بازگشت

اما زمان غيبت صغري


که آن زمان ولادت تا زمان انقطاع سفارتست پس در امکان رويت بلکه وقوع آن الي ما شاء الله اشکالي نيست بدانکه منشا اشکال در اين مجال بعض اخبار است مثل توقيع شريف که از براي ابيالحسن علي بن محمد سمري آخر سفراء بود و بعد از وفات او غيبت کبري واقع گرديد و باب سفارت بسته شد بيرون آمد و مضمون آن اينست که يا علي بن محمد سمري بشنو خدا اجر برادران تو را در خصوص تو بزرگ گرداند بدرستي که تو خواهي وفات کرد تا انقضاي شش روز پس کار خود را درست کن و وصيت نکن بکسي که بعد از تو در جاي تو بنشيند زيرا غيبت تامه واقع گرديد پس ظهوري نباشد مگر بعد از اذن خداي تعالي جل ذکره و آن بعد از طول مدت و قساوت قلوب و پر شدن زمين از جور باشد و زود باشد که بعض شيعيان من دعواي مشاهده کند آگاه باشيد که هر کسي که ادعاي مشاهده کند قبل از خروج سفياني و صيحه آسماني پس او کذاب و افتراگوينده باشد و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم - و مثل اخباري که در ذکر اسم گذشت که شخص او ديده نشود و ذکر اسم او نشايد - و مثل اخباري که در باب غيبت گذشت که آن حضرت مردم را ببيند و مردم او را نبينند - و مثل خبر مظفرعلوي از حضرت رضا ع که فرمود خضر از آب

حيوان آشاميد پس او زنده باشد و نميرد تا آنکه در صور دميده شود و او نزد ما آيد و بر ما سلام کند ما صوت او را شنويم و شخص او را نمي‌بينيم و او حاضر ميشود در هر جا که نام او برده شود پس هرکس نام او را برد بر او سلام کند و او در موسم حج حاضر گردد و مناسک حج را بجا آورد و در عرفات بايستد و دعاي مومنين را آمين گويد و زود باشد که خدا او را مونس قائم ما مينمايد و وحشت و وحدت قائم ما را باو دفع کند - و مثل جميع اخبار غيبت زيرا که معني غيبت آنست که از جميع نظرها غايب باشد و اگر يک نفر هم او را ببيند صدق نکند که از همه نظرها غايب است - لکن انصاف بعد از تامل آنست که اين اخبار را دلالت بر عموم نفي رويت از جميع مردم در جميع اعصار نيست تا آنکه منافي باشد با وقوع رويت از براي مردم در بعض اعصار اما اجمالا پس بسبب آنکه شک و شبهه نيست در اينکه آن حضرت را خدام و غلامان بلکه



[ صفحه 97]



عيال و اولاد باشد زيرا بعلاوه آنکه در خبر مفصل که بعد از اين مذکور شود انشاء الله تصريح شده که مباشرين امور و خدام او، او را مي بينند و بقاي حياه انسان بدون بعض آنها متعسر و بدون بعض ديگر متعذر است و مباشرت انسان در جميع مقدمات زندگي خود در عادت نشايد و غيبت از اين نوع کارکنان هم چنين باشد مگر آنکه مراد از غيبت آن باشد که ديده شود و شناخته نشود و اين نيز منافي با ظاهر اخبار غيبت و نفي مشاهده و رويت است زيرا همچو کسي را مجهول و غيرمعروف گويند نه غايب و غيرمشاهد پس با آنکه آن حضرت از خدام و غلامان و کسان خود غايب و غيرمشاهد نباشد دلالت اين اخبار بر عموم نفي رويت و مشاهده تمام نشود و استدلال بدون آن نشود زيرا نفي رويت و مشاهده از بعض را کسي انکار ندارد و اما تفصيلا پس جواب از استدلال بتوقيع شريف که عمده دليل در اين خصوص اوست اينست که سياق آن بقرينه وقوع آن در منع از تعيين و وصي و قائم مقام آنست که مراد از دعواي مشاهده، دعواي مشاهده در خصوص سفارت و وکالت باشد يعني زود باشد که بعض شيعيان من ادعاي وکالت از جانب من کنند و گويند ما او را مشاهده مينمائيم و امر و نهي او را ميشنويم چنانکه نواب سابقين بودند - و مويد

