در ذکر اعمال و آدابي که شايد بتوان به برکت آنها به سعادت ملا
در ذکر اعمال و آدابي که شايد بتوان به برکت آنها به سعادت ملاقات شرف حضور حضرت حجت صلوات الله عليه رسيد. شناسد يا نشناسد در خواب يا بيداري: و بردن بهره و فيضي از آن حضرت هر چند که نباشد مگر زيادتي نور يقين و معرفت وجداني به آن وجود معظم که از اهم مقاصد است از مطاوي کلمات سابقه. در باب هشتم معلوم شد که نيل اين مقصود و بلوغ اين مراد درغيبت کبري ممکن و ميسور بلکه مکشوف شد که توان به وسيله علم و عمل و تقواي تام و معرفت و تضرع و انابت و تهذيب نفس از هر غل غش و ريبه و شک وشبهه و صفات مذمومه قابل تلقي اسرار و دخول در سلک خاصان و خواص شد و از کلمات علماي اعلام شواهدي ذکر شد. مقصود در اينجا نه بيان دست آوردن را آن است که زياده بر اداي تمام فرايض و سنن و آداب و ترک تمام محرمات و مکروهات و مبغوضات به نحوي که از او خواسته اند ساير مقدمات آن مستور و مخفي و جز بر اهلش مکشوف و مبين ندارند بلکه غرض به دست آوردن راهي که شايد به وسيله آن در عمر خويش نوبتي به اين نعمت رسيده هر چند در خواب باشد. مخفي نماند که از تامل در قصص و حکايت گذشته معلوم مي شود که مداومت
[ صفحه 838]
بر عمل نيک و عبادتي مشروعه و کوششي در انابه و تضرع در مدت چهل روز به جهت اين مقصد از اسباب قريبه و وسيله هاي عظيمه است چنان که معلوم شد که رفتن چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله يا چهل شب جمعه در کوفه با اشتغال به عبادت از عملهاي متداوله معروفه است که بسيار دعواي تجربه کرده اند از علما و صلحاء. و نيز زيارت سيد الشهداء عليه السلام در چهل شب جمعه و امثال آن و ظاهرا مستندي مخصوص در دست ايشان نباشد نه براي عدد مذکور و نه براي عمل جز آنچه از مطاوي کتاب سنت ظاهر مي شود که مداومت بر دعا در چهل روز موثر است در اجابت و قبول بلکه مواظبت بر غذائي و شرابي حلال يا حرام در ايام مذکوره سبب تغيير حالت و انتقال از صفتي شود به صفت ديگر، چه از نيک به بد يا از بد به نيک و همچنين ساير آنچه انسان مزاول آن است از لباس و مسکن و همصحبت. ما به جهت تاييد مطلب مذکور متبرک شويم به ذکر چند خبر.
شيخ عياشي از فضل بن ابي قره روايت کرده که گفت: شنيدم از حضرت صادق عليه السالم که مي فرمود:حق تعالي به حضرت ابراهيم عليه السلام وحي فرمود: که زود است پسري از براي تو از ساره متولد شود. ساره گفت: که من عجوزه ام حق تعالي فرمود که زود است فرزندي آورد و فرزندان آن پسر تا چهار صد سال در دست دشمن من معذب مي گردند به سبب آنکه کلام مرا رد نمود. پس چون بني اسرائيل در دست فرعون مبتلا شدند در درگاه خداوند ناله و گريه بلند نمودند تا چهل روز. حق تعالي به حضرت موسي و هرون عليهما السلام وحي فرمودند که ايشان را از دست فرعون خلاص گردانند و صد وهفتاد سال از آن چهار صد سال باقي بود. آن را از ايشان برداشت. پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: که اگر شما نيز چنين تضرع و زاري مي کرديد حق تعالي فرج ما را نازل مي کرد و چون چنين نکنيد پس به درستي که اين امر به نهايت خود خواهد رسيد.
[ صفحه 839]
شيخ ابراهيم کفعمي در کتاب مجموع الغرايب نقل کرده از کتاب جواهر که جناب عيسي عليه السلام وصيت کرد به حواريين و فرمود: باشيد مانند مار پس چون عيسي عليه السلام را بالا بردند حواريين گفتند از جاي خود حرت نکنيم تا آنکه بفهميم تاويل کلام آن حضرت را پس يکي از ايشان گفت يعني باشيد مثل مار که هرگاه حلقه مي زند ومي پيچد سر خود را در زير جسد خود مي گذارد زيرا که او مي داند که هر المي به جسدش برسد او را ضرر نمي رساند هرگاه سرش سالم بماند. پس روح الله به شما مي گويد حفظ نماييد دين خود را که سرمايه دنيا و آخرت شماست و آنچه به شما برسد از فقر و مرض ضرر نمي رساند شما را با سلامتي دين شما. ديگري گفت: اينکه روح الله به شما فرمود: باشيد مثل مار به جهت آن که مار نمي خورد مگر خاک تا آنکه بيرون نرود زهر از جوف او پس همچنين شما منتفع نمي شويد به آنچه مي شنويد از حکمت از براي طلب آخرت مادامي که حب دنيا در دلهاي شماست. و ديگري گفت که روح الله به شما فرمود که مثل مارباشيد زيرا که چون مار از نفس خود احساس ضعف و سستي نمايد خود را چهل روز گرسنگي مي دهد. آگاه داخل مي شود در سوراخ تنگي و بر مي گردد جوان شده تا چهل سال. پس روح الله به شما مي گويند: گرسنگي بدهيد نفسهاي خود را در دنيا قليله براي بقاي مدت طولاني چنان که مار نفس خود را چهل روز گرسنگي مي دهد براي ماندن چهل سال. پس اجماع نمودند بر سخن او و اين که روح الله همين را اراده کرده.
