بازگشت

در ذکر اخباري که در باب رجعت وارد شده غير روايت مفضل که مذکو


علامه مجلسي طاب ثراه روايت کرده از شيخ حسن بن سليمان شاگرد شهيد در کتاب منتخب البصائر بسند متصل از صادق عليه السلام که فرمود که اول کسي که قبرش شکافته ميشود و برميخيزد و بدنيا رجوع کند حسين بن علي عليه السلام باشد و در روايت بکير بن اعين باقر ع فرمود که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي ع بعد از اين بدنيا برگردند. در روايت محمد بن طيار صادق ع فرمود در تفسير اين آيه که يوم نحشر من کل امه فوجا يعني روزي که از هر امتي فوجي محشور کنيم که نيست احدي از مومنين که کشته شود مگر اينکه بدنيا برگردد و زندگي کند تا آنکه خود بميرد و نيست از ايشان کسي که خود مرده باشد مگر اينکه بدنيا برگردد تا آنکه کشته شود. در روايت ابي بصير باقر ع فرمود که آيا اهل عراق رجعت را انکار ميکنند عرض کردم آري فرمود در قرآن نخوانده اند اين آيه را که فرموده يوم نحشر کل امه فوجا و در روايت



[ صفحه 411]



ابن بکير صادق ع فرمود که گويا حمران بن اعين و مسير بن عبدالعزيز را ميبينم که در ميان صفا و مروه بشمشيرهاي خود مردم را بخاک هلاک مي اندازند. باقر (ع) بروايت جابر بن يزيد فرمود آيا معني اين آيه را که و لئن قتلتم في سبيل الله او متم ميداني جابر عرض کرد نميدانم فرمود مراد از سبيل الله علي ع و اولاد او است هر کس در ولايت ايشان کشته شود دراه خدا کشته شده پس هر کس از ايشان کشته شود رجوع کند تا آنکه بميرد و هر که بميرد رجوع کند تا کشته شود و صادق (ع) در روايت قيصر بن ابي شيبه فرمود بعد از قرائت اين آيه و اذ اخذ الله ميثاق النبيين تا آخر آيه که هر آينه همه پيغمبران برسول الله ايمان آوردند و باميرالمومنين ع نصرت ميکنند آري بخدا قسم همه انبيا از عهد آدم تا آخر زمان چنين رفتار کنند خدا رسولي نفرستاده مگر اينکه او را بدنيا برگرداند و در پيش روي امير المومنين (ع) جهاد کند و برايت جابر بن يزيد باقر (ع) فرمود در آيه شريفه يا ايها المدثر قم فانذر که اين آيه خطاب به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است و مراد اينست که در روز رجعت برخيزد و مردم را بامر و نهي خدا بترساند و نيز فرمود قول خدا که انها لاحدي الکبري نذيرا للبشر که

مراد از نذير محمد است در روز رجعت يعني آتش جهنم يکي از چيزهاي بزرگست برخيز در حالتي که مردم را بامر و نهي خدا بترساني و فرمود که آيه شريفه انا ارسلناک کافه للناس مراد در روز رجعت است يعني تو را فرستاديم که همه مردم را در آن روز هدايت کني و به روايت ديگر فرمود که امير المومنين ع ميفرمود مدثر همانست که روز رجعت آيد مردي عرض کرد که يا امير المومنين مردم پيش از قيامت زنده شوند بعد از آن ميميرند فرمود آري والله يک مرتبه کفري که در زمان رجعت واقع شود بدتر است از چند مرتبه کفر واقع قبل از آن. بروايت عبد الکريم بن عمرو خثعمي صادق (ع) فرمود ابليس از خدا خواست که تا قيامت او را مهلت دهد و گفت رب انظرني الي يوم يبعثون خداوند ابا کرد و فرمود انک من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم يعني تو از مهلت يافته گاني تا روز وقت معلوم چون آن روز رسد ابليس با تابعان خود از زمان خلقت آدم تا آن روز ظهور و خروج کند و آن در وقت رجعت آخر امير المومنين ع است راوي عرض کرد که رجعت اميرالمومنين ع مکرر باشد فرمود آري و هيچ امامي نيست مگر آنکه با اخيار و اشرار عصر خود بدنيا برگردد براي آنکه اخيار را خدا بر اشرار غالب کند پس در آن روز

امير المومنين ع با اصحاب خود و ابليس با اتباع خود در کنار فرات در زميني که روحا گفته شود در نزديکي کوفه قتال نمايند آن چنان قتالي که از زمان خلقت عالم تا آن روز نشده باشد گويا مي بينم اصحاب امير المومنين عليه السلام را که شکست خورده يک صد قدم پشتاپشت بعقب رفته اند و پاهاي بعض از ايشان بفرات رفته که ناگاه ملائکه با آلات حرب بر پشت ابرها در



[ صفحه 412]



در عقب سر رسول خدا که حربه از نور در دست داشته باشند نازل شوند چون ابليس آن حضرت را ببيند باراده گريز پساپس برگردد اصحاب او گويند با آنکه غالب شده ايم چرا گويد من مي بينم چيزي را که شما نمي‌بينيد و من از خداوند عالميان ميترسم در آن اثنا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باو رسيده چنان حربه در ميان دو شانه اش زند که خود و تابعانش هلاک شوند پس همه مردم خدا را بيگانگي پرستند و امير المومنين عليه السلام چهل و چهار هزار سال سلطنت کند و از صلب يک نفر از شيعيان آن حضرت هزار نفر اولاد ذکور که در هر سالي يکي متولد شود بظهور آيد در آن وقت دو بهشت سبز و خرم در نزد مسجد کوفه و حوالي آن بطوري که خدا خواهد ظاهر گردد و در روايت يونس بن ظبيان فرمود که کسي که پيش از روز قيامت حساب خلق در دست او است حسين بن علي عليه السلام است و در روز قيامت هم کسي که مردم را ببهشت و دوزخ فرستد آن بزرگوار باشد و بروايت حمران و داود بن راشد باقر عليه السلام فرمود که اول کسي که بدنيا رجوع کند همسايه شما حسين باشد و آن قدر در دنيا سلطنت کند که از شدت پيري ابروهايش بر روي چشمهاي مبارکش افتد و معلي بن خنيس هم مثل آن را از حضرت صادق عليه

السلام روايت کرده بعلاوه آنکه آن حضرت فرمود در تفسير آيه ان الذي فرض عليک القرآن لرادک الي معاد اين که مراد از معاد دنيا باشد که در زمان رجعت عودگاه جناب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شود و بروايت بحار از منتخب البصاير از محمد بن حسن بن عبدالله طروشي از جعفر بن محمد مجلي از برقي از ابن ابي نجران از عاصم بن حميد از باقر عليه السلام فرمود که امير المومنين (ع) فرمود که خدا احد است و واحد بود او و نبود چيزي پس تکلم فرمود بکلمه و آن کلمه نوري شد و از آن نور نور محمد صلي الله عليه و آله و سلم و مر او اولاد طاهرين ما را آفريد بعد از آن کلمه ديگر فرمود و آن روحي شد و آن روح را در بدنهاي ما گذاشت پس ما روح خدا و کلمه اوئيم و با ما حجت خود را بر مخلوق خود تمام نمود پس از آنکه ما را آفريد ما را در چيز سبزي قرار داد در وقتي که نه آفتاب بود و نه ماه و نه شب بود و نه روز و نه چشمي بود که نظر کند و ما درآنجا بندگي و تسبيح و تقديس خدا مينموديم و اين قبل از آن بود که مخلوقي را خلق کند و از جميع پيغمبران عهد و ميثاق گرفت که ما را ياري کنند چنانکه فرمود و اذا اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم

رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه و خدا از من و محمد (ص) عهد گرفته که يکديگر را ياري کنيم من او را ياري کردم و او و ساير پيغمبران را از آدم تا خاتم خدا خواهد بدنيا برگردانيد که مرا ياري کنند و در پيش روي من شمشير بر سر مردگان و زندگان منافقان و کافران جن و انس زنند و ما بين مشرق و مغرب مرا باشد و اين امريست عجيب و چگونه عجيب نباشد از مردگاني که خدا ايشان را زنده کند طايفه طايفه لبيک لبيک يا داعي الله گويان



