بازگشت

منامه 07


نيز از منامات مولف است و آن اينست که حقير بعد از آنکه اراده آن کردم در مقام تصنيف و تاليف برآيم و افادات تحقيقاتي که از مشايخ خود التقاط کرده و استفاده نموده باضافه افکار بعده که بخاطر رسيده از براي تذکر خود و انتفاع برادران بقيد تحرير در آوردم چنانکه بزرگان گفته اند العلم صيد و الکتابه قيد چنان ديدم که بايد در اول امر تحفه‌اي لايق هديه‌اي موالي خود که بزرگان دينند نمايم تا آنکه بتوجه و نظر و شفاعت ايشان موفق باين امر شوم لهذا کتاب مشکوه النيرين را که در مناقب و مصائب معصومين عليه السلام و تقريبا بيست هزار بيت کتابت ميشود تاليف کردم و پس از فراغ از آن در شب خوابيده در خواب ديدم که امير مومنان و مولاي متقيان عليه السلام در صحرائي وسيع الفضاء نشسته و افاده مينمايند و جمع کثيري هم از براي استماع در خدمت آن جناب حاضرند لکن آن حضرت در آن عرصه متکائي ندارد که بر آن تکيه زند حقير با خود گفتم خوبست بروم و متکاي آن حضرت واقع شوم پس بر خواسته در پشت سر آن حضرت نشسته عرض کردم فدايت شوم تکيه کنيد فرمود کيستي فلاني و نام ديگري را بردند عرض کردم بلکه فلان و نام خود را ذکر کردم تکيه فرمودند پس دستهاي خود را از

زير پيراهن عربي بر روي شکم مبارک آن بزرگوار مانند کسي که کسي را در بغل گيرد نهادم و مستمع افادات آن حضرت شدم با آنکه پاره حاجات داشتم استماع افادات را بر عرض آنها مقدم داشتم تا آنکه فارغ شدند و بدون مهلت برخواسته روانه گرديدند حقير هم از براي عرض حاجات خود بسرعت روانه شدم وقتي که بان بزرگوار رسيدم آن حضرت بباب منزل مقصود خود رسيده اراده دخول داشتند چون مجالي نبود اقتصار بر عرض اهم حاجات کرده عرض کردم آخر کار من يعني امر آخرت چگونه خواهد بود جوابي نفرمود بزودي داخل شدند و قوتي که گويا چيزي از عطريات در آن بود در طاقچه آن اطاق بود انگشت مبارک را در آن داخل کرده بزودي برگرديدند و بر شارب حقير کشيدند و از خواب بيدار شدم و از تکيه آن بزرگوار واقع شدن و دست بر شکم مبارک آن نزاع بطين گذاشتن و مورد مرحمت او گشتن دانستم که آن هديه قبول شده و آن حاجت باجابت رسيده توفيق تاليف و تصنيف خواهد رسيد تا آنکه پس از زماني استاد اعظم شيخ مرتضي طاب ثراه را در خواب ديدم که بر لب نهري جاري ايستاده و ظرفي بدست حقير داد و فرمود که از اين نهر آب بياور چون بر لب نهر شدم و آن ظرف را پر کردم کرمهاي خورد در آن ديدم از طرف ديگر پر

کردم همان ديدم از وسط آن که آب تند بود پر کردم چنان ديدم پس ملتفت شدم چکنم شيخ ملتفت گرديد و فرمود تدبيري بکن و بياور دانستم که مقصود صاف کردن آنست پس از خواب بيدار شدم و چنان دانستم که آب علم است و آن



[ صفحه 488]



خواب امر و اشاره بتحرير و تنقيح مسائل علميه است از فضولات و کدورات پس توفيق يافته کتاب جوامع را در اصول نوشته پنجاه هزار بيت و در فقه کتاب لوامع را نوشتم صد هزار بيت و باز در اصول کتاب قوامع را نوشتم پنجاه و پنج هزار بيت و ديگر در فقه کتاب خزاين را شروع کردم که طهارت آن بيرون آمده هشتاد هزار بيت و بعد از آن مبتلاي بخروج از نجف شده و الي الان تقريبا شش سال ميشود که اسباب متفرق شده که ديگر بسبب بي کتابي و بي اسبابي چيزي نتوانستم از آن بنويسم و بملاحظه آنکه بالمره از کار نمانم تاليف اين کتاب را اختيار کردم و الحمد لله علي کل حال.