در عذر داخل نمودن بعضي از حکايات
در عذر داخل نمودند بعضي از حکايات درماندگان در بيابان و غير آن که به سبب وجود شخصي معظم از آن ورطه نجات يافتند بدون دلالت کردن چيزي درآن قضيه بر بودن نجات دهنده امام عصرعليه السلام. در ضمن حکايات سابقه چنان که علماي اعلام ما رضوان الله عليه چنين کردند و ما نيز متابعت کرديم ايشان را و ظاهر آن است که ايشان چنين دانسته اند که اغاثه ملهوف واجابت مضطر در آن حال و صدور چنان کرامت باهره و معجزه ظاهر نشود جز از جناب مقدس او بلکه اين از مناصب خاصه اوست.
چنان که سيد فضل الله رواندي در کتاب دعوات و در بحاراز کتاب مجموع الدعوات تلعکبري و در کلم الطيب از قبس المصباح روايت کرده اند از ابو الوفا شيرازي که گفت: من اسير بودم در حبس ابي علي الياس باضيق حال. پس چنين معلوم شد بر من که او قصد قتل من کرده پس حکايت کردم به سوي خداوند تبارک و تعالي و شفيع قرار دادم مولاي خود ابي محمد علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام را. پس خواب مرا ربود و به روايت قيس پس موکلين به من
[ صفحه 730]
گفتند که قصد به تو کرده پس من مضطرب شدم و بنا کردم به مناجات کردن با خداوند به توسل پيغمبر و ائمه عليهم السلام و چون شب جمعه شد و فارغ شدم از نماز و خوابيدم در خواب ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که آن جناب مي فرمايد که متوسل نشو به من و نه به دختر من و نه به دو پسر من از براي چيزي از متاع دنيا بلکه از براي آخرت و آنچه را آرزو داري از فضل خداي تعالي. و اما برادرم ابو الحسن پس او انتقام مي کشد از کسي که ظلم کرده تو را و به روايتي انتقام مي کشد براي تو از دشمنان تو. پس گفتم يا رسول الله نبود که فاطمه عليها السلام را ظلم کردند پس صبر کرد و ميراث تو را غصب کردند پس صبر نمود چگونه انتقام مي کشد از کسي که مرا ظلم نمود؟ پس حضرت نظر کرد به من از روي تعجب و فرمود آن عهدي بود که به او کرده بودم و امري بود که به او امر نموده بودم و جايز نبود براي او مگر به پا داشتن آن و به تحقيق که ادا کرد حق را و الان پس واي بر کسي که متعرض شود موالي او را. امام علي بن الحسين پس از براي نجات از سلاطين و از شرور شياطين و امام محمد بن علي وجعفر بن محمد عليه السلام پس از براي آخرت و به روايتي آنچه بخواهي از طاعت خداوند و رضوان او و اما موسي بن جعفر عليه السلام پس بخواه به او عافيت و اما علي بن موسي عليهما السلام، از براي نجات و به روايتي به طلب او سلامتي را در سفرها در بحرو بر و اما محمد بن علي عليهما السلام، بطلب به سبب او نزول رزق را از خداي تعالي و اما علي بن محمد عليهما السلام از براي قضاي نوافل و نيکي اخوان و آنچه بخواهي از طاعت خداوند عزوجل و اما حسين بن علي عليهما السلام از براي آخرت، و اما الحجة عليه السلام، پس هرگاه رسيد شمشير به محل ذبح تو و حضرت اشاره فرمود به دست خود به سوي خلق استغاثه بکن به او. به درستي که در مي يابد تو را و او
[ صفحه 731]
