بازگشت

در ذکر شمه از تکاليف عباد بالنسبه به امام زمان


در ذکر شمه اي از تکايف عباد بالنسبه به امام عصر صلوات الله عليه و آداب بندگي و رسوم فرمانبرداري آنان که سر به زير بار فرمان و اطاعت از آن جناب فرود آورده اند و خود را عبد طاعت و ريزه خور خوان احسان عام وجود او دانسته و آن شخص معظم را امام و واسطه رساندن فيوضات الهيه و نعم غيرمتناهي دنيويه و اخروية قرار داده اند چه: آن تکاليف از آداب رسوم بندگي و لوازم احترام و توقير لازم آن جناب باشد که در عمل به آن مقصدي جز اين نباشد. هر چند سبب باشد از براي خيرات عاجله و آجله و دخول عامل در زمره محبين مطيعين يا از مقدمات پيدا کردن وسيله باشد به سوي آن جناب به جهت جلب منافع دنيويه و اخرويه و دفع شرور ارضيه و سماويه که راهي نيست به آن جلب و دفع جز با چنگ زدن به دامان آن جناب و مسئلت نمودن از آن ولي النعم بلسان استعداد و حال يا به زبان ضراعت و مقال. و از آنها چند چيز بيان مي شود که بعضي قلبيه و بعضي جوارحيه و بعضي لسانيه و بعضي ماليه است:



[ صفحه 740]



اول مهموم بودن براي آن جناب عليه السلام در ايام غيبت و مفارقت و سبب اين هم متعدد است. اول مجرد مستور و محجوب بودن و نرسيدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به نور جمالش با بودنش در ميان آنان و اطلاعش بر خفاياي کردار عباد در آناء ليالي و ايام چه انسان مدعي وصول به درجه ايمان به جنان نه به مجرد قول به زبان صادق نباشد جز آنگاه که محبتش به مواليانش چنان باشد که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده. شيخ صدوق در امالي و شيخ طوسي در امالي و ابن شيرويه در فردوس نقل کرده اند که ايمان نياورده بنده تا اين که بوده باشم من نزد او محبوبتر از جان او، و عترت من محبوبتر نزد او از عترت او، و ذات من محبوبتر نزد او از ذات او. پس شخصي به عبد الرحمن که راوي حديثي است گفت: تو پيوسته حديثي مي آوري که خداوند دلها را به آن زنده مي کند. و شايد اين مقام اول درجه ايمان باشد که محبتش با مواليانش چون محبت او باشد با يکي از اخص اولاد و اقرب و اکمل ايشان نزد او والا عارف به خصايص ذاتيه و کمالات نفسانيه ونعم و احسان غير متناهيه ايشان را به عباد کارش به حسب اندازه دانش و معرفتش به آنجا کشد که جز آن سلسله معظمه عليهم السلام کس را قابل محبت در خلق نبيند و اگر بيند به جهت انتساب و علاقه اوست هر چند جزئي باشد به آن خانواده رحمت و عظمت. و اگر انسان واقعا جرعه اي از شربت گواراي محبت به امام خود را چشيده باشد و رشته قلبش حسب فطرت و رياضت پيوسته به آنحضرت مقدس کشيده البته چنان مهموم شود با فراقي چنين که خواب را از چشم برد و لذت را از طعام و شراب

و در خصال و من لا يحضره الفقيه از جناب صادق عليه السلام روايت است که



[ صفحه 741]



فرمود: پنج نفرند که نمي خوابند تا آن که شمردند از آنها محبي را که مترقب مفارقت حبيب خود است. و چنين شخصي البته اگر به مفارقت مبتلا شود همش بيش و قلقش بي اندازه و اضطرابش زياد و خواب راحت را بالمره فراموش نمايد که شخص به اين عظمت و جلالت و بزرگي و رافت و احسان و عطوفت و مهربان تر از هزار پدر حاضر ناظر و لکن چنان در پرده حجابي از حجابهاي الهيه پنهان و پوشيده که نه دستي به دامانش رسد و نه چشمي به جمالش افتد و نه از مقر سلطنتش خبري و نه از محل اقامت و رحلتش اثري هر دون و خسيسي را بيند جز آن که جز او کسي را نجويد و هر لغو نا ملايم و منکري را بشنود جز سخني از آن که جز او نخواهند کسي سخني گويد.و در عيون از جناب رضا عليه السلام روايت است که در ضمن خبري متعلق به آن جناب که فرمود چه بسيار مومنه و چه بسيار مومني که متاسف و حيران و محزونند در وقت فقدان ماء معين، يعني حضرت حجت عليه السلام.

و در فقرات شريفه دعاي ندبه معروفه که در چهار عيد و روز جمعه و شب آن بايد خواند اشاره شده بدين مقام که حاصل مضمون بعضي از آنها اين است بعد از ذکر پاره اي از اوصاف و مناقب آن جناب روحنا فداه که کاش مي دانستم که تو در کجا اقامت نمودي و کدام زمين وخاک تو را برگرفته آيا برضوي جاي داري يا ذيطوي؟ گران است بر من که خلق را ببنيم و تو ديده نشوي و نشنوم از تو نه آوازي و نه رازي. گران است بر من که احاطه کند به تو بلا نه من و نرسد به تو از من نه ناله اي و نه شکايتي.



[ صفحه 742]



جانم فداي تو غايبي که از ما کناره نداري. جانم فداي تو دور شده اي که از ما و دوري نگرفتي. جانم فداي تو که آرزوي هر مشتاق آرزومندي از مرد و زن که تو را ياد آورند و ناله کنند. گران است بر من که من بر تو بگريم و خلق از تو دست کشيده باشند. گران است بر من آنکه جاري شود بر تو آنچه جاري شده نه بر ايشان. آيا معيني هست که طولاني کنم با او گريه و ناله را آيا جزع کننده اي هست که من او را بر جزعش ياري کنم. هر آنگاه که خلوتي شد؟ آيا به چشمي کنايه از بسياري گريه است خاشاکي رفته؟ که چشم من او را بر آن حالت مساعدت کند؟ آيا به سوي تو راهي هست اي پسر احمد که به حضور جنابت مشرف شوند؟ آيا متصل مي شود روز ما از توبه فرداي او که محظوظ شويم و بهره بريم؟ کي وارد مي شويم بر چشمه سارهاي سيراب کننده که سيراب شويم؟ کي سيراب مي شويم ازآن گواراي تو که تشنگي به طول انجاميد؟ کي صبح و شام به خدمت خواهيم رسد؟ کي تو را مي بيني و ما تو را و حال آنکه لواي ظفر و نصرت برافراشته شده. تا آخر دعا که نمونه اي است از درد دل آنکه جامي از چشمه محبت آن جناب نوشيد و سزاوار است او را که به امثال اين کلمات در دلي کرده و بر آتش هجرانش کفي از آب شور پاشيده.

دوم ممنوع بوده آن سلطان عظيم الشان که جامه خلافت و سلطنت ظاهره بر تمام جهانيان را جز براي آن قامت معتدل براي احدي ندوخته اند از رتق و فتق و اجراي احکام و حدود و ابلاغ فرامين الهيه و منع تعدي و جو رو اعانت ضعيف و اغاثه مظلوم و اخذ حقوق و اظهار و اعلان حق و ابطال و ازهاق باطل و کار ظلم و تعدي بر آن جناب به جايي رسيده که علاوه بر گرفتن تمام لوازم سلطنت ظاهره و تسلط بر بلاد و عباد و اموال از خوف و بيم ظالمين متمکن



[ صفحه 743]



بر اظهار نفس معظم خود نيست. در اين طول زمان تنها يا با بعضي از مواليان خاص در براري و قفارسير مي کند و حق خود را در دست ديگران مي بيند و حسب امر الهي صبر کرده مي گذرد. البته آن را که اندک غيرتي است در فطرت پيوسته محزون و غمگين خواهد بود و حالش چون حال فرزند سلطان عادلي خواهد بود که تمام احکامش به قانون معدلت و داد و بر رعايا مهربان باشد پس مغلوب عدوي شود که در گوشه حبسش کند و دستش از همه چيز کوتاه کند و آنچه کند جز جور و تعدي چيزي نباشد.

و در کافي و تهذيب و فقيه روايت است که جناب باقرعليه السلام فرمود به عبد الله ظبيان که هيچ عيدي نيست براي مسلمين نه قرباني و نه فطر مگر آنکه تازه مي کند خداوند براي آل محمد عليهم السلام حزني را. راوي پرسيد چرا؟ فرمود زيرا که ايشان مي بينند حق خودرا در دست غير خودشان و سيد جليل علي بن طاوس رحمه الله در کشف المحجه فرموده که وصيت مي کنم تو را اي فرزند من محمد و برادرت و هر کس بر اين کتاب من واقف شود به راستي در معامله با خداوند جل جلاله و رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و حفظ وصيت ايشان به آنچه بشارت دادند به آن از ظهور مولاي ما مهدي عجل الله فرجه. پس به درستي که من يافته ام قول و فعل بسياري از مردم را در امر آن جناب مخالف با عقيده از چند راه از آن جمله که من يافته ام که اگر برود از کسي که اعتقاد دارد امامت اورا بنده اي يا اسبي يا درهمي يا ديناري متعلق مي شود خاطر او و ظاهر او از براي طلب آن چيز مفقود و بذل مي نمايد در تحصيل او غايت مجهود را و نديدم که از براي متاخر بودن اين محتشم عظيم الشان از اصلاح اسلام و ايمان و قطع دبابر کفار و اهل عدوان تعلق خاطرش مثل تعلق خاطرش باشد به اين اشياي محقره.



[ صفحه 744]



پس چگونه اعتقاد آرد کسي که به اين صفات است اين که او عارف است به حق خداوند جل جلاله وحق رسول او و معتقد است امامت او را بر آن نحوي که دعوي مي کند موالات زياده اندازه را براي شرايف معالي آن جناب و از آن جمله که يافتم کسي را که ذکر مي کند که او معتقد است وجوب رياست آن جناب را و ضرورت ظهور و انفاذ احکام امامتش را اگر نيکي کند به او بعضي از آنهايي که مدعي است که او دشمن امام اوست از سلاطين و احسانش را به او تمام کند متعلق مي شود خاطر او به بقاي اين سلطان مشار اليه و شاغل مي شود او را اين تعلق از طلب مهدي عليه السلام. و آنچه واجب است بر او از تمني عزل آن والي که بر او انعام کرده. از آن جمله اين که من يافتم کسي را که دعوي مي کند وجوب سرور را به جهت سرور آن جناب و کدورت را به جهت کدورت او مي گويد که اعتقاد دارم که تمام آنچه دردنياست از مهدي صلوات الله عليه گرفته شده و آن را ملوک و ساير ناس غصب کردند از دست او و با اين حال نمي بينم او را که متاثر باشد براي اين نهب و سلب مثل تاثر او اگر بگيرد سلطاني از او درهمي يا ديناري يا ملکي يا عقاري پس اين کجا با وفا و معرفت خداوند جل جلاله و رسول او و معرفت اوصياء عليهم السلام تا آخر کلام شريف که از اين رقم است؟ و مکرر در اخبار وصف فرموده اند آن جناب را به غريب طريد و وحيد رانده مظلوم که حقش را منکر شده اند.

سوم به دست نيامدن جاده واسعه مستقيمه واضحه شريعت مطهره و انحصار را رسيدن به آن در راههاي باريک تاريک متشتت که در هر رهگذر آن جمعي از دزدان داخل دين مبين در کمين نشسته، و پيوسته شکوک و شبهات در قلوب عوام بلکه خواص داخل کرده تا آنجا که اين فرقه قليله و عصابه مهتديه اماميه يکديگر را تکذيب و تکفير و لعن و توهين کرده و مي کنند و اعدا را بر خود چيره نموده پيوسته دسته دسته از دين خداوند بيرون روند و علماي راستين از اظهار علم خود عاجز و صادق شده وعده صادقيه عليهم السلام که خواهد آمد وقتي که نگاه داشتن مومن دين خود را مشکل تر است از نگاه داشتن حمره اي از آتش در دست.



[ صفحه 745]



شيخ نعماني روايت کرده از عميره دختر نفيل که گفت: شنيدم حسين بن علي عليهما السلام مي فرمايد نخواهد شد آن امري که شما منتظر آنيد تا اينکه بيزاري جويد بعضي از شما از بعضي و خيو اندازد بعضي از شما در صورت بعضي و شهادت دهد بعضي از شما به کفر بعضي و لعن بعضي از شما بعضي را. پس گفتم: به آن جناب که خيري نيست در آن زمان پس حسين عليه السلام فرمود تمام خير در آن زمان است. خروج مي کند قائم ما و همه آنها را دفع مي کند.

و نيز از جناب صادق عليه السلام خبري نقل کرده به همين مضمون و از حضرت امير المومنين عليه السلام روايت کرده که فرمود: به مالک بن ضمره که اي مالک چگونه اي تو آنگاه که شيعه اختلاف کنند چنين؟ و انگشتان مبارک را داخل نمود در يکديگر پس گفتم: ياامير المومنين در آن زمان خيري نيست. فرمود تمام خير در آن وقت است خروج مي کند قائم ما. پس مقدم مي شد و بر او هفتاد مرد که دروغ مي گويند بر خدا و رسول پس همه را مي کشد آنگاه جمع مي کند ايشان را بريک امر و نيز از جناب باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود هر آينه آزموده خواهيد شد اي شيعه آل محمد آزموده شدن سرمه در چشم. پس به درستي که صاحب سرمه مي داند که کي سرمه در چشمش ريخته مي شود و نمي داند که چه وقت از چشم بيرون مي رود و چنين است که صبح مي کند مرد بر جاده اي از امر ما و شام مي کند و حال آنکه بيرون رفته از آن و شام مي کند بر جاده اي از امر ما وصبح مي کند وحال آنکه بيرون رفته از آن.

و از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود و الله هر اينه شکسته خواهيد شد شکستن شيشه در درستي که شيشه هر آينه بر مي گردد پس عود مي کند و الله



[ صفحه 746]



هر آينه شکسته ميشويد شکستن کوزه و کوزه چون شکست بر نمي گردد چنانچه بود و قسم به خدا که بيخته خواهيد شد و قسم به خدا که جدا خواهيد شد و قسم به خدا که امتحان خواهيد شد تا آنکه نماند از شما مگر اندکي و کف مبارک را خالي کردند و بر اين مضمون اخبار بسياري است روايت کرده.

و شيخ صدوق عليه الرحمه در کمال الدين روايت کرده از امير المومنين عليه السلام که فرمود گويا مي بينم شماها را که گردش مي کنيد گردش شتر مي طلبيد چرا گاه را پس نمي يابيد آن را اي گروه شيعه و نيز از آن جناب روايت کرده که به عبد الرحمن بن سبابه فرمود: چگونه خواهيد بود شما در آن زمان که بمانيد بي امام هادي و بي نشانه. بي زاري جويد بعضي از شما از بعضي در آنگاه امتحان کرده مي شويد و جدا مي شويد و بيخته مي شويد.

و نيز روايت کرد از سدير صيرفي که گفت من و مفضل بن عمرو ابو بصير و ابان بن تغلب به خدمت مولاي خود حضرت امام جعفر عليه السلام داخل شديم و آن حضرت را ديديم که بر روي خاک نشسته بود و مسح خيبري در برداشت که آستينهايش کوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زني که فرزند عزيزش مرده گريه مي کرد مانند جگر سوخته. آثار حزن و محنت در روي حق جويش ظاهر و هويدا و اشک از ديده هاي حق بينش جاري بود. مي گفت اي سيد من غيبت تو خواب مرا برده است و استراحت مرا زايل گردانيده و سرور را از دل من ربوده است. اي سيد من غيبت تو مصيبت مرا دايم گردانيد ومحن و نوايب را بر من پياپي



[ صفحه 747]



گردانيد و آب ديده مرا جاري کرد و ناله و فغان و حزن را از سينه من بيرون آورد و بلادها را بر من متصل گردانيد. سدير گفت چون حضرت را به آن حالت مشاهد کرديم عقلهاي ما پرواز کرد و واله و حيران شديم. دلهاي ما از آن جزع نزديک بود که پاره گردد و گمان کرديم که آن حضرت را زهر دادند. يا آنکه بليه عظيمي از بلاهاي دهر بر اوحادث شده است. پس عرض کردم که اي فرزند بهترين خلق: خدا هرگز چشم تو را گريان نگرداند چه حادثه تو را گريان گردانيده است؟ و چه حالت روي داده است که چنين ماتمي گرفتي؟ پس حضرت از شدت غصه و گريه آه سوزناک از دل غمناک بر کشيد و فرمود: که من در صبح اين روز نظر در کتاب جفر نمودم و آن کتابي است مشتمل بر علم منايا و بلايا و در آنجا مذکور است بلاهايي که بر ما مي رسد و در آنجا علم گذشته و آينده هست تا روز قيامت و خدا آن علم را مخصوص محمد و ائمه بعد از او گردانيده است صلوات الله عليهم. نگاه کردم در آنجا ولادت حضرت صاحب الامر و غيبت آن حضرت و طول غيبت و درازي عمر او را و ابتلاي مومنان را در زمان غيبت و بسيار شدن شک و شبهه در دل مردم از جهت طول غيبت او و مرتد شدن اکثر مردم در دين خود و بيرون کردن ريسمان اسلام از گردن خود که حق تعالي در گردن بندگان قرار داده است. پس رقت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است. الخبر. و از براي اين مقام همين خبر شريف کافي است چه اگر تحير و تفرق و ابتلاي شيعه در اسام غيبت و تولد شکوک و شبهات در قلوب ايشان سبب سود از راي گريستن. حضرت صادق عليه السلام سالها پيش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاي مبارکش پس مومن مبتلاي به آن حادثه عظيمه غرق شده درآن گرداب بي کرانه تاريک مواج سزاوارتر است به گريه و ناله و بي قراري و حزن و اندوه دائمي و تضرع به سوي حضرت باري جل و علا.



