بازگشت

نص حضرت خاتم انبيا جد بزرگوار آن حضرت


و از آن حضرت در اين باب از طرق عامه و خاصه بر وجه عموم و خصوص اخبار زياده از حد و شمار است - مثل آنکه روايت کرده آن را بخاري و مسلم و ترمذي و نسائي و ابن ماجه و ابوداود سجستاني در کتابهاي خود که آنها را صحاح سته گويند - روايت کرده آنرا مالک در موطاي خود و صاحب مصابيح و صاحب مشکوه و صاحب کتاب فردوس و روايت کرده آنرا احمد بن حنبل در مسند خود و فقيه ابن مغازلي در مناقب خود و حافظ ابونعيم در حليه خود و غير ايشان از علماي بزرگ اهل سنت بسندهاي صحيح نزد ايشان از رسول خدا ص که فرمود خلفاء و ائمه بعد از من دوازده نفرند که هميشه دين بسبب ايشان مستقيم است تا آن زمان که قيامت قيام کند پس در صحيح بخاري روايت کرده باسناد خود تا جابر بن سمره که رسول خدا فرمود بعد از من دوازده امير خواهد بود - و نيز روايت کرده از ابن عيينه که رسول خدا (ص)فرمود هميشه امر مردم در گذراست مادام که در ميان ايشان دوازده والي ميباشد - و در صحيح مسلم روايت کرده بسند خود از جابر بن سمره که گفت با پدر خود داخل شدم بر پيغمبر ص پس شنيدم آن حضرت فرمود اين دين منقضي نشود تا آنکه بگذرد در آن دوازده خليفه - و نيز روايت کرده بطريق ديگر از جابر بن سمره که گفت شنيدم پيغمبر ص فرمود هميشه امر مردم در



[ صفحه 22]



گذر است مادام که والي ايشان دوازده مرد بوده باشد - و نيز بطريق ثالث روايت کرده از جابر بن سمره گفت شنيدم از رسول خدا ص فرمود هميشه اسلام عزيز باشد تا دوازده خليفه - و نيز بطريق رابع روايت کرده از او که پيغمبر ص فرمود هميشه اسلام عزيزاست تا دوازده خليفه و نيز بطريق خامس از او روايت کرده گفت رفتم بخدمت پيغمبر ص پس شنيدم که فرمود اين دين هميشه عزيز و منيع باشد تا دوازده نفر خليفه - و نيز روايت کرده بسند خود از عامر بن سعيد بن ابي وقاص که گفت نوشتم بابن سمره با غلام خود که نافع نام او بود که خبر ده مرا از آن چيزيکه از رسول خدا شنيده پس نوشت بمن شنيدم از رسول خدا ص در روز جمعه عشيه رجم اسلمي که فرمود هميشه اين دين قائم باشد تا قيام قيامت و دوازده مرد بر ايشان خليفه باشد - و بروايت فاضل بغوري درکتاب مصباح جابر گفت شنيدم رسول خدا (ص) فرمود هميشه اسلام عزيز باشد تا دوازده خليفه که همه ايشان از قريش بوده باشند و بروايت ديگر هميشه امر مردم برقرار باشد مادام که والي باشد بر ايشان دوازده نفرد مرد که همه از قريش باشند - و بروايت ديگر هميشه دين قائم باشد تا قيام قيامت و بوده باشد بر ايشان دوازده خليفه که همه از قريش

