بازگشت

در ذکر اشخاصي که بر وجه دروغ مدعي سفارت و بابيت و وکالت شدن


و غرض از ذکر آن طايفه بعلاوه بصيرت اهل حق و يقين اثبات وجود آن بزرگوار است بر مخالفين زيرا که دعواي وکالت و نيابت هر چند بر وجه دروغ باشد از وجود موکل و منوب عنه منفک نگردد و کيف کان اين گروه اکثر ايشان در غيبت صغري بوده اند و بسياري در غيبت کبري بلکه اين طايفه اختصاص بکساني که ادعاي بابيت و نيابت خاصه امام عليه السلام مي نمايند دارند و هر کسي که خود را در زي علماي رباني که نواب عام و قائم مقام آن بزرگوارند در زمان غيبت و در حق ايشان آن حضرت فرموده در مکاتبه اسحق بن يعقوب بروايت شيخ طوسي در کتاب غيبت و صدوق در کتاب کمال الدين و طبرسي در کتاب احتجاج که: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم فاذا حکم بحکمنا و لم يقبل منه فانما بحکم الله استخف و علينا رد و الراد علينا راد علي الله و هو علي حد الشرک بالله يعني در وقايع امور خود رجوع براويان اخبار ما نمائيد زيرا که ايشان حجت و نايب من باشند بر شما و من حجت خدايم بر ايشان پس هرگاه ايشان بحکم ما حکمي کنند بر شما و از ايشان قبول نکنيد پس بر حکم خدا استخفاف کرده ايد و هر کسي بر ما رد کند بر خدا رد کرده و چنان باشد که شرک بخدا آورد. و بالجمله علماي رباني نواب عام امام عصرند و حکم امر و نهي ايشان بموجب اين روايت و اجماع اصحاب بلکه امت حکم و امر و نهي امام عليه السلام و رسول صلي الله عليه و آله و سلم و خدا مي باشد و چنانکه مخالفت برد بر ايشان بمنزله شرک باشد ادعاي مقام ايشان بدون شايستگي و اهليت چنانست پس کساني که مقام علم و اجتهاد ندارند و خود را در زي آنها در آورده اند و باسباب دنيوي و مال و عشيره و آقازادگي متصدي امور شرعيه از مرافعه‌جات و حکم و فتوي و تصرف در سهم امام عليه السلام و اموال غائبين و صغار و ايتام و غير اينها مي نمايند چنانکه در عصر ما در جميع بلاد سنيان و اکثر بلاد شيعيان متعارف شده جميع در اين طايفه که ادعاي مقام نواب خاص امام عليه السلام نمودند داخل و مشمول اخبار و توقيعاتي که بر لعن و ذم ايشان بيرون آمده مي باشند و مانند آن کساني که غصب حق خود آن بزرگوار و آباه بزرگوارش را نمودند بلکه در اين طايفه داخل باشند کساني که بزيور علم آراسته اند لکن شرايط عالم را که صلاح و تقوي باشد از دست داده اند. چنانکه حضرت عسکري عليه السلام در حديث شريفي که در کتاب مشکوه النيرين حقير از تفسير آن بزرگوار نقل کرده ام. و شيخ استاذ تالي تلو سلمان و مقداد شيخ مرتضي انصاري طاب ثراه در کتاب خود در مقام ايبات حجيت خبر آحاد نقل کرده و در احتجاج طبرسي از تفسير آن بزرگوار روايت مي کند که در تفسير آيه شريفه و منهم اميون لا يعلمون الکتاب فرموده که مردي بحضرت صادق عليه السلام عرض کرد که يابن رسول الله هر گاه اين قوم از يهود و نصاري ندانند کتابي را مگر بانکه از علماي خود بشنوند و طريقي غير از اين نداشته باشند پس چگونه ايشان را مذمت کند بتقليد علمهاي ايشان آيا عوام يهود نيستند مثل عوام ما که تقليد علمهاي ما مي نمايند پس اگر از براي ايشان تقليد علمايشان جايز نباشد از براي عوام ما هم تقليد علماي ما جايز نباشد؟ آن حضرت فرمود که ميان عوام ما و علماي ما و ميان عوام يهود و علماي يهود از جهتي فرق باشد و از جهتي مساوي باشند پس خدا عوام ما را هم بتقليد علماي ما مذمت کرده از آن جهه که عوام آنها را بتقليد علمايشان مذمت فرموده و اما از اين جهه که فرق دارند مذمت نکرده آن مرد عرض کرده که يابن رسول الله اين دو جهه فرق و مساوات را از براي من بيان فرمائيد آن حضرت فرمود که عوام يهود شناخته اند علماي خود را بدروغ صريح و خوردن حرام و رشوه و تعبير احکام از وجه



[ صفحه 201]



