بازگشت

در بيان حرمت تصريح بنام آن بزرگوار


بدانکه اصحاب ما رضوان الله عليهم در اين باب اختلاف کرده اند از شيخ مفيد و شيخ طبرسي طيب الله رمسهما و جماعتي از متاخرين قول بمنع و حرمت نقل شده - و از علي بن عيسي صاحب کشف الغمه و خواجه نصيرالدين طوسي و شيخ بهائي نور الله ضريحهم نقل جواز شده و منشا اين اختلاف، اختلاف اخبار است در دلالت بر منع و رخصت - و از جمله اخبار منع روايت محمد بن همام است که گفت شنيدم که محمد بن عثمان عمروي ميگفت که بيرون آمد توقيع بخط آن حضرت که آن را مي شناختم که هر کس ذکر کند مرا بنام من بر او باد لعنت خدا و روايت صدوق باسناد صحيح خود از صادق عليه السلام که فرمود صاحب الامر کسي است که نام نمي‌برد او را مگر کافر - و روايت ريان بن صلت که گفت سوال کرده شد رضا عليه السلام از قائم عليه السلام فرمود که او کسي است که جسم او ديده نمي شود و نام او برده نمي شود - و روايت باقر عليه السلام که عمر پرسيد از اميرالمومنين عليه السلام از مهدي فرمود اما اسم او پس خليل و حبيب من رسول خدا ص عهد گرفته از من که خبر از نام او ندهم تا آن زمان که خدا او را مبعوث کند و آن از جمله اموريست از علم خدا که سپرده است آنرا برسول خود- و روايت ابي هاشم جعفري که گفت شنيدم از حضرت ابيالحسن عسکري عليه السلام که فرمود خلف بعد از من فرزندم حسن باشد و چگونه باشد حال شما در خلف بعد از خلف؟ عرض کردم فداي تو شوم از چه جهه فرمود از آن جهت که شما شخص او را نمي بينيد و ذکر نام او هم از براي شما حلال نباشد، عرض کردم پس چگونه او را ذکر کنيم؟ فرمود بگوئيد الحجه من آل محمد صلوات الله عليه - و روايت ابن ابي يعفور از صادق عليه السلام که فرمود پنجم از اولاد هفتم شخص او از ايشان غايب شود و از براي ايشان نام او حلال نباشد - و روايت عبدالله عالجي که گفت سوال کرد مرا بعض اصحاب من بعد از وفات ابو محمد عليه السلام که سوال کند از نام و مکان پس توقيع در جواب بيرون آمد که اگر دلالت کني ايشان را بر اسم آنرا شايع کنند و اگر بشناساني ايشان را مکان را، دلالت کنند مردم را بر آن - و از جمله روايات اخباريست که دلالت ميکند بر اينکه ائمه عليه السلام تعبير از اسم شريف بحروف مقطعه يعني م ح م د مينمودند و بکنايات مثل آنکه اسم او اسم رسول الله (ص) است تعبير ميفرمودند و از جمله اخباري که دلالت بر جواز ميکند - روايت علان رازي است که گفت خبر داد بمن بعض اصحاب که چون جاريه ابومحمد عليه السلام حامله

شد آن حضرت فرمود زود باشد که حامله



[ صفحه 95]



شوي بفرزندي که نام او محمد است و اوست قائم بعد از من - و روايت علي بن احمد رازي که گفت بيرون رفت بعض برادران من از اهل ري بعد از وفات ابي محمد (ع) بطلب معرفت امام اتفاقا روزي در مسجد کوفه مغموم و متفکر نشسته بود در خصوص آن امري که از براي آن بيرون رفته بود و با سنگ ريزه هاي مسجد دست خود را مشغول کرده جستجو مينمود ناگاه سنگ ريزه بدست او آمده که در آن نوشته بود محمد آن مرد گويد چون تامل نمودم ديدم که آن کتابت ثابت و مخلوق بود نه منقوش و مصنوع و روايت عطار که گفت خبر داد بمن خيزراني از کنيز من که او را بابي محمد ع هديه داده بودم که او حاضر شده بود ولادت قائم عليه السلام را و خبر داده بود ابومحمد ع مادر آن حضرت را بان چهزهائي که وارد ميشود بر عيال او پس آن مخدره سوال کرد آن حضرت را که دعا کند که او قبل از آن حضرت وفات کند پس وفات کرد در حياه ابي محمد (ع) و بر قبر او لوحي گذاشتند که در آن مکتوب بود هذا قبر ام‌محمد و روايت ابي غانم خادم که گفت متولد شد از براي ابي محمد (ع) فرزندي پس او را محمد نام نهاد و در روز سوم او را باصحاب خود نمود و فرمود که اينست صاحب شما بعد از من و خليفه من بر شما - و از جمله آنچه بر

آن دلالت ميکند اينست که کنيه عسکري ع ابومحمد است و نيست از براي آن بزرگوار فرزندي که نام محمد باشد سواي صاحب دار - پس اصحاب قول اول تمسک بظاهر روايات سابقه کرده‌اند و اين اخبار را رد کرده اند بعدم صحت يا صراحت و اصحاب قول دوم تمسک باين اخبار کرده اند و آن اخبار را حمل کرده اند بر صورت خوف و تقيه - و اظهر قول اول است زيرا که روايات داله بر حرمت بيشتر است و بعلاوه اخبار مذکور، اخبار ديگر هم هست که ذکر نکرديم و اسانيد آنها بهتر است و دلالت آنها بر منع اصرح يا اظهر است بلکه انصاف اينست که اين اخبار را دلالتي بر جواز نيست-