بازگشت

واقعه 14


مکاشفه آن شخص صالح نجفي است و تفصيل آن اينست که فاضل معاصر نوري نقل ميکند در کتاب منامات از سيد جليل سيد مرتضي خراساني الاصل مجاور نجف اشرف که ذکر آن در بعض کلمات سابقه گذشت که او گفت که در طاعون اول نجف اشرف که اکثر اهل آن بلد مردند من در خدمت و ملازمت سيد مرحوم آقا سيد باقر قزويني که از مفردين آن عصر و صاحب مقامات و منبع کرامات بود و در علم و عمل سرآمد ديگران و جلالت و بزرگي او بحدي بوده که الان هم اهل نجف خصومات کليه خود را بحضور مقبره او و قسم خوردن بنام او فصل مينمايند و قبر شريف او در نجف اشرف معروف و مشهور و قبه ساميه او کالنورعلي الطور مشاهد و مزور است بودم و حتي المقدور از آن جناب مفارقت نمينمودم و آن جناب بجهت مرضي طبيب وعطار و طباخ و خباز و غسال و بزاز و حمال و حفار مقرر کرده بود که هر گاه کسي مبتلا شود در امر معالجه و حمل ونقل و غسل و کفن و دفن او معطل نمانند و نماز اموات را خود متکفل بود و در وقت سحر داخل حرم شريف شده نماز صبح را با جماعت در حرم اقامه مينمود و بعد از خروج



[ صفحه 469]



در ايوان مطهر قيام مينمود و بر جنازه نماز ميکرد تا وقت ظهر پس از آن امر نماز جنازه با نايب او بود تا آنکه نماز ظهرين در حرم شريف با جماعت اقامه کند و مراجعت نمايد باز خود مباشرت مي نمود تا آنکه وقت نماز عشائين داخل ميگرديد و با اين حال آني فارغ نبود و روز بروز ناخوشي در تزايد و تشدد بود. سيد راوي ميگويد که از جناب سيد پرسيدم که اين طاعون روز بروز افزونست زمان انقطاع آن چه وقت خواهد بود فرمود آنگاه که من بميرم چون من مردم ديگر اثري از آن نخواهد ماند و چنان شد که فرمود و بالجمله راوي ميگويد که کثرت اموات بحدي بود که جناب سيد بر جمعي از اموات يک نماز ميکرد و مجال آن نبود که بتوان بر يک جنازه يک نماز اقامه نمود اتفاقا روزي در خدمت آن جناب در ايوان مطهر بودم پيرمردي را ديدم از مجاورين که ميخواهد خود را بسيد برساند و ازدحام او را مانع است واقعه را بان جناب عرض کردم لهذا آن مرد را بنزد خود خواندند چون خود را رسانيد عرض کرد که مرا توقع آنست که چون بميرم بر جنازه من به تنهائي يک نماز اقامه نمائيد و ديگران را در نماز با من شريک نفرمائيد آن جناب عرض او را اجابت کرده و آن مرد برفت فرداي آن روز جواني بخدمت آن جناب

آمده عرض کردم که آن مرد که ديروز به اقا عرض کرد که چون من بميرم بر من نمازي جدا گانه بخوانيد بطاعون مبتلا شده و توقع عيادت از جناب آقا دارد سيد هم چون اين سخن بشنيد بعيادت آن مرد روانه گرديد و من هم با ساير اصحاب با آن جناب روانه شديم اتفاقا در اثناي راه شخصي از مشايخ و اهل علم نجف از خانه خود بيرون آمد و چون جناب سيد را ديد و اراده او را دانست از براي دريافت ثواب عيادت مرافقت نمود تا آنکه بر آن مرد مريض وارد گرديديم و او را در بستر خود خوابانيده و محتضر ديديم چون بر واقعه اطلاع يافت متوجه بجناب سيد و حاضرين گرديد و در خور هر يک جدا گانه تحيات مشفقانه بجا آورد تا آنکه نوبه بان شخص نجفي رسيد چون او را ديد برآشفت و غضبناک بسوي او نگريد و باو بد گفت و امر بخروج او کرد که تو چرا بخانه من آمده برخيز و بزودي برو والا تو را اخراج ميکنم آن مرد منفعل گرديد و بزودي برخواست و برفت و حاضرين از اين معامله متعجب گرديدند و باعث آن را ندانستند تا آنکه آن شخصي بزودي برگرديد و سلام کرد و بنشست آن مرد مريض چون او را ديد تعظيم بجا آورد و تهنيت گفت و ملاطفت بسيار نمود اين معامله ديگر بر خلاف اول بر تعجب آن جماعت افزود و باعث و سبب را ندانستند تا آنکه جناب سيد برخواست و ديگران هم برخواستند پس در اثناي راه از آن شيخ در اين باب سوال کرديم گفت حقيقت امر اينست که من جنب بودم و از خانه باراده حمام بيرون آمدم و چون شما را ديدم و بر اراده شما مطلع گرديدم دريافت اين ثواب را بصحابت آن جناب غنيمت شمردم و با خود گفتم که وقت غسل موسع و اين کار مضيق است و اگر اين مريض مرد



[ صفحه 470]



بزرگي نبود سيد سند در اين وقت بعيادت او نميرفت لهذا همراه شدم و چون اين واقعه غريبه را مشاهده کردم دانستم که اين مرض بجهه بزرگي خود و آنکه محتضر است و حجاب از چشم او مرفوع است مرا بسبب قذارت معنويه جنابت بطوري ديگر مي بيند و بصورت ديگر مشاهده مينمايد ازاين جهه بزودي برخواسته بحمام رفته غسل کرده ثانيا برگرديدم که از اين ثواب باز نمانم و حقيقت اين امر را هم بدانم چنانکه ديديد و دانستيد. مولف گويد که از اينجا سر منع شرع از حضور جنب و حايض و نفسا در نزد محتضردانسته شد و آنکه جعفر صادق عليه السلام به زراره فرمود در وقتي که جنب بود و داخل بر آن حضرت شد که هکذا تزور امامک يعني آيا چنين امام خود را زيارت مينمائي زراره دانست برگرديد و غسل کرد و داخل شد بر آن بزرگوار.