اين آنست که ميفرمايد مدعي مشاهده کذاب و افتراءگو باشد زيرا که کذب اگر چه صدق کند بر دعواي مشاهده بدون دعواي وکالت لکن افترا صدق نکند چرا که افتراء آن باشد که کاري را مثل استنابه و توکيل و نحو آن نسبت بکسي بدهي که او نکرده باشد - و بالجمله مراد از اين توقيع دعواي مشاهده در امر سفارت باشد - چنان که جمعي بعد از وفات سمري بر وجه کذب و افتراء مدعي با بيت و سفارت شدند و حالات ايشان خواهد آمد ان شاء الله علامه مجلسي نيز بعد از ذکر اين توقيع تصريح باين وجه کرده و ميگويد اين خبر منافات با اخبار رويت ندارد - و اما اخبار ديگر پس مراد آنها غيبت و استتار از غالب مردم ميباشد نه همه ايشان چنانکه ملائکه و جن را غايب از انظار گويند با آنکه بعض انبياء بعض ملائکه را ديده اند و بعضي از مردم برخي از جن را ديده و مي بينند - و همچنين خضر را غايب گويند و ديده شده بعلاوه آنکه ظاهر اين اخبار آنست که ديده و مي بينند - و همچنين خضر را غايب گويند و ديده شده بعلاوه آنکه ظاهر اين اخبار آنست که ديده نميشود با آنکه اخبار بسيار دلالت دارد بر اينکه مي بينند و نميشناسند مثل خبر سدير صيرفي از حضرت صادق ع که فرمود برادران يوسف با آنکه عقلاء و

اسباط و اولاد انبيا بودند بر يوسف وارد شدند و با او مکالمه و مراوده و معامله کردند و او را نشناختند تا آنکه خود را شناسانيد آن وقت او را شناختند پس چرا انکار ميکنند اين امت که خدا اراده کند در وقتي که حجت خود را از ايشان مستور کند يوسف سلطان مصر بود و ميان او و پدرش هيجده منزل مسافت بود و اگر خدا ميخواست مکان او را بنمايد ميتوانست پس اين امت چرا انکار ميکنند که خدا با حجت خود آن کند، که با يوسف کرد، باينکه بوده باشد امام مظلوم شما که حق



[ صفحه 98]



او را غصب کنند و در ميان مردم تردد کند و در بازارهاي ايشان راه رود و بر فرشهاي ايشان پا گذارد و او را نشناسند تا آن وقت که خدا اذن دهد خود را بشناساند چنانکه يوسف را اذن داد - و مصدق اين مطلب اخباري است که دلالت ميکند بر اين که احدي از شيعيان آن حضرت نباشد مگر آنکه او را ديده اند و لکن نشناخته اند يا آنکه ببينند و نشناسند - و مويد اين آنست که سيد متقي حاج ميرزا محمد رازي مجاور نجف که ذکر او در عداد اشخاصي که آن حضرت را ديده اند بيايد ان شاءالله مذکور نمود که آن حضرت را در خواب ديد باو فرمود من بديدن تو آمدم آن وقت که از مشهد رضا ع مراجعت کرده بودي در آن بالا خانه لکن نشناختي - بعلاوه آنکه ظاهر اين روايات معارضه نميکند با اخبار صريحه از جماعت بسيار از ثقات اصحاب و غيرهم چنانکه بعد از اين مذکور شود ان شاء الله که فايز بخدمت آن حضرت گشته اند خواه آنکه او را در وقت ملاقات شناخته باشند يا آنکه بعد از مفارقت از قراين دانسته اند که او بوده و اين جماعت از حد تواتر افزونند پس لاعلاج بايد که دست از ظواهر اين اخبار (اگر آنها را ظاهر در عموم بدانيم) بر داريم چه جاي آنکه ظاهر نباشد - چنانکه از تلامذه سيد بحرالعلوم که

ذکر او در تعداد اشخاصي که آن حضرت را ديده اند مذکور خواهد گرديد ان شاء الله نقل کرده که در پهلوي سيد نشسته بودم و سيد غلياني نعل جيري در دست داشت و ميکشيد شخصي از حضار از او پرسيد که آيا رويت حضرت حجت ع در اين اعصار ممکن است سيد سر برداشت و فرمود ظاهر بعض اخبار آنست که مدعي مشاهده کاذبست بعد از آن سر بزير انداخت و آهسته فرمود کيف و قد ضمني الي صدره يعني چگونه او را نتوان ديد و حال آنکه مرا بسينه خود چسبانيد - و بالجمله با تواتر اخبار ثقات مقرون بمعجزات و کرامات و خوارق عادات شبهه در امکان رويت بلکه در وقوع آن بيموقع ميباشد.