[ صفحه 413]



داخل کوچه هاي کوفه شوند شمشيرها از غلاف کشيده بر دوشهاي خود نهاده از براي بريدن سرها کافران و جباران و تابعان ايشان از اولين و آخرين تا آنکه بجا آيد وعده خدا که فرمود وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم آمنا يعبدونني لا يشرکون بي شيئا يعني وعده فرموده خدا آنان را که ايمان آورده اند از شما و عمل صالح کرده اند که خليفه نمايد ايشان را در زمين چنانکه خليفه کرد کساني را که قبل از ايشان بودند و آسان نمايد از براي ايشان ديني را که خواسته است از براي ايشان و بدل کند خوف ايشان را با من بطوري که عبادت کنيد خدا را بدون خوف از کسان ديگر بعد از آن فرمود و ان لي الکره بعد الکره و الرجعه بعد الرجعه و انا صاحب الرجعات و الکرات و صاحب الصولات و النقمات و الدولات الجميبات و انا قرن من حديد و انا عبدالله و اخو رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و انا امين الله و خازنه و عيبه سره و حجابه و وجهه و صراطه و ميزانه و انا الحاشر الي الله و انا کلمه الله التي يجمع بها المفترق و يفرق بها المجتمع و انا اسماء الله الحسني و

امثاله العليا و آياته الکبري و انا صاحب الجنه و النار لمسکن اهل الجنه الجنه و اهل النار النار و الي تزويج اهل الجنه والي عذاب اهل النار و الي آيات الخلق جميعا و انا الماب لذي يوب اليه کل شي ء بعد القضاء و الي حساب الخلق جميعا و انا صاحب الجنات و انا الموذن علي الاعراف و انا بارز الشمس و انا دابه الارض و انا قسيم النار و انا خازن الجنان و صاحب الاعراف انا اميرالمومنين و يعسوب المتقين و آيه السابقين و لسان الناطقين و خاتم الوصيين و وارث النبيين و خليفه رب العالمين و صراط ربي المستقيم و قسطاسه و الحجه علي اهل السموات و الارضين و ما فيهما و ما بينهما و انا الذين احتج الله به عليکم في ابتداء خلقکم و انا الشاهد يوم القيمه و انا الذي علمت علم المنايا و البلايا و القضايا و فصل الخطاب و الانساب و استحفظت آيات النبيين المستخفين لمستحفظين و انا صاحب العصاء للبسم و انا الذي سخرت الي السحاب و الرعد و البرق و الظلم و الانوار و الرياح و البحار و الجبال و النجوم و الشمس و القمر و انا القران الحديد و انا فاروق الامه و انا الحاوي و انا الذي احصيت کل شي ء عددا بعلم الله الذي او دعنيه بسره الذي اسره الي محمد و اسره الي و انا

لذي انحلني ربي اسمه و امته و حکمته و علمه و فهمه يا معشر الناس سلوني قبل ان تفقدوني اللهم اني اشهدک و استعديک عليهم لا حول و لا حول و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و در روايت ابوحمزه ثمالي که باقر عليه السلام فرمود يا اباحمزه علي را از آن رتبه که خدا از براي او قرار داده پائين نياوريد و بالا هم نبريد و علي را همين قدر کافي است که با اهل زمان رجعت قتال مينمايد و تزويج زنان و مردان بهشت با او باشد و در روايت ابن مسکان صادق عليه السلام فرمود خداوند از آدم تا خاتم پيغمبري نفرستاده مگر



[ صفحه 414]



آنکه بدنيا برگردد و امير المومنين عليه السلام را ياري کند و بروايت علي بن ابراهيم در تفسير اين آيه شريفه و ان من اهل الکتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيمه که ظاهر آن اينست که از يهود و نصاري کسي نباشد مگر آنکه ايمان آورد به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم پيش از روز قيامت رسول خدا بدنيا رجوع کند و همه باو ايمان آورند روايت کرده از شهر بن حوشب که حجاج گفت ياشهر آيه در قرآن هست که من از فهم آن عاجز شدم و اين آيه را ذکر کرده و گفت مکرر شده که من گردن يهود و نصاري را زده ام و از اول امر تا آخر باو نظر کرده ام و اظهار اسلام در او نديدم گفتم اصلح الله الامير معني اين آيه نه آنست که فرمائي بلکه عيسي پيش از قيامت بدنيا برگردد و ايشان باو ايمان آورند حجاج گفت خدا تو را خير دهد اين را تو از کجا گوئي گفتم محمد بن علي بن الحسين بن علي عليه السلام بما خبر داد گفت همانا که از چشمه صاف آن را گرفته و نيز روايت کرده از صادق عليه السلام که آيه و يوم نحشر من کل امه فوجا در رجعت باشد و آيه و حشرناهم فلم نغادر منهم احد در قيامت و از باقر و صادق عليه السلام روايت کرده که آيه و حرام علي قريه اهلکناها انهم لا يرجعون ظاهر آن اينست که اهل قريه که هلاک شده اند رجوع نمي‌نمايند در رجعت باشد زيرا که در قيامت همه کس رجوع کند و بروايت ابو بصير از صادق عليه السلام پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم بمسجد آمد ديد که امير المومنين عليه السلام سر خود را بر بالاي ريگ نهاده و خوابيده پاي خود را بر او گذارده جنبانيد و فرمود که اي دابه خدا برخيز مردي عرض کردم يا رسول الله اذن ميدهي که يک ديگر را باين لقب بخوانيم فرمود نه زيرا که اين لقب مختص باو باشد و اوست آن دابه که خدا فرموده و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم پس فرمود علي چون آخر زمان شود خدا تو را به بهترين صورتها بدنيا بر گرداند و با تو باشد مهدي که با آن دشمنان خود را نشانه گذاري تا آنکه صادق ع فرمود مردي بعمار گفت يا ابايقظان اين آيه و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض مرا بشک انداخته که آن دابه که با مردم سخن گويد چه باشد عمار گفت که بخدا قسم نخورم و نياشامم و ننشينتم تا آنکه آن دابه را بتو بنمايم پس عمار با آن مرد بخدمت امير المومنين ع آمد آن حضرت خرما و کره ميخورد فرمود يا ابايقظان بيا و بخور عمار بنشست و با آن جناب مشغول خوردن شد چون برخواست آن مرد گفت سبحان الله يا ابايقظان نه قسم خوردي که نخوري و نياشامي و ننشيني تا آنکه آن دابه را بمن بنمائي اين چه بود گفت اگر تفعل داشته باشي دانسته بودي که آنرا بتو نمودم يعني آن دابه امير المومنين ع بود که پيش از اين کارها او را ديدي



[ صفحه 415]