در کافي روايت است که محمد بن مسلم گفت: گفتم به جناب باقر يا
[ صفحه 840]
صادق عليهما السلام که ما مي بينيم مرد راکه براي اوست عبادت و کوشش و خشوع و لکن قابل نيست به حق يعني به امامت ائمه عليهم السلام. پس آيا او را هيچ منفعت مي دهد؟ فرمود: اي محمد به درستي که مثل اهل البيت عليهم السلام مثل اهل بيتي بود که در بني اسرائيل بودند که هيچ کدام از ايشان چهل شب کوشش نمي کرد مگر آنکه چون دعا مي کرد به اجابت مي رسيد. مردي از ايشان چهل شب سعي و کوشش کرد آنگاه دعا کرد پس مستجاب نشد پس به نزد عيسي بن مريم عليه السلام آمد و شکايت کرد نزد آن جناب از آن حالي که به آن مبتلا شده و تقاضا کرد که براي او دعا کند. پس عيسي تطهير کرد و دو رکعت نماز به جاي آورد. آنگاه خداي عزوجل را خواند پس خداوند وحي فرستاده به سود او که اي عيسي به درستي که بنده من به نزد من آمد از غير آن در که بايد از آن در درآيد به درستي که او مرا دعا کرد و در دلش شکي بود از تو پس اگر مرا دعا کند تا آنکه گردنش قطع شود و انگشتانش بريزد اجابت نمي کنم او را.پس عيسي ملتفت او شد و فرمود دعا مي کني خداوند را و حال آنکه در دلت شکي است از پيغمبر او پس گفت اي روح الل ه و کلمه او چنين بود و الله آنچه گفتي پس دعا کن خداي را که اين را از من زايل کند. پس عيسي دعا کرد و خداوند توبه او را قبول فرمود و پذيرفت از او و گرديد در حد اهل بيت خود.
در کافي روايت شده از جناب صادق عليه السلام که فرمود: خالص ننموده بنده ايمان به خداوند را و در روايت ديگر: نيکو ننموده کسي ذکر خداوند را چهل صباح مگر آنکه
[ صفحه 841]
زاهد کند او را در دنيا و بنمايد به او دواي او را و درد او را و ثابت نمايد حکمت را در دل او و در لب لباب قطب راوندي روايت است از رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم فرمود کسي که خالص کند عبادت را براي خداوند چهل صباح ظاهر شود چشمهاي حکمت از دلش بر زبانش.
و در امالي صدوق روايت است که بهلول نباش که کفن مي دزديد و آخر کار با نعش دختري از انصار عمل قبيح کرد و پشيمان شد و به نزد رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم آمد و حضرت او را طرد کرد پس رفت در بعضي از کوههاي مدينه و چهل روز گريه و زاري و تضرع و دعا کرد در روز چهلم توبه اش قبول شد و آيه شريفه در قبول توبه و گذشتن از جرم او و وعده ثواب براي او نازل شد. پس حضرت به نزد او رفت و بشارت داد و آيه را تلاوت فرمود آنگاه به اصحاب فرمود چنين تدارک کرده مي شود گناهان چنانچه تدارک نمود آن را بهلول.
و نيز روايت است که جناب داود عليه السلام چهل روز بر ترک اولاي خود گريست و در بحار از کتاب عدد القويه علي بن يوسف برادر علامه حلي (ره) نقل کرده دکه در حالتي که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود در ابطح و با آن جناب بود عمار بن ياسر و منذر بن ضحاح و ابو بکر و عمر و علي بن ابيطالب عليه السلام و عباس بن عبد المطلب و حمزه بن عبد المطلب که ناگاه نازل شد بر آن حضرت جبرئيل عليه السلام در صورت عظيمه خود و پهن کرده بود بال خود را تا آنکه گرفت از مشرق تا مغرب. پس ندا کرد او را که اي محمد علي اعلي بر تو سلام مي رساند و او امر مي کند تو راکه عزلت گيري از خديجه چهل صباح پس اين امر بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شاق شد و او خديجه را دوست مي داشت و به او رغبت تمام داشت. پس چهل روز حضرت ماند که روز را روزه مي گرفت و شب را به عبادت برمي خاست تا چون آخر آن ايام شد عمار بن ياسر را نزد خديجه فرستاد و فرمود
[ صفحه 842]
که به خديجه بگو گمان نکني که انقطاع من ازتو از روي جدائي و دشمني است و لکن پروردگار من جل عزه امر فرموده مرا به اين تا آنکه انفاذ فرمايد فرمان خود را. پس گمان مکن اي خديجه مگر خير را پس به درستي که خداي عزوجل هر آينه مباهات مي کند به تو ملائکه کرام خود را هر روز چند مرتبه پس چون شب در آيد در را ببند تو در جايگاه خود بخواب که من در منزل فاطمه بنت اسدم. پس خديجه هر روز چند مرتبه محزون مي شد به جهت فراق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس چون چهل روز کامل شد جبرئيل نازل شد و گفت اي محمد علي اعلي تو را سلام مي رساند و او امر مي کند تو را که مهيا شوي از براي تحيت او و تحفه او تا اينکه نقل کرده نزول ميکائيل را با طبقي از انگور و رطب و افطار کردن آن شب از آنها و رفتن نزد خديجه به امر خداوندي پيش از اداي نماز و انعقاد نطفه صديقه طاهره عليها السلام در آن شب و نيز وارد شده که چهل روز قبل از بعثت نيز مامور شد آن حضرت که از خديجه عزلت گيرد و در روز چهلم مبعوث شد و نيز ميقات حضرت موسي عليه السلام نيز چهل روز بود و رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که او نخورد و نياشاميد و نخوابيد و ميل ننمود به چيزي از اينها در رفتن و برگشتن خود چهل روز به جهت شوق به سوي پروردگار خود.
