بازگشت

حکايت 022


و نيز علامه رحمة الله در کتاب منهاج الصلاح در شرح دعاي عبرات فرموده که آن مرويست از جناب صادق جعفر بن محمد عليهما السلام و از براي اين دعا از طرف سيد سعيد رضي الدين محمد بن محمدبن محمد آوي قدس الله روحه حکايتي است معروفه و بخط بعضي از فضلا در حاشيه اين موضع از منهاج. آن حکايت را چنين نقل کرده از مولي السعيد فخرالدين محمد پسر شيخ اجل جمال الدين يعني علامه که او از والدش روايت نموده از جدش شيخ فقيه سديد الدين يوسف از سيد رضي مذکور که او محبوس بود در نزد اميري از امراي سلطان جرماغون مدت طويلي در نهايت سختي و تنگي پس در خواب خود ديد خلف صالح منتظر را صلوات الله عليه پس گريست وگفت اي مولاي من شفاعت کن در خلاص شدن من ازين گروه ظلمه پس حضرت فرمودبخوان دعاي عبرات را سيد گفت کدام است دعاي عبرات؟ فرمود آن دعا در مصباح تو است. سيد گفت اي مولاي من دعا در مصباح من نيست فرمود نظر کن در مصباح خواهي يافت دعا را در آن. پس از خواب بيدار شده نماز صبح را کرد و مصباح را باز نمود پس ورقه اي يافت در ميان اوراق آن که آن دعا نوشته بود در آن پس چهل مرتبه آن دعارا خواند و آن امير را دو زن بود يکي از آن دو عاقله و مدبره و آن امير براو اعتقاد داشت



[ صفحه 462]



پس امير نزد او آمد در نوبه اش پس گفت به امير گرفتي يکي از اولاد امير المومنين عليه السلام را امير گفت چرا سوال کردي از اين مطلب؟ گفت در خواب ديدم شخصي را و گويا نور آفتاب مي درخشيد از رخسار او پس حلق مرا ميان دو انگشت خود گرفت آن گاه فرمود که مي بينم شوهر تو را که گرفت يکي از فرزندان مرا و در طعام و شراب بر او تنگ گرفته. پس من به او گفتم اي سيد من تو کيستي فرمود علي بن ابي طالب بگو اگر او را رها نکرد هر آينه خراب خواهم کرد خانه او را پس اين خواب منتشر شد و به سلطان رسيد پس گفت مرا علمي به اين مطلب نيست و از نواب خود جستجو کرد و گفت کسي محبوس است در نزد شما گفتند شيخ علوي که امر کردي به گرفتن او گفت او را رها کنيد و اسبي به او بدهيد که بر آن سوار شود و راه را به او دلالت کنيد پس برود به خانه خود. سيد اجل علي بن طاووس در آخر مهج الدعوات فرموده و از اين جمله است دعايي که مرا خبر داد صديق من و برادر و دوست من محمد بن محمد قاضي آوي ضاعف الله جل جلاله سعادته و شرف خاتمته. از براي او حديث عجيبي و سبب غريبي نقل کرد و آن اين بود که براي او حادثه اي روي داد پس يافت اين دعا را در اوراقي که نگذاشته بود آن دعا را در آن در ميان کتب خود پس نسخه برداشت از آن نسخه پس چون آن نسخه را برداشت آن اصل که در ميان کتب خود يافته بود مفقود شد آن گاه سيد دعا را نقل کرد و پس از آن سند ديگر براي دعا ذکر نمود با اصل دعا و ميان آن دو نسخه اختلاف بسيار است چنانچه ميان نسخه سيد و علامه نيز اختلاف بسيار است و ماتيمنا بذکر نسخه اولي سيد قناعت مي کنيم.



[ صفحه 463]



بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم اني اسئک يا راحم العبرات و ياکاشف الکربات انت الذي تقشع سحائب المحن و قد امست ثقالا و تجلوا ضبات الاحن و قد سحبت اذ يالا و تجعل زرعها هشيما و عظامها رميما و ترد المغلوب غالبا و المطلوب طالبا و المقهور قاهرا و المقدور عليه قادرا الهي فکم من عبد ناديک اني مغلوب فانتصر (نادي انا مغلوب نسخه علامه) ففتحت له من نصرک ابواب السماء بماء منهمر و فجرت له من عونک عيونا فالتقي ماه (الما، خ ل) فرجه علي امر قد قدر و حملته من کفايتک علي ذات الاواح و دسر يا رب اني مغلوب فانتصر يا رب اني مغلوب فانتصر يا رب اني مغلوب فانتصر فصل علي محمد و آل محمد و افتح لي من نصرک ابواب السماء بماء منهمر و فجر لي من عونک عيونا ليلتقي ما فرجي علي امر قد قدر و احملني يا رب من کفايتک علي ذات الواح و دسر يامن اذا ولج العبد في ليل من حيرته يهيم فلم يجد له صريخا يصرخه من ولي و لا حميم صل علي محمد و جد يا رب من معونتک صريخا معينا وليا يصلبه حثيثا ينجيه من ضيق امره و حرجه و يظهر له المهم من اعلام فرجه اللهم فيا من قدرته قاهره و آياته باهره و نقماته قاصمه لکل جبار دامغه لک کفور ختار صل يا رب علي محمد و آل محمد و انظر الي يارب نظره من نظراتک رحيمه تجلوبها عني ظلمه واقفه مقيمه من عاهه جفت منها الضروع و تلفت منها الزروع و اشتمل بها علي القلوب الياس و جرت بسببها الانفاس اللهم صل علي محمد و آل محمدو حفظا حفظا لغرايس غرسها بيد الرحمن و شربها من ماء الحيوان ان يکن بيد الشيطان تجزو بفاسه تقطع و تجز الهي من اولي منک ان