باشند - و بروايت جلال‌الدين سيوطي در جامع کوچک او که رسول الله ص فرمود که عدد خلفاء بعد از من عدد نقباء موسي عليه السلام ميباشد روايت کرده اين خبر را ابن‌عداد در کامل و ابن‌عساکر از ابن مسعود روايت کرده صاحب مشکوه در باب مناقب قريش از جابر بن سمره که رسول خدا ص فرمود که هميشه اسلام عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه که همگي از قريش باشند - و بروايت ديگر هميشه امر مردم ميگذرد تا دوازده والي بر ايشان که همگي ايشان از قريش باشند و بروايت ديگر هميشه دين قائم باشد تا قيام قيامت و بوده باشد دوازده خليفه که همه از قريش باشند بروايت حذيفه بن اليمان پيغمبر فرمود که ائمه بعد از من بعدد نقباء بني اسرائيل باشد و نه نفر از ايشان از صلب حسين عليه السلام باشند - و بروايت حذيفه بن اسيد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود ايها الناس وصيت ميکنم شما را در عترت خود خير را تا سه دفعه پس سلمان برخواست و عرض کرد يا رسول الله آيا خبر نميدهي ما را از امامان بعد از خود که آيا ايشان از عترت تو هستند فرمود آري امامان بعد از من ازعترت من باشند بعدد نقباء بني اسرائيل نه نفر ايشان از صلب حسين باشند که خدا عطا کرده ايشانرا علم و فهم مرا

پس ايشانرا تعليم ننمائيد زيرا ايشان اعلم از شما باشند متابعت نمائيد ايشانرا زيرا که ايشان با حق باشند و حق با ايشان باشد - و بروايت ديگر سلمان گفته که رسول خدا ص خطبه خواند پس فرمود ايها الناس من عن قريب از ميان شما ميروم و بعالم غيب روانه ميشوم شما را در عترت خود وصيت بخير ميکنم و بپرهيزيد از بدعتها زيرا که هر بدعت ضلالت باشد و ضلالت و اهل آن در آتش باشد معاشر الناس هر کسيکه آفتاب را فاقد شود بماه چنگ زند و



[ صفحه 23]



هر کسيکه ماه را فاقد شود بفرقدين چنگ زند و چون فرقدين را فاقد شويد چنگ زنيد بستاره‌هاي درخشنده بعد از من اين کلام را مي گويم و طلب مغفرت ميکنم از براي خود و شما سلمان گويد پس بخانه عايشه رفت پس من رفتم و بر آن حضرت داخل شدم و عرض کردم پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله شنيديم فرموديد چون آفتاب را نيابيد چنگ زنيد بماه آفتاب کيست و ماه چيست و فرقدان کيانند و ستاره‌هاي درخشنده چه کسانند فرمود آفتاب منم و ماه علي باشد چون مرا نيابيد او را بگيريد و فرقدان حسن و حسين باشند چون ماه را نيابيد بايشان تمسک کنيد و اما ستاره هاي درخشنده پس ايشان نه امامند از پشت حسين و نهم ايشان مهدي باشد - و در روايت جابر بن عبدالله انصاري و زيد بن ثابت و عمران بن حصين و انس بن مالک و ابي هريره و نظاير ايشان اين مضمون روايت شده با زياده اينکه آن حضرت فرمود هر کسيکه بعد از من تمسک کند بايشان پس او بريسمان خدا چنگ زده و هر کسيکه از ايشان کناره کند از خدا کناره کرده - و بالجمله روايتي که در آنها تنصيص فرموده پيغمبر خدا ص بر امامان دوازده گانه و نام ايشانرا ذکر فرموده و يا آنکه فرموده اولهم علي و آخرهم المهدي که مسيح در پشت او نماز

