کلام علامه طباطبايي در اين که حکيمه دو نفرند
علامه طباطبائي بحر العلوم در رجال خود فرمود که حکيمه دختر امام ابي جعفر ثاني عليه السلام است به نام عمه پدرش، حکيمه دختر ابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام و اوست که حاضر شد در ولادت قائم حجت صلوات الله عليه، چنان که حاضر شد عمه اش حکيمه ولادت ابي جعفر محمد بن علي جواد عليهما السلام را و حکيمه يافت در هر دو موضع و اما حليمه بالامام پس او تصحيف عوام است.
[ صفحه 50]
سروري يعني ابن شهر آشوب در مناقب خود گفته :
که حکيمه دختر ابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام گفت که چون رسيد وقت ولادت خيزران مادر ابي جعفرعليه السلام حضرت رضا مرا بطلبيد و فرمود: اي حکيمه حاضر شو در ولادت او و داخل شو تو، او و قابله در اطاقي و براي ما چراغي گذاشت و در رابست بر روي ما، پس چون او را درد زائيدن گرفت چراغ خاموش شد و در پيش روي او طشتي بود من براي خاموش شدن چراغ غمگين شدم. در اين حال بوديم که ظاهر شد حضرت عليه السلام در طشت و ديديم بر او چيز نازکي است شبيه جامه که نور از آن مي درخشد چنان که خانه را روشن کرد، آن جناب را ديديم پس او را گرفتم و در بغل خود گذاشتم و آن پرده را از آن گرفتم پس حضرت رضا عليه السلام تشريف آورد و در را باز کرد و ما از امر او فارغ شده بوديم پس او را گرفت و در گهواره گذاشت و فرمود اي حکيمه ملازم گهواره او باش. حکيمه گفت: چون روز سوم شد چشمان خود را به جانب آسمان کرد و فرمود: اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمدا رسول الله. من از جاي خود هراسان و ترسان برخاستم و به نزد حضرت رضا عليه السلام آمدم و گفتم به آن جناب که از اين کودک چيز عجيبي شنيدم فرمود چه بود پس خبر را براي آن جناب نقل کردم. فرمود اي حکيمه از آنچه ببينيد، ازعجايب او بيشتر است. و علامه مجلسي در مزار بحار خود گفته که قبه شريفه يعني قبه عسکري عليه السلام قبريست که منسوب است به نجيبه کريمه عالمه فاضله تقيه رضيه حکيمه دختر ابي جعفر جواد عليه السلام. نمي دانم چرا متعرض زيارت او نشدند يعني علما در کتب مزار با ظهور فضل و جلالت او و اختصاص او به ائمه عليهم السلام را ومحل اسرار ايشان بود و مادر قائم عليه السلام در نزد او بود و در ولادت آن حضرت حاضر بود گاه گاه آن حضرت را مي ديد
[ صفحه 51]
در حيات ابي محمد عسکري عليه السلام و او از سفراء و ابواب بود بعد از وفات آن جناب پس سزاوار است زيارت کردن او به آنچه جاري نمايد خداوند بر زبان از آنچه مناسب فضل و شان او است. بحر العلوم ره بعد از نقل اين کلام فرموده که عدم ترض بر زيارت آن مخدره چنانچه خال مفضال اشاره فرمود عجيب است و اعجب از آن متعرض نشده بيشتر مثل شيخ مفيد در ارشاد و غير او در کتب تواريخ و سير و نسب به حکيمه خاتون در اولاد حضرت جواد عليه السلام بلکه حصر کردند بعضي دختران آن جناب را درغير او. مفيد در ارشاد فرموده: گذاشت حضرت جواد عليه السلام از فرزند علي عليه السلام پسرش را که امام بود بعد از دو موسي و فاطمه و امام و اولاد ذکوري نگذاشته غير آنچه ناميديم انتهي.
شيخ صدوق در کمال الدين روايت کرده از محمد بن عثمان عمري که فرمود: چون متولد شد خلف مهدي (صلوات الله عليه) نوري ساطع شد از بالاي سر آن جناب تا به اطراف آن گاه به رو در افتاد به جهت سجده براي پروردگار خود، آن گاه سر بلند نمود و او مي فرمود شهد الله انه لا اله اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم ان الدني عند الله الاسلام
نيز از حسن بن منذر روايت کرده که گفت روزي حمزه بن ابي الفتح به نزد من آمد و گفت به من، که بشارت باد ترا که ديشب متولد شد در دار، (يعني خانه امامت) که در آن زمان چنين تعبير مي کردند. مولودي از براي ابي محمد عليه السلام و امر فرمود به کتمان او و اينکه سيصد گوسفند برايش عقيقه کنند.
نيز در آن کتاب و غير آن روايت شده است که چون حضرت متولد شد امام حسن عليه السلام فرستاد در نزد ابي عمر که وکيل آن جناب بود که ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بخرد و آنها را حسبه لله متفرق کند در ميان بني هاشم.
نيز روايت نمودند که چون آن جناب متولد شد و نشود نمود فرمادن رسيد که
[ صفحه 52]
هر روز با گوشت قلم گوسفند که مخ دارند بخرند و اهل خانه گفتند که اين براي مولاي صغير ما است.
و نيز از طريقه خادم روايت کردند که گفت داخل شدم بر صاحب الزمان عليه السلام پس به من فرمود براي من صندل سرخ بياور. آوردم برايش، پرسيد مرا مي شناسي؟ گفتم: آري. فرمود: کيستم؟ گفتم: تو آقاي مني و پسر آقاي مني. فرمود: از اين از تو سئوال نکردم. گفتم: فداي تو شوم براي من تفسير کن. فرمود: من خاتم اوصيائم و به من دفع مي کند خداوند بلا را از اهل و شيعيان من.
و در بحار از خط شيخ شهيد نقل کرده که روايت نمود از جناب صادق عليه السلام که فرمود بدرستي که از شبي که متولد مي شود در آن قائم عليه السلام، متولد نميشود در آن هيچ مولودي مگرآنکه مومن باشد و اگر در زمين اهل شکر متولد شود خداوند او را نقل فرمايد به سوي ايمان به برکت امام عليه السلام.
شيخ مسعودي در اثبات الوصيه و حسين بن حمدان در هدايه روايت کردند که حضرت ابو الحسن صاحب العسکر عليه السلام پنهان مي کرد خود را از بسياري از شيعيان خود مگر از عدد قليلي از خواص خود و چون امر منتهي شد به حضرت امام حسن عليه السلام از پشت پرده با خواص وغير خواص تکلم مي فرمود مگر در آن اوقات که سوار مي شد براي رفت به خانه سلطان و اين عمل از آن جناب و از پدربزرگوارش پيش از او مقدمه بود براي غيبت صاحب الزمان عليه السلام که شيعه به اين مالوف شوند و از غيبت وحشت نکنند، عادت جاري شود در احتجاب و اختفا.
[ صفحه 53]