بازگشت

معجزه 02


آنست که فاضل دربندي روايت کرده در کتاب اسرار از سيد اجل فاضل تقي و کامل صالح نقي سيد محمد علي مولوي هندي دکني که از اجله احباب و اوثق اصحاب او بوده و در اول عمر در بلده دکن ساکن بوده و بعد از آن بقريه حيدر آباد هند نقل کرده که اهل قريه دکن مذکور که از توابع حيدرآباد هند است در شب هفتم شهر محرم گودالي بزرگ و مدور حفر مي نمايند که تک آن گودال تقريبا يک صد ذراع مي شود پس درختي بزرگ از اشجار تمر هندي که آتش آن بغايت سوزنده است از ريشه ميکنند و آن را پاره پاره مينمايند و در همان گودال مياندازند



[ صفحه 535]



و آن را در همان شب آتش مي زنند و از شب هفتم تا شب دهم آن را ميسوزانند تا آنکه آن گودال مانند درياي آتش شعله‌ور و موج آور ميشود پس چون شب عاشورا نزديک بنصف شود اهل آن قريه از منزلهاي خود بيرون آيند و شيوخ و کهول و جوانان و اطفال مميز ايشان از آب چاهي که نزديک بجائي واقع گشته که آن را بيت العاشورا گويند غسل ميکنند و هر يک لنگي براي ستر عورت بر کمر مي بندند پس عور و يا برهنه صيحه زنان و نوحه خوانان و شاه حسين شاه حسين گويان بسوي آن گودال روانه مي شوند و علمها را در جلو ايشان ميکشند تا آنکه بنزدآن حفيره ميرسند در وقتي که در اطراف گودال جماعتي ايستاده اند و با بادپيچان که در دست دارند آن آتش را باد ميزنند که خاکستر و غبار از روي آن برود و اخگر آن شعله ور گردد و حرارت آن آتش بطوري باشد که بيست زراع پرنده را در هواي مقابل بسوزاند و آتش آن چوب هم در اصل طبيعت بطوريست که اگر ذره از آن بر بدن انسان افتد تا استخوان بسوزاند پس چون آن جماعت شاه حسين گويان بر آن آتش وارد شوند اول بزرگ ايشان با نيزه بلندي که در دست خود دارد داخل گودال گردد و سايرين شاه حسين شاه حسين گويان متابعت هندي نمايند و همگي بر روي آتش مانند روي

زمين روانه شوند بدون آنکه پاهاي ايشان در آتش فرو رود يا آنکه بر بدن يا پاي آنها از آتش آفتي رسد و اين عادت در ميان ايشان هر سال جاري و برقرار است و من بچشم خود آن را مکرر ديده و مشاهده نموده ام. فاضل مذکور ميگويد که آن سيد جليل ذکر نمود که در همين سفر که از بلد خود بزيارت مشاهد مشرفه ميامدم نظير اين واقعه را در قريه از قراي بمبئي که از بلاد ملک دکن از ولايت هند ميباشد ديدم زيرا که در اثناي مسافرت مقارن شب عاشورا عبورم بر آن قريه افتاد و در آنجا منزلي اختيار کرده چون نزول نموده در آنجا آرميدم و بملاحظه وقايع عاشورا محزون و مغموم نشسته ناگاه ضجه و گريه اهل آن قريه را و حسين حسين ايشان را شنيدم پس بزودي بيرون دويدم و ديدم که اراده آن کرده اند که آن علم بزرگي را که بر بالاي برج قلعه نصب کرده اند بزير آورند پس آنرا به زير آورده نوحه کنان و سينه زنان برداشته روانه شدند و بسوي گودالي که آن را پر از آتش کرده بودند و در اطراف آن جماعتي بودند که بر سينه مي زنند چون آن دو فرقه با يک ديگر ملاقات کردند مردي را ديدم که چيزي مانند کفگيري بزرگ در دست داشت و با آن آتش از آن گودال بيرون مياورد و در اطراف آن پهن مينمود و آن

جماعات حلقه حلقه پا برهنه بر بالاي آن آتشها راه ميرفتند و بر سر و سينه ميزدند و اثري نميديدند حتي آنکه جماعتي از همراهان ما هم با ايشان موافقت کرده و پابرهنه بر آن آتشها مرور و عبور نمودند و چون از ايشان در خصوص پرسيديم گفتند که ما اثر و آسيبي از حرارت آتش نديديم و چنان نمود که گويا بر روي زمين رطوبت



[ صفحه 536]



دار خنک راه ميرفتيم و نيز فاضل مذکور روايت ميکند از بعض کساني که وثوق بخبر آنها دارد از مسافرين ببلد ماچين و ساکنين در آن در اعوام و سنين که اکثر ماچين بت پرستند و قريب بچهارصد در خانه اهل سنت ميباشد و طايفه شيعه در آن نيست مگر سي يا آنکه چهل در خانه و عادت اين طايفه قليله در تعزيه داري عزيز زهراء آنست که چوب و هيزم بسيار در ميداني وسيع که دارند جمع مينمايند از اول محرم تا روز هفتم بعد از آن آتش در آن مياندازند و از روز دهم مانند کوره آهنگري ميسوزد تا آنکه در روز عاشورا آن ميدان مانند درياي آتش موج ميزند پس در روز عاشورا جمع ميشوند در مسجدي که قريب بان ميدان واقع شده پا برهنه و عور مگر از ساترعورت پس حلقه ميشوند و مرثيه و نوحه ميخوانند و بر سر و سينه ميزنند تا مقدار يک ساعت پس در ايشان از حزن و اندوه حالتي عجيب ظاهر ميگردد پس با آن حالت بسوي آن آتش روانه ميشوند و داخل آن آتش ميگردند بعضي تا کمر در آتش فروروند و بعضي تا زانو و بر آن آتش راه ميروند از شب تا طلوع صبح و آن آتش بسبب عبور و مرور ايشان خاکستر و خاموش و متفرق مي گردد.