و در روايت معويه بن عمار صادق ع فرمود که قول خدا فان له معيشه ضنکا در شان ناصبيان باشد که در زمان رجعت از تنگي معيشت نجاسات خورند و بروايت علي بن ابراهيم آن حضرت فرمود آيه ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين در خصوص رجعت است و در روايت ابي الجارود امير المومنين ع فرمود العجب کل العجب بين الجمادي و الرجبه مردي عرض کرد يا امير المومنين آن امر که از آن تعجب ميکني چه چيز است فرمود مادرت بعزايت نشيندعجيب تر از اين چه باشد که مردگاني زنده شوند و دشمنان خدا و رسول و اهل بيت را بزنند و در روايت جابر باقر ع فرمود که امام حسين ع پيش از شهادت باصحاب خود فرمود که رسول خدا ع بمن فرمود که اي فرزند تو را بعراق مي برند و آن سرزميني باشد که انبياء و اوصيا در آنجا با يکديگر ملاقات کرده اند و آن را عمورا گويند و تو را با اصحاب در آنجا بکشند و الم و درد آهن را نخواهيد چشيد چنانکه ابراهيم عليه السلام درد و الم آتش را نديد و بر او سرد شد بر تو و اصحابت نيز چنين باشد بعد از آن باصحاب فرمود مژده باد شما را بخدا قسم که چون اين کافران ما را بکشند بخدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رويم باشيم آن قدر که خدا خواهد بعد از آن من اول کسي باشم که زمين از روي او شکافته شده بر ميخيزد پس خروج ميکند و خروج من و امير المومنين ع و قائم ما ع در يک وقت باشد بعد از آن جماعتي که هرگز از آسمان بزمين نيامده اند فرود آيند و جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل و لشگرهائي از ملائکه بنزد من فرود آيند و محمد و علي و من و برادرم و همه کساني که خدا بر ايشان منت گذاشته بر مرکبهاي خدائي که اسبها و استرهاي ابلق باشند از نور که هيچ کسي بر آنها سوار نشده سوار شويم بعد از آن از شيعيان ما بودند و در روايت ابو بصير صادق ع فرمود که آيه و من کان في هذه الدنيا اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا در خصوص رجعت باشد زيرا که هر کسي در اينجا گمراه باشد در آنجا گمراه خواهد بود. و بروايت عبدالله بن سنان صادق ع فرمود که رسول خدا ص فرمود که مرا باسمان بردند خداي عزوجل از جمله چيزهائي که از پشت حجاب بمن وحي نمود اين بود که يا محمد اني انا الله لا الا انا عالم الغيب و الشهاده الرحمن الرحيم تا آنکه فرمود يا محمد علي اول ما اخذ ميثاقه من الائمه عليهم السلام يا محمد علي اخر من اقبض روحه من الائمه عليهم السلام و هو الدابه التي تکلمهم يا محمد علي اظهره علي جميع ما اوحيه اليک ليس لک ان تکتم معه شيئا يا محمد ابطنه لذي اسررته اليک فليس



[ صفحه 416]



ما بيني و بينک سر دونه يا محمد علي علي ما خلقت من حلال و حرام عليهم و بروايت ابوطفيل از اميرالمومنين عليه السلام وارد است که بان حضرت در کوفه عرض کردم در باب حوض پيغمبر ص که در دنيا است يا آنکه در آخرت فرمود در دنيا است عرض کردم صاحب آن کيست فرمود منم با دو دستم دوستانم بر آن وارد شوند و دشمنانم برگردند عرض کردم يا امير المومنين مراد از دابه در آيه و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه الارض تکلمهم چيست فرمود يا ابا طفيل از پرسيدن اين مطلب در گذر عرض کردم يا امير المومنين فدايت شوم آنرا بمن خبر ده فرمود آن دابه ايست که طعام ميخورد و در بازارها ميگردد و زن ميگيرد عرض کردم يا امير المومنين او کيست فرمود صديق و فاروق و عالم و پرهيزکار و شجاع و يکه تاز اين امت عرض کردم يا امير المومنين آن کيست فرمود مورد آيه و يتلوه شاهد منه و مورد آيه و من عنده علم الکتاب - و آيه الذي جاء بالصدق پس فرمود آن کسي که تصديق نمود در وقتي که مردم همه کافر بودند عرض کردم يا امير المومنين نامش را بفرما فرمود نامش را گفتم يا ابا طفيل بخدا قسم اگر همه شيعيان من که با ايشان بجهاد ميروم و مرا اطاعت ميکنند و امير المومنين مينامند و جهاد

مخالفان را حلال ميدانند بنزد من آيند و خبر دهم ايشان را از بعض آن چيزهاي حق که در قرآنست و بر محمد ص نازل گشته از سر من متفرق شوند و باقي نماند از ايشان مگر قليلي مانند تو و امثال تو ابوطفيل گويد چون اين شنيدم مضطرب شدم وعرض کردم من و امثال من متفرق ميشويم يا آنکه ثابت ميمانيم فرمود نه بلکه ثابت ميمانيد بعد از آن متوجه من شده فرمود امرنا صعب مستصعب لا يحتمله الا ملک مقرب او نبي مرسل او مومن امتحن الله قلبه بنور الايمان يا اباطفيل رسول خدا ص از دنيا رفت پس مردم همه گمراه شدند مگر کساني که خدا ببرکت ما ايشان را حفظ کرد و بروايت اصغر نباته ابن کواء عرض کردم يا امير المومنين شنيدم که گفته رسول خدا ص فرمود که شنيده‌ايم يا آنکه ديده ايم مردي را که در سن از پدرش بزرگتر بوده فرمود آري يابن الکواء واي بر تو محمد صلي الله عليه و آله و سلم بي دق خود را مي‌جنباند و آن را با شمشير خود بقائم ع ميدهد بعد از آن آن قدر که خدا خواهد در دنيا مکث کنيم بعد از آن خداوند از مسجد کوفه چشمه از روغن و چشمه از آب و چشمه از شير بيافريند و بيرون آورد بعد از آن اميرالمومنين شمشير رسول خدا بمن دهد و مرا بمشرق و مغرب زمين فرستد پس هيچ دشمن خدا را نبينم مگر آنکه خونش را بريزم و هيچ بت نماند مگر آنکه آنرا بسوزانم حتي آنکه بهندوستان روم و آنرا فتح کنم و حضرت دانيال و يوشع بنزد اميرالمومنين ع آيند و گويند خدا و رسول راست گفته اند و خداوند هفتاد نفر مرد با ايشان فرستد و بکشند آنان را که با ايشان مقاتله نمايند و لشگري بسمت روم فرستند و آنجا را هم فتح کنند پس بکشم حيوانات حرام گوشت را بطوري که در روي زمين نماند مگر حلال گوشت و يهود و نصاري



[ صفحه 417]



و ساير ملتها را باسلام تکليف کنم اگر قبول نکنند بقتل رسانم و هيچ شيعه نباشد مگر آنکه خدا ملکي را امر کند که از روي او گرد و خاک را پاک نمايد و زن و منزل او را در بهشت باو مينمايند و در روي زمين کوري و زمين گيري و مبتلائي نماند مگر آنکه از برکت ما آن آفت از او زايل شود و برکات زمين و آسمان نازل گردد بطوري که شاخه هاي اشجار از زيادتي بار ثمار بشکند و ميوه زمستاني در تابستان و تابستاني در زمستان خورده شود جنانکه خدا فرمود و لو ان اهل القري آمنوا واتقوا الفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض بعد از آن خداوند بما کرامتي عطا کند که بسبب آن هيچ چيز در روي زمين پنهان نماند بطوري که اگر مرد خواهد که بر اسرار زن خود اطلاع يابد و او را خبر دهد تواند و در روايت موسي بن حناط صادق ع فرمود اول کسي که رجعت کند حسين بن علي ع باشد چهل هزار سال در روي زمين درنگ کند تا آنکه ابروهايش از شدت پيري بر روي چشمهايش افتد و در روايت باقر (ع) فرمود که هيچ مومن نباشد مگر آنکه او را مردني باشد و کشته شدني زيرا که هر کس کشته شود رجعت کند تا آنکه شربت مرگ را بچشد و هر کس بميرد زنده شود تا کشته گردد راوي گويد عرض کردم کل نفس ذائقه الموت آن

حضرت فرمود و منشوره عرض کردم منشوره چيست فرمود اين آيه را جبرئيل چنين آورده کل نفس ذائقه الموت و منشوره يعني هر نفس مرگ را خواهد چشيد و در زمان رجعت خواهد برگرديد پس فرمود در اين است از اخيار و اشرار کسي نماند مگر آنکه برگردد اخيار از براي ديدن عزت و اشرار از براي چشيدن مرارت لذت آيا نشنيده که خدا فرموده و لنذيقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر و آن که فرموده يا ايها المدثر قم فانذر و فرموده انها لاحدي الکبر نذيرا للبشر و فرموده هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون و فرموده حتي اذا فتحنا عليهم بابا ذا عذاب شديد زيرا که آن باب امير المومنين ع باشد که رجعت کند بعد از آن باقر ع فرمود که امير المومنين ع فرمود مراد از آيه شريفه ربما يود الذين کفروا لو کانوا مسلمين من و شيعه خود و عثمان و شيعه او باشد زيرا که در روز رجعت خروج کنيم و بني اميه را بکشم و ايشان آرزوي آن کنند که کاش عزيز از نزد عيالش بيرون رفت پنجاه ساله در وقتي که زن او حامله بود در ماه زائيدن او پس خدا او را بسبب آنکه گناهي کرد مبتلا کرده يک صد سال بميرانيد بعد از آن زنده کرد او را تا آنکه بداند که خدا بر زنده کردن مردگان تواناست و از آن استبعاد نکند چون بخانه خود برگرديد پنجاه ساله و پسرش که او را استقبال نمود صد ساله بود پس آن حضرت فرمود يا بن الکواء آنچه خواهي سوال کن عرض کرد که جمعي از اصحاب تو گمان دارند که بعد از مردن بدنيا بر ميگردند فرمود آري چنانست که گويند از ايشان درست روايت کن و بر آن بيفزا تو بايشان چه گفتي گفتم که



