معجزه 06
معجزهايست که در فرهنگ روز پنج شنبه يازدهم رمضان هزار و دويست و نود و هشت هجري دولت عليه ايران ثبت و ضبط شده و صورت آن اينست که جناب ميرزا محمد علي صاحب ناظر سابق پستخانهاي ضلع کراچي که چند سال در بصره بودند و اکنون در کاظمين توطن دارند شرح اين معجزه شريفه را بدان تفصيل نگاشته بودند که چند نفر از اهل بحرين با عيال خود بزيارت روضه مطهره حضرت امام رضا عليه السلام بمشهد مقدس رفته بودند و هشت ماه در آنجا بودند و آنچه خرجي و زاد داشتند بالمره تمام شده بود و در آنجا از هر کس که براي خروج راه و و مراجعت بکاظمين التماس قرض و خرج راه کردند کسي اجابت نکرد تا آنکه از عدم خرجي و بي قوتي و نبودن ما يحتاج بکلي مستاصل شدند و هر روز در روضه منوره حضرت امام عليه السلام رفته استغاثه ميکردند روز چهاردهم شهر رجب بوقت ظهر شخصي نزد ايشان آمده اظهار نمود که من
[ صفحه 543]
چند راس قاطر دارم و چون شنيدم که شما عزم رفتن بکربلا داريد آمده ام که اگر در اراده خود مصمم هستيد و مهيا باشيد که من بوقت عصر قاطرهاي خود را از براي شما بياورم ايشان گفتند که ما خرج راه نداريم آن شخص گفت آن هم درست ميشود گفتند مايحتاج ما را تو اينجا بده و در کاظمين بگير گفت هر قدر حاجت داريد من ميدهم ايشان مسرور شدند و آن شخص برفت و وقت عصر قاطرهاي خود را آورد و ايشان را سوار کرده روانه گرديدند با عيال و اطفال و آلات و اثقال تا آنکه در وقت شام بر سر آبي رسيده صاحب قاطرها گفت شما پياده شويد و در کنار اين آب وضوء گرفته نماز کنيد و غذا بخوريد تا آنکه من هم قدري قاطرها را در اين صحرا بچرانم ايشان هم قبول کرده پياده شده مشغول نماز و غذا گرديدند بعد از آن هر قدر منتظر شدند اثري از قاطرها و شخص مکاري نديدند پس مضطرب گشته در مقام تجسس و تفحص برآمدند و هر سوي رو آورده صدا برآورده جوابي نشنيدند مشوش و برآشفته شدند و واله و سرگردان باطراف و جوانب دويدند و کسي را نديدند لابد و لاعلاج گريان و نالان و هراسان بسوي عيال خود برگرديدند و شب را تا صبح در انديشه و فکر و تدبير بودند چون صبح برآمد و از مراجعت آن شخص مايوس شدند علاج کار را در آن دانستند که اسباب را بر پشت خود بسته با عيال پياده بسوي مشهد برگردند که اقلا بيابان مرگ نشوند لهذا با اجمال و اثقال خود بشهر مشهد روانه شدند چون قدري راه رفتند نخلستاني نمودار شد از ديدن نخل در آن مکان تعجب کردند زيرا که نخل در بلاد عجم معهود نبود متحير ماندند ناگاه مردي عرب را ديدند که در آن صحرا بطلب هيزم ميرود از او در خصوص نخلستان پرسيدند که اين نخلستان از کجا و اين قريه چه نام دارد گفت هذا مشهد الکاظم اين مکان مشهد کاظمين است از اين سخن تعجب نمودند و آن را مزاح گمان کردند چون قدري رفتند قبه و منارها مشاهده نمودند و آثار بلد را ديده جازم بصدق آن کلام گرديده دانستند که اين معجزه بوده که از امروز ايشان و امام غريبان حضرت رضا عليه و علي آبائه الطاهرين و اولاده المعصومين آلاف تحيه و ثناء ظاهر گرديده که از طوس تا بغداد را در مدت سه ساعت پيموده اند مسرور گرديده شکر گذاري نمودند.