آنها بسبب شفاعت و قرابت و نسبت و کارهاي ديگر و شناخته اند علماي خود را بمرتبه از تعصب که بسبب آن از دين خود بيرون مي روند و در مقام تعصب حق صاحب حق را بغير او مي دهند و بر ايشان ظلم مي کنند و شناخته اند علماي خود را بانکه محرمات را کار و شعار خود قرار داده اند و با وجود آنکه عوام بموجب فطرت خود مي دانند که هر کسي اين طور باشد او فاسق باشد و راست نگويد نه بر خداوند و نه بر آن کساني که واسطه باشند ميان خدا و خلق پس از اين جهه خدا مذمت کرده عوام يهود را چون که تقليد کرده اند کساني را که مي دانند قبول خبر آنها و تصديق قول آنها و عمل بانچه آنها بايشان مي گويند در باب آنکه عوام آن را مشاهده نکرده اند جايز نيست و واجب است بر عوام يهود که خودشان در امر رسول الله نظر کنند و صدق و کذب آن را معلوم نمايند بدون حاجتي از ايشان بتقليد علما در اين باب که دلائل آن واضح تر است از آنکه بر کسي مخفي باشد و مشهورتر است از آنکه بر کسي ظاهر نشود. و همچنين است حال عوام امت ما در وقتي که از فقهاي خودمان فسق ظاهر ببينند و عصبيت شديده مشاهده نمايند و تکالب بر حطام دنيا و حرام آن در ايشان ملاحظه نمايند و مي بينند علماي خود را که هلاک مي نمايند کسي را که بر ضرر او تعصب دارند هر چند که شايسته آن باشد که امرش اصلاح شود و اکرام و احسان مي کنند بکسي که بر نفع او تعصب دارند هر چند مستحق ذلت و اهانت بوده باشد پس از عوام ما هر کسي تقليد کند مثل اين فقهاء را پس او مثل عوام يهود باشد در آن که خدا آنها را مذمت کرده بجهه تقليد علماء و اما از علماي ما کسي که دين خود را حفظ کند و هواي نفس را مخالفت نمايد و امر مولاي خود را اطاعت نمايد پس عوام راست که تقليد او نمايند لکن همچو عالمي نباشد مگر بعض فقهاي شيعه نه جميع ايشان و اما کساني از فقهاي شيعه که مرتکب قبايح و فواحش مي شوند مانند فسقه فقهاي عامه پس قبول نکنيد از آنها چيزي را که از ما نقل کنند و کرامتي از براي آنها نباشد و بيشتر باعث بر آنکه حق و باطل اخبار ما اهل بيت مخلوط بيک ديگر شده همين باشد زيرا که بعض فساق شيعه اخبار را از ما مي شنوند پس همه آنها را تغيير مي دهند بجهه جهل خود و آنها را بر غير وجوه حمل مي کنند بجهه نقصان معرفت خود و بعض ديگر ايشان عمدا دروغ بر ما مي بندند بجهه آنکه باين سبب از جيفه دنيا بدست آورند چيزي را که توشه آتش جهنم ايشان باشد و بعض ديگر ايشان ناصب و بدخواه ما باشند و چون نمي توانند که باظهار عداوت ما در امر ما قدح کنند لهذا در لباس شيعه داخل مي شوند بانکه بعض علوم صحيحه ما را بياموزند و باين واسطه نزد شيعيان ما اعتباري حاصل مي کنند و نزد اعداء ما نقص بر ما مي کنند بعد از آن اضعاف آنها و زيادت دروغ بر ما مي افزايند از چيزهائي که ما از، آنها بري هستيم و بضعفاي شيعيان ما نقل مي کنند و ايشان هم بسبب حالت تسليمي که دارند



[ صفحه 202]