[ صفحه 418]



من اين را تصديق نمي کنم فرمود واي بر تو خداوند قومي را بسبب گناه پيش از رسيدن اجالشان ميرانيد بعد از آن زنده گردانيد تا آنکه روزيهاي خود را خوردند بعد از آن باز ميرانيد اين سخن بر ابن کواء مشکل آمد آن حضرت فرمود واي بر تو خدا فرمود و اختار موسي من قومه سبعين رجلا ليمقاتنا چون موسي ايشان را به طور برد که مکالمه خدا را با او بشنوند و نزد بني اسرائيل شهادت دهند بر صدق موسي چون شنيدند گفتند ما باور نداريم که اين کلام خدا باشد تا او را بچشم خود نبينم چنانکه خدا حکايت کرده قالوا الن نومن لک حتي نري الله جهره پس صاعقه ايشان را هلاک کرد چنانکه فرموده فاخذتکم الصاعقه و انتم تنظرون پس خدا ايشان را زنده کرد چنانکه گفته ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون يابن الکواء آيا اين جماعت بعد از وفات بمنزل خود بر نگشتند زيرا که سايه انداختن ابر و نازل کردن من و سلوي چنانکه و ظلنا عليکم الغمام و انزلنا عليکم المن و السلوي بعد از زنده کردن ايشان بود يابن الکواء مثل اين رجعت مثل بزرگان بني اسرائيل است که خدا فرمود الم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم و ايشان هزاران بودند و از خوف مرک گريختند پس خدا ايشان را ميرانيد و زنده گردانيد و بروايت ديگر مردم ايشان را ديدند که زنده شدند و زندگاني کردند و خوردند و آشاميدند و سالها در ميان مردم گرديدند و در حق عزيز فرموده او کالذي مر علي قريه و هي خاويه علي عروشها قال اني يحيي هذه الله بعد موتها فاماته الله مائه عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت مائه عام زيرا که گذارش بر قريه افتاد که اهل آن مرده بودند از روي استبعاد گفت چگونه خدا اينها را زنده ميکند پس خدا او را از براي دفع اين استبعاد ميرانيد و پس از يک صد سال زنده گردانيد و فرمود چه قدر درنگ کردي گفت يک روز يا بعض روز فرمود بلکه درنگ کرده صد صال نظر بحمار خود کن که چگونه پوسيده و چگونه زنده ميشود پس يابن الکواء در قدرت خدا نبايد شک کرد و بروايت جابر بن يزيد صادق عليه السلام فرمود که علي عليه السلام را در روي زمين رجعتي باشد با پسرش امام حسين که با بي دق رو مي آورد تا آنکه انتقام او را از بني اميه و معويه و آنان که بجنگ او حاضرشده اند بگيرد بعد از آن در آن روز ياران خود را از اهل کوفه سي هزار از ساير مردم هفتاد هزار نفر بسوي بني اميه فرستد در صفين و مانند دفعه اول با

ايشان جنگ کند و احدي از ايشان را باقي نگذارند که خبر برد بلکه همه را بکشد پس خداي تعالي ايشان را زنده کند و ببدترين عذابها با فرعون و آل فرعون عذاب کند بعد از آن براي آن حضرت رجعتي باشد با حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حتي آن حضرت خليفه روي زمين شود و ائمه عليه السلام عمال و واليان او باشند و خداي تعالي او را آشکار مبعوث کند تا آنکه بندگي او در روي زمين آشکار شود چنانکه خدا را در روي



[ صفحه 419]



زمين پنهان عبادت کرد بعد از آن صادق عليه السلام فرمود آري امير المومنين عليه السلام دو بار بدنيا رجوع خواهد فرمود بعد از آن بدست مبارک اشاره نمود که آن حضرت چند برابر اين بدنيا رجوع خواهد نمود خداوند سلطنت همه دنيا را از روزي که دنيا را آفريده تا روز فاني شدن آن بپيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم عطا کند تا آنکه وفا کند بانچه وعده کرد و فرمود ليظهره علي الدين کله و امير المومنين عليه السلام در خطبه مخزون که در کتاب بحار از کتاب منتخب البصائر نقل کرده که آنرا از کتابي نقل کرده که واسطه ميان کاتب آن کتاب و حضرت صادق عليه السلام دو مرد بوده ميفرمايد بعد از کلامي طويل مشتمل بر حمد و ثناي الهي و درود بر جناب رسالت پناهي صلي الله عليه و آله و سلم و ذکر بعض مناقب غير متناهي خود العجب ثم العجب بين الجمادي و الرجب در اين اثنا مردي از چرخچيان لشگر برخواست و عرض کرد يا امير المومنين اين تعجب از چيست که ميکني فرمود چگونه تعجب نکنم و حال آنکه قضاي خدا جاري گشته و شما حديث نمي فهميد بدانيد که پاره صداها خواهد رسيد و در ميان آنها مرگها واقع خواهد گرديد و قامتها مانند نباتات بريده شده خواهد افتاد و پاره مردگان زنده خواهند برگشت پس تعجب کنيد تعجب بسيار در ميان جمادي و رجب و در اثنا مرد ديگر برخواست عرض کرد يا امير المومنين اين تعجب پياپي چيست فرمود مادر آن مرد اول در عزايش نشيند کدام امر عجيب از اين عجيب تر است که مردگان بر سر زندگان زنند عرض کرد از روي تعجب که يا امير المومنين اين امر چگونه باشد فرمود قسم بخدائي که دانه را شکافته و انسان را آفريده گويا مردگان را مي بينم که زنده شده اند و در ميان کوچه هاي کوفه ميگردند و شمشير هاي خود را از غلاف کشيده اند و بر دوشهاي خود گذاشته اند و دشمنان خدا و رسول و مومنان را با آنها ميزنند و اينست معني قول خدا که فرموده يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم قد يئسوا من الاخره کما يئس الکفار من اصحاب القبور يعني اي مومنين دوست نداريد قومي را که خدا بر ايشان غضب کرده و ايشان از آخرت يعني روز رجعت مايوس گشته اند چنانکه از اهل قبور نوميد گشته اند و گمان زنده شدن در حق ايشان ندارند ايها الناس سلوني قبل تفقدوني زيرا که من بر راههاي آسمان داناترم از راههاي زمين منم بزرگ مومنين و آخر اوصياي ماضين منم زبان متقين و وارث نبيين و خليفه رسول رب العالمين منم قاسم جهنم و خازن بهشت و صاحب

اعراف و نيست از ما امامي ديگر آنکه دوستان خود را شناسد چنانکه خدا فرموده انما انت منذر و لکل قوم هاد اي گروه از من بپرسيد پيش از آنکه در جانب مشرق فتنه حادث گردد و بعد از مردن و زنده شدن مردم پاي خود را بردارد و بر اجزاي خود گذارد و راه رود پيش از آنکه آتش يا هيمه بسيار در جانب مغرب افروخته شود و پيش از آنکه فتنه يا عداوت و کينه يا مثل آن مانند انتقام کشيدن دامن بر زده آواز واويلاه در آورد پس آنکه شيعيان با يک ديگر اختلاف نمايند و گويند قائم وفات کرد يا هلاک شد و



[ صفحه 420]



