بازگشت

حکايت 088


صالح ثقه عدل مرضي، سيد مرتضي نجفي، رحمة الله که از صلحاي مجاورين بود و شيخ الفقهاء شيخ جعفر نجفي را درک کرده بود و به صلاح و سداد معرف بود، نزد علما گفت: در مسجد کوفه بوديم با جماعتي که در ايشان بود يکي از علماي مبرز و مشايخ معروف و مکرر از اسم او سوال مي کردم نگفت. چون محل کشف سريره بود که مناسب او نبود.



[ صفحه 630]



گفت: پس چون وقت نماز مغرب شد شيخ در محراب حاضر شد براي اداي نماز با جماعت و سايرين در فکر تهيه نماز با او. و در آن زمان در ميان موضع تنور در وسط مسجد کوفه اندک آبي بود از مجراي قناتي مخروبه و راه تنگي داشت که گنجايش زياده از يک نفر نداشت. پس رفتم به آنجا که وضو بگيريم. چون خواستم پايين روم شخص جليلي را ديدم بر هيئت اعراب که در لب آب نشسته وضو مي سازد در نهايت طمانينه و وقار و من تعجيل داشتم به جهت رسيدن به نماز جماعت. پس اندکي توقف کردم. ديدم که او به همان سکون و وقار نشسته و نداي اقامه صلوة بلند شد پس به جهت تعجيل به او گفتم گويا اراده نداري با شيخ نماز کني. فرمود: نه. زيرا که او شيخ دخني است و مرادش را ندانستم و صبر کردم تا فارغ شد و بالا آمد و رفت پس رفتم وضو ساختم و با شيخ نماز گزاردم. پس از فراغ از نماز و متفرق شدن مرد براي شيخ نقل کردم پس ديدم حالش دگرگون و رنگش متغير شد و به فکر افتاد و به من گفت حجت عليه السلام را درک کردي و نشناختي و خبر داد از امري که مطلع نبود بر آن جز خداي تعالي. بدان که من امسال ارزن زراعت کرده بودم در رحبه که موضعي است در طرف غربي درياي نجف که غالبا محل خوف است از جهت اعراب باديه و مترددين ايشان. چون به نماز ايستادم و داخل شدم در آن درفکر آن زرع افتادم و هم او مرا از حالت نماز واداشت که آن جناب ازو خبرداد. چو زياده از بيست سال قبل از اين شنيدم احتمال زياده و نقصان مي دهم نسال الله العفو و العصمة من الهفوات.