و در تفسير امام حسن عسکري عليه السلام روايت است که جناب موسي عليه السلام مي فرمود به بني اسرائيل که هرگاه خداوند به شما فرج کرامت نمود و دشمنان شما را هلاک کرد، مي آورم براي شما کتابي از نزدپروردگار شما که مشتمل باشد بر اوامرو نواهي و عبرتها و مثلهاي او پس چون خداي تعالي ايشان را فرج داد امر فرمود موسي عليه السلام که به ميعاد رود و سي روز روزه گيرد در زير کوه پس موسي گمان کرد که پس از سي روز خداوند کتاب را براي او خواهد
[ صفحه 843]
فرستاد پس سي روز روزه داشت تا اينکه خداوند به او وحي کرد که ده روز ديگر روزه بدار و در وقت افطار مسواک مکن. پس موسي چنين کرد و خداوند وعده کرده بود به او که کتاب را بعد از چهل شب به او بدهد. پس بعد از چهل روز کتاب را براي او فرستاد و در اخبار متعدد معتبره رسيد که نطفه در رحم چهل روز مي ماند آنگاه علقه مي شود تا چهل روز آنگاه مضنعه مي شود تا چهل روز فرمودند هرگاه کسي خواسته که دعا کند براي زن حامله که خداوند بگرداند آنچه در شکم اوست نرينه که اجزا و اعضايش تمام باشد پس دعا کند در اين مدت چهار ماه و از اين اخبار ظاهر مي شود که استعداد ماده از براي افاضه صورتي جسماني يا نفساني در چهل روز مي شود. مويد آن است: حديث قدسي معروف خمرت طينة ادم بيد اربعين صباحا و در کافي روايت است که از جناب کاظم عليه السلام پرسيدند که ما روايت کرده ايم از حضرت رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود کسي که خمر آشاميد تا چهل روز نماز او مقبول نيست. پس حضرت بعد از کلماتي چند فرمودند: که چون شراب خورد مي ماند در نرمه استخوانش يعني در همه اعضايش تا آنجا چهل روز به اندازه انتقال خلقت او يعني تطورات نطفه و علقه و مضغه او. آنگاه فرمود و همچنين است جميع غذايي که مي خورد و مي آشامد باقي مي ماند در آنجا چهل روز نيز فرمودند کسي که ترک کند گوشت را چهل روز بعد خلق مي شود زيرا که انتقال نطفه در چهل روز است و فرمودند کسي که چهل روز گوشت بخورد يعني هر روز خلقش بد مي شود و کسي که روغن زيتون بخورد و بخود بمالد شيطان چهل روز نزديک او نمي آيد
[ صفحه 844]
و کسي که چهل روز حلال بخورد خداوند قلبش را نوراني مي کند. کسي که چهل روز سويق بخورد پر مي شود شانه هايش از قوت. کسي که هريسه بخورد تا چهل روز نشاط دارد براي عبادت و کسي که يک انار بخورد دلش نوراني مي شود. وسوسه از او برداشته مي شود تا چهل روز و زمين مي نالد از بول کسي که ختنه نشده تا چهل روز کسي که ايمان به خداي تعالي و رسول آورده ترک نکند از اله موي عانه خود را بيشتر از چهل روز و بر اين رقم اخبار بسيار است. بلکه در عدد چهل آثار بسيار است در شرع مطهر. چنان که رسيده که: اگر کسي دعا براي چهل نفر از برادران ايماني خود بکند آنگاه دعا کند دعايش در حق خود و آنها مستجاب مي شود و همچنين اگر چهل نفر جمع شوند دعا کنند يا ده نفر چهار دفعه يا چهار نفر ده مرتبه و درظهور به هر مومني قوت چهل مرد دهند ودر مدح حفظ کردن چهل حديث و عمل کردن به آن و استقامت در آن اجرهاي جزيله رسيده و اگر در جنازه چهل مومن حاضر شوند و شهادت دهند که ما جز خير از او چيزي ندانيم خداوند شهادت ايشان را بپذيرد و آن مومن را بيامرزد. ازاخبار مناسب اين مقام و مويد اين مرام خبري است که در باب اول در اخبار ولادت حضرت حجت عليه السلام گذشت که امام حسن عسکري عليه السلام آن جناب را به آن مرغ سفيد که فرمودند روح القدس است سپرد که بر دوامر فرمود که در هر چهل روز آن جناب را برگرداند. حکيمه خاتون فرمود که من در هر چهل روز آن مولود کريم را مي ديدم تا آنکه مردي شد پيش از وفات ابي محمد عليه السلام.
[ صفحه 845]
مخفي نماند که شواهد از اخبار براي دعواي مذکوره بيشتر از آن است که بتوان جمع کرد و علامه مجلسي رحمه الله در رساله اي که جواب از سوال فرق بين اماميه و حکما و مجتهدين و اخباريين و متشرعه و صوفيه است. بعد از تقسيم جماعت اخيره به ممدوح و مذموم و کلماتي چند فرموده که والد مرحوم فقير از او يعني شيخ بهاء الدين محمد تعليم ذکر نموده بود و هر سال يک اربعين به عمل مي آورد. بعد از تقسيم جماعت اخيره به ممدوح و مذموم و کلماتي چند فرموده که والد مرحوم فقير از او يعني شيخ بهاء الدين محمد تعليم ذکر نموده بود و هر سال يک اربعين به عمل مي آورد. جمعي کثير از تابعان شريعت مقدسه موافق قانون شريعت رياضت مي داشتند و فقير نيز مکرر اربعين ها را به سر آوردم و در احاديث معتبره وارد شده است که هر که چهل صباح اعمال خود را براي خدا خالص گرداند حق تعالي چشمهاي حکمت از دل او به زبان او جاري مي گرداند. و چون اجمالا معلوم شد ماخذ عمل معهود علما و صلحا و اخيار در مواظبت چهل شب يا روز چهار شنبه يا جمعه در کوفه يا سهله يا کربلا به جهت اين مقصد عظيم و نبودن خصوصيتي در هيچ يک از آنها ظاهر مي شود که هر کس بايد به حسب مقام و حالت و مکان و زمان و قدرت خود نظر کند به دقت و تامل يا از داناي نقاد بصري جويا شود که از اعمال حسنه شرعيه و آداب نن احمديه کدام يک بالنسبه به او اولي و ارجح است که بدان مواظبت کند چه شود عملي از گفتنيها يا کردنيها بالنسبه به کسي مرجوح و بالنسبه به ديگري راجح باشد و بر فرض رجحان تفاوت مراتب و درجات اعمال بسيار است. پس شود که از کسي بذل و انفاق مال در محلش مطلبوب باشد و از ديگري تعليم و از ديگري نماز و او ديگري روزه و از ديگري زيارت و هکذا و لکن در همه آنها رعايت بايد نمود شروط مشترکه را چون اداي فرايض و اجتناب محرمات و طهارت ماکول و مشروب و ملبوس و حليت آنها زياده از آنچه به ظاهر شرع مي توان کرد و تخليص نيت و غير اينها که مقام بين آنها نيست.
