معجزه 15
در همان کتاب از محمد بن جرير طبري روايت کرده از محمد بن ابراهيم بن مهزيار روايت نموده که گفت من وارد عراق شدم در حالتي که شک داشتم پس توقيع بيرون آمد باين مضمون که ما دانستيم که بعضي دوستان ما شک کرده اند در امر ما آيا نشنيده ايد که خدا فرموده يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم يعني اي گروه مومنين خدا و رسول و اولوا الامر خود را اطاعت کنيد آيا اين امر تا روز قيامت باقي نخواهد بود يعني چون اطاعت اولوا الامر تا روز قيامت واجب باشد پس بايد تا روز قيامت روي زمين از اولوا الامر خالي نماند آيا نميبينيد که خداوند از زمان آدم تا امام گذشته پيغمبران و اوصياء قرار داده که علمهاي هدايت بوده اند آيا نديده ايد که هر زمان که علمي رفته علم ديگر در مقام او نصب شده و هر گاه ستاره غروب کرده ستاره ديگر طلوع نموده پس چون امام گذشته را خدا قبض روح نمود گمان کرديد که واسطه ميان خدا و خلق منقطع گرديد حاشا چنين نشده و نخواهد شد تا روز قيامت شود و امر خدا ظاهر گردد هر چند ايشان کراهت داشته باشند - اي محمد بن ابراهيم داخل نشود در دل تو شک در امري که گذشت بدرستي که خدا زمين را از حجت خود
خالي نخواهد گذاشت آيا شيخ يعني پدرت پيش از وفات خود بتو نگفت که در همين ساعت کسي را حاضر کن که اين دينارها را که در نزد منست نقل نمايد و چون کسي بجهه آنها نرسيد و ترسيد که او را مرگ دريابد بتو گفت که اينها را تغيير ده و بدل کن بنقدي که سبکتر بوده باشد پس کيسه بزرگي بيرون آورد و نزد تو سه کيسه ديگر بود و کيسه بود که در آن دينار مختلفه بود پس همه آنها را تغير دادي و آن کيسهها را پدرت بخاتم خود مهر کن پس اگر من ماندم احق و اولي خواهم بود در امر اينها و اگر مردم تو بايد در اين باب تقوي را پيشه نمائي در حق من و خود چنانکه درباب تو گمان دارم از پرهيزکاري و رسانيدن اين مال را باهلش - پس تو اي محمد بن ابراهيم خدا تو را رحمت کند بيرون کن آن ده بيست ديناري را که ناقص شد بجهه تغيير دادن و باقي را تسليم کن. مولف گويد که تفصيل اين عمل بروايت ديگر از ابن مهزيار گذشت.