معجزه 02
آنکه از ابوعلي نيز روايت کرده که گفت زني را در بغداد ديدم که ميپرسيد
[ صفحه 123]
وکيل حضرت صاحب عليه السلام کيست يکي از شيعيان او را بحسين بن روح دلالت نمود و آن زن نزد حسين آمده پرسيد بگو که من چه چيز آورده ام تا آنرا تسليم نمايم حسين گفت آن چيزي را که آوردي ببر در دجله بينداز تا بگويم که چه چيز آورده آن زن برفت و آنچه آورده بود بدجله انداخته برگرديد بنزد حسين چون داخل شد حسين بخادم گفت حقه را بياور چون خادم حقه را آورد حسين بان زن گفت اين حقه است که آورده بودي و در دجله انداختي در اين حقه يک زوج دست برنج طلا است و يک حلقه بزرگيست که در آن دو دانه منصوبست و دو حلقه کوچک که دانه دارد و دو انگشتر که نگين يکي عقيق و ديگري فيروزه باشد چون آن زن اين کلمات را شنيد بيهوش گرديد.