[ صفحه 748]



دوم از تکاليف قلبيه انتظار فرج آل محمد عليهم السلام در هر آن و ترقيب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدي آل محمد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد و غالب شدن دين قويم بر جميع اديان که خداي تعالي به نبي اکرم خود خبر داده و وعده فرموده بلکه بشارت آن را به جميع پيغمبران وامم داده که چنين روزي خواهد آمد که جز خداي تعالي کسي را پرستش نکنند و چيزي از دين نماند که از بيم احدي درپرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پرستان برود. چنان که در زيارت مهدي آل محمد عليهم السلام است که السلام علي المهدي الذي وعد الله به الامم او يجمع به الکلم و يلم به الشعث و يملاء به الارض عدلا و قسطا و ينجز به وعد المومنين سلام بر مهدي آن چناني که وعده داده به او جميع امتها را که جمع کند به وجود او کلمه ها را يعني اختلاف را از ميان ببرد ودين يکي شود. و گرد آورد به او پراکندگيها را. و پر کند به او زمين را از عدل و داد. و انفاذ فرمايد به سبب او وعده فرجي که به مومنين داده و اين فرج عظيم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چنان که شيخ راوندي در خرايج از ابي اسحق سبيعي روايت کرده و او از عمرو بن حمق که يکي از چهار نفر صاحب اسرار امير المومنين عليه السلام بود که گفت: داخل شدم بر علي عليه السلام آنگاه که او را ضربت زده بودند در کوفه. پس گفتم: به آن جناب که بر تو باکي نيست. جز اين نيست که اين خراشي است فرمود به جان خود قسم که من از شما مفارقت خواهم کرد آن گاه فرمود تا سنه هفتاد بلاست و اين را سه مرتبه فرمود. پس گفتم: آيا پس از بلا رخائي هست؟ پس مرا جواب نداد و بيهوش شد.



[ صفحه 749]



تا آنکه مي گويد پس گفتم: يا امير المومنين به درستي که تو فرمودي تا هفتاد بلاست پس آيا بعد ازبلا رخاست؟ پس فرمود آري به درستي که بعد از بلا رخاست و خداوند محو مي کند آنچه را که مي خواهد و ثابت مي کند و در نزد اوست ام الکتاب.

و شيخ طوسي در کتاب غيبت و کليني در کافي روايت کرده اند از ابي حمزه ثمالي که گفت: گفتم به ابي جعفر عليه السلام به درستي که علي عليه السلام که مي فرمود تا سنه هفتاد بلاست و مي فرمود بعد از بلا رخاست و به تحقيق که گذشت هفتاد و ما رخائي نديديم. پس ابو جعفر عليه السلام فرمود که اي ثابت به درستي که خداي تعالي قرار داده بود وقت اين امر را در سنه هفتاد پس چون حسين عليه السلام کشته شد شديد شد غضب خداوند بر اهل زمين پس تاخير انداخت آن را تا سال صد و چهل. ما شما را خبر داديم. شما خبر ما را نشر کرديد و پرده سر را کشف نموديد.پس خداي تعالي آن را تاخير انداخت و پس از آن براي آن وقتي قرار نداد در نزد ما و يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الکتاب. ابو حمزه گفت:من اين خبر را عرض کردم خدمت حضرت صادق عليه السلام. پس فرمود: به درستي که چنان بود.

شيخ نعماني در کتاب غيبت روايت کرده از علاء بن سبابه از ابي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام که فرمود کسي که بميرد از شما که منتتظر باشد اين امر را مانند کسي است که در خيمه باشد که از آن حضرت قائم عليه السلام است

و نيز روايت نموده از ابو بصير از آن جناب که فرمود روزي آيا خبر ندهم شما را به چيزي که قبول نمي کند خداوند عملي را از بندگان مگر به او ؟



[ صفحه 750]



گفتم بلي: پس فرمود: شهادت ان لا آله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و اقرار به آنچه خداوند امر فرمود و دوستي ما و بيزاري از دشمنان ما يعني ائمه مخصوصا انقياد براي ايشان و ورع و اجتهاد و آرامي و انتظار کشيدن براي قائم عليه السلام. آنگاه فرمود که به درستي که براي ما دولتي است که خداوند آن را مي آورد هر وقتي که خواست آنگاه فرمود هر کسي که خوش دارد که از اصحاب قائم عليه السلام باشد پس هر آينه انتظار کشد و هر آينه عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالي که او انتظار دارد. پس اگر بميرد و قائم عليه السلام پس از او خروج کند هست براي او از اجر مثل اجرکسي که آن جناب را درک کرده، پس کوشش کنيد و انتظار کشيد هنيئا هنيئا براي شما اي عصابه مرحومه.

و شيخ صدوق در کمال الدين روايت کرده از آن جناب که فرمود از دين ائمه است ورع وعفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمد عليهم السلام.

و نيز از جناب رضاعليه السلام روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: افضل اعمال امت من انتظار فرج است ازخداوند عزوجل.

نيز روايت کرده از امير المومنين عليه السلام که فرمود: منتظر امر ما مانند کسي که در خون غلطيده باشد در راه خداوند.

شيخ طبرسي در احتجاج روايت کرده که توقيعي از حضرت صاحب الامر عليه السلام بيرون آمد به دست محمد بن عثمان و در آخر آن مذکور است که دعا بسيار کنيد براي تعجيل فرج به درستي که فرج شما در آن است.

و شيخ طوسي در غيبت از مفضل روايت کرده که گفت: ذکر نموديم قائم عليه السلام را و کسي که مرد از اصحاب ما که انتظار اورا مي کشيد پس حضرت ابو عبد الله عليه السلام فرمود به ما که چون قائم عليه السلام خروج کند کسي بر سر قبر مومن مي آيد پس به او مي گويد که اي فلان بدان که ظاهر شد صاحب



[ صفحه 751]



تو پس اگر خواهي ملحق شوي پس ملحق شو. و اگر مي خواهي که اقامت کني در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش.

وشيخ برقي در محاسن از آن جناب روايت کرده که فرمود به مردي از اصحاب خود که هر که از شما بميرد با دوستي اهل بيت و انتظار کشيدن فرج، مثل کسي است که در خيمه جناب قائم عليه السلام باشد. در روايت ديگر بلکه مثل کسي است که با رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم باشد و درروايت ديگر مانند کسي است که در پيش رسول خداي صلي الله عليه السلام شهيد گردد.

و نيز از محمد بن فضيل روايت کرده که گفت فرج را از حضرت رضا عليه السلام سوال کردم. حضرت فرمود: که آيا انتظار فرج از فرج نيست؟ خداي عزوجل فرموده فانتظروا اين معکم من المنتظرين شما انتظار بريد به درستي که من با شما از انتظار برندگانم يعني انتظار بريد فرج مرا ومن انتظار مي برم آن وقتي را که براي اين امر مصلحت دانستم که آن وقت در رسد

و نيز از آن جناب روايت کرده که فرموده چه نيکوست صبر انتظار فرج. آيا نشنيده اي قول خداوند را که فرمود: فاتقبوا اني معکم رقيب و انتظروا اني معکم من المنتظرين. پس بر شما باد به صبر زيرا که فرج مي آيد بعد از نا اميدي و به تحقيق که بودند پيش از شما که از شما صبر کننده تر بودند.

و نيز از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: هر که انتظار برد ظهور حجت



[ صفحه 752]



دوازدهمي را مانند کسي است که شمشير خود را برهنه کرده و در پيش روي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دفع دشمنان آن حضرت مي کند.

برقي از امير المومنين عليه السلام روايت کرده که فرمود: افضل عبادت مومن انتظار بردن فرج حق است.

سيد بن طاوس در کتاب مضمار روايت کرده از محمد بن علي طبرازي که به سند معتبر روايت کرده از حماد بن عثمان که گفت داخل شدم بر حضرت صادق عليه السلام در شب بيست و يکم ماه رمضان. پس فرمود به من: اي حماد غسل کردي؟ گفتم آري فداي تو شود. پس امر فرمود حصيري آوردند. آنگاه ايستاد چسبيده به من و مشغول نماز شد و پيوسته نماز مي کرد و من نيز چسبيده به آن جناب نماز مي کردم تا فارغ شديم از نمازهاي خود آن گاه شروع کرد به دعا کردن و من آمين مي گفتم بر دعاي او تا آنکه فجر طالع شد پس اذان و اقامه گفت. و بعضي از غلامان خود را خواند پس در عقب او ايستاديم و او پيش ايستاده و نماز کرد با ما پس حمد خواند و انا انزلناه در رکعت اولي و در رکعت دوم حمد خواند و قل هو الله. چون فارغ شديم از تسبيح و تحميد و تقديس ثناي بر خداوند و صلوات بر رسول و آل او و دعا از براي جميع مومنين و مومنات و مسلمين و مسلمات اولين و آخرين به سجده افتاد و نمي شنيديم ازاو و مگر نفسي، پس از يک ساعت طولاني آنگاه شنيدم که مي فرمود لا اله الا انت مقلب القلوب و الابصار تا آخر دعا که طولاني است. در اواخرآن فرمود: ان تصلي علي محمد و اهل بيته و ان تاذن لفرج من بفرجه فرج اوليائک و اصفيائک من خلقک و به تبيد الظالمين و تهلکهم عجل ذلک يا رب العالمين الخ. پس چون فارغ شد سر را بلند کرد. گفتم: فداي تو شوم و تو دعا مي کني به فرج کسي که به فرج او و فرج اصفياي خدا و اولاي اوست؟ آيا نيستي تو همان شخص؟



[ صفحه 753]



فرمود: نه آن قائم آل محمد عليهم السلام الخ. گفتم: آيا براي خروج او علامتي هست؟ فرمود: آري، کسوف آفتاب در وقت طلوعش دو ثلث ساعت از روز، و خسوف ماه شب بيست و سوم و فتنه که وارد شود بر اهل مصر و بلا و قطع راه اکتفا کن به آنچه بيان کردم براي تو و انتظار کش امر صاحب خود را در روز و شب خود. زيرا که خداوند هر روز در کاري است و شاغل نشود او را کاري از کاري اين پروردگار عالميان است و به اوست تقويت اولياي او و ايشان از عظمت جلالش ترسانند و بر اين مضمون اخبار بسيار است چون غرض استيفاي تمام آنها نبود به همين مقدار اکتفا نموديم.

مخفي نماند که شيخ طوسي بعد از ذکر خبر ابي حمزه از جناب باقر عليه السلام و خبري قبل از آن از ابوبصير که گفت گفتم به او يعني به حضرت صادق عليه السلام آيا از براي اين امر يعني فرج آل محمد عليهم السلام امري هست که بدن هاي خود را آسوده کنيم و آسايش دهيم آن را به آن امر؟ و باز ايستيم به سوي آن يعني وقتي معين شده که ما از ترديد و اضطراب بيرون بيايم و نفس خود را آسوده نماييم که؟ فرمود: آري. و لکن شما افشا کرديد. پس خداوند بر آن افزود. پس شيخ فرمود وجه در اين اخبار اين است که ممتنع نيست که خداي تعالي موقت فرمود اين امر را در يکي از اوقاتي که ذکر شد. پس چون پديدار شد آنچه پديدار شد مصلحت تغيير کرد ومقتضي شد تاخير آن را تا وقتي ديگر وهمچنين در ما بعد وقت اول و هر وقتي جايز است که مشروط باشد به اين که پيدا نشود چيزي که مقتضي است صلاح را در تاخير او تا بيايد آن وقتي که تغيير نمي دهد آن را چيزي. پس محتوم خواهد شد و بر همين تاويل مي شود آنچه وارد شد در تاخير عمرها از اوقات خود و زياد شدن در آنها در وقت دعا و صله ارحام. و آنچه روايت شده در نقصان عمرها از اوقات خود به سوي پيش از خود در وقت کردن ظلم و قطع رحم و غير اينها و خداي تعالي هر چند که داناست به هر



[ صفحه 754]



دوام پس ممتنع نيست که يکي از آنها معلوم باشد به شرطي و ديگري معلوم باشد بدون شرطي و در جمله نيست بين اهل عدل. آن گاه جمله اي از اخبار بداء را نقل کرد. پس از آن فرمود: وجه در اين اخبار چيزي است که پيش ذکر کرديم از تغيير مصلحت در او و اقتضاي تاخير امر را تا وقت ديگر به نحوي که بيان کرديم. نه ظاهر شدن امر براي خداي تعالي تعالي الله عن ذلک علوا کبيرا. آنگاه اشکالي کردند که بنابراين لازم مي آيد که ما مطمئن نشويم به چيزي از خبرهاي خداي تعالي و جواب دادند که: بعضي اخبار جايز نيست تغيير در مخبرات او چون قطع داريم که آن تغيير داده نمي شود. مثل اخبار از صفات خداوند و اخبار ازآنچه گذشته و اخبار به اين که مومنين را ثواب مي دهد. قسمي از آن قابل تغيير هست في نفسه به حسب تغيير مصلحت در وقت تغيير شروط آن و جميع اينها را تجويز مي کنيم در اخبار آينده. مگر اينکه وارد شود خبر بر وجهي که دانسته شود که مضمون آن قابل تغيير نيست. پس در آن حال قطع مي کنيم به شدن آن و براي همين است که در بسياري از خبرها منضم فرمودند حتم را به آن مضمون. يعني فلان امر خواهد شد و آن از محتومات است پس ما را تعليم فرمودند که آن قابل تغيير نيست. پس قطع مي کنيم به آن.

سوم از تکاليف دعا کردن است از براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جن و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدين و منافقين براي آن جناب. که اين نوعي است از اظهار بندگي و رضاي به آنچه خداي تعالي وعده فرموده که چنين گوهر گرانبهايي را که در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشيده تا آن روز که خود مصلحت داند که آن جوهر ثمين را ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد و با چنان وعده



[ صفحه 755]



منجز حتمي در دعا جز اداي رسم بندگي و اظهار شوق و زيادتي محبت و ثواب و رضا به موهبت کبراي خداوندي اثري ظاهر نباشد. اگر چه به غايت تحريص و تاکيد فرمودند در دعاي براي آن حضرت صلوات الله عليه در غالب اوقات.

سيد جليل علي بن طاوس در فصل هشتم از کتاب فلاح السائل فرمود: بعد از ذکر ترغيب در دعاي براي اخوان که هرگاه اين همه فضل دعاست براي برادران تو، پس چگونه خواهد بود فضل دعا کردن براي سلطان تو که او سبب وجود تو است و تو اعتقاد داري که اگر نبود آن جناب نمي آفريد خداوند تو را و نه احدي از مکلفين را در زمان او و زمان تو و اينکه لطف وجود او صلوات الله عليه سبب است از براي هر چه که تو و غير تو در آنيد و سبب است از براي هر خيرکه مي رسيد به آن. پس حذر کن و باز حذر کن از اينکه مقدم بداري نفس خود را يا احدي از خلايق را در ولا و دعاي از براي آن جناب عليه السلام به غايت آنچه ممکن شود. و حاضر کن قلب خود را و زبان خود را در دعاي از براي اين سلطان عظيم الشان و حذر کني از اين که اعتقاد کني که من اين کلام را گفتم نه براي اين که آن جناب محتاج است به دعاي تو. هيهات که اگر اين را معتقد شوي پس تو مريضي در اعتقاد و دوستي خود بلکه اين را گفتم براي آن چيزي که تو را شناساندم از حق عظيم آن جناب بر تو و احسان بزرگ او بر تو و به جهت اينکه هرگاه دعا کردي براي او پيش از دعا کردن براي نفس خود و براي آنکه عزيز است نزد تو نزديکتر خواهد بود آنکه باز نمايد خداوند جل جلاله ابواب اجابت را در پيش روي تو زيرا که ابواب قبول دعا را اي بنده بستي به سبب گناهان. پس هرگاه دعا کردي براي آن مولاي خاص درنزد مالک احيا و اموات اميد است به جهت آن وجود قدس خداوند ابواب اجابت را باز نمايد. پس داخل شوي تو در دعا کردن براي نفس خود و براي آنکه دعا مي کني براي او در زمره



[ صفحه 756]



اهل فضل او و فرو مي گيرد رحمت خداوند جل جلاله مر تو را و کرم و عنايت او به تو. زيرا که چنگ زدي در دعا به حبل او و نگويي که من نديدم فلان و فلان را از کساني که پيروي مي کني ايشان را از مشايخ خود که عمل بکنند به آنچه من مي گويم و نيافتم ايشان را مگر غافل از مولاي ما که اشاره کردم به سوي جنابش صلوات الله عليه. پس من مي گويم به تو که عمل کن به آنچه مي گويم به تو که اوست حق واضح و کسي که واگذارد مولاي ما را و غافل شود چنانچه ذکر نمودي پس آن غلطي است واضح الخ.