فرياد رس است و پناه است از براي هر کس که استغاثه کند. بگو يا مولاي يا صاحب الزمان انا مستغيث بک و به روايت ديگر فرمود اما صاحب الزمان عليه السلام پس هرگاه رسيد کارد به اينجا و اشاره فرمود به دست خود به سوي حلقش پس از او اعانت بخواه پس به درستي که او تو را اعانت خواهد کرد. پس بگو يا صاحب الزمان اغثني: يا صاحب الزمان ادرکني: و به روايت اول پس من در خواب گفتم يا مولاي يا صاحب الزمان انا مستغيث بک و به روايت ديگر پس فرياد کرد در خواب خود يا صاحب الزمان اغثني: يا صاحب الزمان ادرکني: و به روايت قيس المصباح صهرشتي پس فرياد کردم در خواب يا مولاي يا صاحب الزمان ادرکني قد بلغ مجهودي. و به روايت اول پس در اين حال ديدم شخصي را که فرود آمد از آسمان و در زير پاي او اسبي است ودر دست او حربه اي است از نور پس گفتم اي مولاي من دفع کن از من شر آن که مرا اذيت مي کند پس فرمود کار تو را انجام دادم پس چون صبح کردم الياس مرا خواست و گفت به کي استغاثه کردي گفتم به آن که او فرياد رس درماندگان است. مؤلف گويد: در بحار از مجموع الدعوات دعايي طولاني نقل کرده از براي توسل به هر يک از ائمه عليهم السلام براي مطالب مذکوره به همان ترتيب و در قبس المصباح نيز دعايي مختصر به همان طريق نقل کرده.و دعاي توسل به امام عصر عليه السلام
[ صفحه 732]
در ثاني اين است اللهم اني اسئلک بحق وليک و حجتک صاحب الزمان الا اغنتني به علي جميع اموري و کفيتني به مؤنة کل مؤذ و طاغ و باغ و اعنتني به فقد بلغ مجهودي و کفيتني کل عدو وهم و دين و ولدي و جميع اهلي و اخواني و من يعنيني امره و خاصتي آمين رب العالمين. و ظاهر آن است که مراد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم از آن کلام نه اختصاص توسل به امام عصر عليه السلام است در آن جا که به چنگ دشمن افتد که قصد کشتن او نموده بلکه آن کنايه است از نهايت رسيدن شدت امور و منقطع شدن اسباب و قطع اميد از مخلوق و نماندن جاي صبر و شکيبايي چه از بلاي ديني باشد يا دنيوي و از شر دشمن انسي باشد يا جني چنانکه که از دعاي مزبور نيز معلوم مي شود، چنان که تکليف مضطر وامانده و بيچاره درمانده استغاثه به آنجناب است. اغاثه و فرياد رسي درماندگان او مناصب الهيه آن جناب خواهد بود. اگر به جهت کثرت اضطراب و اضطراب متمکن نشود درمانده مضطر از استغاثه به آن جناب به زبان مقاله و دعاي ماثور کفايت مي کند او را براي قابليت اغاثه آن جناب سوال به لسان حال و استعداد با داشتن مقام تولا و اقرار به ولايت و امامت و انحصار دانستن مربي و وساطت فيض الهي در آن وجود مقدس در ظلمات تيه غيبت.
پس معلوم شد ه درماندگان را در حکايت سابقه خصوص آنان که در سفر طاعت چون حج و زيارت بودند جز غوث زمان عليه السلام کسي نجات نداده و از جمله شواهد بر اين مطلب آن که از القاب خاصه آن حضرت است غوث که در زيارت معتبره وارد شده و معني آن فرياد رس است و حقيقت معني اين لقب الهي که مجرد اسم نيست محقق نشود تا آنکه صاحب آن داراي قوه سامعه اي باشد که هر کس درهر جا به هر لسان در مقام استغاثه برآيد بشنود. بلکه داراي علمي که به حالات درماندگان احاطه کرده باشد که بي استغاثه و توسل از حالش آگاه باشد چنانکه در فرماني که براي شيخ مفيد نوشتند به اين مقام
[ صفحه 733]
تصريح فرمودند. و داراي قدرت و توانايي باشد که اگر صلاح دانست درمانده مستغيث به لسان حال يا مقال را نجات دهد و از گرداب بلا در آورد و اين مقام را شايستگي ندارد جز کسي که داراي مقام امامت باشد و پا در بساط ولايت گذاره باشد.
و نيز مويد اين مقال است آنچه در ميان جميع عربهاي حضرت و اهل باديه اشتهار دارد از تعبير کردن از آن ذات مقدس به ابو صالح و در توسلات و استغاثات و ندبه ها و شکايتها جز به اين اسم آن حضرت را نخوانند و شعراي معروفين مکرر در قصايد مدايح و مراثي و ندبه ها به همين کنيت آن جناب را ذکر مي کنند.
