بازگشت

و طايفه اثنا عشريه گويند


باعث غيبت آن حضرت قلت اعوان و انصار و ظلم و تعدي عم خود جعفر کذابست و معتمد عباسي خليفه جور آن زمان و ساير دشمنان و هجوم عامه از براي گرفتن و کشتن او بود لهذا از ايشان فرار کرد و از خوف ايشان غيبت اختيار فرمود - و اکثر سنيان که انکار غيبت و ولادت آن حضرت کرده‌اند بشبهه اينست که اگر غايب بود در اين مدت مديد ديده ميگرديد و آنکه طول عمر در اين مدت مديد دور و بعيد است و جواب آن اينست که شما قائليد که بسيار ازين کان و بدان در دنيا و غيردنيا زنده‌اند و عمر طويل از چهار هزار سال و پنج هزار سال کرده اند مانند حضرت ادريس در آسمان چهارم است و حضرت خضر عليه السلام زنده است و در بيابانها از براي اعانت مسافران وهدايت راه گم کردگان ميباشد و مانند الياس در درياها ميباشد و مانند رجال الغيب که چهل نفرند و در دور جهان مي گردند و هر يک ميميرد ديگري بجاي او مينشيند و از بدان مانند دجال که صايد بن عبيد است و زنده است در جزيره درياي طبرستان که شصت فرسخ در شصت فرسخ طول و عرض آن جزيره است محبوس است بامر خداي تعالي و هر روز در آن جزيره بقدرت خداوند علف ميرويد و خر دجال ميخورد و چون شب شود گويد سيرنشدم فردا چگونه خواهد بود و

باز روز ديگر آن جزيره را بقدرت خداوند مانند سابق پر از علف بيند و بخورد و حال او چنين خواهد بود تا آن زمانکه خدا خواهد - و بروايت مروي از اميرالمومنين عليه السلام بر آن خر سرخ که ما بين گوشهاي او هفتاد ذراع است سوار شود و قامت آن ملعون بيست گز است و آبله رو و ارزق چشم و دو شاخه ريش و دهن بدبو و ناخن برگشته باشد و لشگرش هزار هزار و سيصد هزار کس باشد و چشم راست او کور و چشم چپ او در پيشاني و از يهوديه که قريه‌ايست از اصفهان خروج کند در ساليکه قحط شديد باشد و هر گام خرش يک ميل مسافت باشد و متابعان او طيلسان سبز که کسوت يهود است پوشند و آن حضرت او را در شام در روز جمعه ميکشد - و از جمله بدان ضحاک



[ صفحه 56]



علواني مار دوش است که ميگويند در چاه دماوند در بند است و گوگرد احمر از دهان آن مار است که در قعر آن چاه است و کسي نميتواند از حرارت دهان آن مار در آن چاه درآيد و گوگرد احمر در آورد و خداوند ضحاک را در دار دنيا باين بلا معذب فرموده - و ديگر هاروت و ماروت است گويند در چاه بابل بهيکل بشر معلق آويخته‌اند - و ديگر مسحا است که سامري باشد و گويند خداوند وحي بموسي عليه السلام فرستاد او را مکش و هنوز در بيابانها ميگردد - و ديگر شمر ملعونست بعضي گويند که آن مردود مسخ بصورت سگي شده و در بيابانها تشنه مي گردد و بعضي گويند اين سگ را در اکثر اوقات در زير ساوه و رود خانه بط ديده‌اند و ديگر سيمرغ است که آن را عنقاي مغرب گويند و بدعاي حنظله بن صفوان او را غايب دانند - و ديگر شتري است که باعتقاد ايشان جنازه اميرالمومنين عليه السلام بر آن بار شده و هنوز در بيابان نجف ميگردد - و ديگر بچه ناقه صالح است مي گويند هنوز در کوههاي شام ميباشد و ناله ميکند و قافله حاج که بان کوهها ميرسند و از آن راه ميروند سازها ميزنند و نعره و آواز برميدارند که شتران ايشان صداي بچه آن ناقه را نشنوند که اگر بشنوند همه آنها بميرند