و نيز در کتاب مضمار در عمل ماه مبارک فرمود بعد ازذکر ادعيه سحر از وظيفه هر شب اين است که: ابتدا نمايد بنده در هر دعاي مبرور و ختم کند در هر عمل مشکور به ذکر آنکه اعتقاد دارد که اونايب خداوند جل جلاله است در ميان بندگان او و بلاد او زيرا که اوست قيم به آنچه محتاج است به او اين صايم از طعام خود و شراب خود و غير اين از مقاصد خود از اسبابي که متعلق است به حضرت نايب از جانب رب الارباب و اينکه دعا کند از براي آن جناب اين صايم به آنچه سزاوار است که مثل آن جناب را به آن دعا کنند و معتقد شود که منت مر خداي را است و نايب او عليه السلام را که چگونه او را اهل دانستند براي اين مقام و رتبه او را بلند نمودند تا به اين محمد و منزلت. و از اين کلمات شريفه معلوم مي شود که سبب دعا براي آن جناب يکي اداي رسم بندگي و تبعيت و وفاي حق بزرگي وجلالت است و ديگري رفع موانع قبول و اجابت و فتح ابواب لطف و عنايت است.

و اما تفصيل و شرع دعاهاي ماثوره مختصه به آن جناب، که بعضي از آنها مطلق است و بعضي مخصوص به زماني، پس مقداري از آن را در اينجا ذکر مي کنيم.



[ صفحه 757]



اول سيد رضي الدين علي بن طاوس ره در کتاب مذکور بعد از کلام سابق فرموده که از جمله روايات در دعا کردن از براي آنکه اشاره نموديم به او صلوات الله عليه روايتي است که ذکر کرده آن را جماعتي از اصحاب ما وما اخيار نموديم خبري را که ذکر کرده آن را ابن ابي قره در کتاب خود به اسناد خود از علي بن حسن بن علي بن فضال از محمد بن عيسي بن عبيد به اسناد خود از صالحين عليهم السلام که فرمود: مکرر بخوان در شب بيست و سوم از ماه رمضان در حالت ايستاده و نشسته و بر هر حالتي که باشي و در تمام آن ماه و هر قسم که ممکن شود تو را و هر زمان از دهرت که حاضر شود مي گويي بعد از تمجيد کردن خداي تعالي و صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام اللهم کن لوليک القايم به امرک الحجة بن الحسن المهدي عليه و علي آباه افضل الصلوة و السلام في هذه الساعة و في کل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و مويدا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طولا و عرضا و تجعله و ذريته من الائمه الوارثين اللهم انصره و انتصر به و اجعل النصرمنک له و علي يده و اجعل النصر له و الفتح علي وجهه و لا توجه الامر الي غيره اللهم اظهر به دينک و سنه نبيک حتي لا يستخفي بشي من الحق مخافه احدمن الحلق اللهم اين ارغب اليک في دوله کريمه تعز بها الاسلام و اهله وتذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيهامن الدعاه الي طاعتک و القاده الي سبيلک و آتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه وقنا عذاب النار و اجمع لنا خير الدارين و اقض عنا جميع ما تحب فيهما و اجعل لنا في ذلک الخيره برحمتک و منک في عافيه امين رب العالمين و زدنا من



[ صفحه 758]



فضلک و يدک الملا و فان کل معط ينقص من ملک و عطائک يزيد في ملکک.

و ثقة الاسلام در کافي روايت نموده از محمد بن عيسي به اسناد خود از بعضي از صالحين عليهم السلام که فرمود: بعد از شرح مذکور به اختلافي يسير که مي گويي بعد از تحميد خداوند تبارک و تعالي و صلوات بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اللهم کن لوليک فلان بن فلان في هذه الساعه و في کل ساعه وليا و حافظا و ناصرا و دليلا و قائدا و عينا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا.

و شيخ ابراهيم کفعمي در مصباح بعد از شرح مزبور دعا را چنين نقل نموده: اللهم کن لوليک محمد بن الحسن المهدي في هذه الساعة و في کل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا.

دوم جماعت بسياري از علما از آن جمله شيخ طوسي در مصباح و سيد بن طاوس در جمال الاسبوع به سندهاي معتبره صحيحه و غير ايشان روايت کردند از يونس بن عبد الرحمن که جناب رضا عليه السلام امر مي فرمود به دعا براي صاحب الامر عليه السلام به اين دعا اللهم ادفع عن وليک و خليفتک و حجتک و لسانک المعبرعنک باذنک الناطق بحکمتک و عينک الناظره في بريتک و شاهدک علي عبادک الحاج المجاهد العايذ بک عندک و اعذه من شر جميع ما خلقت و برئت و انشات و صورت و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمنيه و عن شماله و من فوقه و تحته بحفظک الذي لا يضيع من حفظته به و احفظ فيه رسولک و ابائه ائمتک ودعايم دينک و اجعله في وديعتک التي لا تضيع و في جوارک الذي لا يخفر و في منعک و عزک الذي لا يقهر و امنه بامانک الوثيق الذي لا يخذل من امنته به و اجعله في کنفک الذي لا يرام من کان فيه و ايده بنصرک العزيز و ايده بجندک الغالب و قوه بقوتک و اردفه بملائکتک و وال من والاه و عاد من عاداه و البسه درعک الحصينة و حفه بالملائکة حقا اللهم و بلغه افضل ما بلغت القائمين بقسطک من اتباع النبيين



[ صفحه 759]



اللهم اشعب به الصدع و ارتق به الفتق و امت به الجور و اظهر به العدل و زين بطول بقائه الارض و ايده بالنصر و انصره بالرعب و قو ناصريه واخذل خاذليه و دمدم علي من نصب له و دمر من عثر و اقتل به الجابره الکفره و عمده و دعايمه و اقصم به روس الضلاه و شارع البدع و ميته السنه و مقويه الباطل و ذلل به الجبارين و ابر به الکافرين و جميع الملحدين في مشارق الارض و مغاربها و برها و بحرها سهلها و جبلها حتي لا تدع منهم ديارا و لا تبقي لهم آثارا اللهم طهرمنهم بلادک و اشف منهم عبادک و اعز به المومنين واحي به سنن المرسلين و دارس حکمه النبيين و جدد به ما امتحي من دينک و بدل من حکمک حتي تعيد دينک به و علي يديه جديدا غضا محضا صحيحا لا عوج فيه و لا بدعه معه و حتي تبيربعدله ظلم الجور و تطفي نيران الکفره و توضيح به معاقد الحق و مجهول العدل فانه عبدک الذي استخلصته لنفسک و اصطفيته علي عبادک و ائتمنته علي غيبک و عصمته من الذنوب و براته من العيوب و طهرته من الرجس و صرفته من الدنس و سلمته من الريب فانا نشهد له يوم القيمه و يوم حلول الطاعه انه لم يذنب ذنبا و لا اتي حوبا و لم يرتکب معصيه و لم يضيع لک طاعه و لم يهتک لک حرمه و لم يبدل لک فريضه و لم يغير لک شريعه و انه الهادي المهدي الطاهر التقي النقي الرضي الزکي اللهم اعطه في نفسه و اهله و ولده و ذريته و امته و جميع رعيته ما تقر به عينه و تسر به نفسه و تجمع ملک المملکات کلها قريبها و بعيدها و عزيزها و ذليلها حتي يجري حکمه علي کل حکم و يغلب بحقه کل باطل اللهم اسلک بنا علي يديه منهاج الهدي و المحجه العظمي و الطريقه الوسطي التي يرجع اليها الغالي و يلحق بها التالي و قونا علي طاعته و ثبتنا علي مشايعته و امنن علينا بمتابعته و اجعلنا في حزبه القوامين بامره الصابرين معه الطالبين رضاک بمناصحته حتي تحشرنا يوم القيمه في انصاره و اعوانه و مقويه سلطانه اللهم و اجعل ذلک لنا خالصا من کل شک و شبهه و رياء و سمعه حتي لا نعتمد به



[ صفحه 760]



غيرک و لا نطلب به الا وجهک و حتي تحلنا محله و تجعلنا في الجنه معه و اعذنا من السامه و الکسل و الفتره و اجعلنا ممن تنتصر به لدينک و تعز به وليک و لا تستبدل بنا غيرنا فان استبدالک بنا غيرنا عليک يسير و هو علينا کبيراللهم صل علي ولاه عهدک و الائمه من بعده و بلغهم آمالهم و زد في آجالهم و اعز نصرهم و تمم لهم ما اسندت اليه من امرک لهم و ثبت دعائهم و اجعلنا لهم اعوانا و علي دينک انصارا فانهم معادن کلماتک و ارکان توحيدک و دعايم دينک و ولاه امرک و خالصتک من عبادک و صفوتک من خلقک و اوليائک و سلايل اوليائک و صفوه الواد رسلک و السلام عليهم و رحمه الله و برکاته.

دعاي سوم و نيز سيد جليل علي ابن طاوس رحمه الله در کتاب فلاح السايل فرموده که از مهمات تعقيب نماز ظهر اقتدا کردن است به حضرت صادق عليه السلام در دعا از براي مهدي صلوات الله عليه که بشارت داده به او محمد رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم امت خود را در صحيح روايات و وعده داده ايشان را که او ظاهر مي شود در آخر الزمان. روايت کرده آن را ابو محمد هرون اردبيلي ابي علي محمد بن حسن بن محمد ابن جمهور عمي از پدرش و او از پدرش محمد بن جمهور از احمد بن حسين سکري از عباد بن محمد مدايني گفت: داخل شدم بر ابي عبد الله عليه السلام در مدينه در وقتي که فارغ شده بود از مکتوبه ظهر و دستهاي مبارک رابه آسمان بلند کرده بود و مي گفت: اي سامع کل صوت اي جامع کل فوت اي بادي کل نفس بعد الموت اي باعث او وارث اي سيد السادات اي اله الالهه اي جبار الجبابره اي ملک الدنيا والاخره اي رب الارباب اي ملک الملوک اي بطاش اي ذا البطش الشديد اي فعالالما يريد اي محصي عبد الانفاس و نقل الاقدام اي من السر عنده علانيه اي مدي اي معيد اسئلک بحقک علي خيرتک من خلقک و بحقهم الذي او جبت لهم علي نفسک ان



[ صفحه 761]



تصلي علي محمد و اهل بيته و ان تمن علي الساعة بفکاک رقبتي من النار و انجز لوليک و ابن نبيک الداعي اليک باذنک و امينک في خلقک وعينک في عبادک و حجتک علي خلقک عليه صلواتک و برکاتک وعده اللهم ايده بنصرک و انصر عبد و قو اصحابه و صبرهم و افتح لهم من لدنک سلطانا نصيرا و عجل فرجه و امکنه من اعدائک و رسولک يا ارحم الراحمين. گفتم آيا دعا نکردي براي نفس خود فداي تو شوم؟ فرمود به تحقيق که دعا کردم از براي نور آل محمد عليهم السلام و سابق ايشان و انتقام کشنده به امر خداوند از دشمنان ايشان. گفتم کي خواهد بود خروج او؟ خدا مرا فداي توگرداند. فرمود: هر زمان که اراده فرمايد آنکه براي اوست خلق و امر. گفتم: پس از براي آن علاماتي نيست پيش از آن؟ فرمود آري علاماتي است پراکنده. گفتم: مثل چه؟ فرمود: خروج رايتي از مشرق و رايتي از مغرب و فتنه اي که وارد شود بر اهل زورا و خروج مردي از فرزندان عم من زيد در يمن، و غارت کردن پرده کعبه. و خداوند هر چه مي خواهد مي کند. و شيخ طوسي و کفعمي اين دعا را نقل کردند و در همه مواضع بجا اي يا ضبط نمودند.

دعاي چهارم و نيز سيد معظم در آن کتاب شريف فرموده: که از مهمات بعد از به جا آوردن نماز عصر اقتدا نمودن است به مولاي ما مهدي صلوات الله عليه چنان که روايت کرده آن را محمد بن بشير ازدي از احمد بن عمر کاتب از حسن بن محمد بن جمهور عمي از پدرش محمد بن جمهور از يحيي بن فضل نوفلي که گفت:



[ صفحه 762]



داخل شدم بر ابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام در بغداد در حيني که فارغ شده بود از نماز عصر پس دستهاي خود را به آسمان بلند کرد و شنيدم که آن جناب مي گفت: انت الله لا اله الا انت الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و انت الله لا اله ان انت اليک زياده الاشياء و نقصانها و انت الله لا اله الا انت خلقت خلقک بغير معونه من غيرک و لا حاجة اليهم و انت الله لا اله الا انت منک المشيه و اليک البداء انت الله لا اله الا انت قبل القبل و خالق القبل انت الله لا اله الا انت بعد البعد و خالق البعد انت الله لا اله الا انت تمحو ماتشاء و تثبت و عندک ام الکتاب انت الله لا اله الا انت غايه کل شيي و وارثه انت الله لا اله الا انت لا يعزب عنک الدقيق و لا الجليل انت الله لا انت لا يخفي عليک اللغات و لا تتشابه عليک الاصوات کل يوم انت في شان لا شغلک شان عن شان عالم الغيب و اخفي ديان يوم الدين مدبر الامور باعث من في القبور محيي العظام و هي رميم و هي رميم اسئلک باسمک المکنون المخزون الحي القيوم الذي لا يخيب من سئلک به اسئلک ان تصلي علي محمد و آله و ان تعجل فرج المنتقم لک من اعدائک و انجز له ما وعدته يا ذا الجلال و الاکرام. نوفلي گفت: گفتم کيست آنکه دعا براي او کرده شد؟ فرمود: اين مهدي است از آل محمد عليهم السلام پدرم فداي فراخ شکم پيوسته ابروان باريک ساقها که ميان دو منکبش دو رو رنگش گندم گون که عارض شود او را با گندم گوني رنگ چهره زردي از بيداري شب پدرم فداي آنکه در شبش مراقب ستارگان است براي آنکه کند يا رکوع. پدرم فداي آنکه نمي گيرد او را در راه خداوند ملامت ملامت کننده چراغ تاريکي (يعني روشنايي هدايت درتاريکي شبهات دين) پدرم فداي قائم به امر خداوند.



[ صفحه 763]



گفتم کي خواهد بود خروج او؟ فرمود چون ديدي عساکر را در انبار بر کنار نهر فرات و نهر صراة و نهر دجله و منهدم شده قنطره کوفه و سوخته شد بعضي از خانه هاي کوفه. پس هرگاه ديدي اين را پس به درستي که خداوند مي کند آنچه را که مي خواهد هيچ چيزي نيست که غالب شود بر امر خداوند. و نيست چيزي که رد و باطل کند حکم نافدش را.

دعاي پنجم سيد علي بن طاوس ره در کتاب مضمار اين دعا را از ادعيه روز سيزدهم ماه رمضان نقل کرده: اللهم اني ادينک بطاعتک و ولايتک و ولايه محمد نبيک و ولاية امير المومنين حبيب نبيک و ولاية الحسن و الحسني سبطي نبيک و سيدي شباب اهل جنتک و ادينک يا رب بولايه علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و سيدي و مولاي صاحب الزمان ادينک يا رب بطاعتهم و ولايتهم و بالتسليم بما فضلتهم راضيا غير منکر و لا متکبر علي معني ما انزلت في کتابک اللهم صل علي محمد و آل محمد و ارفع عن وليک و خليفتک و لسانک و القائم بقسطک و المعظم لحرمتک و المعبر عنک و الناطق بحکمک و عينک و الناظره و اذنک السامعه و الشاهد عبادک و حجتک علي خلقک و المجاهد في سبيلک و المجتهد في طاعتک و اجعله في وديعت التي لا تضيع و ايده بجندک الغالب و اعنه و اعن عنه و اجعلني و والدي و ما والد او ما والد او ما ولدني من الذين ينصرونه وينتصرون به في الدنيا و الاخره اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا اللهم امت به الجور و دمدم به من نصب له و اقصم به روس الضلاله حتي لاتدع علي الارض منهم ديارا.