ميکند از پيغمبر خدا ص از طرق عامه و خاصه بدرجه تواتر معنوي رسيده بطوري که مرد باانصاف را شبهه نماند بلکه از طريق خاصه بالخصوص هم اين مضمون متواتر است چنانکه بمراجعه کتب ايشان مانند عيون اخبار الرضا و نحو آن ظاهر ميشود الا آنکه اين اخبار بر عامه حجت نيست - و اما اخبار نبويه داله بر امامت مهدي عليه السلام بدون تصريح بر اينکه از اولاد بلاواسطه عسکري ع بوده باشد پس بي حد و شمار و در نزد اهل سنت هم اين مضمون محل انکار نباشد زيرا که جميع فرق اسلام در وقوع بشارت بمهدي خلافي ندارند و اخبار ايشان در اين باب متواتر است و خلافي که دارند در وقت ولادت و تعيين پدر و مادر آن بزرگوار است و اخبار معتبره وارده در کتب معتبره ايشان دراين باب بسيار و فوق حصر و شمار است مثل آنکه روايت کرده‌اند در جمع بين صحاح سته از ابوسعيد خدري که رسول الله ص فرمود مهدي (ع) از من، روشن پيشاني، کشيده بيني، زمين را پر از عدل کند پس از آن که پر از جور باشد هفت سال سلطنت و در روايت ديگر نه سال سلطنت کند - سيد جليل نعمه الله جزايري عليه الرحمه ميگويد که در کتاب کشف المخفي في مناقب المهدي (ع) يکصد و ده حديث يافتم از طرق رجال چهار مذهب يعني مذهب حنفي و مالکي و حنبلي و شافعي و ترک کردم نقل اين طريقها را بجهه اختصار و اما کتابهائي که اين اخبار از آنها نقل شده اينست - از صحيح بخاري سه حديث از جمع بين صحاح سته که کتاب رزين ابن معاويه عبدوي است يازده حديث - و از کتاب حافظ در مسند حنبل هفت حديث از کتاب حافظ در مسند علي بن ابي طالب عليه السلام سه حديث از تفسير ثعلبي پنج حديث از کتاب



[ صفحه 24]



غريب الحديث ابن قتيبه دينوري شش حديث از کتاب فردوس شيرويه ديلمي چهار حديث از کتاب دارقطني در مسند سيده النساء فاطمه (ع) شش حديث از کتاب مبتداي کسائي دو حديث از کتاب مصابيح ابي محمد حسين بن مسعود فراء پنج حديث از کتاب ملاحم احمد بن جعفرمنادي سي و چهار حديث از کتاب حضرمي سه حديث از کتاب دعابه سه حديث از کتاب استيعاب ابيعمر و يوسف بن عبدالبراء تميري دو حديث - و اين اخبار با وجود کثرت آنها متضمن ذکر خلق و خلق و ولات و احوال آن حضرت ميباشند بطريق تفصيل - علامه مجلسي در بحار نقل کرده از علي بن عيسي در کتاب کشف الغمه که او گفته چهل حديث در ذکر مهدي ع که حافظ ابونعيم آنها را جمع کرده بنظرم رسيد بترتيبي که او ذکر کرده ايراد نمودم و اکتفا کردم راوي حديث اول را از ابو سعيدخدري روايت کرده که فرمود از امت من بيرون آيد مهدي نام تا آنکه فرموده امت من در زمان او متنعم ميشوند آسمان باران خود را بر ايشان ميباراند و زمين چيزي را از نباتات خود نگه نميدارد - حديث دوم را هم راوي از آن حضرت نقل کرده فرمود زمين پر از جور شود آن گاه مردي از عترت من قيام نمايد زمين را پر از عدل گرداند چنانکه پر از جور گرديده مدت خلافتش هفت سال يا نه- و در حديث سوم هم بروايت همان راوي فرمود روز قيامت نميگذرد مگر آنکه بر زمين مالک شود مردي از اهلبيت من که زمين را پر از عدل کند چنانکه پر از جور شده مدت خلافتش هفت سال باشد - و در حديث چهارم بفاطمه ع فرمود مهدي از اولاد تو است - و در حديث پنجم فرمود مهدي اين امت از حسن و حسين است -

مولف گويد:

