بازگشت

و اما جواب از شبهه چهارم


که با تسليم غيبت آن حضرت که بسبب خوف از اعدا باشد اين سبب در حق اولياي او جاري نباشد و استتار از ايشان عبث و لغو و بلکه مناقض غرض از وجود و نصب امام عليه السلام خواهد بود پس جواب از آن اموريست: اول آنکه غيبت آن حضرت از دوستان بسبب خوف از شيوع خبر او بجهه مذاکره ايشان و اخبار بيک ديگر و امر او ده و اخبار از مجلس ملاقات و نحو آنست زيرا که اين امور غالبا منجر باطلاع اعادي بر مکان آن جناب خواهد گرديد چنانکه در زمان غيبت صغري چنين شد لهذا اين غيبت نامه واقع گرديد دوم آنکه غيبت از اعداء بجهه خوف از آنها و غيبت از اوليا بجهه خوف بر خود ايشان بود زيرا اگر ظاهر ميگرديد از براي دوستان و دشمنان بر اطلاع و مشاهده ايشان مطلع ميگرديدند از ايشان مطالبه آن حضرت و اخبار از مکان او را مينمودند و اين باعث اذيت و اهانت ايشان ميگرديد چنانکه در عادت مشاهد و محسوس است



[ صفحه 87]



سوم آنکه غيبت از دوستان از براي زيادتي محنت و شدتست بر ايشان تا آنکه سبب زيادتي اجر و ثواب ايشان بوده باشد چنانکه تعبير ايمان بغيب در اول سوره بقره که ميفرمايد هدي للمتقين الذين يومنون بالغيب در اخبار مستفيضه بايمان بامام غايب از انظار شده که خدا ايشان را مدح کرده بر آن - و نيز وارد شده که يکي از صحابه عرض کرد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم که آيا اصحاب تو افضل مردمانند؟ فرمود نه بلکه افضل مردمان قومي هستند که ايمان مياورند بسياهي بر سفيدي زيرا که حجت غايب ميگردد از ايشان و فرمود که آن وقت که حجت غايب گردد پس کسي که دين خود را نگاه دارد مانند کسي باشد که آتش چوب غضا را که سخت‌ترين آتش‌هاست به چنگ خود نگه دارد و سبب اين آنست که ايمان در حالت شدت و امتحان اجر و ثواب آن زيادتر باشد چهارم آنست که علم‌الهدي سيدمرتضي بر آن اعتماد کرده زيرا که فرموده اولا ميگوئيم که قطع نداريم بر اينکه او ظاهر نمي شود بر جميع اولياي خود بجهه آنکه اين امريست که بر ما مستور است و هر کس عارف نيست مگر بر حال خود پس بعد از آنکه تجويز کرديم ظهور او را بر ايشان چگونه تجويز نموديم غيبت او را از ايشان پس مي گوئيم در علت غيبت او از بعض

ديگر از ايشان اينکه امام در نزد ظهور خود تميز ميدهد شخص خود را و ميشناسد ذات خود را بان معجزه که بدست او ظاهر ميشود زيرا که اخباريکه دلالت بر امامت او ميکند تميز نمي دهد شخص او را از غير او چنانکه تميز يافت اشخاص پدران او و دلالت معجزه دانسته ميشود بنوعي از استدلال و شبهه را در آن راه ميباشد پس ممتنع نيست اينکه کسانيکه از اولياي آن حضرت هستند و او بر ايشان ظاهر نشده از کساني باشد که اگر بر ايشان ظاهر شود و معجزه بياورد هر آينه تقصير کنند در نظر در آن معجزه مانند اعداء آن حضرت باشد در خوف آن حضرت از ظاهر کردن خود بر او پنجم آنست که اوليا دو طايفه اند- اول کسانيکه اعتقادشان بامامت آن بزرگوار بحدي ثابت و راسخ باشد که لا تحرکه العواصف و طول غيبت و ورود شدت باعث تزلزل و ترديد آن نگردد طايفه دوم آنکه بسبب طول غيبت متزلزل شوند بلکه از اعتقاد بامامت او برگردند و مرتد گردند پس سبب غيبت از اوليا آن باشد که اين دو طايفه از يک ديگر جدا شوند و محب واقعي و صوري از يک ديگر تميز داده شود و وجه استحقاق فرقه اول مر ثواب را و فرقه دوم عقاب را دانسته شود چنانکه نوح عليه السلام را بعد از دعوت جماعتي اجابت و اطاعت کردند تا آنکه بجهه تميز محق از مبطل نوح را خدا وعده کرد باينکه چون اين تخمها را غرس کني و درخت شود فرج نزديک گردد تا آنکه و همچنين تا هفت مرتبه و قوم گمان آن کردند که بلا فاصله فرج ميرسد و نرسيد لهذا در هر



[ صفحه 88]



مرتبه طايفه از ايشان مرتد گرديدند و باقي نماند مگر محبين و تعليل اصل غيبت باين حکمت از حضرت صادق عليه السلام در اخبار نص بر غيبت گذشت و دلالت ميکند بر اين جميع آيات و اخبار داله بر وجوب اختبار و افتتان و امتحان مثل آيه شريفه احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون يعني آيا مردم گمان کردند اينکه وا گذاريم ايشان را بانکه گويند ايمان آورديم و ايشان را امتحان ننمائيم و قول اميرالمومنين(ع)در بعض خطبات خود که فرمود و لتبلبلن بليه و لتغريلن غربله و لتساطن سوط القدر حتي يعود اعلاکم اسفلکم و اسفلکم اعلاکم يعني هر آينه بايد مبتلا شويد مبتلا شدني و غربال شويد غربال شدني و تازيانه زده شويد چنانکه ديک را تازيانه ميزنند تا آنکه بالاي شما پائين شود و زير شما بالا گردد يعني بايد امتحان شويد تا اينکه نيک و بد شما از يک ديگر جدا شود و اين عبارت در بعض اخبار ازحضرت صادق (ع) روايت شده و سبب اين امتحان شديد در اين عصر آنست که روي زمين از کثافت باطل در زمان ظهور آن بزرگوار بالمره پاک گردد چنانکه در زمان نوح ع گرديد پس اين وجه اکمل از جوابهاي سابق باشد اگر چه دور نيست که جميع امور مذکور را در دفع اين شبهه مدخليت باشد چنانکه در شبهه سابقه گفتيم