي ديگر اذيل الفخذين في الفخذه اليمني شامه و در بعضي نسخ و لربل يعني رانش گوشت زياد دارد اذيل نيز کنايه از پهنائيست و در ران راستش علامتي است و درصادقيست احمش الساقين ساقهاي مبارکش باريک بود و در شکم و ساق مانند جد خود امير المومنين عليه السلام است.

در صادقي يا باقريست: شامه بين کتفيه من جانبه الايسر تحت کتفيه ورقه مثل ورق لله الاس علامتي ميان دو کتف دارد از طرف چپ زير دو کتف مبارکش ورقيست مثل برگ درخت مورد و در نبويست اسنانه کالمنشار و سيفه کحريق النار دندانهايش مانند اره در تيزي وحدت يا در انفراج از يکديگر و شمشيرش چون آتش سوزان.

در نبوي است کان وجهه کوکب دري في خده الايمن خال اسود گويا رخسارش چون ستاره درخشان بر گونه راستش خال سياهي است افرق الثنايا داندانهايش از يکديگر جدا است

و در نبوي ديگر المهدي طاوس اهل الجنه وجهه کالقمر الدري مهدي عليه السلام طاوس اهل جنت است چهره اش مانند ماه درخشنده است عليه جلابيب النور بر



[ صفحه 137]



بدن مبارکش جامه هاست از نور.

در رضويست عليه جيوب النور تتوقد بشعاع ضياء القدس حاصل مضمون بنابر بعضي احتمالات بر آن جناب جامه هاي قدسيه و خلعتهاي نورانيه ربانيه است که متلالو است به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت جلت عظمته.

در خبر علي بن ابراهيم بن مهزيار است به روايت شيخ طوسي کاقحوانه ارجوان قد تکاثف عليها الندي و اصابها الم الهوي ( مجلسي احتمال داده که اصل نسخه اقحوانه و ارجوان بوده يا دوم بدال اول بوده و ناسخ هر دو را ضبط نموده و يا افحوانه ابيض بوده منه) در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخيش را هوا شکسته و شايد بيان کند نکويي آن حضرت را که سفيدي و سرخي آن دو گل با سمرت در آميخته کغصن بان او کقضيب ريحان قدش چون شاخه بان درخت بيد مشک يا ساقه ريحان لي بالطويل الشامخ و لا بالقصير اللازق نه دراز بي اندازه و نه کوتاه بر زمين چسيده بل مربوع القامه مدور الهامه قامتش معتدل و سرمبارکش کشيده و مقوس اقني الانف گذشت سهل الخدين گوشت روي مبارکش کم است علي خده الايمن خال کانه فتات مسک علي رضراضته عنبر بر روي راستش خالي است که پنداري ريزه مشکي است که بر زمين عنبرين ريخته.



[ صفحه 138]



و درخبر مذکور به روايت صدوق ره رايت وجها مثل فلقه قمر لا بالحرق و لا بالنرق رخساري ديدم مانند پاره ماه نه درشتخو و زبرو نه سبک و بي وقار بود اوعج العينين و چشمهاي سياه گشاده داشت.

در خبر يعقوب بن منفوش است واضح الجبينين ابيض الوجه دري المقلتين شتن الکفين معطوف الرکبتين پيشانيش روشن و چهره اش سفيد و چشمانش درخشنده و کف دست مبارکش زبر و غليظ و زانوهايش بجهت بزرگي مايل شده بود به جلو در لفظ شتن الکفين کلامي است که خواهد آمد در باب هفتم در ذيل حکايت هفتم.

در خبر ابراهيم بن مهزيار ناصع اللون رنگش خالص و صاف وروشن بود واضح الجبين پيشانيش سفيد و روشن بود ابلج الحاجب ميان دو ابروانش گشاده بود مسنون الخد روي کشيده املسي داشت اشم بيني مبارکش مرتفع و با بالاي آن مساوي بود و اين با قنا که گذشت جمع نشود مگر آنکه در نظر او چنين مي نمايد و در واقع در آن انحدابي بود چنانچه در شمايل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است که يحسبه من لم يتامله اشم کسي اگر بدقت نظر نمي کرد در روي مبارکش گمان مي کرد که آن جناب اشم است و اين به سبب قلت انحدابست که بي تامل محسوس نمي شود اروع از حسن جمال و نور بهاء بيننده را به شگفت مي آورد کان صفحه غرته کوکب دري گويا پهنائي پيشاني مبارکش ستاره اي درخشان است بخده الايمن کانه فتات مسک علي بياض الفضه خال گونه راست مبارکش ريزه مشکي بود بر نقره خام براسه و رفره شحماء سبطه تطالع شحمه انذه سر مبارکش موي سياه غير مجعدي دارد که تا نرمه گوشش رسيده و لکن آنرا نپوشانده



[ صفحه 139]



له سمت مارات العيون اقصد منه هيئت نيک خوشي داشت که هيچ چشمي يا هيبتي به آن اعتدال و تناسب نديده صلي الله عليه و آله و سلم و علي آبائه الطاهرين و در اين مقام به اين مقدار اکتفا نموديم.