وجه نسبت مهدي ع بحسن ع آنست که مادر حضرت امام محمد باقر ع دختر امام حسن ع بود - و در حديث ششم بروايت ابوسعيد از حذيفه فرمود اگر از دنيا نماند مگر يک روز خدا آنرا طولاني کند تا آنکه برانگيزاند از اولاد من مردي را که نام او نام من باشد سلمان عرض کرد يا رسول الله از نسل کدام پسرت خواهد بود فرمود از اولاد اين و اشاره بحسين ع نمود - در حديث هفتم مکان خروج مهدي ع را ذکر ميکند از عبدالله بن عمر روايت کرده که از قريه خروج کند که آنرا کرعه گويند - در حديث هشتم بروايت حذيفه از حضرت رسول فرمود روي مهدي که از اولاد منست مانند کوکب در پست - در حديث نهم بروايت حذيفه آن حضرت فرمود رنگ مهدي ع عربيست جسم او اسرائيلي است يعني بزرگ جثه است در حذر است او خالي است مانند کوکب دري زمين را پر از عدل کند اهل آسمان و زمين و مرغان هوا بخلافت او راضي شوند - در حديث دهم بروايت ابوسعيد خدري فرمود مهدي ما، موي جبينش کم است بيني او نازک و دراز است - در حديث يازدهم فرمود مهدي ما بيني او بلند است در حديث دوازدهم به روايت امامه باهلي فرمود مهدي که از اولاد من است



[ صفحه 25]



بحد مرد چهل ساله ظهور کند در بر او دو عباي قطري باشد گويا از مردمان بنياسرائيل است خزاين زمين را درآورد بلاد شرک را فتح نمايد در حديث سيزدهم بروايت عبدالرحمن بن عوف فرمود خدا برانگيزاند از عترت من مردي را که بيخ دندانهاي ثناياي او گشاده باشد و موي جبينش کم زمين را پر از عدل کند و مال بسيار بمردم دهد در حديث چهاردهم بروايت ابوامامه بعد از ذکر دجال و آنکه آن روز مدينه از خبث پاک شود چنانکه آهن در کوره از خبث پاک گردد فرمود اکثر عرب در آن روز در بيت المقدس باشند و امام ايشان مهدي باشد و او مردي است صالح در حديث پانزدهم بروايت ابوسعيد خدري فرمود مهدي آشکارا مبعوث شود در آن وقت امت در نعمت و چهار پايان در تعيش باشند زمين نباتات خود را برآورد و اموال را بالسويه قسمت کند در حديث شانزدهم بروايت عبدالله بن عمر فرمود مهدي چون خروج کند در بالاي سر او ابري باشد از ميان آن ابر ندا کنند که اينست خليفه خدا او را تابع شويد در حديث هفدهم بهمين روايت فرمود در بالاي سر مهدي ملکي ندا کند که اينست مهدي تابع او شويد در حديث هيجدهم بروايت ابوسعيد خدري فرمود بشارت ميدهم شما را بمهدي زمين را پر از عدل کند اهل زمين از او راضي باشند اموال را بالسويه قسمت کند در حديث نوزدهم بروايت عبدالله بن عمر فرمود قيامت قيام نکند تا آنکه مردي از اهل بيت من مالک روي زمين شود نام او نام من باشد زمين را پر از عدل کند در حديث بيستم بروايت حذيفه فرمود اگر از دنيا نماند مگر يک روز آن روز طولاني شود تا آنکه خدا برانگيزاند مردي را که نامش نام من و خلقش خلق من و کنيه‌اش ابوعبدالله باشد و در حديث بيست و يکم بروايت ابن عمر فرموده که دنيا تمام نميشود تا آنکه خدا مبعوث کند از عترت من مردي را که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من باشد زمين را پر از عدل کند چنانکه پر از ظلم شده باشد.

مولف گويد:

که بعضي از اهل سنت انکار ولادت مهدي عليه‌السلام را از حضرت عسکري عليه‌السلام بلاواسطه مستند باين روايت کرده‌اند و عدم صحت اين خبر نزد شيعه کفايت ميکند و رد آن بعلاوه معارضه آن با اخبار متواتره شيعه با امکان توجيه آن ببعض توجيهات مثل آنکه مراد از پدر جد و مراد از اسم کنيه باشد زيرا که جد آن بزرگوار جناب امام حسين عليه السلام است و کنيه آن حضرت ابوعبدالله بود چنانکه پدر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را نام عبدالله بود پس ابوعبدالله با عبدالله موافقت دارد زيرا که همين قدر در صدق يواطئي که عبارت حديث است که فرمود است اسمه يواطئي اسمي و اسم ابيه ابي کافي باشد پس مراد آن باشد که مهدي عليه السلام از اولاد حسين عليه السلام است اين وجه را مقدس اردبيلي و سيد بن طاوس عليهماالرحمه ذکر کرده‌اند و سيد علاوه کرده‌اند که نام پدر او نام پدر منست



