حکايت 097
صالح ورع متقي متتبع، مرحوم حاج ملا باقر بهبهاني مجاور نجف اشرف مشافهة نقل کرد و نيز در کتاب دمعه الساکبه در ضمن احوال حجت عليه السلام مرقوم داشته از معجزات آن جناب که خود مشاهده کردم آن که فرزندنم علي محمد که اولاد ذکورم منحصر بود در او مريض شد. و رو به روز مرضش در تزايد بود و بر حزن و اندوه من مي افزود. تا آن که از براي مردم ياس حاصل شد از مرض او و علما و سادات براي او طلب شفا مي کردند در رمضان دعا تا آن که شب يازدهم مرض او شد مرضش سخت و حالش سنگين شد و اضطرابش زياد و التهابش شديد پس راه چاره بر من بسته شد و ملتجي شدم به حضرت قائم عليه السلام. پس از نزد او با قلق و اضطراب بيرون رفتم و بر بام خانه بالا رفتم و بي قرارانه به آن جناب متوسل شدم وبا ذلت و مسکنت مي گفتم يا صاحب الزمان اغثني يا صاحب الزمان ادرکني و خود را به خاک عجز و مذلت ماليدم وفرود آمدم و بر او داخل شدم و پيش روي او نشستم ديدم نفسش ساکن و حواسش بجا و عرق او را گرفته پس خداي را براين نعمت عظيمي شکر کردم.