[ صفحه 764]



دعاي ششم شيخ طوسي در غيبت خود روايت کرده از حسين بن محمد بن عامر اشعري گفت خبر داد مرا يعقوب بن يوسف ضراب غساني زماني که از اصفهان برگشته بود. گفت: حج کردم در سنه دويست و هشتاد و يک و بودم با قومي از مخالفين از اهل بلد خود. پس چون وارد مکه شديم يکي از ايشان پيش رفت و خانه اي براي ما کرايه کرد در کوچه ميان سوق الليل و آن خانه خديجه عليها السلام بود که آن را خانه رضا عليه السلام مي گفتند و در آنجا پيرزن گندم گوني بود. پس سوال کردم از او چون دانستم که خانه خانه حضرت رضا عليه السلام است که تو چه نسبت داري با صاحبان اين خانه و چرا اين را خانه رضا عليه السلام مي گويند؟ گفت من از مواليان ايشانم و اين خانه رضا علي بن موسي عليهما السلام است و مرا در اينجا جاي داده حسن بن علي عليهما السلام.پس به درستي که من از خدمتکاران او بوديم. پس چون اين را از او شنيدم به او انس گرفتم و امر را پنهان کردم ازرفقاي مخالفين خود پس هرگاه در شب ازطواف بر مي گشتم با آن جماعت در رواق خانه مي خوابيديم و در مي بستيم و درپشت در سنگ بزرگي را مي گذاشتم که آن را مي غلطانديم در پشت آن. پس مکرر در شبها روشناي چراغ را مي ديدم در رواقي که ما در آن بوديم شبيه به روشنايي مشعل و در را مي ديدم باز شده و احدي از اهل خانه را نمي ديدم که آن را باز کند و مي ديدم مرد ميانه گندم گوني که ميل به زردي کند اما زرد نباشد کم گوشت که در صورتش آثار سجده بود بر بدنش دو پيراهن بودو يک ازار نازکي که سر خود را به آن پوشانده بود و در پايش نعلين بود. پس بالا مي رفت به آن غرفه در آنجا که پيرزن منزل داشت و آن پيرزن مي گفت به ما که مرا در غرفه دختري است نگذارد احدي به آنجا بالا بيايد و من مي ديدم آن روشنايي را که مي ديدم رو اقرا روشن مي کرد بر پلکانها در آن وقت که آن مرد به آن غرفه بالا مي رفت آنگاه آن روشنائي را در غرفه مي ديدم بدون اينکه چراغي به عينه و آن اشخاص که با من بودند مي ديدند آنچه را که من مي ديدم.. پس گمان



[ صفحه 765]



مي کردند که آن مرد تردد مي کند نزد دختر آن پيرزن و اينکه او را متعه کرده. پس مي گفتند اين علويين جايز مي دانند متعه را و اين حرام است و حلال نيست بنابر اعتقادي که داشتند و مي ديدم که او داخل مي شود و بيرون مي رود و مي آيد نزد در و حال آنکه آن سنگ به همان حالت که گذاشته بوديم باقي است و ما در را مي بستيم به جهت خوف بر متاع خود و نمي ديديم کسي او را باز کند و کسي او را ببندد و آن مرد داخل مي شود و بيرون مي رود و آن سنگ در پشت در هست تا وقتي که ما آن را دور کنيم آنگاه که خواستيم بيرون رويم چون اين اسبان را ديدم دلم گرفت و در قلبم شورشي افتاد. پس با آن پيرزن ملاطفت کردم و مي خواستم که واقف شوم بر خبر آن مرد. پس به او گفتم اي فلان دوست دارم که از تو سوال کنم و با يکديگر سخني گوييم بدون حضور يکي از ما و من قادر نيستم بر آن و من دوست دارم که هرگاه تو مرا ديدي تنها در خانه که فرود آيي نزد من که سوال کنم از تو از امري، پس در جواب من به سرعت گفت و من مي خواهم که در نهاني به تو چيزي گويم براي من ميسر نمي شود به جهت آن کسان که با تواند. گفتم: چه مي خواستي بگويي گفت: مي گويد به تو و اسم احدي را نبرد که مجالست مکن با رفقا و شرکاي خود و با آنها مخاصمت و مجادله مکن زيرا که ايشان دشمنان تواند و مدارا کن با ايشان. پس به او گفتم: کي مي گويد؟ گفت من مي گويم: پس نتوانستم جسارت کنم و دو باره از او سوال کنم به جهت هيبتي که از او در دلم افتاد. پس گفتم: کدام اصحاب مرا قصد کردي؟ و گمان کرده بودم که او قصد کرده رفقاي مرا که بامن حج کرده بودند.



[ صفحه 766]



گفت شريکهاي تو که در بلد تواند و در خانه با تو اند و ميان من و آنها زحمت و مشقتي رسيده بود در خصوص ديني پس از من شکايت کردند و من فرار کردم و مخفي شدم به اين سبب. پس فهميدم که او اراده نموده آن جماعت را. پس گفتم:توچه نسبت داري با جناب رضا عليه السلام؟ پس گفت من خادمه بودم از براي حسن بن علي عليهما السلام. پس چون يقين کردم اين را گفتم: سوال مي کنم او را از غايب صلوات الله عليه.پس گفتم: به او قسم مي دهم به خدا او را به چشم ديدي؟ پس گفت اي برادر من او را به چشم نديدم زيرا که بيرون آمدم من و خواهرم حامله بود و بشارت داد مرا حسن بن علي عليهما السلام که من او را خواهم ديد در آخر عمرم و فرمود به من که خواهي بود براي او مثل آنکه هستي براي من و من امروزچند وقت است که در مصرم و جز اين نيست که وارد شدم الان به کتابتي و خرجي که روانه کرد آن را براي من بر دست مردي از اهل خراسان که نمي تواندعربي سخن گويد: و آن سي اشرفي است و امر کرد مرا که حج کنم امسال را پس بيرون آمدم به شوق آنکه او را ببينم. راوي گفت: پس در دلم افتاد که آن مردي را که مي ديدم همان جناب باشد. پس گرفتم ده درهم درست که در آن شش درهم رضويه بود از سکه رضا عليه السلام که آن را پنهان کرده بوده که بيندازم آنها را در مقام ابراهيم و من اين کار را نذر کرده بودم و قصد نموده بودم اين را. پس آنها را به او دادم و در دل خود گفتم که اينها را بدهم به قومي از فرزندان فاطمه عليها السلام بهتر از آنکه بيندازم آنها را در مقام و ثوابش بزرگتر است. پس به او گفتم بده اين دراهم را به کسي که مستحق اوست از فرزندان فاطمه عليها السلام و در نيتم چنين بود که آنکه من ديدم همان جناب است و اينکه او آن دراهم را به او مي دهد



[ صفحه 767]



پس دراهم را گرفت و بالا رفت و ساعتي ماندم آنگاه فرود آمد و گفت مي گويد به تو ما را حقي نيست در آنها بگذار آنها را در آن موضعي که قصد کردي و لکن اين رضويه بگير بدلش را از ما و بينداز آن را در موضعي که نيت کردي. پس چنين کردم و در نفس خود گفتم آنچه مامور شدم ازجانب آن مرد است يعني حجت عليه السلام. و با من نسخه توقيعي بود که بيرون آمده بود براي قاسم بن علا در آذربايجان. پس گفتم به او آيا عرض نمي کني اين نسخه را بر آن کساني که ديده باشند توقيعات غايب عليه السلام را؟ پس گفت: به من ده زيرا که من مي شناسم آن را پس نسخه را به او نشان دادم و گمان کردم که آن زن مي تواند بخواند پس گفت که مرا ممکن نيست که بخوانم در اينجا پس به غرفه بالا رفت آنگاه فرود آورد آن را و گفت صحيح است. و در آن توقيع بود که بشارت مي دهم شما را به بشارتي که بشارت ندادم به آن او غير او را. آنگاه گفت: مي گويد به تو و هرگاه صلوات مي فرستي بر پيغمبر خود چگونه صلوات مي فرستي بر او؟ گفتم: مي گويم: اللهم صلي علي محمد و آل محمد و بارک علي محمد و اله محمد کافضل ماصليت و بارکت و ترحمت علي ابراهيم و ال ابراهيم انک حميد مجيد. پس گفت نه هرگاه صلوات مي فرستي پس صلوات بفرست بر هر يک از ايشان و نا هر يک را ببر. پس گفتم: بلي پس چون روز ديگر شد فرود آمد و با او دفتر کوچکي بود پس گفت مي گويد به تو هرگاه صلوات مي فرستي بر صلي الله عليه و آله و سلم پس صلوات بفرست بر او و بر اوصياي او بر اين نسخه



[ صفحه 768]



پس آن را گرفتم و عمل مي کردم بر آن و مي ديدم چند شب که از غرفه به زير مي آيد و روشنايي چراغ هست. پس من در را باز مي کردم و بر اثر روشنايي مي رفتم و روشنايي را مي ديدم و کسي را نمي ديدم تا آن که داخل مسجد مي شد و مي ديدم جماعتي ازمردم را از بلاد متفرقه که مي آمدند در اين خانه. پس بعضي از ايشان به آن عجوزه رقعه هائي مي داد که با او بود و مي ديدم که آن پيره زن نيز به ايشان رقاعي مي داد و آنها به او سخن مي گفتند و او با آنها سخن مي گفت و من نمي فهميدم کلام ايشان را و ديدم جماعتي از ايشان را در زمان برگشتن ما در راه تا آنکه وارد بغداد شديم.نسخه دفتر: بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل علي محمد سيد المرسلين و خاتم النبيين و حجة رب العالمين المنتجب في الميثاق المصطفي في الظلال المطهر من کل آفه البري من کل عيب المومل للنجاه المرتجي للشفاعه المفوض اليه دين الله اللهم شرف بنيانه و عظم برهانه و افلح حجته و ارفع درجتة و اضئي نوره و بيض وجهه واعطه الفضل و الفضيله و المنزله والوصيله و الدرجه و الوسيله الرفيعه و ابعثه مقاما محمودا يغبطه به الاولون و الاخرون و صل علي امير المومنين و وارث المرسلين و قايد الغر المحجلين و سيد الوصيين وصل علي الحسن بن علي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين وصل علي الحسين بن علي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين وصل علي علي بن الحسين امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين وصلي علي محمد بن علي امام المومنين ووارث المرسلين و حجه رب العالمين



[ صفحه 769]



و صل علي جعفر بن محمد امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي موسي بن جعفر امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي علي بن موسي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي محمد بن علي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي علي بن محمد امام المومنين و وارث المرسلين وحجة رب العالمين و صل علي الحسن بن علي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين و صل علي الخلف الصالح المهدي الهادي امام الهدي امام المومنين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين اللهم صل علي محمد و آل محمد و اهل بيته الائمه الهادين العلماء الصادقين الابرار المتقين دعايم دينک و ارکان توحيدک و تراجمه توحيدک و حجتک علي خلقک و خلفائک في ارضک الذين اخترتهم لنفسک و اصطفيتهم علي عبادک و ارتضيتهم لدينک و اختصصتهم بمعرفتک و جللتهم بکرامتک وغشيتمه برحمتک و ربيتهم بنعمتک و غذيتهم بحکمتک و البستهم نورک و رفعتهم في ملکوتک و حففتهم بملائکتک و شرفتهم بنبيک صلواتک عليه و آله اللهم صل علي محمد و عليهم صلوة کثيره دائمه طيبه لا يحيط بها الا انت و لا يسعها الا علمک و لا يحصيها احد غيرک اللهم و صل علي وليک المحي سنتک القايم بامرک الداعي اليک الدليل عليک و حجتک علي خلقک و خليفتک في ارضک و شاهدک علي عبادک الله اعز نصره و مد في عمره و زين الارض بطول بقائه اللهم اکفه بغي الحاسدين و اعذه من شر الکائدين وازجر عنه اراده الظالمين و خلصه من ايدي الجبارين اللهم اعطه في نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا ما تقر به عينه و تسر به نفسه و بلغه افضل ما امله في الدنا و الاخرة انک علي کل شي قدير اللهم جدد به ما محي من دينک و احي به ما بدل من کتابک و اظهر به ما غير من



[ صفحه 770]



حکمک حتي يعود دينک به علي يديه غضا جديدا خالصا لاشک فيه و لا شبهه معه و لا باطل عنده و لا بدعه لديه اللهم نور بنوره کل ظلمه و هد برکته کل بدعه و اهدم بعزته کل ضلاله و اقصم به کل جبار و اخمد بسيفه کل نار و اهلک بعدله کل جبار و اجر حکمه علي کل حکم و اذل بسطانه کل سلطان اللهم اذل کل من ناراه و اهلک کل من عاداه و امکر بمن کاده و استاصل من جحد حقه و استهان بامره و سعي في اطفاء نوره و اراد اخماد ذکره اللهم صل علي محمد المصطفي و علي المرتضي و فاطمه الزهراء و الحسن الرضا الحسين المصفاو جميع الاوصيا مصابيح الدجا و اعلام الهدي و منار التقي و العروه الوثقي و الحبل المتين و الصراط المستقيم و صل علي وليک و ولاه عهدک و الائمه من ولده و زد في اعمارهم و زد في آجالهم و بلغهم اقصي آمالهم دينا و دنيا و اخره انک علي کل شيئي قدير. و اين خبر شريف در چند کتاب معتبر ديگر از قدما روايت شده به اسانيد متعدده و در بعضي از آنها در جميع مواضع اللهم صلي علي الخ ضبط شده و در هيچ خبري تعيين وقتي از براي خواندن اين صلوات و دعا نشده. الا آنکه سيد رضي الدين علي بن طاوس در جمال الاسبوع بعد از ذکر تعقيبات ماثوره از براي نماز عصر روز جمعه فرموده: که اگر ترک کردي تعقيب عصر روز جمعه را به جهت عذري پس ترک مکن اين صلوات را هرگز به جهت امري که مطلع کرده ما را خداوند جل جلاله بر آن و از اين کلام شريف چنان مستفاد مي شود که از جانب صاحب الامر صلوات الله عليه چيزي به دست آوردند در اين باب و از مقام ايشان مستبعد نيست چنانچه خود تصريح کردند که باب به سوي آن جناب عليه السلام مفتوح در باب سابق گذشت.



[ صفحه 771]



دعاي هفتم شيخ طوسي در مصباح متهجد فرموده: مستحب است خواندن اين دعا بعد از دو رکعت اول نماز شب و کفعمي و غيره آن را بعد ازهر دو رکعت نماز شب نقل کردند اللهم اني اسئلک و لم يسئل مثلک انت موضع مسئله السائلين و منتهي رغبة الراغبين ادعوک و لم يدع مثلک و ارغب اليک و لم يرغب الي مثلک انت مجيب دعوة المضطرين و ارحم الراحمين اسئلک بافضل المسايل و انجحها و اعظمها يا الله يا رحمن يا رحيم و باسمائک الحسني و امثالک العليا و نعمتک التي لا تحصي و با کرم اسمائک عليک و احبها اليک و اقربها منک وسيلک و اشرفها عندک منزله و جزلها لديک ثوابا و اسرعها في امور اجابه و اسمک المکنون الاکبر الاعز الاجل الاعظم الاکرم الذي تحبه و تهويه و ترضي عمن دعاک به فاستجبت له دعائه وحق عليک ان لا تحرم سائلک و لا ترده و بکل اسم هولک في التوريه و الانجيل و الزبور و القرآن العظيم و بکل اسم دعاک به حمله عرشک و ملائکتک و انبيائک و رسلک و اهل طاعتک من خلقک ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تعجل فرج وليک و ابن وليک و تعجل خزي اعدائه.

