بازگشت

منامه 08


نيز از منامات مولف است و آن اينست که در سال هزار دويست و هفتاد و دوم هجري که اوائل ايام مجاورات نجف اشرف بود حقير را رمدي شديد عارض گرديد که مانند آن رمد نديده بودم و تقريبا تا شش روز طول کشيد و شايد در اين مدت خواب نکردم و روز زيارت مخصوصه حسينيه هم نزديک شد جمعي از طلاب بعيادت حقير آمده يکي از ايشان شمسيه حقير را از براي سفر زيارت خواست جواب گفتم که خود هم حاجت بان دارم گفت تو با اين حالت چگونه تواني آمد گفتم هنوز مايوس نشده ام ايشان برخواسته برفتند اتفاقا عيال هم در خانه نبودند و خانه خلوت بود تنهائي و طول رمد و تنگي وقت زيارت باعث رقت قلب شده بر خواستم و متوجه بسمت کربلا شده عرض کردم السلام عليک يا ابا عبدالله شنيده ام که در روز عاشوراء در وقت اشتغال بغزوه کربلا سلطان قيس هندي در هندوستان بچنگال شير مبتلا شد و استغاثه بجناب اقدست کرد و او را دريافتي من که اراده زيارتت دارم اين بگفتم و گريه گلوي مرا گرفت پس سر خود را بر پشتي گذاشته خوابم برد و در اثناي خواب ديدم آن بزرگوار بر بالاي تل بلندي تشريف دارد و حقير در وسط آن تل ايستاده ام پس آن حضرت باواز بلند فرمود بيا حقير به زبان حال نه مقال گويا عرض کردم با اين چشم رمد آلود چگونه بيايم ناگاه آن بزرگوار بزودي از بالاي آن تل بنزد من آمده انگشت مبارک را بر پشت چشم من نهاده مانند آنکه خفته را دست گذاشته که بيدار شود از خواب بيدار شدم چشم گشوده آيتي در آن نديده عرصه اطاق و فضاي خانه را روشن ديدم شکر خداوند بجا آورده بر خواستم و بزودي وضوء کرده روانه بسوي حرم شدم چون داخل حرم شدم آن طلاب را که بعيادت آمده بودند و شمسيه از براي سفر زيارت مي خواستند در حرم ديدم که بوداع حرم آمده بودند چون مرا ديدند تعجب کردند و گفتند تو يک ساعت قبل با آن حالت بودي چگونه شد که چنين شدي گفتم شنيديد گفتم که مايوس نيستم الحمد لله خداوند عافيت داد پس از حرم بيرون آمديم ايشان در همان روز از راه آب رفتند و حقير فرداي آن روز از راه خشک رفتم و يک روز زودتر از اين وارد کربلا شدم و الحمد لله.



[ صفحه 489]