بازگشت

معجزه 04


آنست که فاضل معاصر نوري زيد توفيقه در کتاب منامات از آخوند ملا زين العابدين سلماسي طيب الله رمسه نقل کرده که او گفت در اوقاتي که سور سامره را بنا مينمودند



[ صفحه 539]



نماز پنجگانه را در حرم عسکريين عليهما السلام ميگذاردم و اوقات ديگر را صرف سرکاري عمال و بنائيه مينمودم اتفاقا روزي نماز ظهرين را در حرم مطهر ادا کرده در بالاي سر از براي اوراد و تعقبيات نشسته بودم ناگاه جمعي از زوار ترک از بلاد شيروانات وارد حرم شدند و يک نفر ايشان بعد از ورود ضريح مطهر را گرفته بشدت حرکت ميداد و بزبان ترکي هميان پول خرج خود را که در ميان کربلا و مسيب از او رفته بود از صاحب حرم مطالبه ميکرد و ميخواست و ضريح مطهر را بطوري حرکت ميداد که خوف آن بود که حلقه هاي شباک آن متفرق گردد و ستونهاي آن از يک ديگر جدا شود و پاره کلمات جسورانه مانند کسي که با مثل خود مکالمه ميکند ميگفت تا آنکه بزبان ترکي عبارتي گفت که ترجمه آن اينست پنبه از گوش خود بردار که من تا هميان خود را نگيرم دست بر نميدارم چون اين سخن از او شنيدم او را بنزد خود خوانده با زبان ترکي بطريق ملايمت موعظه و نصيحت کردم و باو گفتم که اين نوع گفتار و کردار و رفتار شايسته حال ائمه اطهار عليه السلام نيست انسان بايد با ادب حرکت نمايد چون اين سخن از من بشنيد غضبناک گرديد و بمن گفت آخوند سنه نه يعني بتو چه ديدم اگر زيادتر بگويم مرا ميزند لاعلاج سکوت کردم و باز بسمت ضريح برگرديد و بر آن چسبيد و آغاز مکالمه و مطالبه نمود و بعد از چند دوره طواف ضريح مطهر کرد روبروي ضريح و پشت بدر حرم مطهر بنشست و زمزمه و گريه مانند ارباب توقع آغاز نمود و گردن خود را کج کرد و سر خود را بزير انداخت مانند کسي که از بزرگي طلب کرده و در محضر او نشسته انتظار احسان او را دارد و من با آن حالتي که داشتم خيره خيره باو نظر ميکردم و با خود خيال مينمودم که با اين قسمهاي اکيده که خورد تا آنکه هميان مرا ندهي از اينجا بيرون نمي روم آيا کار او چگونه خواهد شد و امر او بکجا خواهد انجاميد که ناگاه ديدم ارکان ضريح مطهر متحرک گرديد که اندامم بلرزيد ناگاه از ميان ضريح آوازي برآمد و چيزي بلند گرديد و در دامن آن شخص ترک افتاد بطوري که گويا کسي از ميان ضريح آن را بدامن او انداخت چون نظر کردم ديدم که همياني بود که آن شخص آن را ميطلبيد زيرا که بعد از آنکه در دامن او بيفتاد آن را برداشت و بزبان ترکي گفت خانه تان آبادان باد رسيد بعد از آن متوجه بسمت من گرديد و بخنديد و گفت آخوند ديدي که هنوز امام خود را درست و خوب نشناخته چنين ميدهند اين بگفت و متوجه عمل و زيارت گرديد.