[ صفحه 26]



مراد آنست که جد اعلاي او پدر من است پس مراد از پدر اول جد باشد و از بعض ديگر نقل شده که کنيه عبدالله پدر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ابومحمد بوده چنانکه کنيه حضرت عسکري عليه السلام پدر مهدي عليه السلام ابومحمد است پس مراد از اسم در هر دو عبارت کنيه باشد و دور نيست که لفظ ابي مصحف ابني باشد پس مراد اينست که نام پدر او نام پسر من حسن باشد زيرا که نام هر دو حسن و کنيه هر دو ابومحمد است و در حديث بيست و دويم بروايت ابوسعيد خدري فرمودکه زمين پر از ظلم و جور شود پس مردي از اهلبيت من خروج کند و آن را پر ازعدل گرداند در حديث بيست و سيم روايت زر بن عبدالله فرمود که مردي از اهل بيت من که نامش نام من و خلقش خلق من باشد زمين را پر از عدل گرداند و در حديث بيست و چهارم بروايت ابوسعيد فرمود مبعوث شود در آخر زمان و ظهور فتنها مردي که او را مهدي نامند عطيه او گوارا ميشود در حديث بيست و پنجم بروايت ابوسعيد فرمود خروج کند مردي از اهل بيت من که عمل بسنت من کند و خدا برکت خود را از آسمان بر او نازل کند و زمين برکت خود را بيرون آورد زمين را پر از عدل کند هفت سال بر امت سلطنت کند در بيت المقدس نزول کند در حديث بيست و ششم بروايت ثوبان فرمود که چون علمهاي سياه را که از سمت خراسان آيد ديديد در نزديک آنها رويد هر چند با دست و پا مانند اطال باشد زيرا که مهدي خليفه خدا در ميان آنها باشد در حديث بيست و هفتم بروايت عبدالله فرمود بعد از آنکه بعض جوانان بني هاشم را ديد و گريست و رنگ مبارکش متغير گردد که اهل بيت من بعد از من مبتلا و از وطن رانده شوند تا آن وقت که از سمت مشرق گروهي با علمهاي سياه آيند و طلب حق نمايد چون بايشان ندهند مقاتله نمايند چون حق را بايشان واگذارند قبول ننمايند تا آنکه آنرا بمردي از اهل بيت من که زمين را پر از عدل کند بعد از آنکه پر از جور گشته واگذارند چون آن زمان را دريابيد بهر طور باشد خود را باو برسانيد در حديث بيست و هشتم بروايت حذيفه فرمود بعد از کلامي که يا حذيفه اگر از دنيا نماند مگر يک روز طويل گردد تا آنکه مردي از اهل بيت من مالک آن گردد که دعواها کند و بر او اظهار اسلام نمايند وعده خدا خلاف نشود در حديث بيست و نهم بروايت ابوسعيد فرمود که امت من در زمان مهدي بحدي متنعم شوند که مثل آن نديده‌اند در حديث سيام بروايت انس بن مالک فرمود که با بنيعبدالمطلب من و برادرم علي و عمم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدي از اهل بهشت هستيم در حديث سي و يکم بروايت ابوهريره فرمود که در نزد خزينه شما سه نفر کشته ميشوند که همه پسر خليفه باشند و خلافت کسي قرار نگيرد تا آنکه علمهاي سياه رسد و اهل فتنه را بکشد تا آنکه مهدي خليفه خدا درآيد



[ صفحه 27]



هر جا که باشيد بنزد او رويد و با او بيعت نمائيد که او است خليفه خدا در حديث سي و دويم بروايت ثوبان فرمود چون از سمت مشرق علمهاي سياه با مردان آهني دل دررسند بنزد ايشان رويد هر چند براه رفتن با دست و پا بر بالاي برف باشد و با ايشان نمائيد و درحديث سي وسيم بروايت علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود که مهدي از ما است و دين باو ختم شود چنانکه بما فتح شد در حديث سي و چهارم بروايت عبدالله بن مسعود فرمود هرگاه از دنيا نماند مگر يک شب آن شب طويل گردد تا آنکه مالک دنيا شود مردي از اهل بيت من که نامش نام من باشد و نام پدرش نام پدر من زمين را پر ازعدل کند اموال را بالسويه قسمت نمايد هفت سال يا نه سال سلطنت کند پس از او در زندگاني سودي نباشد.