بکدام بيابان رفت و تاويل اين آيه ثم رددنا لکم الکره عليهم و امددناکم باموال و بنين و جعلناکم اکثر نفيرا ظاهر گردد و از براي آن علاماتي باشد اول آنها قلعه بندي کوفه باشد با قراولان و نگهبانان و خندق ساختن و سوزانيدن و پاره کردن مشکهاي آبست و زاويه ها از کوچه هاي کوفه و معطل گذاشتن مساجد تا چهل شب و جنيانيدن سه پرگار بيدق در اطراف مسجد کوفه که هر سه را بيدق هدايت گويند با آنکه قاتل و مقتول در آتش باشد ديگر قتل بسيار و مرگ بي شمار و کشتن نفس زکيه در پشت کوفه با هفتاد نفر و ذبح ديگر در ما بين رکن و مقام و کشتن سبع مظفر است بطريق صبر از براي بيعت نمودن ببتها با بسياري از شياطين انس و از جمله آن علامات خروج سفياني است با بيدق سبز و خاص از طلا و سرداري مردي از قبيله کلب پس دوازده هزار بسوي مکه و مدينه فرستد با سرداري مردي از بني اميه خزيمه نام که چشم چپ نداشته باشد و در چشم ديگرش نقطه از خون باشد با جور و ستم بيدق را بر نگرداند تا آنکه داخل مدينه شود و پاره از زنان و مردان آل محمد را جمع کند در خانه که مشهور بخانه ابوالحسن اموي باشد و لشگري بسردار مردي از غطفان بطلب مردي از آل محمد ص بمکه فرستد که جمعي ضعيفان در مکه بر سر او جمع باشند تا آنکه در بيداء چون به قنعابح سفيد رسند زمين ايشان را فرو برد مگر مردي را که روي بپشت برگردد تا آنکه بترساند سفياني را و لشگر او را و آيتي باشد مر ديگران را و تاويل اين آيه که و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب ظاهر گردد پس سفياني صد و سي هزار بسوي کوفه فرستد در روحاء و فاروق و مکان مريم و عيسي در قادسيه فرود آيند و هشتاد هزار ايشان در کوفه در نخيله در محل قبر هود عليه السلام فرود آيند و روز عيد قربان بر کوفه هجوم آورند و پادشاه مردم در آن وقت مردي باشد جبار و ستمکار که او را کاهن و ساحر دانند از شهري که آنرا زوراء گويند با پنج هزار نفر از کاهنان بيرون آيد و در سر جسر کشته شوند بطوريکه آب شط را از زيادتي خون و عفونت با بدان کشتگان تا سه روز نياشامند و اسير کنند از کوفه دختران بکري را که هرگز دست نگشوده و قناع بر گذاشته اند و ايشان را در محملها کرده بثويه يعني غريين ميسپارند بعد از آن صد هزار مشرک و منافق از کوفه بيرون آيند تا آنکه در دمشق خيمه زنند و ايشان را کسي نتواند ممانعت نمود و در آنجا باشد ارم ذات العماد که شداد بن عاد بنا نهاد پس از مشرق زمين بعض بيدق ها روآورد که نه از پنبه باشد نه از ابريشم نه کتان و سرهاي چوب آنها بمهر سيد اکبر محمد رسول خدا ص ممهور باشد که مردي از آل محمد ص آنها را ميگرداند اگر آنها در مشرق حرکت داده شوند بوي آنها مانند مشک از فر در مغرب استشمام شود و بيم آنها يک ماه راه از پيشروي آنها بر دل دشمنان نشيند و پسران سعد سقاء در کوفه از براي خون خواهي پدران خود باقي مانند تا آن وقت که لشگر امام حسين عليه السلام بر ايشان هجوم آورند و لشگر امام حسين و پسران سعد خواهند که بر



[ صفحه 421]



يک ديگر پيشي گيرند مانند دو اسب کروبندي و لشگر حسين عليه السلام بر اسبان خسته و شتران پير ژوليده مو و غبار آلود باشند پس آن حضرت گريه کنان پاي خود را بر زمين زند و گويد که بعد از اين در هيچ مجلسي خير نباشد پروردگارا ما تائبان و خاشعان و خاضعان و راکعان و ساجدانيم و ايشان آنانند که خدا فرموده ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين و مردي از اهل نجران که راهب باشد خروج کند و دعوت امام را قبول نمايد پس اول کسي باشد از نصاري که دعوت امام حسين عليه السلام را اجابت کند و صومعه را خراب نمايد و خاج را بشکند و با غلامان و ضعيفان خلايق سوارها بيرون رود پس با بيدقهاي هدايت بسمت نخيله روند و مجمع مردم در قاروق باشند که راهيست واقع در ميان فرات و در آن روز در ما بين مشرق و مغرب سه هزار نفر از يهود و نصاري کشته شوند بعضي ببعض و در آن روز تاويل اين آيه ظاهر شود که فما زالت تلک دعواهم حتي جعلناهم حصيدا خامدين و از طايفه بني اشهب مردي بد نگاه و بد خشم باقي ماند با پاره مردم که از پدر او نيستند و بگريزند تا آنکه بطرري که نام دهيست در دمشق روند و بدرختي پناه برند و تاويل اين آيه ظاهر شود که فلما احسوا باسنا اذا هم منها يرکضون لا ترکضوا و ارجعوا الي ما اترفتم فيه و مساکنکم لعلکم تسئلون يعني چون شدت جنگ را ديدند فرار نمودند فرار ننمائيد برگرديد بسوي اموال و خانهاي خود که بسبب آنها طغيان کرده بوديد اميد است که از آنها سوال کرده شويد و مراد ازاموال و خانها آنست که از مردم بقهر و غلبه گرفته و در آن روز بعضي بزمين فروروند و بعضي مسخ شوند و بعضي را سنگسار سازند و تاويل اين آيه که و ما هي للظالمين ببعيد ظاهر و ندا کننده در ماه رمضان در وقت طلوع آفتاب ندا کند که اي اهل هدايت جمع شويد پس ندا کننده ديگر از سمت مغرب بعد از غروب آفتاب ندا کند که اي اهل باطل جمع شويد و در فرداي آن روز وقت ظهر بعد از آنکه نور آفتاب گرفته شود و قرص سياه و تاريک ماند اين نداي مردم باز بر آيد و در روز سيم بخروج دابه الارض ميان حق و باطل فرق گذاشته شود و طايفه روم بسمت قريه که در کنار دريا در نزد غار اصحاب کهف است رو آورند و در آن وقت خداوند اصحاب کهف را که نام يکي از ايشان مليخا و ديگري مکسلمينا است زنده گرداند و بسوي اهل روم برانگيزاند و ايشانند آن شاهدان که قائم عليه السلام را تسليم و قبول نمايند و آن حضرت يکي از ايشان را بسوي روم فرستد و او کاري نکند پس آن ديگر را فرستد و مظفر منصور برگردد و تاويل اين آيه که و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و کرها ظاهر شود بعد از آن خداوند از هر امت جمعي را زنده کند تا آنکه بنمايد بايشان بعض چيزهائي را که وعده کرده بايشان و تاويل اين آيه که يوم نبعث من کل امه فوجا ممن يکذب باياتنا فهم يوزعون



[ صفحه 422]



ظاهر گردد و صديق اکبر با بيداق هدايت و ذوالفقار رو بشريعه آب ميرود تا آنکه دو باره در زمين هجرت که کوفه باشد فرود آيد و مسجد آنرا خراب کند و بر وضع اول بنا نهد و مثواي آن را از خانهاي جباران و ستمکاران خراب کند پس بسمت بصره رود تا آنکه بدرياي بصره نزديک شود و با او باشد تابوت سکينه و تابوت شهادت و عصاي موسي پس بدريا زند و در بصره با شدت و سختي نفسي ميکشد پس آنجا مانند درياي گرداب دار شود و جائي باقي نماند مگر مسجدش که مانند سينه کشتي در ميان آب نمايد بعد از آن در خروب که خروب نام قريه‌ايست در خوارزم رود و آنجا را بسوزاند و از باب بني اسد بيرون آيد تا آنکه در ميان طايفه ثقفي که زارعان فرعونند در آيد و بشدت آه کشد بعد از آن بمصر رود و بر مردم خطبه خواند پس عدل در روي زمين منتشر شود و آسمان باران خود و زمين نباتات خود و درختان ميوه هاي خود را ظاهر کند و زمين بر اهل خود مزين گردد و حيوانات مامون و مانوس شوند و مانند حيوانات انسي از آدميان نگريزند و علم در قلوب مومنين بيفتد بطوريکه محتاج بيک ديگر نشوند پس تاويل اين آيه که يغني الله کلا من سعته ظاهر گردد و زمين براي او خزاين خود را ظاهر کند و قائم عليه السلام