[ صفحه 846]
فصل و اما اعمال مخصوصه براي حاجت مذکوره چه آنکه مختص به امام زمان عليه السلام باشد يا به مشارکت ساير ائمه انبياء عليهم السلام پس چند چيز از آنها مذکور مي شود:
اول سيد جليل ابن باقي در اختيار مصباح روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که فرمود هر کس بخواند بعد از هر نماز فريضه اين دعا را پس به درستي که او خواهد ديد امام م ح م د بن الحسن عليه و علي آبائه السلام را در بيداري يا در خواب. بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم بلغ مولانا صاحب الزمان اينما کان و حيثما کان من مشارق الارض و مغاربها سهلها و جبلها عني و عن والدي و عن ولدي و اخواني التحيه و السلام عدد خلق الله و زينه عرش الله و ما احصاه کتابه و احاط به علمه اللهم اني اجدد له في صبيحه هذا اليوم و ما عشت قيه من ايام حياتي عهدا و عقدا و بيعة له في عنقي لا احول عنها و لا ازول ابدا اللهم اجعلني من انصاره و نصاره الذابيين عنه و الممتثلين لاوامره و نواهيه في ايامه و المستشهدين بين يديه اللهم فان حال بيني و بينه الموت الذي جعلته علي عبادک حتما مقضيا فاخرجني من قبري موترزا کفني شاهرا بسيفي مجردا قناتي ملبيا دعوة الداعي في الحاضر و البادي اللهم ارني الطلعه الرشيدة و الغرة الحميدة و اکحل بصري بنظره مني اليه و عجل فرجه و سهل مخرجه اللهم اشدد ازره و قو ظهره و طول عمره و اعمر اللهم به بلادک و احي به عبادک فانک
[ صفحه 847]
قلت و قولک الحق ظهر الفساد و البر و البحربما کسبت ايدي الناس فاظهر اللهم لناوليک و ابن بنت نبيک المسمي باسم رسولک صلواتک عليه و آله حتي لا يظهر بشيئي من الباطل الا مزقه و يحق الله الحق بکلماته و يحققه اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بظهوره انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا و صلي الله عليه محمد و آله. مولف گويد که اين دعا نسخ مختلفه و اسانيد متعدده داردو در بعضي زياده دارد و بعضي جمله از فقرا تو را ندارد و ابن طاوس روايت کرده که آن را چهل صباح بخوانند و لکن در جميع آن روايات اين ثمر مخصوص ديده نشده مگر در اين خبر شريف و لهذا در صدد آن اختلافات برنيامديم.
دوم شيخ ابراهيم کفعمي در جنه الواقيه فرموده که ديدم در بعضي از کتب اصحاب خود که هر کس اراده کرده رويت يکي از انبياء و ائمه عليهم السلام را يا ساير مردم يا فرزندان خود را در خواب پس بخواند سوره و الشمس و انا انزلناه و قل يا ايها الکافرون و قل هو الله احد و معوذتين آنگاه بخواند اخلاص قل هو الله احد را صد مرتبه و صلوات بفرستد بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم صد مرتبه و بخوابد بر طرف راست پس به درستي که خواهد ديد آن را که قصد کرده انشاء الله تعالي و سخن خواهد گفت با آنها به آنچه مي خواهد از سوال و جواب و ديدم در نسخه ديگر همين را به عينه جز آنکه گفته به جامي آورد اين را هفت شب بعد از دعايي که اولش اينست اللهم انت الحي الذي. مخفي نماند که اين دعا را سيدعلي بن طاوس روايت کرده در کتاب فلاح الساير به اسناد خود از بعضي از ائمه عليهم السلام که فرمود: هرگاه اراده کردي که ببيني ميت خود را پس بخواب با طهارت و بخواب بر طرف راست خود و بخوان تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام را و بگو اللهم انت الحي الخ
و شيخ طوسي در مصباح خود فرموده. و کسي که اراده کرده ديدن ميتي را
[ صفحه 848]
در خواب خود پس بگويد در وقت خواب اللهم انت الحي الذي لا يوصف و الايمان يعرف منه منک بدات الاشياء و اليک تعود فما اقبل منها کنت ملجاه و منجاه و ما ادبر منها لم يکن له ملجا و لا منجا منک الا اليک فاسئلک بلا اله الا انت و اسئلک ببسم الله الرحمن الرحيم و بحق حبيک محمد صلي الله عليه و آله وسلم سيد النبيين و به حق علي خير الوصيين و به حق فاطمه سيده نساء العالمين و به حق الحسن و الحسين الذين جعلتهما سيدي شباب اهل الجنه عليهم اجمعين السلام ان تصلي علي محمد و اهل بيته و ان تريني ميتي في الحال التي هو فيها پس به درستي که تو خواهي ديد او را انشاء الله تعالي و مقتضاي عموم اول خبر که اين دعا رابراي ميت حتي انبياء و ائمه عليه السلام چه زنده و چه متوفي، مي شود خواند. بايد آن کسي که عمل به اين نسخه مي کند تبديل کند آخر دعا را به آنچه مناسب مقام امام زنده و پيغمبر زنده است بلکه ظاهر آن است که اگر براي نبي يا امام چه زنده و چه متوفي باشد بايد تغيير دهد و مويد اين مطلب آنکه در کتاب تسهيل الدواء بعد از ذکر دعاي مذکور گفته که ذکر کرده بعضي از مشايخ ما رضوان الله عليهم که هر کس اراده کرده که ببيند يکي ازانبياء يا ائمه هدي عليهم السلام را پس بخواند دعاي مذکور را تا آنجا که ان تصلي علي محمد و آل محمد. آنگاه بگويد ان تريني فلانا يعني نام آنرا که خواسته ببرد و بخواند بعد از آن سوره و الشمس و الليل و قدر و حجد و اخلاص و معوذتين را آنگاه صد مرتبه سوره توحيد را بخواند. پس هر که را اراده کرده خواهد ديد و سوال مي کند از او آنچه را قصد کرده و جواب خواهد داد او را انشاء الله تعالي.