مولف گويد:

که توجيه اين حديث در حديث بيست و يکم گذشت در حديث سي و پنجم فرمود بروايت ابيهريره که قيامت قيام نکند تا آنکه مالک شود مردي از اهل بيت من که قسطنطنيه و جبل ديلم را فتح کند درحديث سي و ششم بروايت جابر فرمود که بيايند بزودي خلفا بعد از خلفا و ملوک جبابره بعد از يکديگر تا آنکه خروج کند مردي از اهل بيت من که زمين پر از عدل گرداند در حديث سي و هفتم بروايت ابوسعيد فرمود که از ما است کسي که عيسي بن مريم پشت او نماز کند در حديث سي و هشتم بروايت جابر بن عبدالله فرمود که عيسي بن مريم نازل شود و گويد که امير ايشان مهدي است باو گويند که بما نماز گذار او گويد که بعض از شما بر بعضي امير است در حديث سي و نهم بروايت عبدالله بن عباس فرمود که هلاک نگردد امتي که من اول ايشان و مهدي در وسط ايشان و عيسي بن مريم در آخر ايشان باشد مولف گويد که علي بن عيسي در کتاب کشف الغمه گفته که محمد بن محمد شافعي در اول کتاب کفايه الطالب ذکر کرده که اين کتاب را بطريق عامه تاليف کردم و از اسانيد شيعه عاري نمودم تا آنکه احتجاج بان محکم شود يعني عامه نگويند که راوي حديث چون شيعه است اعتبار ندارد زيرا که در باب مهدي مدعي ميباشند بعد از آن بيست و پنج باب در خصوص مهدي ترتيب داده و ذکر اخبار باب نموده باين ترتيب- باب اول در خروج مهدي در هر زمان و در آن چند حديث ذکر نموده باب دوم در بيان اينکه مهدي از عترت من و از اولاد فاطمه است و در آن نيز چند حديث آورده باب سيم در اينکه مهدي از سادات بهشت است و در آن نيز چند حديث ذکر کرده- باب چهارم در امر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به بيعت مهدي عليه السلام و در آن نيز احاديثي ذکر کرده باب پنجم در مدح طالقان و آنکه در آنجا خزينه‌ها باشد که از زر و سيم نباشد بلکه مرداني باشند که ياوران مهدياند و در آن يک حديث ذکر کرده باب ششم در قدر زمان خلافت مهدي



[ صفحه 28]



عليه السلام بعد از ظهور و در آن احاديثي ذکر نموده - باب هفتم در آنکه عيسي بن مريم نزول کرده در پشت سر مهدي عليه السلام نماز گذارد و درآن رواياتي ذکر کرده باب هشتم در شمايل آن حضرت و در آن اخبار ذکر نموده باب نهم در اينکه مهدي عليه السلام از اولاد حسين عليه السلام است و در آن اخباري ذکر کرده- باب دهم در ذکر کرم مهدي عليه‌السلام و در کن اخباري آورده - باب يازدهم در رد کساني که گمان کرده‌اند که مهدي عليه السلام عيسي بن مريم است و اثبات اينکه او از عترت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است و در آن اخباري آورده- باب دوازدهم در ذکر کنيه مهدي عليه السلام که آن کنيه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است و در آن يک حديث ذکر نموده - باب سيزدهم در اينکه مهدي عليه السلام از قريه کرعه خروج کند و در آن يک خبر است - باب چهاردهم در اينکه ابر بر سر مهدي عليه السلام سايه افکند و منادي از آن ندا کند که اينست خليفه خدا و در آن نيز يک خبر است - باب پانزدهم در اينکه ملکي با مهدي عليه السلام ندا کند از بالاي سر او که اينست مهدي تابع او شويد و در آن نيز يک خبر است باب شانزدهم در ذکر رنگ و جسم مهدي عليه السلام و در آن دو حديث - باب