و آنها را از علوم ما گمان مي کنند قبول مي نمايند پس گمراه مي شوند و ديگران را هم گمراه مي کند اينها کساني باشند که ضرر ايشان بر ضعفاي شيعيان ما بيشتر باشد از ضرر لشگر يزيد بر حسين بن علي عليه السلام. تمام شد حديث که آثار صدق از مضامين آن ظاهر و آشکار است و دلالت نمود بر آنکه کساني که بلباس علم و زيور تشيع آراسته لکن از لباس صلاح و تقوي عاري و بري باشد سبيل او با سبيل علماي يهود و نصاري خواهد بود تقليد او نشايد و سخن او مردود باشد پس گول همچو کسي را نبايد خورد و از او اجتناب بايد نمود زيرا که همچو کسي در عداد کساني که در مقام ادعاي بابيت و نيابت بدون قابليت و اهليت درآمده معدود باشد و غاصب حق نواب و سفراء و وکلا بلکه منوب و مولاي ايشان باشد بلکه از اين طايفه باشند کساني که خود را بلباس زهد و تقوي جلوه مي دهد و بعضي عبادات و اذکار را مداومت مي نمايد بجهه تدليس و تزوير و گول عوام با وجود آنکه ادعاي علم و اجتهاد هم ندارد زيرا که مي داند مردم اين ادعا را از او نمي شنوند لهذا از اين مقام در نيابد بلکه گاه باشد که خود را در مقام مقلدين در آورد و رساله هم از عالم معتبر آن عصر در بغل خود يا طاقچه اطاق خود گذارد از خوف آنکه باو گويند که چون مجتهد نباشي و تقليد هم نکني پس عبادت تو باطل باشد و ادعاي زهد و صلاح تو دروغ لکن باين حال نه اعتقاد بعالم دارد و نه تصديق آن مجتهد مي نمايد بلکه خود را اهل لب و باطن مي داند و ديگران را قشري و ظاهري مي خواند و گاه گاه هم ببعض اسباب و نيز نجات ببعض کارهاي مردم اطلاع مي يابد يا آنکه از خارج در مقام تحقيق حالات بعض برمي آيد يا آنکه از وجنات حال و اطراف کلام و مقال بر آن مطلع شود و اخبار نمايد و مشتبه کند بر او که من ضمير مي گويم وعلم بما في الضمير دارم و باين وسيله مردمان احمق دنيا طلب را مسخر خود گرداند و خود را عارف نام نهد و اهل باطن خواند و فقير گويد و اين نوع اشخاص شياطين انسي باشند که مردمان را گمراه نمايند و بمنزله موش خانگي باشند که متاع خانه ايمان را خراب نمايند و اعتقاد صحيح را فاسد کنند چنانکه سيد سجاد عليه السلام در حديثي که حقير در کتاب کفايه الراشدين نقل کرده ام بان اشاره مي فرمايد و مضمون آن اينست که هر گاه بعضي مردم را ببينيد که طور خوش دارد و آرام است و کلام خود را طول مي دهد و فروتني مي نمايد در حرکات و سکنات مغرور نکند شما را زيرا چه بسيار کسي که عاجز است از تحصيل دنيا و مرتکب حرام شدن بجهه ضعف بنيه و خواري خود و ترس دلش پس اين را دام خود قرار مي دهد و مردم را دائما بدام مي اندازند بظاهر خود و اگر بتواند کار حرامي بکند مي کند و مضايقه ندارد و اگر ديدند که از مال حرام پرهيز ميکند پس آرام باشيد گول نزند شما را زيرا که شهوتهاي خلق مختلف باشد چه بسيار کسي که از مال حرام بپرهيزد و از اعمال شنيعه ديگر باک ندارد و اگر ديديد که عمل شنيع هم نمي کند گول



[ صفحه 203]



نخوريد تا ببينيد عقل را چگونه است زيرا بسيار کسي که عمل بد نکند لکن نادان باشد و از ناداني خرابي بسيار کند و اگر ديديد که عقلش درست است گول نخوريد تا ببينيد که عقل را تابع هوي و هوس کرده يا بعکس و ببينيد چگونه است با رياست باطله مي خواهد آن را يا آنکه نمي خواهد زيرا بسيار از مردم هستند که از دنيا و اموال و لذتها همه دست برمي دارند از براي دريافت رياست و لذت رياست را از همه چيز بيشتر مي خواهند و همه لذتها را بحهه آن ترک مي نمايند پس حلال مي کنند حرام خدا را و حرام مي کنند حلال او را و باک ندارند از آنکه از دينش چيزي ضايع شود اگر رياستس برجا باشد پس آنها جماعتي باشند که خدا بر آنها غصب کرده و لعن نموده است ايشان را و از براي ايشان آماده کرده عذاب خوار کننده را و لکن مرد درست تمام آن مرد باشد که ميل و هواي خود را تابع امر خدا قرار دهد و قوه خود را در راه رضاي خدا صرف نمايد و بر حق بوده باشد و ذليل باشد خوشتر آيد او را که بر باطل باشد و عزيز زيرا مي داند زحمت دنيا کم است و فاني و راحت آخرت بسيار است و باقي و مي داند که اين زحمت او را بنعمت ابدي مي رساند و اين لذت دنيا او را عذاب دائمي عاقبت مي چشاند پس همچو کسي مرد باشد و تمام مرد و حق مرد چون او را بيابيد دست از او بر نداريد و باو چنگ زنيد و متمسک باو شويد و اقتدا کنيد و متابعت نمائيد و او را وسيله ميان خدا و خود قرار دهيد زيرا که دعاي او رد نشود و طالب او ضرر نکند تمام شد حديث شريف. پس اي عزيز بر مضامين اين دو حديث ماثور از اين دو بزرگوار تامل کن و بنور عقل بينا شو و گول شياطين جن و انس مخور و خانه دين و اساس ايمان و آئين را بگول مردمان بي دين خراب منما. بالجمله مقصود در اين فصل اشاره بکساني باشد که در ظاهر بر صورت اهل دين و در باطن بر سيرت شياطين باشند و اين جماعت چنانکه اشاره شد چند طايفه باشند. اما طايفه اولي پس آن کسانند که ادعاي سفارت و بابيت خود ميان طايفه شيعه و مولاي ايشان حضرت حجت عجل الله فرجه نمودند از روي کذب در زمان غيبت صغري و ايشان چند نفرند.