بمردم گويد که بخوريد بعوض آن تنگيها و شدتها که متحمل شده ايد گوارا باشد پس مسلمانان در آن روز اهل صواب باشند نه خطا و در آن روز تاويل اين آيه ظاهر شود و جاء ربک و الملک صفا صفا يعني امر پرودگار تو که قائم ع باشد و ملائکه صف صف آمد پس خدا در اين روز قبول نکند مگر دين حق را تا آنکه ميگويد پس قائم عليه السلام از وقت خروجش تا روز وفاتش از سيصد سال بيشتر و از سيصد و ده سال کمتر در ميان مردم مکث نمايد و عدد اصحابش سيصد و سيزده تن باشد نه نفر ايشان از بني اسرائيل و هفتاد نفر از جن و دويست و سي و سه نفر ديگر هفتاد نفر آنها کساني باشند که از براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در غضب شدند آن وقت که قريش بر آن حضرت خروج کردند پس اين جماعت اذن جهاد خواسته ماذون شدند و اين آيه نازل شد الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذکرا الله و کثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون و بيست نفر از اهل يمن باشند که از جمله ايشان مقداد ابن اسود است و دويست و چهارده نفر کسانيند که در کنار دريا در نزديکي عدن بودند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ايشان عرض اسلام کرده اجابت نمودند و از مردمان

کم نام و بي نشان هزار و هفتصد و هفده نفر باشند و از ملائکه چهل هزار نفر از جمله ايشان سه هزار نفر از ملائکه مسومين و پنج هزار نفر از ملائکه مردفين باشند پس همه اصحاب آن حضرت چهل و هفت هزار و صد و سي نفر ميباشند از جمله ايشان نه نفر روسا باشند و با هر يک از روساي ملائکه چهار هزار از جن باشد و از انس بعدد اصحاب بدر پس آن حضرت با ايشان بجهاد منافقين رود و خدا او را ياري کند و بر ايشان غالب سازد و بسبب ايشان و وي زمين طراوت و زينت يابد



[ صفحه 423]



مولف گويد که نسخه اين خطبه با آنکه باعتراف مجلسي و صاحب کتاب منتخب البصائر خالي از سقط و غلط نبود نوشته شد زيرا که با اين حال خالي از فوايد نبود. بروايت مفضل صادق عليه السلام فرمود که با قائم خروج کند از پشت کوفه بيست و هفت نفر از قوم موسي که خدا در وصف ايشان فرموده يهدون بالحق و به يعدلون و هفت نفر از اصحاب کهف و يوشع بن نون و سلمان و سليمان و ابودجانه انصاري و مقداد و مالک اشتر پس ايشان در خدمت آن حضرت ياران و حکام باشند. و بروايت ابن محبوب حضرت رضا عليه السلام فرمود در جمله علامات ظهور قائم عليه السلام که صداي سوم که از آسمان بر آيد چنان باشد که مردم بدني بينند که در سمت قرص آفتاب ظاهر گشته پس صدائي بر آيد که اين امير المومنين است از براي هلاک کردن ستمکاران رو آورده و در روايت مفضل بن عمر صادق عليه السلام فرمود که چون قائم عليه السلام قيام کند بر سر قبر مومن رود و گويد اي مومن صاحبت ظهور کرده اگر خواهي که در خدمت او باشي باش و اگر خواهي که در کرامت و نعمت پروردگار خود بماني بمان. و در روايت عبد الکريم فرمود چون نزديک قيام قائم عليه السلام شود در ماه جمادي الاخري و ده روز از رجب بر مردم باراني بارد که

مانند آن نديده باشند و بسبب آن باران گوشت و بدن مومنان در قبر ها برويد و فرمود گويا ايشان را ميبينم که از سمت جهينه رو آورده اند و موهاي خود را از گرد و خاک ميتکانند ودر صريح زيارت جامعه کبيره که شيخ صدوق آنرا در کتاب فقيه روايت کرده از علي بن احمد بن موسي و حسين بن ابراهيم بن کاتب ايشان از محمد بن عبدالله کوفي از محمد بن ابراهيم برمکي از موسي بن عبدالله نخعي از امام علي النقي عليه السلام ميگويند که و جعلني ممن يقتض اثارکم و يسلک سبيلکم و يهتدي بهديکم و يحشر في زمرتکم و يکر في رجعتکم و يملک في دولتکم و يشرف في عافيتکم و يمکن في ايامکم و تقر عينه غدا برويتکم يعني خدا مرا از کساني قرار دهد که متابعت شما مينمايند و براه شما ميروند و بهدايت شما راه ميجويند و در زمره شما محشور ميشوند و در رجعت شما رجعت مينمايند و در دولت شما شاهي ميکنند و در زمان عافيت شما شرفياب ميشوند و در ايام شما دارا ميشوند و فرداي رجعت چشمش بشما روشن ميشود. و در زيارت اربعين که مهران جمال از صادق عليه السلام روايت کرده وارد است که اشهد اني بکم مومن و بايابکم موقن يعني شهادت ميدهم که من بشما امامان ايمان آوردم و برجعت شما يقين دارم و در

زيارتي که صفوان از آن حضرت روايت کرده که اشهد الله و ملائکته و انبيائه و رسله اني بکم مومن و بايابکم موقن يعني شاهد ميگيرم خدا را و ملائکه او را و پيغمبران و رسولان او را که من بشما امامان ايمان دارم و برجعت شما يقين و اطمينان دارم.



[ صفحه 424]



و در زيارت رجب که حسين بن روح روايت کرده که در هر يک از مشاهد خوانده شود وارد است که حتي العود الي حضرتکم و الفوز في کرتکم يعني تا عود کردن بمحضر شما و فايز شدن من برجعت شما و در دعاي روز سوم رجب که مولد جناب امام حسين عليه السلام است بروايت قاسم بن علاي همداني وارد است که سيد الاسره الممدود بالنصره يوم الکره تا آنکه ميگويد فنحن عائذون بقبره نشهد تربيه ننتظر اوبته يعني جناب سيد الشهداء بزرگ طايفه است و در روز رجعت امداد خواهد شد از جانب خداوند و ما پناه برندگانيم بقبر او و حاضر ميشويم بر تربت او و انتظار مي کشيم رجعت او را. و در زيارت سرداب مطهر بروايت سيد علي بن طاوس در مصباح الزاير وارد است که اللهم وفقني يارب القيام بطاعته و الملوي في خدمته و المکث في دولته و اجتناب معصيته فان توفتيني اللهم قبل فاجعلني يا رب فيمن يکر في رجعته و يملک في دولته و يتمکن في ايامه و يستظل تحت اعلامه و يحشر في زمرته و تقر عينه برويته يعني توفيق بده اي پروردگار مرا از براي قيام بطاعت صاحب الزمان عليه السلام و جا گرفتن در خدمت او و مکث نمودن در دولت او و اجتناب از معصيت او پس اگر بميراني مرا قبل از اين قرار ده مرا اي پروردگار