سوم شيخ مفيد رحمه الله در کتاب اختصاص روايت کرده از ابي المعزي از حضرت موسي
[ صفحه 849]
بن جعفر عليهما السلام که گفت: شنيدم از آن حضرت که مي فرمايد هر کسي که براي او حاجتي است به سوي خداوند تبارک و تعالي و اراده کرده که ما را ببيند و مقام و مرتبه خود را بداند پس غسل نمايد سر شب و مناجات کند به ما يعني و الله العالم که با خداي تعالي مناجات کند به توسط ما به اينکه قسم دهد او را به حق ما و متوسل شود به حضرت او به وسيله ما که ما را به او بنماياند و مقام او را در نزد ما به او نشان دهد. فرمود. پس به درستي که او خواهد ديد ما را و مي آمرزد او را خداوند به سبب ما و پوشيده نمي شود بر او موضع و محل او و بعضي گفته اند مراد از مناجات کردن به ما اينکه ديدن ما را از هم خود قرار دهد و ديدن و محبت ما را ذکر نفس خود گرداند که خواهد ديد ايشان را و اين غسل مذکور در اين خبر به جهت حاجت مذکوره يکي از اغسال مستحبه است که فقهاء رضوان الله عليهم ذکر فرمودند. چنانچه علامه طباطبائي بحر العلوم رحمه الله در منظومه خود مي فرمايد در ضمن غايات غسل.
و روية الامام في المنام
لدرک ما يقصد من مرام
و ظاهر بلکه مقطوع اين است که نظر سيد به همين خبر باشد چنانچه صاحب مواهب و غيره تصريح کردند و لکن محقق جليل و علام نبيل جناب آقا خوند ملا زين العابدين گلپايگاني رحمه الله در شرح منظومه بعد از ذکر بيت مذکور فرموده که دلالت مي کند بر او حديث نبوي مروي در اقبال در اعمال نصف شعبان که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کس طهارت بگيرد در شب نيمه شعبان پس نيکو بجا آورد طهارت خود را تا آنکه فرمود اگر بخواهد ببيند مرا در همان شب خواهد ديد. اين خبر چون به ظاهر اختصاص دارد به آن حضرت لهذا آن را در ساير ائمه عليهم السلام جاري دانستند. به جهت پاره اي از اخبار که ايشان به منزله آن حضرتند.
[ صفحه 850]
پس جاري مي شود در حق ايشان آنچه جاري است در حق آن حضرت واين کلام متيني است چه عمومات منزله وفا مي کند که تا اين موارد را شامل شود اما مراد سيد رحمه الله از آن بيت اين خبر نيست که بايد مورد آن راکه رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم است به تکليف داخل کرد چه اينکه آن جناب اگر چه امام است حقيقه امام در السنه فقها و محدثين بلکه تمام متشرعين رسم نشده آن بر آن حضرت و بنابر عموم منزله که فرمودند بعدي ندارد و مناسب است ذکر چند عمل مختصربراي مقصود معهود.
اول سيد علي بن طاوس در فلاح السايل رويات کرده که از براي ديدن امير المومنين عليه السلام را در خواب اين دعا را در وقت خوابيدن بخواند اللهم اين اسئلک يا من لطفه خفي و اياديه باسطه لا تنقضي اسئلک بلطفک الخفي الذي ما لطفت به لعبد الا کفي ان تريني مولاي علي بن ابيطالب في منامي.
دوم در تفسير برهان و مصباح کفعمي از کتاب خواص القرآن منقول است که روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که هر کس مداومت کند خواندن سوره مزمل را مي بيند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را و سوال مي کند از آن جناب آنچه مي خواهد و خداوند عطا مي فرمايد به او آنچه خواسته از خير.
سوم کفعمي روايت کرده که هر کس سوره قدر را در وقت زوال صد مرتبه بخواند صلي الله عليه و آله و سلم رادر خواب مي بيند.
چهارم محدث جليل سيد هبته الله بن ابي محمد موسوي معاصر علامه در مجلد اول کتاب مجموع الاريق روايت کرده که هر کس مداومت کند تلاوت سوره جن
[ صفحه 851]
را مي بيند پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم را و سوال مي کند از او آنچه مي خواهد.
پنجم ونيز در آنجا روايت شده که هر کس سوره قل يا ايها الکافرون را در نصف شب جمعه بخواند آن حضرت را خواهد ديد.