چهارم صدقه دادن است به آنچه ميسر شود در هر وقت براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام و ما اين مطلب را در کتاب کلمه طيبه توضيح نموديم به اينکه هر صدقه که انسان مي دهد به هر کس براي هر فايده و غرضي که در نظر گرفته يا براي نفس خود است يا براي محبوب عزيزي که گرامي است در نزد او و متوقف است به حسب ظاهر اصلاح بسياري از امور معاش و معاد او به وجود سلامتي او چون معلم ناصح و والدين و فرزند و عيال و اخوان و امثال ايشان. مثلا در حالت مرض يا سفر کردن يکي از ايشان صدقه مي دهد به جهت صحت مي دهد به جهت صحت و



[ صفحه 772]



سلامتي او و خير آن بالاخره راجع مي شود به خود او چه صحت عالم سبب سلامتي دين اوست. و سلامتي فرزند باعث قلت يا بر طرف شدن زحمت و کلفت و بقاي نام نيک او و استمرار طلب مغفرت براي اوست و هکذا. و چون به برهان عقل و نقل و وجدان هيچ نفسي عزيزتر و گرامي تر نيست و نبايد باشد از وجود مقدس امام عصر عليه السلام بلکه محبوب تر از نفس خويش که اگر چنين نباشد در ايمان ضعف و نقصان و در اعتقاد خلل و سستي است. چنان که به اسانيد معتبره از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت است که فرمود: ايمان نياورده احدي از شما تا اينکه بوده باشم من و اهل بيت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چگونه چنين نباشد. و حال آنکه وجود و حيات و دين و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصياي اوست صلوات الله عليهم و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب اين قصر و بارگاه و سبب آرامي زمين و سير افلاک و رونق دنيا از سمک تا سماک حاضر در قلوب اخيار و غايب از مردمک اغيار در اين اعصار حضرت حجة بن الحسن صلوات الله عليهما است و جامه صحت و عافيت اندازه قامت موزون آن نفس مقدس و شايسته قد معتدل آن ذات اقدس است. پس بر تمامي خود پرستان که تمامي اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتي نفس خويش است چه رسد به آنان که جز آن وجود مقدس کسي را لايق هستي و سزاوار عافيت و تندرستي ندانند لازم و متحتم است که مقصود اولي و غرض اهم ايشان از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببي که براي بقاي صحت و استجلاب عافيت و قضاي حاجت و دفع بليت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل سلامتي و حفظ آن وجود مقدس باشد. و از مضامين ادعيه سابقه و آنچه ذکر نکرديم معلوم مي شود شدت اهتمام و تاکيد در طلب حفظ و سلامتي آن وجود معظم روحنا فداه از شر جن و انس و طول عمر و ساير النعم الهيه دنيويه و اخرويه بلکه گذشت که از سالها قبل ازولادت آن



[ صفحه 773]



مولود مبارک در عقب نماز و غير آن چنين مي کردند و فرقي نيست در وسيله ميان دعا و صدقه و از اينجاست که سيد جليل علي بن طاوس رحمه الله که افعال و اقوال او در امثال اين مقام مقبول و متبع بلکه برهان و حجت است. در کتاب کشف المحجه بعد او وصاياي چندي به فرزندش و امر به تمسک و راستي در موالات آن جناب فرموده که مقدم دار حوايج آن جناب را بر حوايج خود در وقتي که نماز حاجت مي خواني وصدقه از جانب او را پيش از صدقه از جانب خود و از هر کسي که گرامي است نزد تو و دعا کردن براي آن جناب را پيش از دعا براي خود و مقدم دار آن جناب را در هر چيز که اين عمل وفاست براي او يعني وفاست به عقد بيعت و عهد بندگي که بستي با او و مقتضي است مر اقبال او را بر تو و احسان آن جناب را به سوي تو الخ.

و در کتاب امان الاخطار در ضمن دعايي که براي صدقه دادن وقت سفر کردن ذکر کرده چنين فرمود اللهم ان هذه لک و منک و هي صدقه عن مولانا م ح م د عجل الله فرجه و صلي عليه بين اسفاره و حرکاته و سکناته في ساعات ليله و نهاره و صدقه عما يعنيه امره و ما لا يعنيه وما بضمنه و ما يخلفه.

و مخفي نماند که رسول خدا و ائمه طاهرين صلوات الله عليه به جهت سلامتي و حفظ وجود مقدس خود از بلاياي ارضي و سماوي و جني و انسي براي جلب منافع دنيويه و اخرويه در صبح و شام و نيم شب و اول ماه و اول سفر و غير اينها از حالات و اوقات صدقه مي دادند. و در آن اهتمام داشتند چنان که اخبار آن را در کلمه طيبه استيفا شده با علم ايشان به منايا و بلايا و آجال و ساير حوادث.و هر کدام براي ديگري مي داند و در اين جهت فرقي نباشد در صدقه دادن خود براي دفع بليه يا دادن يکي از رعايا براي فدع آن بليه از آن وجود مقدس جز در دارا بودن اول تمامي شروط تاثير صدقه را و تخلف بسياري از آن در بسياري از صدقه ديگران. و اين مانع نتواند شد از رجحان فعل و اداي تکليف. پس توهم



[ صفحه 774]



نرود که حضرت حجت عليه السلام مستغني و بي نياز بلکه منزه و مبراست از صدقه رعايا چه اين تکليف از شئون بندگي و اداي حق بزرگي و تربيت آن جناب است. پس هر چه مقام ولي منعم بالاتر و مرتبه رعيت پست تر، اهتمام اين تکليف و ساير آداب و عبوديت بيشتر خواهد بود چنان که بر صاحب داشتن پوشيده نيست.

پنجم حج کردن و حجه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام چنان که در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير نمودند.

چنان که قطب راوندي رحمه الله در کتاب خرايج روايت کرده که: ابو محمد دعلجي دو پسر داشت که يکي از آن دو صالح بود و او را ابو الحسن مي گفتند و او مردگان را غسل مي داد و پسر ديگر او مرتکب مي شد محرمات را و مردي از شيعيان زري به ابو محمد مذکور داد که به نيابت حضرت صاحب الامر عليه السلام حج کند چنان که عادت شيعيان در آن وقت چنين بود وابو محمد قدري از آن زر را به آن پسرفاسد داد و او را با خود برد که براي حضرت حج کند. وقتي که از حج برگشت نقل کرد که در موقف يعني عرفات جوان گندم گون نيکو هياتي را ديدم که مشغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديک او رسيدم به سوي من التفات نمود و فرمود اي شيخ آيا حيا نمي کني؟ من گفتم: اي سيد من: از چه چيز حيا کنم؟ فرمود: به تو حجه مي دهند از براي آن کسي که مي داني و تو آن را به فاسقي مي دهي که خمر مي آشامد نزديک است که اين چشم تو کور شود. پس بعد از برگشتن چهل روز نگذشت مگر آنکه از همان چشم که به آن اشاره شد جراحتي بيرون آمد. از آن جراحت آن چشم ضايع شد.



[ صفحه 775]



ششم برخاستن از براي تعظيم شنيدن اسم مبارک آن حضرت خصوص اگر به اسم مبارک قائم عليه السلام باشد چنانچه سيره تمام اصناف اماميه کثرهم الله تعالي بر آن مستقر شده درجميع بلاد از عرب و عجم و ترک و هند و ديلم و اين خود کاشف باشد از وجود ماخذ و اصلي براي اين عمل اگر چه تا کنون به نظر نرسيده و لکن چند نفر ازعلما و اهل اطلاع مسموع که ايشان ديدند خبري در اين باب.

بعضي از علما نقل کرده که اين مطلب را سوال کردند از عالم متبحر جليل سيد عبد الله سبط محدث جزايري و آن مرحوم در بعضي از تصانيف خود جواب دادند که خبري ديدند که مضمون آن اين است که روزي در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مبارک آن جناب برده شد پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست.

و دراهل سنت اين عادت مرسوم است براي اسم مبارک حضرت رسول صلي الله عليه وآله و سلم. سيد احمد مفتي شافعي مکي معاصر در سيره خود گفته جاري شده عادت بر اينکه مردم چون مي شنوند ذکر وصف آن جناب را صلي الله عليه و آله و سلم بر مي خيزند به جهت تعظيم آن حضرت و اين برخاستن مستحسن است چون در آن برخاستن است تعظيم پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را به جا آورده اند اين کار را بسياري از علماي امت که به ايشان بايد اقتدا نمود.

حلبي از علماي اهل سنت در سيره گفت که بعضي حکايت کرده که امام سبکي جمع شد در نزد او بسيار از علماي عصر او پس خواند قصيده خواني کلام صرصري را در مدح آن جناب صلي الله عليه و آله و سلم.



قليل لمدح المصطفي الخط بالذهب

علي ورق من خط احسن من کتب



و ان تنهض الاشراف عند سماعه

قياما صفوفا او جثيا علي الرکب



پس در اين حال برخاست امام سبکي و جميع کساني که در مجلس بودند پس وجد عظيمي در آن مجلس شد انتهي.



[ صفحه 776]



هفتم از تکاليف در ظلمات ايام غيب تضرع و مسئلت از خداوند تبارک و تعالي به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطين و زنادقه مسلمين که زندقه و کفر خود را پوشانيده اند به لباسي از جمله از کلمات حقه چون داند که صياد در زير دام خوش هيئت و رنگي پنهان کند و پيوسته به آن ضعفا را صيد کنند و اباطيل خود را به وسيله آن چند کلمه حقه در قلوب داخل کنند. چنان کار را بر اهل ديانت مشکل و مشتبه نمودند که راست شده وعده اي که صادقين عليهم السلام دادند

چنان که نعماني در غيبت خود از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود به درستي که از براي صاحب اين امر غيبتي است که متمسک در آن غيبت بدين خود مانند کسي است که به دست خود خار درخت خاردار را بتراشد تا هموار شود آنگاه زماني اندک سر مبارک را به زير انداختند آنگاه فرمود به درستي که از براي صاحب اين امر غيبتي است. پس هر آينه بپرهيز از خداوند در زمان غيبت او و هر آينه متمسک باشد به دين خود و از اين جهت امر فرمودند به خواندن جمله اي از دعاها و جمله اي از آنها را نقل مي کنيم.

اول شيخ نعماني در غيبت و کليني در کافي به اسانيد متعدده روايت کردند از زراره که گفت شنيدم که ابو عبد الله عليه السلام مي فرمايد که به درستي که از براي قائم عليه السلام غيبتي است پيش از آنکه خروج کند. پس گفتم: از براي چه گفت مي ترسد و اشاره فرمود با دست خود به شکم مبارک آنگاه فرمود اي زراره و اوست منتظر و اوست کسي که شک مي شود در ولادتش. پس بعضي از مردم مي گويند که پدرش مرد و جانشيني نگذاشت. و بعضي



[ صفحه 777]



از ايشان مي گويد که حمل بود و بعضي از ايشان مي گويد: که اوغائب است. و بعضي مي گويد که متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال و اوست منتظر غير اينکه خداوند خواسته که امتحان کند قلوب شيعه را. پس در اين زمان به شک مي افتند مبطلون. زراره گفت: پس گفتم: فداي تو شوم اگر درک کردن آن زمان را کدام عمل را بکنم؟ فرمود: اي زراره اگر درک کردي آن زمان را پس بخوان اين دعا را: اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک



[ صفحه 778]



اللهم عرفني رسولک فانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني آنگاه فرمود اي زراره لابد است از کشته شدن جواني در مدينه. گفتم: فداي تو شوم آيا نيست آنکه او را مي کشد لشکر سفياني؟ فرمود نه. و لکن مي کشد او را لشکر بني فلان که خروج مي کند تا آنکه داخل مدينه مي شود و مردم نمي دانند که براي چه آمده پس مي گيرد آن جوان را و مي کشند پس چون او را به ظلم و عدوان کشت خداوند ايشان را مهلت نمي دهد پس در آن حال منتظر فرج باشيد.

دعاي دوم شيخ طوسي در غيبت و نيز صدوق در کمال الدين به اسانيد معتبره صحيحه روايت کردند که شيخ ابو عمر و عمروي ره که نايب اول حضرت صاحب الامر عليه السلام است املا فرمود به ابو علي محمد بن همام و امر فرمود او را که اين دعا را بخوان و آن دعايي است در غيبت قائم عليه السلام: اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفني رسولک فانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفني حجتک فان ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني اللهم لا تمتني ميتک جاهليه و لا تزغ قلبي بعد اذ هديتني اللهم فکما لولايه من فرضت علي طاعته من ولاه امرک بعد رسولک صلواتک عليه و اله حتي واليت ولاه امرک امير المومنين علي بن ابيطالب والحسن و الحسين و عليا و محمدا و جعفرا و موسي و عليا و محمدا و عليا و الحسن و الحجه القائم المهدي صلوات عليهم اجمعين الهم فثبتني علي دينک واستعملني بطاعتک و لين قلبي لولي امري و عافني مما امتحنت به خلقک و ثبتني علي طاعه ولي امرک الذي سترته عن خلقک فباذنک غاب عن بريتک و امرک ينتظر و انت العالم غير معلم بالوقت الذي فيه صلاح امر وليک في الاذن له باظهار امره و کشف ستره فصبرني علي ذلک حتي لا احب تعجيل ما اخرت لا تاخير ما عجلت و لا اکشف عما سترت و لا ابحث عما کتمت و لا انازعک في تدبيرک و لا اقول لم و کيف و ما بال ولي الامر لا يظهر وقد امتلات الارض من الجور و افوض اموري کلها اليک اللهم اني اسئلک ان تريني ولي امرک ظاهرا نافذ الامر مع علمي بان لک السلطان و القدره و البرهان والحجة و المشيه و الحول و القوه فافعل ذلک بي و جميع المومنين حتي تنظر الي وليک صلواتک عليه و آله ظاهر المقاله واضح الدلاله هاديا من الضلاله شافيا من الجهاله و ابرز يا رب مشاهدته و ثبت قواعده و اجعلنا ممن تقر عينه برويته و اقمنا بخدمته و توفنا علي ملته و احشرنا في زمرته اللهم اعذه من شر جميع ما خلقت و برئت و انشات و صورت و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظک الذي لا يضيع من حفظته به و احفظ فيه رسولک و وصي رسولک عليهم السلام اللهم و مد في عمره و زد في اجله و اعنه علي ما وليته و استر عيته و زد في کرامتک فانه الهادي المهدي و القائم المهتدي الطاهر التقي الزکي النقي الرضي المرضي الصابر الشکور المجتهد



[ صفحه 779]



اللهم و لا تسلبنا اليقين لطول الامد في غيبته و انقطاع خبره عناه و لا تجعلنا ممن سلب خيره عنا و لا تنسنا ذکره و انتظاره و الايمان به و قوة اليقين في ظهوره و الدعاء له و الصلوه عليه حتي لا يقنطنا طول غيبته من قيامه و يکون يقيننا في ذلک کيقيننا في قيام رسول الله صلي الله عليه و آله و ما جاء به من وحيک و تنزيلک و قو قلوبنا علي الايمان به حتي تسلک بنا علي يديه منهاج الهدي و المحجة العظمي و الطريقة الوسطي و قونا علي طاعته و ثبتنا علي مشايعته و اجعلنا في حزبه و اعوانه و انصاره و الراضين بفعله و لا تسلبنا ذلک في حيوتنا و لا عند وفاتنا حتي تتوفانا و نحن علي ذلک لا شاکين و لا ناکثين و لا مرتابين مکذبين اللهم عجل فرجه و ايده بالنصر و انصر ناصريه و اخذل خاذليه و دمدم علي من نصب له و کذب به و اظهر به الحق و امت به الجور و استنقذ به عبادک المومنين من الذل و انعش به البلاد و اقتل به الجبابره الکفره و اقصم به رؤس الضلالة و ذلل به الجبابرة و الکافرين و ابر به المنافقين و الناکثين و جميع المخالفين و الملحدين في مشارق الارض و مغاربها و برها و بحرها و جبلها حتي لا تدع منهم ديارا و لا تبقي لهم آثارا طهر منهم بلادک و اشف منهم صدور عبادک و جدد به ما امتحي من دينک و اصلح به ما بدل من حکمک و غير من سنتک حتي يعود دينک به علي يديه غضا جديدا صحيحا لا عوج فيه و لا بدعة معه حتي تطفي بعدله نيران الکافرين فانه عبدک الذي استخلصته لنفسک و ارتضيته لنصرة دينک و اصطفيته بعلمک و عصمته من الذنوب و برئته من العيوب و اطلعته علي الغيوب و انعمت عليه و طهرته من الرجس و نقيته من الدنس اللهم فصل عليه و علي آبائه الائمه الطاهرين و علي شيعته المنتجبين و بلغهم من امالهم ما ياملون و اجعل ذلک منا خالصا من کل شک و شبهه و رثاء و سمعه حتي لا نريد به غيرک و لا نطلب به الا وجهک اللهم انا نشکو اليک فقد نبينا و غيبه ولينا و شده الزمان علينا و وقوع الفتن بنا و تظاهر الاعداء علينا و کثره عدونا و قله عددنا



[ صفحه 780]



اللهم فافرج ذلک عنا بفتح منک تعجله و نصر منک تعزه و امام عدل تظهره اله الحق رب العالمين اللهم انا نسئلک ان تاذن لوليک في اظهار عدلک في عبادک و قتل اعدائک في بلادک حتي لا تدع للجور يارب دعامه الا قصمتها و لا بقيه الا افنيتها و لا قوة الا اوهنتها و لا رکنا الا هدمتها و لا حدا الا قللته و لا سلاحا الا اکللته و لا رايه الانکستها لا شجاعا الا قتلته و لا جيشا الا خذلته و ارمهم يا رب بحجرک الدامغ و اضربهم بسيفک القاطع و بأسک الذي لا ترده عن القلوب المجرمين و عذب ادائک و اعداء دينک واعداء رسولک بيد وليک وايدي عبادک المومنين اللهم اکف وليک و حجتک في ارضک هول عدوه و کيد من کاده و امکر بمن مکر به و اجعل دائره السوء علي من اراد به سوء و اقطع عنه مادتهم و ارعب له قلوبهم و زلزل اقدامهم و خذهم جهره و بغته و شدد عليهم عذابک و اخرهم في عبادک و العنهم في بلادک و اسکنهم اسفل نارک و احط بهم اشد عذابک و اصلهم نارا و احش قبور موتاهم نارا و اصلهم حر نارک فانهم اظاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات و اضلوا عبادک و اخربوا بلادک اللهم و احي بوليک القرآن و ارنا نوره سرمدا لا ظلمه فيه و احي به القلوب الميته و اشف به الصدور الوغره و اجمع به الاهواء المختلفه علي الحق و اقم به الحدود المعطله و الاحکام المهمله حتي لا يبقي حق الاظهر و لا عدل الازهرو اجلعنا يا رب من اعوانه و مقويه سلطانه و الموتمرين لامره و الراضين بفعله و المسلمين لاحکامه و ممن لا حاجه الي التقيه من خلقک انت يا رب الذي تکشف الضر و تجيب المضطر الذا دعاک و تنجي من الکرب العظيم فاکشف الضر عن وليک و اجلعه خليفه في ارضک کما ضمنت له اللهم لاتجعلني من خصماء آل محمد عليهم السلام و لا تجعلني من اعداء آل محمد عليهم السلام و لا تجعلني من اهل الحنق و الغيظ علي آل محمد عليهم السلام فاني اعوذ بک من ذلک فاعذني و استجير بک فاجرني اللهم صل علي محمد و ال محمد و اجعلني بهم فايزا عندک في



[ صفحه 781]



الدنيا والاخره و من المقربين آمين يا رب العالمين.

