منامه 12
منامه ثقه با اقتدار حاج رضا قلي خان ابن مرحوم يوسف خان ملقب بسپهدار است و آن اينست که گفت در شبي از شبها خوابيده بودم در عالم خواب خود را در بياباني خالي از همه چيز که مانند آن نديده بودم ديدم و چون نظر کردم مرحوم حسين خان شاهسون معروف بشهاب الملک را که از اخيار رجال دولت ناصريه و ساعي در امول خيريه از احسان بفقراء و اکرام علماء و تعزيه داري خامس آل عبا بود مشاهده کردم که در موضعي از آن بيابان متفکر و نگران نشسته چون او را ديدم بسوي او رفته از چگونگي حال او پرسيدم دستها و پاهاي خود را بمن نمود که در آنها آثار جراحات و داغ کردن و شکنجه بود او را گفتم که تو در دنيا منشا خيرات و ميراث شدي و در اطعام فقراء و مساکين و اکرام علماي دين و ساير امور خيريه مانند ديگران مضايقه و مسامحه ننمودي و با اين وصف اين چه حالت است که در تو ديده مي شود چون اين سخن از من شنيده آه سرد از دل پردرد بر آورد و بدست خود اشاره بجائي کرد و گفت که اگر اينها که ميگوئي نبود جاي من در آنجا بود چون نظر سوي آن مکان کردم اوضاعي غريب و اطواري عجيب از دود و آتش و موضع هولناک و عذابها دردناک و غير آن مشاهده کردم که از غايت وحشت و شدت و
دهشت زبانم بسته شد و بي خود بفرياد و جزع و اضطراب افتاده صيحه ميزدم و فرياد ميکردم بحدي که عيال من از خوابگاه خود از اثر آن آواز و غلق و اضطراب بي خود بخود آمده مرا حرکت داده از خواب بيدار نمود و گفت تو را چه مي شود پريشاني حال مانع از مقال شد تا آنکه بعد از زماني بخود آمده و اقعه را ذکر کردم و بمذاکره ايشان آن واقعه در السنه و افواه اشتهار يافت تا آنکه روزي از ايام بديدن سپهسالار رفتم از من پرسيد که شنيده ام خوابي در خصوص شهاب الملک ديده گفتم آري لکن خواب را چه اعتبار باشد و نخواستم که ذکر آن کنم و او هم اصراري نکرد تا آنکه برخواسته بيرون آمدم اتفاقا شخص خوش فطرت جناب ميرزا حسن شوکت در مجلس بود که اين سوال و جواب واقع گرديد و با من از مجلس برخواست و عند الباب خواهش تفصيل جواب در خصوص آن خواب نمود او را اجابت کرده تفصيل را ذکر نمودم و پس از زماني معروف شد که او هم شهاب الملک را در خواب ديده و در زمان ملاقات تفصيل آن خواب را از او پرسيدم گفت آري من هم بعد از مفارقت از تو در خيال آن خواب بودم تا آنکه خوابيده شهاب الملک را در خواب ديدم و باو گفتم که فلان
[ صفحه 490]
ذکر کرد که تو را در خواب ديده و چنين و چنان گفته گفت شرح واقعه همانست که گفته است پس دست و پاي خود را با همان آثار و علامات که بتو نموده بود بمن هم نمود گفتم پس تدبير چه چيز ميباشد که تو آسوده شوي گفت اگر خانه فلان را و شخصي را نام برد که من بدون رضاي او آن را جزء خانه خود کرده ام اولاد من باو رد نمايند يا آنکه او را راضي کنند شايد باعث استخلاص من شود چون بيدار شدم واقعه را ذکر کردم. مولف گويد که مسموع شد از شخصي از ثقات که اين واقعه را چون اولاد شهاب الملک شنيدند تفحص از آن شخص صاحب خانه نمودند و در مقام تحقيق آن بر آمدند که اشخاصي که زمين خانه شهاب الملک متفرقه در اول امر از آنها خريداري شده چه نام داشته اند تا آنکه دانسته شود صاحب آن نام در ايشان بوده يا آنکه نبوده پس از فحص و بحث جمعي از پيران محله ذکر کردند که شخصي باين نام عطار در اين محله بود و خانه در فلان موضع داشت که الان محل حوض خانه شهاب - الملک است و مرحوم شهاب الملک آن را در کار داشت و در خريداري آن اصرار و آن شخص انکار داشت تا آنکه شهاب الملک نوشته انتقالي ابراز کرد و آن مرد را اخراج نمود از آن خانه با آه و ناله و اظهار آن که اين نوشته
مجعول و موضوع بوده. راوي گويد که چنين معروف شد که اولاد شهاب الملک وارث آن شخص را يافتند و راضي کردند و العهده علي الراوي. مولف گويد که مويد اين واقعه اينست که از بعض ثقات مسموع شد از بعض ديگر از طلاب که مرحوم شهاب الملک را در خواب ديد که در ميان آتش است لکن بدن او نميسوزد و آتش ببدن او ضرري نميرساند به او گفته بود که تو در صرف اموال خود در انفاق بفقراء و تعزيه داري جناب سيد الشهداء عليه التحيه و الثناء مضايقه نکردي با اين حال چه حالت است که داري جواب داد که آري حالت من همين بود که گوئي لکن ثواب صرف اموال عايد صاحبان اموال گرديد و چيزي که از براي من باقي ماند ثواب حرکات بدينه من بود که در خدمت واردين مجلس تعزيه و غير ايشان صرف کردم و آن ثواب اينست که بدن و اعضايم در آتش نميسوزد. مولف گويد که مسموع گرديد که بعض رجال دولت چون اين واقعه را شنيد از روي استهزاء گفته بود که ملاها اين خوابها از براي ما بسيار مي بينند اتفاقا خود خوابيده بود و همين واقعه را ديده بود پس فرستاده آن شخص را احضار کرده عذرخواه گرديد و انصاف اينست که اين روايت مصحح به متن و حاجت بتصحيح سند ندارد زيرا که با قواعد شرعيه موافق است چرا که عوض هر چيز بايد بمالک آن برگردد بقواعد عدل عوض اموال کساني که بغير وجه شرعي آنها را از ملاک آنها گرفته اند بايد بملاک برگردد و اعراض اعمال بدنيه بخود ايشان و اين منافات ندارد با آنکه ذمه
[ صفحه 491]
ظالم باز مشغول بان باشد و در قيامت نيز از او مواخذه شود و از اعمال حسنه او بردارند و بمالک دهند و يا آنکه سيئات مالک را بر او بار نمايند زيرا مي شود گفت که با وجود صرف مال مجهول المالک در مصارف خير قهرا ذمه غاصب بري مي شود هرگاه آنرا رد مظالم کند و يا آنکه گفت که در اين صورت مالک در قيامت مخير است بين قبول اين ثواب از خداوند وهاب و بين مطالبه حسنات ظالم نظير ترتب ايادي بر عين مغصوبه که از هر يک که خواهد مطالبه نمايد پس در اينجا هم اگر مالک خواهد بثواب خدا راضي شود و الا رجوع بغاصب کند در اخذ حسنات او و يا بار کردن سيئات خود بر او پس غاصب ثواب خدا را دريابد.