ماخذي در اخبار خاصه براي آن به نظر نرسيده جز خبري که احمد بن محمد بن خالد برقي روايت کرده در کتاب محاسن از ابو بصير از جناب صادق عليه السلام که فرمود هرگاه گم شدي در راه پس ندا کند يا بگو يا صالح يا ابا صالح ارشدنا الي الطريق رحمکم الله. عبيد بن حسين زرندي که راوي خبر است از علي بن ابي حمزه گفت پس رسيد به ما اين بلا پس امر نموديم بعضي از کساني که با ما بودند اين که دور شود و ندا کند پس دور شد و ندا کرد آنگاه آمد نزد ما پس خبر داد ما را که او شنيد آواز خفيفي را که مي گويد راه طرف راست يا گفت سمت چپ پس يافتيم راه را چنانچه گفته بود و ترديد در يا صالح و يا ابا صالح و نيز ترديد در سمت راست يا چپ از راوي خبر است که سهو کرده چنانچه:
سيد علي بن طاوس در کتاب امان الاخطار بعد از نقل خبر از محاسن تصريح فرموده و شيخ برقي در کتاب مذکور از پدر خود محمد بن خالد برقي نقل کرده که او در سفري با جمعي از راه کج شدند.
[ صفحه 734]
گفت: پس ما اين کار را کرديم پس راه را به ما نشان دادند رفيق ما يعني آنکه کناره کرد و آن دعا را خواند شنيد صداي نازکي را که مي گويد راه طرف راست است پس مرا خبر داد و به آن جماعت خبر نکرد پس گفتم طرف راست بگيريد پس شروع کرديم به رفتن طرف راست و شايد که چنين فهميدند يا به دست آوردند که صالح يا ابا صالح اسم يا کنيه امام عصر است.چنان که در باب دوم گذشت که بعضي اول را در اسامي و دوم را در کنيه هاي آن حضرت شمردند و از حکايت شصت و نهم معلوم مي شود که اين مطلب معهود بود ميان شيعه و از گم شدن راه مکرر شده چاره هر کار فهميدند که در آن حال امام و ولي خود را به اين نام بخوانند و به جهت ضعف يقين و قصور اعتقاد راوي يا اهل مجلس مراد را بيان نفرمودند و اسامي پيغمبر و اميرالمومنين صلوات الله عليهما به حسب طبقات آسمان و عرش و کرسي و جنت و لوح و قلم و ساير مقامات عاليه و درکات دوزخ و طبقات زمين و ساير عوالم و اصناف مخلوقات علوي و سفلي مختلف و متعدد و درهر جا به اسمي مذکور و مکتوب و در نزد هر طايفه به نامي معروف و خوانده مي شوند. چنانچه بسياري از آن در محل خود ثبت شده و جايز است که ساير ائمه علهيم السلام در تمام اين منقبت يا بعض از آن شريک باشند.
پس معلوم شد که راهنماي در بيابان و دستگير گمشدگان ابا صالح همان غوث اعظم ولي عصر صاحب الزمان صلوات الله عليه است. و اگر کسي شبهه کند که از ملاحظه کرامات جمله از خواص اصحاب رسول صلي الله عليه و آله و سلم چون سلمان و ساير خواص ساير ائمه عليه السلام چون ميثم و اويس و جابر جعفي و نظايرايشان و کرامات پاره اي از عباد و زهاد و علما و نيکان مي توان احتمال داد که اين کرامت از ايشان نيز رواست که صادر شود يا آن که صالح است جني است که سير مي کند در بلاد به جهت ارشاد گمشده و حبس کردن حيوان فرار کرده. چنانچه در خصال از امير المومنين عليه السلام روايت شده است
[ صفحه 735]
پس در جواب گوييم که با اين احتمال نيز دلالت بر مقصود خواهد کرد چه غرض اصلي از ذکر آن قصص اثبات وجود مبارک آن جناب است و بودنش در ميان خلق و رسيدن منافع وجود اوست به ايشان و معلوم است که شيعيان آن جناب را نجات ندهد جز کسي که در عقيده با ايشان شريک باشد نه مخالف در مذهب و طريقه که اکثر ايشان خون و مال و عرض آنها را حلال مي دانند. بلکه جمله اي از شافعيه مي گويند که اگر کسي وصيت کند که مال مرا به جاهلترين مردم بدهيد بايد داد به آنها که منتظر قائم مهديند. پس نشود آن کس که چنين کرامت از او و ظاهر شد، جز کامل در عقيده و مهذب در اعمال و اقوال و مزکي در اخلاق و افعال و حرکات و خطرات. پس داخل باشد به ملاحظه باب گذشته در سلسله خواص که از جام وصال گاهي شربتي نوشند پس مضطر مستغيث يا ديده خود آن جناب عليه السلام را يا ديده کسي را که آن کسي امام را ديده و مطلوب جز اين نيست.