و سيد رضي الدين علي بن طاوس در جمال الاسبوع بعد از ذکر ادعيه ماثوره بعد از نماز عصر روز جمعه و صلوات کبيره که مذکور شد فرموده: ذکر دعاي ديگر که بايد خواند براي حضرت مهدي عليه السلام و آن سزاوار است خوانده شود اگر براي تو عذري باشد از جميع آن که ذکر کرديم آن را از تعقيب عصر روز جمعه.پس حذر کن از اينکه مهمل گذاري خواندن آن را پس. به درستي که ما شناختيم اين را از فضل خداوند جل جلاله که مخصوص فرموده ما را به آن پس اعتماد کن به آن و در اين کلام نيز اشاره اي است به آنچه در ذيل صلوات سابقه اشاره فرموده چنان که گذشت.

دعاي سوم و نيز سيد جليل ابن طاوس رحمه الله در کتاب مهج الدعوات روايت کرده به اسناد خود از محمد بن احمد بن ابراهيم جعفي معروف به صابوني که او روايت کرده به اسناد خود در ضمن حديثي که ذکر شده در آن غيبت مهدي عليه السلام راوي گفت گفتم: چه کنند شيعيان تو؟ فرمود: بر شما باد به دعا و انتظار فرج: پس به درستي که زود است که ظاهر شود براي شما نشانه. پس هرگاه ظاهر شد براي شما پس حمد کنيد خداوند تبارک و تعالي را و متمسک شويد به آنچه براي شما ظاهر شده. گفتم پس چه دعا بخوانم؟ فرمود که بگو اللهم انت عرفتني نفسک و عرفتني رسولک و عرفتني ملائکتک و عرفتني نبيک و عرفتني ولاه امرک اللهم لا اخذ الا ما اعطيت و لااوقي الا ما وقيت اللهم لا تغيبني عن منازل اوليائک و لا نزغ قلبي بعد اذهد يتني



[ صفحه 782]



اللهم اهدني لولايه من افترضت طاعته.

دعاي چهارم و نيز سيد در آنجا فرموده ه در خواب ديدم کسي را که مرا تعليم مي نمايد دعايي که شايسته است از براي ايام غيبت و اين است الفاظ آن دعا يا من فضل ابراهيم و آل اسرائيل علي العالمين باختياره و اظهر في ملکوت السموات و الارض عزه و اقتداره و اودع محمدا صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيته غرائب اسراه صل علي محمد و آله و اجعلني من اعوان حجتک علي عبادک و انصاره.

دعاي پنجم و نيزسيد معظم در آن کتاب نقل کرده از کتاب محمد بن محمد بن عبد الله فاطرمين که گفت حديث کرد ما را محمد بن علي بن دقاق قمي ابو جعفر گفت: حديث کرد ما را ابو الحسن بن محمد بن علي بن حسن بن شاذان قمي گفت حديث کرد مرا ابو جعفر محمد بن علي بن بابويه قمي از پدرش از عبد الله بن جعفر از عباس بن معروف از عبد السلم بن سالم گفت حديث کرد مرا محمد بن سنان از يونس بن ظبيان از جابر بن يزيد جعفي گفت که: فرمود ابو جعفر عليه السلام هر کس که بخواند اين دعا را يک مرتبه در روزگار خود نوشته مي شود در پوست نازکي و بالا برده مي شود در ديوان حضرت قائم عليه السلام.پس چون خروج کرد قائم ما صلوات الله عليه آواز مي کند او را به اسم خودش و به اسم پدرش آنگاه مي دهند به او آن نوشته را و مي گويند به او بگير اين نوشته عهدي است که معاهده کردي با ما در دنيا و اين است قول خداي عزوجل: الا من اتخذ عند الرحمن عهدا و بخوان اين دعا را در حالتي که طاهرباشي مي گويي: اللهم يا اله الا لهة يا واحد يا احد يا آخر الاخرين يا قاهر القاهرين يا علي يا عظيم انت العلي الاعلي علوت فوق کل علو هذا يا سيدي عهدي و انت منجز وعدي فصل يا مولاي عهدي و انجز وعدي امنت بک و اسئلک بحجابک العربي و بحجابک العجمي و بحجابک العبراني و بحجابک السريان ي و بحجابک الرومي و بحجابک الهندي و اثبت



[ صفحه 783]



معرفتک بالعناية الاولي فان انت الله لا تري و انت بالمنظر الاعلي و القرب اليک برسولک المنذر صلي الله عليه و آله و سلم و بعلي امير المومنين صلوات الله عليه الهادي و بالحسن السعيد و بالحسين الشهيد سبطي نبيک و بفاطمه البتول و بعلي بن الحسين زين العابدين ذي الثفنات و بمحمد بن علي الباقر عن علمک و بجعفربن محمد الصادق الذي صدق بميثاقک و ميعادک و بموسي بن جعفر القايم بعهدک و بعلي ابن موسي الرضا الراضي بحکمک و بمحمد بن علي الحبر الفاضل المرتضي في المومنين و بعلي بن محمد الامين الموتمن هادي المسترشدين و بالحسن بن علي الطاهر الزکي خزانه الوصيين و اتقرب اليک بالامام القايم العدل المهدي المنتظر امامنا و ابن امامنا صلوات الله عليهم اجمعين يا من جل فعظم و اهل ذلک فعفي و رحم يا من قدر فلطف اشکو اليک ضعفي و ما قصر عنه املي من توحيدک و کنه معرفتک و اتوجه اليک بالتسميه البيضاء و بالوحدانيه الکبري التي قصر عنها من ادبر و تولي و امنت بحجابک الاعظم و بکلماتک التامه العلياء التي خلقت منها دار البلي و احللت من احببت جنة الماوي و امنت بالسابقين و الصديقين و اصحاب اليمين من المومنين الذين خلطوا عملا و آخر سيئا الا تولني غير هم و لا تفرق بيني و بينهم غذا اذا قدمت الرضا بفصل الفضاء آمنت بسرهم و علانيتهم وخواتيهم اعمالهم فانک تختم عليها اذاشئت يا من اتحفني بالاقرار بالوحدانية و حباني بمعرفة الربوبيه و خلصني من الشک و العمي رضيت بک ربا و بالاصفياء حججا و بالمحجوبين انبياء و بالرسل ادلاء و المتقين امراء و سامعا لک مطيعا اين است آخر عهد مذکور.

دعاي ششم شيخ صدوق در کتاب کمال الدين روايت کرده از عبد الله بن سنان که گفت فرمود ابو عبد الله عليه السلام که زود است مي رسيد به شما شبهه. پس مي مانيد بودن نشانه و راهنما و پيشواي هدايت کننده نجات نمي يابد در آن شبهه



[ صفحه 784]



مگر کسي که بخواند دعاي غريق را. گفتم چگونه است دعاي غريق؟ فرمود: مي گويي يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک. پس گفتم يا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبي علي دينک. پس فرمود: به درستي که خداوند عزوجل مقلب است قلوب و ابصار را و لکن بگو چنان که من مي گويم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.

هفتم شيخ نعماني رحمه الله روايت کرده به اسناد خود از عبد الله بن سنان که گفت داخل شدم من و پدرم بر حضرت ابي عبد الله عليه السلام. پس فرمود: چگونه خواهيد بود شما هرگاه مانديد در حالي که نيست در آن وقت يا نمي بينيد در آن حال امام هدايت کننده و نه راهنمايي که ديده شود و نجات نمي يابد در آن زمان مگر کسي که بخواند دعاي حريق را. پس پدرم گفت اين است و الله بلا. پس چه کنيم؟ فداي تو شوم فرمود: چون چنين شود و تو آن زمان را درک نخواهي کرد. پس متمسک شويد به آنچه در دست شما است تا آنکه امر بر شما واضح گردد. يعني در آن زمان در دين خود متزلزل نشويد و در عمل متحير و سرگردان نگرديد و به آنچه از امامان گذشته به شما رسيده در اصول و فروع متمسک باشيد و عمل به آنها را ترک نکنيد و مرتد نشويد و ايمان نياوريد به آنکه مدعي امامت و قائميت است تا امر امامت او بر شما واضح شود به ظهور معجزات بينات و از سوال نکردن سنان والد عبد الله از دعاي حريق که کدام است ظاهر مي شود معهود و معلوم بودند آن دعا نزد اصحاب و آن که به اين اسم به نظر رسيده دعاي معروفي است که جمله از علما آن را نقل کردند در ادعيه صباح و مسا.

و شيخ طبرسي صاحب مجمع البيان در کتاب عده السفر گفته و از جمله دعاها که جلالت و فضيلت آنها بسيار است وشرايط کمال و خوبي را به غايت



[ صفحه 785]



جمع نموده و خواندن آنها اختصاص به صبح و شام دارد دعايي است که مشهور است به دعاي حريق و از حضرت امام زين العابدين عليه الصلوة و السلام روايت شده است و دعا اين است: اللهم اني اصبحت اشهدک و کفي بک شهيد تا آخر دعا که طولاني است و در آخر آن گفته که.

از جانب حضرت صاحب الامر عليه السالم توقيعي بيرون آمد به سوي محمد بن صلت قمي عليه الرحمه که اين دعا را زيادتي و تتمه هست و تتمه اين است: اللهم رب النور العظيم الخ و آن نيز معروف است. و بالجمله چون مطمئن نشدم که مراد همين دعاست و طولاني هم بود و در بسياري از کتب ادعيه چون مصباح شيخ و کفعمي و مقياس و بحار موجود بود لهذا نقل نکرديم.

هشتم از تکاليف عامه رعاياي حضرت صاحب الامر عليه السلام استمداد و استعانت و استکفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چاره و طريق افتادن در تنگناي مضيق و خواستن از جانبش حل شبهه و رفع کربه و دفع بليه و سد خله و نشان دادن راه به مقصود را به آن نحوي که خود صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند حسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه را که داراست. و بر حال هر کس در هر جا دانا و بر اجابت مسئولش توانا بلکه پيوسته فضلش به هر کس به اندازه قابليت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد رسيده و مي رسد و از نظر در امور رعاياي خود از مطيع و عاصي وعالم و جاهل و شريف و دني و قوي و ضعيف غفلت نکرده و نمي کند.و خود آن جناب در توقيعي که براي شيخ مفيد فرستادند مرقوم داشتند که ما اگر چه منزل کرديم در مکان خودمان که دور است از مساکن ظالمين بر حسب



[ صفحه 786]



آنچه به ما نمانده آن را خداي تعالي از صلاح براي ما و براي شيعه مومنين ما در آن مادامي که دولت دنيا براي فاسقين است. پس به تحقيق که علم ما محيط است به خبرهاي شما و غايب نمي شود از علم ماهيچ چيز از اخبار شما و معرفت ما به بلايي که به شما مي رسد

و شيخ کليني و نعماني و ديگران به سندهاي خود روايت کردند که امير المومنين عليه السلام در يکي از خطبه هاي طولاني خود فرمود بار خدايا لابد است که بوده باشد براي تو حجتها در زمين تو. حجتي بعد از حجتي بر خلق تو که هدايت کنند ايشان را به سوي دين تو و بياموزند به ايشان علم تو را تا اينکه پراکنده نشوند اتباع و اين جج بعضي يا گاهي ظاهرند که کسي اطاعت ايشان را نمي کند يا پنهان ترسان که مرتقب است زمان ظهور خود را اگر شخص او غايب است از مردم در حال آسايش و آرامي ايشان در دولت باطل پس غايب نيست از مردم علم ايشان و آراء يا آداب ايشان در قلوب مومنين گسترده شده و مومنين به آنها عمل کننده اند انس مي گيرند به آنچه وحشت دارند از آن تکذيب کنندگان و ابا مي کنند از آن مسرفين قسم به خداي که اين کلامي است که کيل مي شود بي بها اگر کسي بود که به گوش دل خود آن را مي شنيد پس مي فهميد آن را پس باور مي کرد آن را و پيروي مي کرد آن را بر آن منهاج سير مي کرد. پس به سبب او رستگار مي شد. الخ

و شيخ جليل علي بن حسين مسعودي در کتاب اثبات الوصيه روايت کرده از حضرت ابي محمد امام حسن عسکري عليه السلام که آن جناب فرمود: چون حضرت صاحب عليه السلام متولد شد خداوند تبارک و تعالي دو ملک را فرستاد پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرادق عرش تا اينکه ايستاد در حضور خداوند تبارک و تعالي. پس خداوند فرمود به او مرحبا به تو عطا مي کنم و به تو مي آمرزم و به تو عذاب مي کنم.

و شيخ طوسي رحمه الله در کتاب غيبت روايت کرده به سند معتبر از ابو القاسم



[ صفحه 787]



حسين بن روح نايب سوم که گفت: اختلاف کردند اصحاب ما در تفويض و غير آن. پس رفتم نزد ابي طاهر بن بلال در ايام استقامتش يعني پيش از آنکه بعضي مذاهب باطله اختيار کنند. پس آن اختلاف را به او فهماندم. گفت مرا مهلت ده. پس او را مهلت دادم چند روز. آنگاه معاودت کردم به نزد او. بيرون آورد حديثي به اسناد خود از حضرت هادي عليه السلام که فرمود:هرگاه اراده نمود خداي تعالي امري راعرضه مي دارد آن را بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنگاه امير المومنين و يکايک يعني از ائمه عليهم السلام تا آنکه منتهي بشود به سوي صاحب الزمان عليه السلام. آنگاه بيرون مي آيد به سوي دنيا و چون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملي را به سوي خداوند عزوجل عرض مي شود بر صاحب الزمان عليه السلام آنگاه بر هر يک تا اينکه عرض مي شود بر رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم. آنگاه عرض مي شود بر خداوند عزوجل پس هر چه فرمود مي آيد از جانب خداوند بر دست ايشان است و آنچه بالا مي رود به سوي خداوند عزوجل بر دست ايشان است و بي نياز نيستند از خداوند عزوجل به قدر به هم زدن چشمي.

و سيد حسين مفتي کرکي سبط محقق ثاني در کتاب فدع المناوات از کتاب براهين نقل کرده که او روايت نموده از ابي حمزه از حضرت کاظم عليه السلام که گفت: شنيدم آن جناب مي فرمايد نيست ملکي که خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امري مگر آنکه ابتدا مي کند به امام عليه السلام پس م عروض مي دارد آن را بر آن جناب و به درستي که محل ترد و ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالي صاحب اين امر است.