ششم خواندن دعاي مجير با طهارت هفت مرتبه وقت خواب بعد از گرفتن هفت روزروزه. هفتم خواندن دعاي معروف به صحيفه که روايت است در مهج الدعوات وغيره با طهارت پنج مرتبه هر دو را شيخ کفعمي نقل فرموده.
هشتم و نيز کفعمي از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که هر کس بخواند سوره قدررا بعد از صلوة زوال و پيش از ظهر بيست و يک مرتبه نمي ميرد تا اينکه ببيند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را.
نهم و نيز از خواص القرآن نقل کرده که هر کس بخواند در شب جمعه بعد از اداي نماز شب سوره کوثر را هزار مرتبه صلوات بفرستد بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هزار مرتبه مي بيند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب خود.
دهم دربعضي از مجاميع معتبره ديدم که هر کس اراده کرده که بيند سيد بريات صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب پس دو رکعت نماز بکند بعد از نماز عشا به هر سوره که خواسته آنگاه بخواند اين دعا را صد مرتبه: بسم الله الرحمن الرحيم يا نور النور يا مدبر الامور بلغ مني روح محمد و ارواح آل محمد تحيه و سلاما و ادعيه و نماز و اوراد براي اين قسم حاجت بسيار است.
ما بيشتر آنها را استقصا نموديم در فصل اول از مجلد ثاني از کتاب دار السلام که در آن است آنچه نفوس قدسيه بدان ميل کند و ديده ها را روشن نمايد الحمد لله و له المنه و الشکر که اين بنده ضعيف عاجز را توفيق عنايت فرمود که اين خدمت را با توارداسباب مفرقه حواس در مدت قريب به سه ماه به انجام رسانده مرجواز عنايت بي نهايت آن کريم وهاب و بخشنده بي انداز و حساب که اين
[ صفحه 852]
هديه محقره را پسنديده ولي خود صلوات الله عليه کرده و آن جناب را از اين مجرم نامه سياه راضي و خشنود فرمود که پا در شمار ياران و مواليان خويش محسوب داشته در روز رستخيز از شفاعت خود محروم نفرمايد. فرغ من تسويده العبدالمذنب المسي حسين بن محمد تقي ابن عليمحمد النوري الطبرسي في رابع عشر شهر ذي القعده من سنه يکهزار و سيصد و دو في الناحيه المقدسه سر من راي حامدا مصليا مستغفرا. انشاء و اشعاري است که جناب مستطاب معارف آداب متصدي طبع نسخه سابقه اين کتاب مبارک نجم الثاقب ميرزا حسينعلي بن ميرزا علي اصغر از ناايج طبع نقاد و ذهن وقاد در آخر کتاب مذکور ثبت و ذکر نموده اند. بسم الله تعالي الحمد لله کما هو اهله که اين کتاب مستطاب نجم الثاقب در احوال جناب امام غايب عليه و علي آبائه الکرام الاف التحيته و الثناء و السلام به سعي و اهتمام اين نامه سياه روزگار تباه الاقل الاحقر حسينعلي بن علي اصغر به تفصيلي که سرکا شريعتمدار ثقه الاسلام آقاي حاجي ميرزا حسين سلمه الله تعالي در ديباچه ذکر فرموده اند سمت اختتام پذيرفت و به جهت انتشار در ميان اهل ايمان مواظبت در طبع آن به عمل آمد آميد که از درياي کرم بيکران حضرت منان جل جلاله و عم نواله و عظم شانه و از شفاعت بهترين خلق جهان اعني خاتم پيغمبران و آله اطهار آن برگزيده سبحان صلوات الله و سلامه عليه و عليهم ما دام الليل و النهار نا اميد نگردم و اين چند بيت را بر حسب محبت و معرفت نالايق خود از افکار خويش در اين خاتمه در مدح و تولد حضرت حجه الله في الارضين و شافع يوم الدين امام عصر عجل الله فرجه و سهل الله مخرجه جسارت گرديد.
[ صفحه 853]
در مدح و تولد امام عصر عليه الصلوة و السلام
چون نبوديم مرد ميدانش
همه گشتيم نقش ايوانش
ز آن دهان غنچه بايد از غيرت
تا بدامن درد گريبانش
در گريبان کشيد سر خورشيد
ز آفتاب رخ درخشانش
باغباني که نار پستان يافت
چه تعلق به نار بستانش
با پريشانيم عجب جمع است
خاطر طره پريشانش
گوهر از قعر بحرمي آيد
به تماشاي آب دندانش
حيرتي دارم از چنين رخسار
هم از آن کسي که نيست حيرانش
به غلامي دهد گرش ببيند
يوسف خويش پير کنعانش
مي پرستند چون صنم در دير
همه کافر ومسلمانش
چند باشي دلا ز بيباکي
ايمن از سحر چشم فتانش
از جراحات دل توان دانست
حدت تيرهاي مژگانش
تا چه آيد به دل چه مي گذرد
از دل کوه برق پيکانش
عار دارد زملک اسکندر
تشنه فيض آب حيوانش
از سر شکم جهان چو دريايي است
لاشه من اسير طوفانش
بسکه چون مرغ شب زدم فرياد
در غم روزگار هجرانش
داد جان را سروش عالم غيب
مژده اي از وصال جانانش
کز وجود امام خاتم کرد
ختم حق بر زمانه احسانش
چهره بنمود شاهد ازلي