در کساني که رجعت ميکند در زمان ظهور او و مالک ميشوند در دولت او و دارا ميشوند در ايام او و استظلال مينمايند بزير علمهاي او و محشور ميشوند در زمره او و بينا ميشوند بديدن او. و در عهدنامه آن بزرگوار که بروايت همان جناب در همان کتاب از صادق ع هر کس چهل صباح بخواند در زمان ظهور از قبر خود بيرون آيد و در عوض هر کلمه هزار حسنه باو عطا شود وارد است اللهم ان حال بيني و بينه الموت الذي جعلته علي عبادک حتما فاخرجني من قبري موتزرا کفني شاهرا سيفي مجردا قناتي ملبيا دعوه الداعي في الحاضر و البادي يعني خداوندا اگر حايل شد ميان من و آن حضرت مردن که آن را بر بندگان خود لازم گردانيده پس مرا بيرون آور از قبر در زمان ظهور او در حالتي که کفن خود را لنگ خود را برهنه کرده دعوت آن کسي را که اهل قري و صحرا را ميخواند لبيک گويم. و در زيارت رسول خدا و ائمه هدي بروايت همان جناب از آن حضرت در همان کتاب وارد است که اني من القائلين بفضلکم مقر برجعتکم يعني من از کسانيکه قائل بفضل شما و اقرار برجعت شما دارند هستم و در زيارت امام حسين ع بروايت اين قولويه در کتاب کامل الزياره از حضرت صادق ع وارد است که اتي من المومنين برجعتکم لا انکر لله قدره يعني از ايمان آوردگان برجعت شما هستم و قدرت خدا را در امر رجعت انکار نميکنم مولف گويد که ادعيه و زياراتي که از ائمه اطهار عليه السلام ماثور است و مشتمل بر ذکر رجعت



[ صفحه 425]



ميباشد زياده از آنست که در اين مختصر مذکور گردد و بروايت عمار بن مروان از صادق عليه السلام مومن بعد از قبض روح او در جنان رضوي زيارت ميکند آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم را در خدمت ايشان ميباشد و از طعام و شراب ايشان با ايشان ميخورد و مي آشامد و با ايشان صحبت ميدارد تا آنکه قائم عليه السلام قيام کند پس خدا ايشان را زنده کند طايفه طايفه لبيک گويان با آن حضرت رو آورند تا آنکه ميگويد از اين جهت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود که تو برادر مني و وعده گاه تو و من وادي السلام است- و بروايت شيخ مفيد در کتاب اختصاص از جابر باقر عليه السلام فرمود که بخدا قسم مردي از ما اهلبيت بعد از وفاتش زنده شود و سيصد و نه سال سلطنت ميکند و اين بعد از وفات قائم عليه السلام باشد و از اول سلطنت قائم تا روز وفاتش نوزده سال باشد و بعد از وفات قائم (ع) هرج و مرج باشد تا پنجاه سال پس منتصر بدنيا برگردد از براي خود و اصحابش خون خواهي کند و آن قدر بکشد و اسير کند تا آنکه مردم گويند که اگر اين از آل محمد ص بود مردم را اين طور نمي کشت پس مردم از سياه و سفيد بر او خروج کرده زيادتي کنند تا آنکه او را بکعبه بيت الله گريزانند و بکشند بعد از آن سفاح غضبناک براي خون خواهي منتصر بدنيا رجوع کند و همه را بکشد پس فرمود يا جابر ميداني منتصر و سفاح کيانند منتصر امام حسين عليه السلام و سفاح علي بن ابي طالب است و بروايت ديگر از صادق عليه السلام امام حسين (ع) با کسانيکه با او شهيد شده اند بدنيا برگردند و و با او باشند هفتاد پيغمبر پس قائم (ع) انگشتر خود را بان حضرت دهد و او است کسي که قائم را غسل دهد و کفن و حنوط کند و در قبر گذارد- و بروايت اسد ابن اسماعيل آن حضرت فرمود که مراد از روز پنجاه هزال سال که خدا فرمود في يوم کان مقداره خمسين الف سنه روز رجعت رسول خدا است که پنجاه هزار سال سلطنت کند و امير المومنين (ع) چهل و چهار هزار سال سلطنت کند در رجعت- و بروايت بريد عجلي فرمود که مراد از اسماعيل صادق الوعد که خداوند در قرآن فرمود که کان رسولا نبيا اسماعيل پسر ابراهيم خليل نيست زيرا که او قبل از پدرش ابراهيم وفات نمود و مبعوث برسالت نشد بلکه اسماعيل بن حزقيل نبي است که بر قوم خود مبعوث شد او را تکذيب کردند و پوست رويش را کندند و خداوند سطاطائيل ملک عذاب را بر او نازل کرد که با او انتقام از قوم خود بکشد قبول نکرد و خواهش کرد که در رجعت با حسين عليه السلام رجعت کند مانند او انتقام از قوم خود بکشد خداوند او را اجابت فرمود و در روايت حريز فرمود که ملائکه از خدا خواستند که امام حسين عليه السلام را ياري کنند چون بزمين آمدند او را کشته ديدند خداوند فرمود که در نزد قبر او باشيد تا آن زمان که خروج کند در رجعت او را ياري کنيد- و در روايت سليمان بن خالد فرمود که مراد از راجفه و رادفه در



[ صفحه 426]



آيه شريفه يوم ترجف الراجفه تتبعها الرادفه حسين بن علي عليه السلام و علي بن ابي طالب است که از پي يک ديگر رجعت کنند اول حسين بعد از آن امير المومنين ع - و بروايت حمران عمر دنيا صد هزار سال است هشتاد هزار سال از براي آل محمد و بيست هزار سال از براي ساير مردمانست و در روايت حسن بن محبوب از باقر ع مراد از آيه ربنا امتنا اثنتين زمان رجعت باشد زيرا که بعض مردمان را که از اهل رجعتند دو مردن و دو زنده شدن باشد زيرا که بميرند پس در زمان رجعت زنده شوند پس بميرند و در قيامت زنده شوند و ديگر مردني نباشد- و نيز از کتاب علل الشرايع تاليف محمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم نقل شده که آيه و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون در رجعت باشد که خدا بر پيغمبر (ص) خود وعده کرده که بعد از تو اولادت کشته و مظلوم و معضوب الحق واقع شوند پس ايشان را در رجعت زنده کنيم و دشمنان خود را بکشند و وارث زمين گردند. مولف گويد که اخبار در باب رجعت زياده از آنست که در اين مختصر احصا شود و فوق حد تواتر است و وقوع آن در حق مومن محض و کافر محض اجماعي شيعه بلکه ضروري مذهب است و دلالت جمله از آيات قرآن هم بطوري که قابل

تاويل نباشد دانسته شد و دعواي حکم عقل هم در اين باب بعيد نيست زيرا که غرض از رجعت چون مکافات مظلوم و ظالم است و جزا در دار عمل که دنيا باشد اوفق و اقرب و انسب بعمل باشد از دار ديگر که دار آخرتست و تاثيرات در تشفي قلب مظلوم بيشتر خواهد بود پس ادله اربعه که کتاب و سنت و اجماع و عقل باشد بر ثبوت رجعت قائم است و صريح ترين آيات آيه يوم نبعث فوجا ممن يکذب باياتنا باشد زيرا که در قيامت جميع خلق زنده شوند چنانکه فرموده فلم تغادر منهم احدا و آيه شريفه و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه زيرا که هنوز اين ياري کردن واقع نشده و در قيامت هم نباشد پس در رجعت خواهد بود و آيه شريفه ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين زيرا که دو ميرانيدن و دو زنده کردن بدون فرض رجعت آن شود و حمل حيات بر آنکه در دنيا خلق شده و در قيامت هم زنده شوند يا آنکه در قبر هم از براي سوال نکيرين زنده شود و بميرد خلاف ظاهر آيه است بعد از تامل و آيات ديگر در اين باب چنانکه گذشت بسيار است و صدوق عليه الرحمه در اعتقادات رجعت را از دين اماميه شمرده و اخبار بسيار وارد است که کسي که اعتقاد

برجعت ندارد از ما نيست مثل قول صادق ع که فرمود ليس منا من لم يقل بمتعتنا و يومن برجعتنا يعني از ما نيست کسيکه قائل بمتعت ما و مومن برجعت ما نباشد و علماي اعلام از زمان ائمه عليهم السلام تا اين زمان در اثبات رجعت کتابها نوشته اند و اصحاب ائمه ع در اين باب با مخالفين خود مجادله و مناظره بسيار که در کتب آثار مذکور است نموده اند مانند



[ صفحه 427]