و گذشت در باب سابق در حديث ابو الوفاي شيرازي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود به او که چون درمانده و گرفتار شدي پس استغاثه کن به حجت عليه السلام که او تو را در مي يابد و او فريا درس است وپناه است از براي هر کس که به او استغاثه کند

و شيخ کشي و شيخ سفار درصاير روايت کرده اند از رميله که گفت



[ صفحه 788]



تب شديدي کردم در زمان امير المومنين عليه السلام پس در نفس خود خفتي يافتم در روز جمعه و گفتم نمي دانم چيزي را بهتر از آنکه آبي بر خود بريزم يعني غسل کنم و نماز کنم در عقب امير المومنين عليه السلام. پس چنين کردم آنگاه آمدم به مسجد. پس چون امير المومنين عليه السلام بالاي منبر بر آمد آن تب به من معاودت نمود پس چون امير المومنين عليه السلام مراجعت نمود و داخل قصر شد داخل شدم با آن جناب و فرمود: اي رميله ديدم تو را که بعضي از تو و به روايتي پس ملتفت شد به من امير المومنين عليه السلام و فرمود اي رميله چه شده بود که تو را ديدم که بعضي از اعضايت در بعضي درهم مي شد؟ پس نقل کردم براي آن جناب حالت خود را در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب. پس فرمود: اي رميله نيست مومني که مريض شود مگر آنکه مريض مي شويم ما به جهت مرض او و محزون نمي شود مگر آنکه محزون مي شويم به جهت حزن او و دعا نمي کند مگر آنکه آمين مي گوييم براي او و ساکت نمي شود مگرآنکه دعا مي کنيم براي او. پس گفتم به آن جناب يا امير المومنين فداي توشوم اين لطف و مرحمت براي کساني است که با جناب تواند در اين قصر خبر ده مرا از حال کساني که در اطراف زمينند. فرمود: اي رميله غايب نيست يا نمي شود از ما مومني در مشرق زمين و نه در مغرب آن.

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاي بسيار روايت کرده اند از جانب باقر و صادق عليهما السلام که فرمودند به درستي که خداوند نمي گذارد زمين را مگر آنکه در آن عالمي باشد که مي داند زياده و نقصان را در زمين پس اگر مومنين زياد کردند چيزي را بر مي گرداند ايشان را و به روايتي مي اندازد آن را و اگر کم کردند تمام مي کند براي ايشان و اگر چنين نبود مختلط مي شد بر مسلمين



[ صفحه 789]



امور ايشان و به روايتي حق از باطل شناخته نمي شد در تحفه الزاير مجلسي و مفاتيح النجاة سبزواري که هر که را حاجتي باشد آنچه مذکور مي شود بنويسد در رقعه و در يکي از قبور ائمه عليهم السلام بينداد يا ببندد و مهر کند و خاک پاک را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهري يا چاهي عميق يا غدير آبي آندازد که به حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليهم السلام مي رسد و او به نفسه متولي بر آوردن حاجت مي شود. نسخه رقعه مذکوره: بسم الله الرحمن الرحيم کتبت يا مولاي صلوات الله عليک مستغيثا و شکوت ما نزل به مستجيرا بالله عزوجل ثم بک من امر قد دهمني و اشغل قلبي و اطال فکري و سلبني بعض لبي و غير خطير نعمة الله عندي اسلمني عند تخيل وروده الخليل و تبرء مني عند ترائي اقباله الي الحميم و عجزت عن دفاعه حيلتي و خانني في تحمله صبري و قوتي فلجات فيه اليک و توکلت في المسئله لله جل ثناوه عليه و عليک في دفاء عني علما بمکانک من الله رب العالمين ولي التدبير و مالک الامور و اثقابک في المسارعه في الشفاعه الهي جل ثناوه في امري متقينا لاجابته تبارک و تعالي اياک باعطاء سولي و انت يا مولاي جدير به تحقيق ظين و تصديق املي فيک في امر کذا و کذا و بجاي کذا و کذا نام حاجت خود برد فيما لا طاقه لي بحمله و لا صبر لي عليه و ان کنت مستحقا له و لا ضعافه بقبيح افعالي و تفريطي في الواجبات التي لله عزوجل فاغثني يا مولاي صلوات الله عليک عند اللهف و قدم المسئلک لله عزوجل في امري قبل حلول التلف و شماته الاعداء فبک بطت النعمه علي و اسئل الله جل جلاله في امري قبل حلول التلف و شماته الاعداء فب بطت النعمه علي و اسئل الله جل جلاله لي نصرا عزيزا و فتحا قريبا فيه بلوغ الامال و خير المبادي و خواتيم الاعمال و الامن من المخاوف کلها في کل حال انه جل ثناوه لما



[ صفحه 790]



يشاء فعال وهو حسبي و نعم الوکيل في المبدء و المال. آنگاه بر بالاي آن نهر يا غدير بر آيد و اعتماد بر يکي از وکلاي حضرت نمايد يا عثمان ابن سعيد العمري يا ولد او محمد بن عثمان يا حسين بن روح يا علي بن محمد السمري ويکي از اين جماعت را ندا کند و بگويد يا فلان بن فلان سلام عليک اشهد ان وفاتک في سبيل الله و انک حي عند الله مرزوق و قد خاطبتک في حيوتک التي لک عند الله جل و عز و هذه رقعتي و حاجتي الي مولانا عليه السلام فسلمها اليه و انت الثقه الامين. پس نوشته را در چاه يا نهر يا غدير اندازد که حاجت او بر آورده مي شود. و از اين خبر شريف چنين مستفاد مي شود که آن چهار شخص معظم چنان که در غيبت صغري واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتم جواب و ابلاغ توقيعات در غيبت کبري نيز در رکاب همايون آن جناب هستند. و به اين منصب بزرگ مفتخر و سر افرازند.

پس معلوم شد که خوان احسان وجود و کرم و فضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطري ازاقطار ارض براي هر پريشان درمانده و گم گشته وامانده و متحير نادان و سرگشته حيران گسترده است و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاي طويت و اخلاص سريرت. اگر نادان است شربت عملش بخشند و اگر گم شده است به راهش رسانند و اگر مريض است لباس عافيتش پوشند. چنان که از سير در حکايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا مي شود نتيجه مقصود در اين مقام و اين که حضرت صاحب الامر عليه السلام حاضر در ميان عباد و ناظر بر حا رعايا و قادر بر کشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر از مردم از منصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب رياست الهيه خود دست



[ صفحه 791]



نکشيده و از قدرت ربانيه خودش عجز به هم نرسانده. اگر خواهد حل مشکل که اندر دل افتاده کند بي آنکه از راه ديده و گوش چيزي به آنجا رساند. و اگر خواست دلش را به آن کتاب يا عالمي که دواي دردش در آن و نزد آن است مايل وشايق کند گاهي دعايش تعليم کند و گاهي در خواب دواي مرضش را به او آموزد. و اين که ديده و شنيده شده که با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسيار شده که ارباب اضطرار و حاجت درمقام عجز و لا به و شکايت بر آمدند واثر اجابت و کشف بليت نديدند علاوه بر دارا بودن اين مضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه در اضطرار است که خود را مضطر مي داند ونيست و گم گشته و متحير مي داند و راهش را به او نمايانده اند مثل جاهل به احکام عمليه که عالمش ارجاع فرموده.

چنان که در توقيع مبارک است که در جواب مسايل اسحق بن يعقوب مرقوم فرمود که و اما حوادثي که به شما روي دهد پس مراجعه کنيد در آنها به روايات احاديث ما به درستي که آنها حجت من هستند بر شماها و من حجت خداي بر ايشان پس مادامي که جاهل دستش به عالم برسد هر چند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به کتاب او در احکام خود مضطر نباشد و همچنين عالمي که حل مشکل و دفع شبهه و تحير خود را تواند از ظواهر و نصوص کتاب و سنت و اجماع کند عاجز درمانده نباشد. و آنان که اسباب زندگي و معاش خويش را از حدود الهيه و موازين شرعيه بيرون بردند و بر آن مقدار ممدوح در شرع اقتصاد و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضي از آنچه قوام تعيش متعلق نيست بر آن مضطر نباشد. و هکذا از مواردي که آدمي خويشتن را عاجز مضطر بيند و پس از تامل صادقانه خلاف آن ظاهر مي شود و اگر در اضطرار صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام کل در اجابت او نباشد چه هر مضطري را وعده اجابت ندادند. بلي اجابت مضطر را جز خداي تعالي يا خلفايش نکند نه آنکه هر مضطر را اجابت کنند و در ايام



[ صفحه 792]



حضور و ظهور در مدينه و مکه و کوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين از مواليان و محبين غالبا بودند و بسيار بود که سوال مي کردند و اجابت نمي شد چنان نبود که هر عاجز در زمان هر چه خواست به او دهند و رفع اظطرارش نمايند چه اين مورث اختلاف نظام و برداشتن اجرها و ثوابهاي عظيمه جزيله اصحاب بلا و مصايب است که بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو کنند که کاش گوشت بدنهاي ايشان را در دنيا با مقراض بريده بودند و خداي تعالي با آن قدرت کامله و غناي مطلق و علم محيط به ذرارت و جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نکرده.

بالجمله تکليف رعيت آن جناب عليه السلام در ايام غيبت پس از اضطرار و حاجت و نرسيدن دست به آنچه خود معين فرمودند و قرار دادند براي رفع تحير و قضاي حاجت توسل و استغائه به آن جناب است و خواستن حاجت خويشتن است از آن جناب و دانستن و اعتقاد داشتن آن جناب را عالم و قادر بر انجام مرام با نبودن موانع در او بلکه دانستن آن جناب را سبب و واسطه رسيدن هر خيري و بر طرف شدن و نيامدن هر شري و بلايي حسب مضامين اخبار بسيار که که به بعضي از آنها اشاره شد.

شيخ صدوق در کمال الدين روايت کرده از جابر از رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم که آن جناب ذکر فرمودند اسامي يکايک از ائمه عليهم السلام را تا آنکه فرمود پس سمي من و هم کنيه من حجة الله في ارضه و بقيته في عباده پسر حسن بن علي اين کسي است که فتح مي کند خداي تعالي ذکره بر دست او مشارق زمين و مغارب آن را اين کسي است که غيبت مي کند از شيعه و اولياي خود غيبتي که باقي نمي ماند در آن بر قول به امامت او مگر کسي که امتحان کرده خداوند دل او را از براي ايمان جابر گفت يا رسول الله پس آيا منتفع مي شوند شيعه به او در غيبت او؟ فرمود: آري قسم به آنکه مرا به پيغمبري مبعوث کرده که اينان هر آينه منتفع مي شود به او و استضائه مي کنند به نور ولايت او را در غيبت او مثل انتفاع مردم به آفتاب هر چند بپوشاند او را ابر. الخ.



[ صفحه 793]



و شيخ طبرسي در احتجاج روايت کرده که توقيعي از آن جناب بيرون آمد به دست محمد بن عثمان و درآنجا مرقوم فرمودند که امام وجه انتفاع مردم به من مانند انتفاع خلق است به آفتاب در وقتي که ابر آن را فرو گيرد و از نظرها غايب گرداند به درستي که من امانم براي اهل زمين چنان که ستارگان امانند براي اهل آسمان

و در روايت ديگر مذکور است که سليمان گفت به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم که چگونه مردم منتفع مي شوند به حجت غايت مستور فرمود چنانچه منتفع مي شوند به آفتاب در وقتي که ابر آن را ستر نمايد. مخقي نماند که از براي آفتاب علو و ارتفاع و انفراد و نور و شعاعي است که مردم به آن اهتدا مي يابند درامور دنياي خود و تاثير و تربيتي است در عناصر و مرکبات و قهر و غلبه اي است بر ساير کواکب نيره بلکه جماعتي نور تمام کواکب را از آفتاب دانسته وبراي آن برهان اقامه نمودند و اتم و اکمل تمامي اين صفات و خصايص به زيادتي تربيت عقول و ارواح و نفوس و دين و ايمان و صفات حسنه و سبب بودن از براي حيات جاوداني و رسيدن به مقام انساني در وجود امام عصر عليه السلام است. و در وجه تشبيه آن وجود مقدس به آفتاب زيرا ابر چند وجه گفته اند. اول آنکه نور وجود و علم و هدايت و ساير فيوض و کمالات و خيرات به برکت آن جناب به خلق مي رسد و به برکت و شفاعت و توسل به آن جناب حقايق و معارف بر مواليانش ظاهر مي شود و بلاها وفتنه ها از ايشان رفع مي شود چنان که در عصر هر حجتي چنين بوده خداي تعالي مي فرمايد:



[ صفحه 794]



و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم رسم خداوندي چنين نيست که خلق را عذاب کند و حال آنکه تو که رحمة للعالميني در ميان ايشان وبه تواتر از آن جناب صلي الله عليه و آله و سلم رسيده که فرمود: اهل بيت من امان اهل زمينند چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند. وهر که ديده دلش اندکي به نور ايمان منور شده مي داند که هرگاه ابواب فرج بر کسي مسدود گردد و چاره کار خود را نداند يا مطلب دقيقي و مسئله غامضه اي بر او مشتبه گردد چون متوسل شود به آن جناب به اندازه توسل البته ابواب رحمت و هدايت مفتوح مي گردد. دوم چنان که آفتاب به ابر محجوب شد با وجود انتفاع خلق به ضوء او در هر آن و منتظر رفع سحاب و کشف حجاب هستند همچنين مخلصين و مومنين موقنين پيوسته در ايام غيبت منتظر فرج هستند و مايوس نيستند و به آن انتظار ثواب عظيم مي برند. سوم آنکه وجود آن حضرت با وجود سطوع انوار امامت و ظهور آثار ولايت مانند منکر وجود آفتاب است هرگاه محجوب شد به سحاب. چهارم آنکه چنانکه محجوب بودن آفتاب به سحاب گاه هست که از براي عباد اصلح و انفع است غيبت آن حضرت نيز براي شيعيان با وجود انتفاع به آثار او شايد اصلح باشد از براي بسياري از ظهور آن جناب.

شيخ صدوق در کمال الدين روايت کرده از عمار ساباطي که گفت به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض کردم که عبادت کردن با امامي از شما که ظاهر نباشد در زمان دولت باطل افضل است يا عبادت کردن در زمان ظهور حق و دولت حق با



[ صفحه 795]



امام ظاهر از شما افضل است؟ حضرت فرمود: که اي عمار صدقه در پنهاني افضل است از صدقه آشکار و علانيه و چنين است عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر در دولت باطل افضل است از براي ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل. و بهتر است از آنکه عبادت خدا کند در زمان ظهور حق با امام ظاهر. بدانيد که هر که از شما نماز کند يک نماز واجب را در پنهاني از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام کند حق تعالي بنويسد از براي او ثواب بيست و پنج نماز و اگر يک نافله را در زمان آن بجا آورد حق تعالي از براي او ثواب ده نافله بنويسد و هر که از شما حسنه اي به جا آورد حق تعالي از براي او بيست و پنج حسنه بنويسد و حق تعالي مضاعف مي گرداند حسنات مومن از شما را وقتي که عمل نيکو به جا آورد و دينداري کند به تقيه براي ترسيدن بر امام خود و ترسيدن بر جان خود و نگاه دارد زبان خود را به اضعاف مضاعفه بسيار به درستي که خداي عزوجل کريم است. عرض کردم که جانم فداي تو باد مرا راغب گردانيدي به عمل و تحريص بر آن نمودي و ليکن مي خواهم بدانم که چگونه اعمال ما افضل است از اعمال اصحاب ظاهر در دولت حق با آنکه ما وايشان همه بر يک دين مي باشيم؟ فرمود: به درستي که شما ايشان را پيشي گرفته ايد در داخل شدن در دين خداي عزوجل و سبقت گرفته ايد ايشان را در ادا کردن نماز و روزه و حج و به دانستن ساير امور دين و اطاعت امام پنهان مي کنيد و با امام خود را شريک کرده ايد در صبر کردن در دولت باطل و مي ترسيد از پادشاهان بر امام خود و بر جانهاي خود و حق امام خود را بر دست ظالمان. مي بينيد که شما را از حق خود منع کرده اند و مضطر گردانيده اند به مشقت کشيدن در دنيا و طلب معاش کردن با صبر کردن بر دين خود و عبادت خود و طاعت کردن پرودگار خود و ترسيدن از دشمنان خود. پس به اين اسباب



[ صفحه 796]



حق تعالي ثواب اعمال شما را مضاعت گردانيده است پس گوارا باد اين از براي شما. عرض کردم که جان من به فداي تو باد هرگاه چنين است پس ما چرا آرزو کنيم که از اصحاب حضرت قائم عليه السلام باشيم با ظاهر بودن حق و با آن که ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو باشيم و اعمال ما بهتر باشد از اعمال اصحاب صاحب دولت حق. حضرت فرمود: سبحان الله آيا نمي خواهي که خداي عزوجل حق و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند و حال همه خلق نيکو گردد و کلمه خدا جمع گردد و مردم همه اجتماع نمانيد بر دين حق و الفت و التيام در ميان قلوب مختلفه به هم رسد و کسي در زمين معصيت خدا نکند و حدود خدا در ميان خلق جاري گردد و حق به سوي اهلش برسد و حق را اظهار نمايد و چيزي از حق به جهت خود خلق پنهان گردد؟ بدان و الله اي عمار که احدي از شما نمي ميرد به اين حالت دوستي ما مگر آنکه او افضل است نزد خداي عزوجل از بسياري آنهايي که در جنگ بدر و احد حاضر شدند پس بشارت باد شما را و شيخ طبرسي در احتجاج روايت کرده از ابو خالد کابلي که گفت حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود که طولاني مي شود غيبت به ولي دوازدهمي خداوند از اوصياي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امامان بعد از اواي ابو خالد به درستي که اهل زمان غيبت او و اعتقاد دارندگان به امامت او و انتظار برندگان ظهور آن حضرت افضل اهل هر زمانند زيرا که خداوند عطا کرده به ايشان از عقل و فهم و معرفت آن مقدار که غيبت نزد ايشان به منزله مشاهده گرديده و حق تعالي ايشان را گردانيده به منزله آن کساني که در پيش روي



[ صفحه 797]



رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم به شمشير جهاد مي کردند ايشانند دوستان ما از روي اخلاص و شيعيان ما از روي صدق و خوانندگان به سوي دين خدا در پنهان و آشکارا. پس فرمود که انتظار فرج از اعظم فرج است.