به ستمديگان هجرانش
[ صفحه 854]
پرده از چهره برگرفت زمهر
ريخت سنگ جفا ز دامانش
کرد ازين جلوه ختم نور ازل
بر صف کاينات جولانش
سر فخر زمين ازين مولود
بر شد آسمان و کيوانش
حجة الله مهدي موعود
مظهر دين حق و برهانش
زاده عسکري، سمي رسول
نجل زهرا و نخل بستانش
جانشين محمد مختار
عترت خاص و عين قرآنش
همچو شير خدا به پيکر کفر
ضيغم ذوالفقار غژمانش
درود شرک راز روي زمين
همچو خاشاک، داس برانش
گرگ با پاس او برد هر روز
شکوه ميش پيش چوپانش
پيش آهو زبيم او از عذر
مي کند شير شرزه داندانش
با قضاي خداي سيره خلق
چيست جز مشتها بسندانش
از خدا منتي به عالم نيست
بيشتر از وجود ذي شانش
عيسي و خصراز پيش به نماز
بهر شاگردي دبستانش
جنت و دوزخند روز جزا
مزد شکر و جزاي کفرانش
گوئي اين طارم بلند اساس
همچو گويي است پيش چوگانش
بي نفاذش نبود روز ازل
اثري از سپهر و سکانش
از عدم کاروان هستي کرد
عزم جنبش زعز فرمانش
اي شهي کز ولايت ابراهيم
نار نمرود شد گلستانش
دست لطفت ببر از آدم
ذلت دستبرد شيطانش
جز پناهت نبرد يوسف را
به عزيزي ز دل زندانش
اي سحاب گفت زفياضي
خجلت ابر کاه يارانش
غرفه را چون ببحر گناه
لطف کن ورنه برد طوفانش
دستگيري کن از وفا ورنه
سيل آفات کند بنيانش
تا خدايي کندخداي جهان
آنکه عام است لطف و احسانش
خاصه لطف کردگار بواد
آنکه محکم به توست پيمانش
[ صفحه 855]
ايضا در مدح و تولد امام عصر عجل الله تعالي فرجه
رختم بکشيد سوي بستان
کامد بنوا هزار دستان
شد زاغ زباغ و باز آمد
بلبل بهزار شور وافغان
شد داغ در خورنق و تنک
باغ از گل و لاله هاي نعمان
شد بحر معلق از هوا ابر
در پاش ز قطره هاي باران
اين بحر بود و گر نه کي ابر
باريده به دشت در و مرجان
صحرا و چمن زلاله و گل
شد کان يمن که بدخشان
اين سحر نسيم نو بهاري است
يا شعبده اي ابر نيسان
شايد که پي تفرج از خلد
آيد سوي لاله زار رضوان
گل شد بصري چو طلعت دوست
شد سرو سهي چو قد جانان
گرديد بنفشه چون خط يار
چون زلف نگارگشت ريحان
سنبل به کمال سرو مشغول
بلبل به جمال گل در الحان
قمري گويي کشد چو مقري
صوتي به ثناي حق ز قرآن
گويي زبهشت عدن خيزد
اين باد که مي وزد بهاران
ليکن نه گمان به باغ فردوس
سروري چو تو مي رود خرامان
با اينهمه برگ و ساز الحق
بي باده و ساده زيست نتوان
اي ترک بيار مي که زين پس
يکدم نتوان نشست پژمان
زآن مي بده از اثر که در تن
گرديده بود چون خون به شريان
زآن باده که مور اگر بنوشد
گيرد سر راه بر سليمان
زآن مي که زشهر عشقبازي
معزول کند خيال حرمان
جامي بده و برقص برخيز
آبي بده آتشم بنشان
[ صفحه 856]
جمعيت خاطر دگر نيست
زان طره که کرده اي پريشان
دستان کني آخرم به خون رنگ
زين دست که مي کني تو دستان
مه ديده کجا کسي لب بام
با سرو چمان به صحن بستان
يعقوب دگر پسر نخواهد
بوي تو اگر رسد به کنعان
خورشيد به پيش ماه رويت
حربا صفت است مات و حيران
با ياد تو خوشدلم درين دشت
بر ديده خلد کرم مغيلان
سيلي چو تو کس نديده هرگز
ويران کن خانمان ايمان
شد فتنه عشق تو جهانگير
اي فتنه عقل و آفت جان
اين فته آخر الزمان است
يا فتنه آن دو چشم فتان
جامي دگرم بده که دوشين
با نغمه هزار در گلستان
مي خواند بصد شعب که گرديد
هنگام قدوم ماه شعبان
آن مه که به نيمه اش تمام است
بر خلق زکردگار احسان
آن مه که يسار شد جهان را
از يمن تولد جهانبان
غوث دو جهان امام غايب
والي زمن ولي يزدان
آن سايه کردگار کامروز
در سايه خود گرفت کيهان
بنهاد قدم به ملک هستي
تا هستي ازو رسد به سامان
آن گنج نهان که شد در اينوقت
بر خلق زلطف حق نمايان
از بهر قصاص ظالمان را
شد نور جلال حق فروزان
يا نور ازل پي تجلي
آورده به کاينات جولان
ياخود زفروغ پرده را سوخت
تا بنده رخش چو ماه کنعان
او صاحب امر و آمر امر
از عالم امر تا به امکان
زين کون و مکان مراد ياري
بل از همه ما يکون و ما کان
نور احد و سليل احمد
بر وحدت حق يگانه برهان
فرمانده سير چرخ و انجم
راننده ابر وباد و باران
[ صفحه 857]
بابش حسن ورود به نسبت
تا فاطمه و علي عمران
بر خاتم اوصيائي او را
از خاتم انبياست فرمان
شد ختم دوازده شه دين
بر امر خداي فرد ديان
گفتم به کفش زفيض عامش
آنجا که تويي کجاست عمان
آري عمان نکرده هرگز
يک کون و مکان به خويش مهمان
با خاک رهش نه گر رهي جست
جان بخش نمي شد آب حيوان
روزي که به انتقام خيزد
از چرخ فتد زبيم کيوان
از ايمن او قضا پي حکم
از ايسر او قدر به فرمان