مناظره ابو جعفر مومن طاق که ابو حنيفه باو گفت تو برجعت قائلي فلان قدر بمن بده در رجعت بتو رد ميکنم ابو جعفر گفت تو ضامني بده که در رجعت باين صورت که داري خواهي برگرديد نه بصورت ديگر. اما انکار و استبعاد مخالفين از اينکه مردگاني که مرده اند چگونه ميشود که ديگر باره در اين نشانه دنيويه برگردند و بخورند و بياشامند وزن کنند و در خانها ساکن شوند پس مردود است بعلاوه آنکه راجع بانکار عموم قدرت خداوند است با اينکه وقوع آن در امم سابقه بصريح آيات و تواتر روايات ثابت و محقق است چنانکه در واقعه عزير و اصحاب کهف گذشت و همچنين در واقعه آن جماعت که خدا در حکايت واقعه ايشان فرموده الم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم يعني آيا نديدي آنانرا که بيرون رفتند از ديار خود و ايشان هزارها بودند از خوف مردن پس خدا فرمود بايشان که بميريد پس زنده گردانيد ايشان را. شيخ صدوق عليه الرحمه در رساله اعتقادات فرموده که ايشان هفتاد هزار خانواده بوده اند و در هر سال طاعون بر ايشان واقع ميگرديد اغنيا فرار ميکردند و غالبا سالم ميماندند و فقرا مي ماندند و غالبا ميمردند اتفاقا در سالي اتفاق بر خروج کردند و در کنار دريائي فرود آمده چون بار بر زمين گذاشته ناگاه همگي بمردند پس ارميا که از پيغمبران بني اسرائيل بود بر ايشان گذشته عرض کرد خداوندا اگر ايشان را زنده گرداني بلادت را آبادان کنند عبادتت را بر پا دارند بندگانت از ايشان زائيده شود پس خداوند ايشان را بدعاي او زنده گردانيد خوردند و آشاميدند و گرديدند و زائيدند و باجلهاي مقرر خود مردند و همچنين آن هفتاد نفر که با موسي بطور رفتند و مردند و بصريح آيه ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون زنده شدند و از طور برگرديدند و خوردند و آشاميدند و زن کردند و زائيدند پس بعد از ثبوت وقوع رجعت در امم سابقه در اين امت چه بعد دارد که واقع شود بلکه باعتقاد خود مخالف بايد واقع شود زيرا که خود ايشان روايت کرده اند که هر چيز که در امم سابقه شده بايد در اين امت واقع شود حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه پس رجعت هم در آن امم واقع شده در اين امت هم بايد واقع شود و اما شبهه مخالفين در اين باب که اگر رجعت حق باشد لازم آيد که مانند يزيد و شمر وعبد الرحمن بن ملجم در زمان رجعت برگردند و چون برگردند بعد از مشاهده آيات و علامات عذاب اخروي توبه کنند و مستحق مدح و ثواب شوند نه لعن و

عذاب غايه الامر آنکه احتمال توبه در حق ايشان باشد ولي با جزم بخلود و عذاب ايشان چنانکه اعتقاد شيعه ميباشد منافات دارد پس آن مردود است به چند وجه اول آنکه بدليل قطعي بر ما ثابت شده که اين جماعت مخلدند در عذاب و عقوبت و لازم اين



[ صفحه 428]



آنست که از ايشان در اين حياه يا آنکه در زندگاني زمان رجعت کاري که بان مستوجب عفو و رحمت باشد صادر نگردد و مشاهده آيات عذاب اخروي لازم ندارد توبه و ندامت را در زمان رجعت چنانکه مشاهده شده که نزديکان سلطان با آنکه بسبب مخالفت و خيانت مورد سياست و عقوبت ميشوند باز بعد از عقوبت عود مينمايند بان خيانت و لهذا خدا در حق اهل عذاب که ميگويند رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما ترکت يعني خداوندا برگردان مرا که عمل صالح که ترک کرده ام بکنم ميفرمايد کلا انها کلمه هو قائلها يعني اين حرفي باشد که گويد از روي دروغ اگر برگردد عمل صالح نکند و همچنين در حق ايشان که ميگويد فقالوا يا ليتنا نرد و لانکذب بايات ربنا فرمود و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون يعني اگر تمناي ايشان را بر آوريم و ايشان را برگردانيم بدنيا هر آينه ايشان برگردند بان کارهائي که ممنوع بودند از آن و ايشان هر آينه دروغ گويانند در اين کلام که اگر بر ميگرديديم تکذيب آيات پروردگار خود نميکرديم و بالجمله اخبار خدا و رسول(ص) از عذاب ابدي و اذن دادن در طعن و لعن ايشان کشف ميکند از عدم ندامت و توبه ايشان در زمان رجعت دويم آنکه منع ميکنيم قبول توبه و ندامت

ايشان را در زمان رجعت نه از آن جهت که دار رجعت دار تکليف نيست مانند قيامت تا آنکه لازم آيد که طاعت و جهاد مومنين بي اجر باشد بلکه از اين جهت که برگردانيدن اين اشخاص چون از براي عقوبت و انتقام و عذاب باشد از براي ايشان دار جزا باشد نه دار تکليف و قبول توبه والا منافي غرض از رجعت که اکرام و تشفي قلوب اهل ايمان و اهانت و رغم انوف اهل عناد و نفاق است خواهد بود پس التزام بعدم قبول توبه اين طايفه در آن عصر مانعي ندارد مانند عدم قبول توبه فرعون در وقت غرق شدن که گفت آمنت بالذي آمنت به بنوا اسرائيل و انا من المسلمين و خدا فرمود الان و قد عصيت قبل و کنت من المفسدين يعني فرمود گفت در وقت غرق شدن ايمان آوردم بان کسي که بني اسرائيل باو ايمان آورند و من از جمله مسلمانانم خدا فرمود آيا الان ايمان آوري و حال آنکه پيش از اين معصيت کردي و از مفسدان بودي پس اسلام توبه تو را قبول نميکنيم و اين دو وجه را در جواب اين شبهه از شيخ مفيد قدس سره نقل کرده اند و اين جواب دويم اقرب بصواب باشد و حقير ملتفت بان شدم قبل از اطلاع بر کلام مفيد و مويد اينست آيه شريفه يوم ياتي بعض آيات ربک لا ينفع نفسا ايمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت في ايمانها خيرا يعني روزي که بعض آيات پروردگار تو بيايد فايده نکند نفسي را ايمان آن که قبل از آن ايمان نياورده باشد بلکه بعضي اين آيه را برجعت تاويل کرده اند و شيخ مذکور فرمود مضمون آن در وقت ظهور ظاهر شود و چون قائم ع ظهور کند توبه مخالفين را قبول نکند و شايد مراد از مخالفين کساني باشد که رجعت کرده اند از براي انتقام نه آنانکه اهل آن عصرند و نمرده اند زيرا که قبول توبه آنها اظهر است



[ صفحه 429]



جواب سوم آنکه ابديت خلود و عذاب ايشان اگر قطعي باشد چنانکه شيعه گويند اين متقک از عدم توبه چنانکه در جواب اول گفته شد با عدم قبول توبه چنانکه در جواب دوم گفتيم نشود زيرا که اجتماع قطع بشي ء و عدم قطع بان نشايد و اگر قطعي نباشد چنانکه مخالفين گويند در باب ايشان و شيعه گويند در باب وحشي قاتل حمزه و حر بن يزيد رياحي از اصحاب امام حسين ع که توبه ايشان قبول شد با آنکه کردند آنچه کردند پس منافات با قول برجعت ندارد پس بهر حال شبهه مندفع گردد و انکار امور قطعيه مباين هذيانات نبايد و نشايد ثبتنا الله بالقول الثابت في الحياه الدنيا و في الاخره ان شاء الله. و اما خاتمه پس آن در بيان نوادري از وقايع و حکايات و معجزات و کرامات و مناماتي باشد که مولف را بر آنها اطلاع حاصل شده مشتمله بر کشف عالم مثال و بعض منامات موقظته و حکايات منبهه و معجزات قاهره و کرامات باهره و در آن پنج فصل است.