و بر اين مضمون اخبار بسيار است که مدح فرمودند کساني را که در ظلمات غيبت گرفتار و دين خود را نگاه مي دارند و ايشانند مقصود از آيه شريفه که يومنون بالغيب و حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم ايشان را برادران خود خوانده و اجرهاي بسيار از براي تحمل زحمات و مشقت ايشان در حفظ و حراست دين خود وعده داده اند.کاتب:



به آفتاب نماند مگر به يک معني

که در تأمل او خيره مي شود ابصار



پنجم از وجه تشبيه آنکه نظر به قرص آفتاب اکثر ديده ها را ممکن نيست و بسا باشد که باعث کوري چشم نظر کننده يا خيره و تار شدن آن شود و همچنين ديدن شمس جمال بي مثال آن جناب بسا باشد باعث کوري بصيرت ايشان گردد. چنان که بسياري از مردم پيش از بعثت انبياء عليهم السلام ايمان به اسم مي آورند و بعد از بعثت به سبب بعضي از اغراض فاسده چون کاستن ازجاه و اعتبار و دست برداشتن از رياست ظاهريه که داشتند انکار مي کردند مانند بسياري از يهود مدينه و دور نيست که بسياري از دنيا پرستان شيعيان چنين باشند بلکه از بعضي از علما نقل کردند که تمني مي کرد موت پيش از ظهور را از خود امتحان و اختيار در آن زمان وافتادن در دام شيطان نعوذ بالله منه ششم آنکه در روز ابر بعضي مردم آفتاب را از خلل و فرجهاي ابر مي بينند و بعضي نمي بينند. همچنين در ايام غيبت ممکن است که بعضي از شيعيان به خدمت آن حضرت برسند و بعضي نرسند چنانچه در ابواب سابقه مشروح شد. هفتم آنکه آن جناب مانند آفتاب است در عموم نفع رساندند به هر چيز به حسب قابليت و استعداد و سوال به لسان حال يا مقال آن و نطلبيدن اجر



[ صفحه 798]



و جزائي حتي دانستن انتساب آن خير به او بلکه جحود و انکار کردن آن و نسبت آن به غير و ضرر نرسيدن از اين انکار به دامن عصمت و جلال او و دست بر نداشتن از سيره مرضيه و افاضه خير چنان که از منکر رسيدن نفعي از آفتاب در زير سحاب ضرري به او نرسد و از تربيت خود دست نکشد. هشتم چنان که نور آفتاب داخل مي شود و خانه ها به قدر خلل و فرجي که در آنها است و صاحب خانه منتفع مي شود از آن نور به قدر راهي که براي تابيدن آن مهيا کرده و موانع را از آن برداشته همچنين خلق منتفع مي شوند از انوار هدايت و علم آن حضرت به قدر آنچه از خود رفع نمودند از حجابها و پرده ها و قفلها که از روي شهوات و شبهات و معاصي بر قلوب خود دارند که با وجود آنها ديده بصيرت کور و گوش دل کراست اگر عالم پر از نور شود چيزي نبيند واگر تمام قدوسيان سخن گويند چيزي نشنود و به همه اين وجوه علامه مجلسي رحمه الله در بحار اشاره فرموده.

و مخفي نماند که گذشت در باب دوم که مراد از آب جاري گوارا در آيه شريفه ان اصبح مائکم غورا فمن ياتيکم بماء معين آن جناب است و چنان که سبب ظاهري حيات هر چيز از انسان و حيوان و نبات و جماد و اجسام علويه وسفليه به نص آيه مبارکه و استمساک بعضي از اجزاء بعضي را و بقاي ترکيب و مزج آنها آب است سبب باطني حياة هرچيز به نحو اعلي و اتم و اکمل و اشرف وجود امام است عليه السلام. و آفتاب بي آب نتواند تربيت کند چيزي را پس محتاج باشد به آن و آن وجود معظم در تربيت و تکميل و افاضه خير محتاج به غيري نباشد با عقول و نفوس و ارواح آن کند که اين دو با جسمانيات کنند.و بالجمله نجات و مفزع و ملاذ و کهفي



[ صفحه 799]



براي بندگان نيست جز آن شخص معظم عليه السلام و آباء گرامي اش چنان که خود در زيارت وجود مقدس که امر فرموده بخوانيم فرمود فلا نجاة و لا مفزع الا انتم و بر هر کس لازم که خود را به وسيله اي به آن جا رساند وآن وسيله همان گريه و زاري و ناله و بي قراري و خواندن او را دو زيارت و تضرع و مسئلت است بلکه عمده بيرون آمدن از حالت و صفات و کرداري که مکروه طبع شريف آن جناب است و دانست ن و اطاعت کردن محبوبات و مرضي او که نيست مگر آنچه مکروه و مرضي خداوند و رسول اکرم اوست و بيشتر آنها در کتاب و سنت مشروح و مبين بلکه جمله در مقام وضوح به حد ضرورت رسيده و پس از آن برداشتن همي از آن جناب. چه عمده غرض از بعثت آن جناب چون ساير حجج عليهم السلام تکميل دين و آموختن شرايع و برگرداندن سرکشان و متمردان است به نزد مولاي حقيقي خود و نماياندن راه است به گمشدگان در وادي ضلالت که بيشتر اهتمام ايشان در آن وتحمل همه مصايب و ناملايمات براي آن بوده.

در تفسير عسکري عليه السلام روايت شده که حق تعالي وحي کرد به حضرت موسي که اگر يک کس از آنان که از درگاه من گريخته يا از ساحت عزت من گم شده شايد به سوي من برگرداني بهتر است از براي تو از صد ساله عبادت که روزها روزه باشي و شبها براي عبادت بر پا ايستاده باشي. موسي عليه السلام گفت آن بنده گريخته کدام است فرمود گناهکاران و آنان که فرمان من نمي برند پرسيد؟ که گمشده کيست؟ فرمود: جاهل به امام زمانش پس نشاساند به او امامش را يا غايب از امامش بعد از شناختن که جاهل باشد به شريعت دين او پس بشناساند به او شريعت را و آنچه به آن عبادت کند پروردگار خود را و برسد به سبب آن به خشنودي او پس هر که گناهکاري را از معصيتي نادم کند و توبه دهد کلفتي ازآن حضرت برداشته و همي از جنابش بر طرف نموده است.



[ صفحه 800]



و همچنين اگر منکر صانعي يا رسالتي يا اماتي را توحيد يا ايمان يا اسلام آموخته يا جاهلي به احکام دينيه را مسايلي تعليم نموده، هر چند اندک باشد، يا کسي را از ظلمات ريا و نفاق و شبهه و حرص و طمع و حقد و حسد و حب دنيا و جاه و رياست بيرون کشيده و به نور اخلاص و يقين و زهد و قناعت و الفت و محبت و بغض دنيا رسانده که هر جزئي از آن رفع همي است از آن جناب و وسيله اي بزرگ و پس از آن برداشتن همي از هموم مواليان و محبين آنجناب عليه السلام که باعث هم خود آن جناب است چنان که در خبر رميله گذشت. پس بردارد هم گرسنه يا تشنه اي يا برهنه اي يا مريضي يا وامانده يا مقروضي يا مظلومي يا گمشده اي يا بي عيالي يا بي مسکني با شايق زيارت و حجي که سبب شود براي رفع هم و سرور امام زمان عليه السلام و وسيله باشند نزد آن جناب براي قضاي حوايج و انجاح مارب خود و نظير اينها است نشر فضايل و مناقب آن جناب و آباي گرامي اش عليهم السلام به گفتن و نوشتن و در شعر در آوردن.

و سيد اجل علي بن عبد الحميد نيلي در کتاب انوار المضيئه بعد از ذکر جمله اي از معجزات حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گويد که: و من مي گويم قسم به پروردگار خودم که من بودم در اثناي کتابم اين فضايل عظيمه را و جمع اين معجزات کريمه را که عارض شد براي من عارضه اي که طاقت نداشتم با آن درد سر خود را نگاه دارم. هرگاه سر خود را بلند مي کردم مي انداخت مرا وهرگاه مي ايستادم مي خوابانيد مرا و دلم تنگ شد و ترسيدم که من ممنوع شوم از تمام کردن آنچه در صدد آن هستم. پس ملهم شدم به اين که گفت: بار خدايا به حق محمد بنده تو و پيغمبر تو صلي الله عليه و آله و سلم صاحب اين فضايل و به حق آل معصومين او که صلوات بفرست بر جميع آنها و برگردان از من آنچه در من است از اين مرض. پس به حق خداوند عظيم که کلامم تمام نشده بود که آن عارضه بالمره رفت که گويا هرگز نبود و برخاستم چنان که بندي از پايم برداشته شد. و



[ صفحه 801]



سيد بن طاوس عليه الرحمه در کشف المحجه فرموده در ضمن وصايايي به فرزندش محمد که چون خبر ولادت تو به من رسيد و من در مشهد حسين عليه السلام بودم برخاستم در حضور خداوند جل جلاله در مقام ذل و انکسار و شکر براي آنچه مرا تشريف نمود از ولادت تو از سرور و نيکي ها و گرداندم تو را به امر خداوند جل جلاله بنده مولاي ما مهدي صلوات الله عليه و تو را معلق کردم بر او و چه بسيار شده که محتاج شديم در وقت نزول حادثه اي که براي تو شد به سوي آن جناب و ديدم آن جناب را در چندين مقامات در خواب که خود متولي شد قضاي حوايج تو را با انعام بزرگي در حق من و در حق تو که نمي رسد وصف کردن آن پس بوده باش در موالات آنجناب و وفا کردن از براي او و تعلق خاطر به او به قدر مراد خداوند جل جلاله و مراد رسول و آباء او و مراد آن جناب از تو صلوات الله عليهم.

و مناسب است که ختم کنيم اين مقام را به ذکر يکي از توسلات ماثوره مجربه شيخ مقدم ابو عبد عبد الله سلمان بن حسن صهرشتي، تلميذ شيخ طوسي ره در قبس المصباح چنان که در بحار نقل کرده ذکر نموده که شنيدم از شيخ ابو عبد الله حسين بن حسن بابويه رضي الله عنه در ري سنه چهار صد و چهل که روايت مي کرد از عم خود ابي جعفر محمد بن علي بن بابويه رحمه الله گفت: خبر داد مرا بعضي از مشايخ قميين که وارد شد بر من اندوه سختي و طاقتم سست و ضعيف شد و سهل نبود در نفسم که آن را افشا کنم براي احدي از اهل و اخوان خودم. پس خوابيدم در حالتي که چنين مغموم بودم. پس ديدم مردي را که خوشرو و با جامه نيکو و بوي خوش بود که گمان کردم او را بعضي از مشايخ قميين که در نزد ايشان قرائت مي کردم پس در نفس خود گفتم تا کي رنج و مشقت کشم از هم و غم خود و افشا نکنم آن را براي احدي از اخوان خود و اين شيخي است از مشايخ علما اين را براي او ذکر مي کنم. پس او ابتدا کرد به من و فرمود: مراجعه کن در آنچه به آن گرفتار شدي به سوي



[ صفحه 802]



خداوند تبارک وتعالي و استعانت بجوي به صاحب الزمان صلوات الله عليه و او را بگير براي خود مفزع زيرا که او نيکو معيني است. و او است عصمت اولياء مومنين خود آنگاه دست راست مرا گرفت و گفت او را زيارت کن و سلام کن بر او و تقاضا کن از او که شفاعت کند براي تو در نزد خداوند عزوجل در حاجت تو. پس گفتم به او تعليم کن به من که چگونه بگويم؟ پس به تحقيق همي که در او هستم از خاطر من برد هر زيارتي و دعا را بس آهي سرد برکشيد و گفت: لا حول و لا قوة الا بالله و به دست خود سينه مرا مسح کرد و گفت خدا کافي تو است و بر تو باکي نيست. تطهير کن و دو رکعت نماز به جاي آور آنگاه بايست در حالتي که رو به قبله باشي در زير آسمان و بگو: سلام الله الکامل التام الشامل العام و صلواته الدائمه و برکاته القائمه علي حجة الله و وليه في ارضه و بلاده و خليفته علي خلقه و عباده سلالة النبوة و بقية العترة و الصفوة صاحب الزمان مظهر الايمان و ملعن احکام القرآن مطهر الارض و ناشر العدل في الطول و العرض الحجة القائم المهدي و الامام المنتظر المرضي الطاهر ابن الائمة الطاهرين الوصي ابن الاوصياء المرضيين الهادي المعصوم بن الهداة المعصومين السلام عليک يا امام المسلمين و المومنين السلام عليک يا وارث علم النبيين و مستودع حکمه الوصيين السلام عليک يا عصمة الدين السلام عليک يا معز المؤمنين المستضعفين السلام عليک يا مذل الکافرين المتکبرين الظالمين السلام عليک يا مولاي يا صاحب الزمان يا ابن امير المؤمنين و ابن فاطمه الزهراء سيده نساء العالمين السلام عليک يا ابن ائمه الحجج علي الخلق اجمعين السلام عليک يا مولاي



[ صفحه 803]



سلام مخلص لک في الولاء اشهد انک امام المهدي قولا و فعلا و انک الذي تملا الارض قسطا وعدلا عجل الله فرجک و سهل مخرجک و قرب زمانک و کثر انصارک و اعوانک و انجز لک موعدک و هو اصدق القائلين و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين يا مولاي حاجتي کذا و کذا فاشفع لي في انجاحها و به جاي لفظ کذا حاجت خود را ذکر کن و بخوان آنچه مي خواهي. گفت: پس بيدار شدم در حالتي که يقين داشتم به روح و فرج. و از شب من مقداري مانده بود که وسعتي داشت پس مبادرت کردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود از خوف آنکه آن را فراموش کنم. آنگاه تطهيرکردم و به زير آسمان در آمدم و دو رکعت نماز کردم. در رکعت اول بعد ازحمد چنان که براي من تعيين نمود انا فتحنا لک فتحا مبينا را خواندم. و در دوم بعد از حمد اذا جاء نصر الله و الفتح را. پس چون سلام گفتم برخاست در حالتي که رو به قبله بودم و زيارت کردم. آنگاه حاجت خود را خواستم و استغاثه کردم به مولاي خود صاحب الزمان صلوات الله عليه آنگاه سجده شکر کردم. طول دادم در آن دعا را تا آنکه ترسيدم فوت شدن نماز شب را. آنگاه برخاستم و نماز مقرري خودرا خواندم و مشغول شدم به تعقيب بعد از نماز صبح و نشستم در محراب خود و دعا مي کردم پس نه چنين است و عود نکرد به من مثل آن در بقيه عمر من و ندانست احدي از مردم که چه بود آن امري که مرا درهم انداخت تا امروز و منت مر خداي را است و له الحمد کثيرا.



[ صفحه 804]



سيد بن طاوس اين زيارت را در مصباح الزاير با اختلاف جزئي و بدون تعيين سوره و شيخ کفعمي در بلد الامين با سوره نقل کرده و پيش از نماز و زيارت غسلي نيز ذکر کرده.



[ صفحه 805]