تا تيشه زند به بيخ بيداد
تا ريشه کند ز غرس طغيان
تا سست کند زجور بنياد
تا سخت کند زعدل بنيان
هنگام نبرد ذو الفقارش
غران سپهش بروز ميدان
بر خرمن ظلم برق خاطف
بر خانه کفر سيل غران
از کشته و خون شرک آرد
دريائي و کوه در بيابان
تا شرع نبي به هفت اقليم
رايت کشد از جيوش ايمان
گيتي بر ارم کند نکوهش
نازد به بهشت عدن بستان
از معدلتش شده فراموش
ازخاطر بحر نام طوفان
شد طعمه بره کله گرگ
شد چشمه سوسمار ثعبان
زاهوبره شير در تزلزل
از پنجه صعوه بازلرزان
در پيش مرال ببر در کوه
کندي بي عذر چنگ و دندان
نيزار نگرددپلنگ بر عزم
در جفن فرو رودش مژگان
در وصف کمال او مديحم
گر چه نه بر اوست هيچ نقصان
ليکن پي استغاثه کردم
در نزد وي اين چکامه عنوان
وينک برمش به ذکر و حاجات
از مطلع تازه اي به پايان
اي جان جهان و قبله جان
جانها به فراق تو گروگان
[ صفحه 858]
از خلق تو کرد ختم منت
امروز به ما خداي منان
تا چند زهجر خود گذاري
ما را به غم و رهين خذلان
تا چند کند جهان فرتوت
ما را هدف خدنگ حدثان
خود داني وهم خدا که در دهر
ديگر نه به جاست يک مسلمان
يک روز چو مرتضي بکش تيغ
يک ره چو نبي بيار قرآن
يک روز به اژدها بده حکم
ما را برهان ز زخم ماران
وقتي نظري بکن زرافت
بر خجلت من ز فرط عصيان
يک جا به کف ملامت از جرم
يک جا به کمند کين دوران
آني تو که رفت از تو يوسف
بر مسند خسروي ز زندان
آني تو که بر خليل آتش
کردي ز تلقي گلستان
آني تو که از درخت گفتي
پس راز نهان به پور عمران
آنم من مجرم آنکه دارد
ننگ از گنهم به خويش شيطان
آنم که ز ظلم و فتنه ضحاک
باشد بر من چو شيخ صنعان
آنم که به نعمت خداوند
دارم عوض سپاس کفران
با اين همه بد فعالي خويش
دارم ز خدا اميد غفران
از آنکه بدان غياث کونين
ناديده محبتم و ثنا خوان
وين طرفه کتاب نجم ثاقب
زين روسيه آمده به سامان
شايسته درگه تو گر نيست
بر دعوي بنده هست برهان
شاها زغمان دل چه گويم
بر تست عيان چو راز پنهان
افتادگيم به دهر داني
بيچارگيم به پاي ميزان
گر لطف کني شهم بدارين
ورنه من و در دو کون خسران
نوميد مکن زخود وفا را
گر چه نه بلطف تست شايان
تا کرده خدابراي هر درد
آماده چو رزق مرد درمان
درد تو هر آنچه سخت باشد
بادات بجان دوستداران
[ صفحه 859]
و له ايضا غزل
نيست آندم که سوي ما به گفت سنگي نيست
يا که اندر دل سنگت هوس جنگي نيست
شاهدان را همه آهنگ سماع است و نشاط
مر ترا جز پي يغماي دل آهنگي نيست
هر دم از رنگ دگر مي بريم عقل و تو را
نيست هيچ از حرکاتت که ز نيرنگي نيست
آن دمي را که برنگي ببري صبر و قرار
گويدم عقل که بالاتر از اين رنگي نيست
دم ديگر که به رنگ دگر آهنگ کني
خود بفهمم که مرا نزد تو فرهنگي نيست
و اعظم خواندکه در خون ز ندم چنگ بوعظ
نتوان رفت به بزمي که دف و چنگي نيست
زنگ شمشير ز خونم ببر و ايمن باش
که مرا از تو بر آيينه دل زنگي نيست
من به کنج غم و ياران سوي صحرا به نشاط
غير من در همه شهر تو دلتنگي نيست
در همه کوه و بيابان دگر اي سنگين دل
ناشکسته بر سر از دست غمت سنگي نيست
گام بر نام بنه اول و آنگاه به راه
کاندرين راه بجز نام دگر ننگي نيست
قدمي بيش نباشد ز هوس تا ره عشق
از در صومعه تا ميکده فرسنگي نيست
ساقيا بوسه پي باده بده ز آن لب قند
که بشيريني تنگ شکرت تنگي نيست
همه روز از گل رويش غزلي گوي و بنال
کاندرين باغ وفا چون تو شباهنگي نيست
خبر مهدي موعود به شاهان بدهيد
تا بدانند جز او صاحب او رنگي نيست
بر در پير خرابات رهي بايد کرد
تکيه بر دولت صاحب کلهي بايد کرد
هر شب آه دلي آن سوي روان بايد داشت
عرض حاجات به هر صبحگاهي بايد کرد
هدف تير ملامت چو گدايان تا چند
خويشتن را هدف تير شهي بايد کرد
تا شوي مورد بخشايش درياي کرم
خويش را غرقه بحر گنهي بايد کرد
پاي از بزم دف و باده نبايست کشيد
دست درزلف بت ساده گهي بايد کرد
تا به پايان برسد قصه شب هاي دراز
قصه اي از سر زلف سيهي بايد کرد
مهر اگر نور به مه داد ولي کسب ضياء
بهر خود هر دمش از روي مهي بايد کرد
[ صفحه 860]
از ازل تا به ابد ديده رحمت باز است
پس به ما هم ز ترحم نگهي بايد کرد
گرطربخانه جاويد وفا مي خواهي
بر درميکده ات خانگهي بايد کرد
در دل مظهرحق حجت قايم مهدي
از ره طاعت و اخلاص رهي بايد کرد
رباعي
ننگ است بسي سينه ام راه نفس
از بس که به راه حق نمي بينم کس
پر گشته جهان سراسر از ظلم و نفاق
اي پادشه عصر به فرياد برس