بازگشت

در کيفيت سلوک و رفتار آن بزرگوار است


عبدالله جعفر حميري در کتاب قرب الاسناد روايت کرده از حضرت صادق ع که چون قائم خروج کند قطايع يعني اراضي که بمقاطعه داده اند موقوف دارد و بروايت ديگر بسه چيز حکم کند که کسي نکرده پيري را که زنا کند و کسي را که زکوه ندهد بکشد و ميراث برادر را به برداري دهد که در عالم ارواح برادر بوده اند نه در اين عالم و بروايت هروي از حضرت رضا عليه السلام اولاد قاتلان حسين ع را بعوض کرده‌هاي پدران بکشد زيرا که ايشان بعمل پدران خود راضي باشند و بان افتخار کنند و هر کسي بچيزي راضي شود چنان باشد که خود او کرده و اگر کسي در مغرب بکشته شدن کسي که در مشرق کشته شده راضي شود هر آينه در نزد خدا شريک قاتل باشد راوي گويد عرض کردم قايم ع در اول خروج خود چه ميکند فرمود که دستهاي بني شبيه را ميبرد زيرا که ايشان دزدهاي بيت الله هستند و بروايت ديگر ايشان را در کوچه‌ها ميگرداند و در روايت ديگر رفيد بحضرت صادق ع عرض کرد که يابن رسول الله قائم با اهل عراق بسيرت اميرالمومنين ع رفتار ميکند فرمود نه زيرا که اميرالمومنين بطريقي که در جفر ابيض بود رفتار کرد و قايم رفتار کند بطوري که در جفر احمر است عرض کردم که جفر احمر چيست آن حضرت با

انگشت خود را به خلق خود گذاشت يعني اميرالمومنين ع مدارا کرد و آن حضرت سختن ميگيرد و در روايت عبدالرحيم قصير ابوجعفر ع فرمود چون قائم قيام کند حميرا را زنده کرده اقامه حد بر او کند و انتقام فاطمه را از او بکشد راوي عرض کرد از براي کدام معصيت اقامه حد بر او کند فرمود بجهت افتراي او بر مادر ابراهيم پسر رسول خدا عرض کرد که تاخير اين حد تا زمان قايم چه سبب دارد فرمود زيرا که خداوند محمد (ص) را براي رحمت فرستاد و قايم عليه السلام را براي عذاب و نقمت و در روايت ثوبر بن ابي فاخته علي بن الحسين ع فرمود که چون قايم قيام کند خداوند آفت را از شيعه ما زايل گرداند و دلهاي ايشان را چون پاره آهن سخت کند يعني شجاع گرداند ايشان را و هر يک را بقدر چهل مرد قوت دهد و ايشان را حکام و بزرگان روي زمين گرداند و صادق عليه السلام در روايت ابوبصير فرمود که يا ابا محمد گويا قايم را ميبينم که با عيال و اهل خود در مسجد سهله فرود آمده و محمد بن علي ع در روايت معلي فرمود که عصاي موسي در اول امر نزد آدم بود و بشعيب رسيد بعد از آن بموسي بن عمران و اندکي پيش از آن آن را ديدم در حالتي که سبز و تر و تازه بود و چون آن وقت که از درختش بريده اند و هر وقت که خواهي با آن سخنگوئي سخن ميگويد و آن براي قائم ما نگهداشته شده و آن حضرت با آن عصا کارها کند که موسي با آن ميکرد با آن خلايق را بترساند و چيزهائي را که از دروغ ساخته اند مي بلعد و بهر چيز که مامور ميشود ميکند و بهر سمت که رو آورد چيزهائي را که از دروغ و سحر ساخته اند فرو ميبرد و از براي آن دو لب گشوده ميشود يکي در زمين و ديگري در سقف و ما بين آن دو لب چهل ذراع باشد و آنچه از دروغ و سحر ساخته شده با زبان فرو کشد و صادق ع به ابوبصير فرمود که پدرم زره رسول خدا را پوشيد اندکي بزمين ميکشيد و من آنرا پوشيدم نزديک بود که با قدم برابر گردد و آن زره در قد قائم ع چنان باشد که بقامت رسول خدا ص بود و در روايت حريز فرمود که عمر دنيا تمام نشود تا آنکه مردي از ما اهلبيت بيايد که مانند داود و آل داود حکم کند و از ايشان شاهد و بينه نطلبد و در روايت معاويه وهني فرمود که يا معاويه مردم در اين آيه که يعرف المجرمون بسيماهم فيوخذ بالنواصي و الاقدام چه ميگويند عرض کردم که ميگويند خدا در روز قيامت گناهکاران را بسيماي ايشان ميشناسد پس از پيشاني و پاهاي ايشان گرفته باتش اندازد فرمود خدا مخلوقي را که خود خلق کرده چه

