بازگشت

واقعه 08


واقعه هامان وزير فرعون است که فاضل دربندي در کتاب اسرار روايت کرده از بعض ثقات از بعض متتبعين در کتب اخيار و سير و آثار که او گفت در بعض کتب معتبره ديدم که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم با جمعي از اصحاب در مسجد نشسته بود که ناگاه اژدهائي از در مسجد داخل گرديد و در کفشکن مسجد قرار گرفت و در اول بر علي بن ابي طالب عليه السلام بعبارت السلام عليک يا امير المومنين سلام کرد و بعد از آن بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم سلام کرد و گفت السلام عليک يا رسول الله



[ صفحه 451]



و حبيبه پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آن پرسيد که تو کيستي و چه حاجت داري و سبب آنکه در اول امر بر علي سلام کردي پيش از من چه بود گفت يا رسول الله منم هامان وزير فرعون و سبب آنکه اول بر علي بن ابي طالب عليه السلام سلام کردم آن است که چون او را ديدم ترسيدم زيرا من او را بصورت و صفت ميشناسم چرا که هر وقت که موسي و هرون بمعجزات و خوارق عادات بر ما غالب ميگرديدند ميديديم که اين جوان ايشان را کمک ميکند و ديدم او را در آن وقت که در دريا غرق شديم و موج ما را فرو گرفت و اما حاجت من پس آن اين است که من از اهل تابوت هستم در آتش جهنم که هر گاه سر آن تابوت را ميگشايند عذاب اهل جهنم بان شديد ميشود بطوري که صيحه ميزنند و بخدا پناه ميبرند از آن و من امروز ملائکه عذاب را بخدا قسم دادم که يک دقيقه مرا مهلت دهند که با خدا مناجات کنم چون مهلت دادند خدا را بتو يا رسول الله و برادرت امير المومنين و دخترت فاطمه و اولاد امجاد عليه السلام قسم دادم که مرا اذن و قدرت آن دهد که بخدمت تو برسم و مرا از براي آنکه سبب عبرت ديگران شوم اذن و قدرت داده که خود را با اين صورت بمحضر تو در آورده ام و ميدانم که خلاص شدن من از جهنم محال است زيرا که کلمه خدا سبقت گرفته و قضاي خدا جاري شده بر آنکه کفار مخلد در نار باشند لکن از تو سوال ميکنم يا رسول الله که از خدا سوال کني که مرا از آن تابوت خلاص کند و مانند ديگران در مواضع ديگر جهنم عذاب نمايد چون پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين شنيد فرمود من جرات بر آن ندارم که قضا و قدر خدا را تغيير دهم بمکان خود برگرد پس اژدها از نظر مردم غايب گرديد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم متوجه بسوي ابوبکر شد و فرمود يا ابابکر بپرهيز از اينکه از اهل آن تابوت شوي چون ابوبکر اين سخن بشنيد بر خود پيچيد و از مجلس متغير الحال بر خواست و دست خود را بدندان گرفته بسوي منزل خود متوجه گرديد در حالتيکه عرق از سر و روي او بر قدم او جاري بود تا آنکه در منزل خود قرار گرفته بزوجه خود اسماء بنت عميس گفت خنجر يا شمشير بياورد تا آنکه من خود را بکشم و از اصحاب تابوت نشوم اسماء ميگويد که من از کلام او تعجب کرده زيرا که او را ميديدم که در اين سخن الحاح و اصراري دارد و اين کلام را از روي حقيقت و واقع ميگويد و اگر آلتي کشنده بيابد خود را هلاک مينمايد لهذا از او پرسيدم که اين چه حالت است که در تو مشاهده ميکنم مگر چه

روي داده گفت اي اسماء دلم آتش گرفته و جگرم نزديکست که پاره شود زيرا نميدانم که سبب چه بود که امروز رسول خدا مرا بعتاب و خطاب خود مخصوص نمود گفتم تو را بخدا قسم ميدهم بگو ببينم که آن خطاب و عتاب را چه باعث شده پس واقعه اژدها را از اول تا آخرذکر نمود و باز اصرار در احضار شمشير يا خنجر داشت گفتم اگر خود را بدست خود بکشي مخلد در آتش ميشوي گفت آري و الله ميخواهم خود را بکشم و هميشه در آتش باشم



[ صفحه 452]



و بعد از رسول خدا نمانم تا آنکه بسبب مخالفت وصي و برادر او علي بن ابي طالب از اصحاب تابوت گردم باو گفتم که تو الحمدلله صاحب عقل و بصيرت هستي و زياده از ديگران درک صحبت رسول خدا را کرده و پيش از همه کس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خصوص برادر و پسر عم و شوهر دختر و پدر دو پسر او شنيده و در مواضع بسيار آن بزرگوار بامر خداوند کار از اصحاب کبار عهد و ميثاق شديد و اکيد در باب ولايت و خلافت و امامت آن حضرت گرفته و از جانب خدا شما را امر کرده که با لقب امير المومنين بر او سلام کنيد پس چگونه ميشود که شخص عاقل بصير بعد ازهمه اين امور مخالفت نمايد پس بايد بعد از رسول خدا بان کشتي نجات تمسک کني تا آنکه هلاک نگردي چون اين مواعظ بليغه را از من شنيد متسلي گرديد و از مطالبه خنجر و شمشير دست کشيد و من چنان گمان کردم که پيرامون مخالفت آن حضرت ديگر نخواهد گرديد تا آنکه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رحلت نمود و کردند آنچه کردند و مکرر او را متذکر بقصه اژدها کردم و اعتنائي ننمود و روي خود را از من برگردانيد و اعراض نمود تا آنکه قضا و قدر خدا در حق ايشان جاري گرديد و صدق کلام رسول ص در حق ايشان ظاهر شده.