هفدهم در ذکر خالي که بر خدر او است و لباس او و آنکه فتح بلاد شرک کند و در آن يک حديث باب هيجدهم در ذکر دندانهاي و موي جبين او در آن يک حديث - باب نوزدهم در فتح مهدي ع قسطنطنيه و جبل ديلم را و موي جبين او در آن يک حديث - باب بيستم در اينکه خروج مهدي ع پس از ملوک جبابره باشد و در آن يک حديث - باب بيست و يکم در سلاح مهدي ع در آن يک حديث - باب بيست و دوم در ذکر تنعم امت از مهدي ع در آن يک حديث - باب بيست و سوم در اينکه مهدي عليه السلام خليفه خدا باشد در آن دو حديث- باب بيست و چهارم در اينکه مهدي ع زنده است و از زمان غيبت تا حال باقيست و در اين باب روايت ذکر نکرده بلکه دفع استبعاد منکرين کرده ببقاء خضر و الياس و عيسي ع و دجال - بالجمله علماي مسلمين در باب مهدي ع فيالجمله خلافي ندارند و اخبار ايشان در اين باب متواتر بلکه جمعي از اساطير و علماي ايشان اعتراف بتواتراخبار کرده‌اند و علي بن عيسي يک صد و پنجاه و شش حديث از طرق عامه نقل کرده و گفته که چون خبر سلطنت و ظهوراو بر همه مردم رسيد لهذا از خوف ضررمعاندين ولادت او مستور گرديد مانند ولادت ابراهيم و موسي و بر آن غير خواص شيعه کسي مطلع نگرديد - و روايت کرده از

محمد بن علي خزاز در کتاب کفايه باسناد او در باب نص باثنا عشر از محمد بن حنفيه از اميرالمومنين ع از رسول خدا ص فرمود يا علي تو از مني و من از تو تو برادر و وزير مني چون من وفات کنم عداوت در سينه هاي قوم ظاهر گردد و بزودي بعد از من فتنه شديد حادث شود و کسانيکه بان دخل ندارند در آن واقع شوند اين در وقتي باشد که امام پنجمين از اولاد امام هفتيمن از نسل تو غايب شود



[ صفحه 29]



زمين و آسمان از فقدان وي محزون شوند مومن و مومنه متاسف و سرگردان مانند پس بعد از آنکه سر بزير انداخت سر برداشت و فرموده پدرم و مادم فداي کسي باد که با من هم نام و شبيه من و شبيه موسي بن عمران است و بر او پرده ها باشد از نور گويا من کساني را که فاقد مهدي شده و تاسف و تلهف ميخورند ميبينم و در حالت ايشان ياسي بهم ميرسد پس ندا کرده شوند بندائي که از دور و نزديک شنيده شود و آن امام بر مومنين رحمت و بر منافقين عذاب باشد عرض کردم آن ندا چيست فرمود که سه صوت باشد در ماه رجب - صداي اول الا لعنه الله علي الظالمين صداي دوم ازفه الزفه يعني قيامت نزديک شد - صداي سوم آنست که در قرص شمس بدني ظاهر شود که از آن بدن آوازي برآيد که آگاه باشيد خداي تعالي مبعوث گردانيد فلان بن فلان را و او را تا علي بن ابي طالب نسب ذکر کند در ظهور او هلاک ظالمين است پس در آن وقت فرج مومنين باشد زيرا که خدا سينه هاي ايشانرا شفا دهد و غيظ دلهاي ايشان فرو نشيند عرض کردم يا رسول الله پس بعد از من و حسنين عدد ائمه چند ميشود فرمود که نه نفر ميشود که نهمين ايشان قائم باشد!