بازگشت

حکايت 046


و نيز در آن کتاب شريف نقل کرده از بعضي از اصحاب صالحين ما که روايت کرده است از محي الدين اربلي که او گفت: من نزد پدر خود بودم و مردي با او بود و آن مرد را خواب فرا گرفت پس عمامه از سر او افتاد و جاي ضربت هايله در سر او بود. و پدرم او را از آن ضربت سوال کرد. گفت: اين ضربت از صفين است پدرم گفت: جنگ صفين در زمان قديم شد و تو در آن زمان نبودي. گفت: من سفر کردم به سوي مصر و مردي از قبيله غره با من رفيق شد. پس در ميان راه روزي جنگ صفين را ياد کرديم آن رفيق من گفت اگر من در روز صفين مي بودم شمشير خود را از خون علي و اصحاب او سيراب مي کردم. من گفتم که اگر من در آن روز مي بودم شمشير خود را از خون معاويه و اصحاب او سيراب مي کردم و اينک من و تو اصحاب علي و معاويه ايم پس با يکديگر جنگ عظيمي کرديم و جراحت بسيار به يکديگر رسانيدم تا آن که من از شدت ضربتها افتادم و از حال رفتم ناگاه مردي را ديدم که به سر نيزه مرا بيدار مي کند و چون چشم گشودم آن مرد از مرکب فرود آمد و دست به جراحتهاي من ماليد در حال عافيت يافت فرمود که در اينجا مکث نما پس غايب شد و بعد از اندک زمان برگشت و سر آن خصم من با او بود و مرکب او رانيز آورده بود پس به من فرمود که اين سر دشمن تو است و تو ما را ياري و نصرت کردي ما تو را ياري کرديم و خداوند عالم ياري مي کند هر که را که او را ياري کند



[ صفحه 552]



من گفتم تو کيستي؟ گفت من فلان بن فلان. يعني حضرت صاحب الزمان عليه السلام پس به من فرمود که هر که تو را از اين ضربت سوال کند بگو که اين ضربت صفين است (در نسخ اصل و منقوله چنين هست و ظاهرا اشتباهي در اسم وجد شده چه ربيع الاحباب از مولفات سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن محمد است صاحب اقبال و ظريف و غيره و چنين عالمي در بني طاووس مذکور نيست و الله العالم منه ره).