شيخ ابراهيم کفعمي در حاشيه جنة الواقيه در دعاي ام داود در آنجا که مي فرمايد بعد ازصلوات بر اوصيا و سعدا و شهداء و ائمه هدي عليهم السلام اللهم صل علي الابدال و الاوتاد السياح و العباد والمخلصين و الزهاد و اهل الجد و الاجتهاد که زمين خالي نيست از قطب وچهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجيب و سيصد و شصت پس قطب مهدي است عليه السلام و اوتاد کمتر از چهار نمي شود. زيرا که دنيا مانند خيمه است و مهدي صلوات الله عليه مانند عمود است و اين چهار نفر طنابهاي آن خيمه اند و گاه مي شود که اوتاد بيشتر از چهاراند و ابدال بيشتر از چهل و نجباء بيشتر از هفتاد و صلحاء بيشتر از سيصد و شصت و ظاهر اين است که خضر و الياس از اوتادند پس ايشان ملاصقند با دايره قطب. و اما صفت اوتاد پس ايشان قومي هستند که غفلت نمي کنند از پروردگار
[ صفحه 736]
خودشان طرفه العيني و جمع نمي کنند از دنيا مگر قوت روز و صادر نمي شود از ايشان لغزشهاي بکر و شرط نيست در ايشان عصمت از سهو و نسيان. بلکه همان عصمت از فعل قبيح و شرط است اين يعني عصمت از سهو و نيسان در قطب و اما ابدال پس پست تر از ايشانند در مراقبت و گاهي صادر مي شود از ايشان غفلت پس تدارک مي کنند آن را به تذکره و عمدا معصيتي نمي کنند و اما نجباء پس ايشان پست تر از ابدالند و اما صلحاء پس ايشان پرهيزکارانند که موصوفند به عدالت و گاهي صادر مي شود او ايشان معصيت پس تدارک مي کنند آن را به استغفار و پشيماني. خداي تعالي فرموده: ان الذين اتقو اذا مسهم طائف من الشيطان تذکروا فاذا هم مبصرون به درستي که آنان که پرهيزکاري نمودند چون رسيد به ايشان آينده و طواف کننده و در قلبش از شيطان به اين که ايشان را وسوسه کند يا رنجي که از جنس سودا و جنون باشد به ايشان رساند ياد کنند خداي را و نام خدا برند پس ناگاه ايشان بيننده باشند به سبب آن تذکره و ياد آوري که يکي از چهار رکن توبه است. پس شيخ کفعمي فرمود که خداي تعالي ما را از اقسام اخير قرار دهد که ما نيستيم ازاقسام اوليه و لکن خداي تعالي را فرمان مي بريم در دوست داشتن ايشان و ولايت ايشان و کسي که دوست دارد قومي را محشور مي شود با ايشان و گفته شده که هرگاه کم شود يکي از اوتاد چهارگانه مي گذارند بدل آن را از چهل نفر يعني از ابدال و هرگاه کم شود يکي از چهل نفر گذاشته مي شود بدل اواز هفتاد نفر و هرگاه کم شود يکي از هفتاد نفر گذاشته مي شود بدل او از سيصد و شصت نفر و هرگاه که شد يکي از سيصد و شصت نفر گذاشت مي شود بدل او از ساير مردم تمام شد کلام شيخ مذکور.
[ صفحه 737]
و تا کنون در اين ترتيب مذکور خبري به نظر نرسيده و لکن شيخ مذکور سر آمد عصر خود بود در اطلاع و تتبع و در نزد او بود بسياري از کتب قدماء که در اين اعصار اثري از آنها نيست.البته تا در محل معتبري نديده بود درچنين کتاب شريفي ضبط نمي کرد و در کتب جماعت صوفيه سنيه قريب به آن عبارت هست اما نه ذکري است از امام عصر عليه السلام در آن و نه پايه اي است از براي کلمات ايشان.
[ صفحه 739]