[ صفحه 464]



يکون عن حريمک دافعا و من اجدر منک ان يکون عن هماک حارسا و مانعا الهي ان الا مرقد هال فهونه و خشن فالنه و ان القلوب انت فطمنها و النفوس ارتاعت فسکنها الهي تدارک اقداما زلت و افهاما في مهابه الحيره ضلت اجحف الضر بالمضرور في داعيه الويل و الثبور فهل يحسن من فضلت ان يجعله فريسه للبلاء و هو لک داج ام هل يحمل من عدلک ان يخوض لجه الغاء وهو اليک لاج مولاي لان کنت لا اشق علي نفسي في التقي و لا ابلغ في حمل اعباء الطاعه مبلغ الرضا و لا انظم في سلک قوم رفضوا الدنيا فهم خمص البطون من الطوي عمش العيون من البکاء بل اتيتک يا رب بضعف من العمل و ظهر ثقيل بالخطا و الزلل و نفس للراحه معتاده و لدواعي النسويف منقاده اما يکفيني يا رب وسيلة اليک و ذريعة لديک اني لاولياي موال وفي محبتهم مغال اما يکفيني ان ارواح فيهم مظلوما واغدو مکظوما و اقضي بعدهموم هموما و بعد رجوم رجوما اما عندک يا رب بهذا حرمه لا تضيع و ذمه بادناها يقتنع فلم تمنعني يا رب و هاانا ذا غريق و تدعني بنار عدوک حريق اتجعل اوليائک لاعدائک طرائد و بمکرهم مصائد و تقلدهم من خسفهم قلايد و انت مالک نفوسهم لو قبضتها خمدوا و في قبضتک مواد انفاسهم لو قطعتها جمدوا و ما يمنعک يا رب ان تکف باسهم و تنزع عنهم من حفظک لباسهم و تعريهم من سلامه بها في ارضج يفرحون و في ميدان البغي علي عبادک بمرحون اللهم صل علي محمد و آل محمد و ادرکني و لما يدرکني الغرق و تدارکني و لما غيب شمسي الشفق الهي کم من عبد خايف النجا الي سلطان فابي عنه محفوفا بامن و امان اذا قصد يا رب اعظم من سلطانک سلطانا ام اوسع من احسانک احسانا اما کثر من اقتدارک اقتدارا ام اکرم من انتصارک انتصارا فما عذري يا الهي اذا حرمت في حسن الکفايه نائلک و انت الذي لا يخيب آملک و لا يرد سائلک



[ صفحه 465]



اللهم اين اين کفايتک التي هي نصره المستغيثين من الانام و اين اين عنايتک التي هي جنه المستهدفين لجور الايام الي الي بها يا رب نجني من القوم الظالمين اني مسني الضر و انت ارحم الراحمين مولاي تري تحيري في امري و تقلبي في ضري و انطواي علي حرقه قلبي و حراره صدري فصل يا رب علي محمد و آل محمد و جد لي يا رب بما انت اهله فرجا و مخرجا و يسر لي يا رب نحو البشري من هجا و اجعل يا رب من نصب حبالا ليصرعني بها صريع مامکرو من حفر لي البئر ليوقعني فيها واقعا فيا حفر و اصرف اللهم عني شره و مکره و فساده و ضره ما تصرفه عمن قاد نفسه (عن القوم المتقين خ ل) الدين الديان و منادينادي للايمان الهي عبدک عبدک اجب دعوته و ضعيفک ضعيفک فرج غمته فقد انقطع کل حبل الاحبلک و تقلص کل ظل الا ظلک مولاي دعوتي هذه (العصابه خل ل) ان رددتها اين تصادف موضع الاجابه و محيلتي ان کذبتها اين تلافي موضع الاخافه فلا ترد عن بابک من لا يعرف غيره بابا و لا تمنع دون جنابک من لايعرف سواه جنابا و يسجد و يقول الهي ان وجها اليک برغبته توجه فالراغب خليق بان تجيبه و ان جبينا لک باتهاله سجد حقيق ان يبلغ ما قصد و ان خدا اليک بمسئلته تعفر جدير بان يفوز بمراده و يظفروها انا ذايا الهي قد تري تعفير خدي و ابتهالي و اجتهادي في مسئلتک و جدي فتلق يا رب رغباتي برافتک قبولا و سهل اي طلباي برافتک وصولا و ذلل الي قطوف ثمره اجابتک تذليلا الهي لا رکن اشد منک فاوي الي رکن شديد و قد اويت اليک و عولت في قضاء حوائجي عليک و لا قول اشد من دعائک فاستظهر بقول سدير و قددعوتک کا امرت فاستجب لي بفضلک کما وعدت فهل بقي يا رب الا ان تجيب وترحم مني البکاء و النحيب يا من لا اله سواه و يا من يجيب المضطر اذا دعاه رب انصرني علي القوم الظالمين وافتح لي و انت خير الفاتحين و الطف بي يا رب و بجميع المومنين و المومنات برحمتک يا ارحم الراحمين.



[ صفحه 466]