حاجت دارد که بسيما و صورت بشناسد بلکه وقتي قائم ما قيام کند مردم را از سيما و صورت ميشناسد و امر ميکند که کافر را از پيشاني و پاها بگيرند و با شدت و سختي بر او شمشير زنند و ابو جعفر (ع) در روايت ابو سوره ميفرمايد که ذوالقرنين در ميان دو پاره ابر مخير گرديد پس ذلول را اختيار کرد و صعب را براي صاحب شما نگهداشت و آن ابري است که رعد و برق و صاعقه دارد و صاحب شما بان سوار ميشود و براههاي آسمانهاي هفت گانه بالا ميرود و براههاي زمين هاي هفت گانه ميرسد که پنج طبقه از آن زمينها معمور و دو طبقه خرابست و حضرت رضا ع در روايت حسين بن خالد فرمود که چون قائم خروج کند زمين با نور پروردگار روشن شود و ميزان عدالت در ميان مردم بگذارد و کسي بکسي ظلم نکند و زمين در زير پايش پيچيده شود و بدن مبارک او سايه ندارد و منادي از آسمان بنام او ندا کند و گويد که حجت خدا در نزد بيت الله ظهور کرده با اوبيعت کنيد که حق با اوست و آن حضرت در روايت ريان بن صلت فرمود که قائم در وقت خروج در سن پيران و صورت جوانان باشد و بدنش بطوري پر قوت باشد که درخت را از بيخ بدست بر کند و اگر در ميان کوهها نعره زند سنگهاي سخت از هيبت صدايش خورد شود و از هم

بپاشد عصاي موسي و خاتم سليمان با او باشد و او پسر چهارم از اولاد من است خداوند او را در پس پرده خود هر قدر که



[ صفحه 381]



خواهد نگهدارد غايب و پنهان پس او را ظاهر سازد و زمين را باو پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد و بروايت ديگر آن حضرت فرمود که گويا اهل آن زمان را که بظهورش نزديکست ميبينم که مايوس شده اند از ظهور او زيرا ندا کرده نشده اند بان ندائي که شنيده ميشود از دور چنانکه شنيده مي شود از نزديک و آن ندا از براي مومنان رحمت و از براي کافران عذاب و نقمت باشد و در روايت جابر انصاري پيغمبر ص فرمود که ذوالقرنين مردي بود صالح خداوند او را بر بندگان خود حجت کرد و او قوم خود را بسوي خدا دعوت نمود و ايشان را بتقوي امر فرمود چون اين بشنيدند بر شاخ سرش زدند پس مدتي از ايشان غايب شد بحدي که گفتند او مرده و هلاک شده و معلوم نيست که بکدام بيابان رفته تا آنکه ظاهر شد باز بر سر شاخش زدند بدانيد در ميان شما هم کسي خواهد آمد که مانند ذوالقرنين غايب و پنهان شود چنانکه خداوند ذوالقرنين را تمکين داد و او را در روي زمين قادر و توانا نمود و اسباب همه چيز را باو عطا کرد و مشرق و مغرب را سير کرد قائم را نيز که از اولاد من است چنان کند و او را بشرق و غرب زمين برساند بطوري که باقي نماند از هموار و ناهموار و کوهي که

ذوالقرنين بر آن پا گذاشته مگر آنکه قائم بر آن پاگذارد و خدا خزاين و معادن زمين را بر او ظاهر کند و او را برعب منصور کند بانکه رعب او را در قلوب اندازد و زمين را پر از قسط و عدل کند چنانکه پر از ظلم و جور گشته و در روايت ابي هاشم جعفري حضرت عسکري ع فرمود که قائم ع امر کند بخراب کردن منارها و قصرها که در مساجد باشد زيرا که ساختن آنها بدعتست نه پيغمبر (ع) مثل آن ساخته و نه امام در روايت ابي الجارود باقر عليه السلام فرمود که چون قائم عليه السلام از مکه بيرون رود منادي او ندا کند لشگريانرا که کسي خوردني و آشاميدني با خود بر ندارد و سنگ موسي بن عمران با او باشد و آن باريک شتر است بهر منزل فرود آيد چشمه ها از آن سنگ جاري شود که هر گرسنه را سير و هر تشنه را سيراب کند و چهار پايان ايشان را هم آب دهد تا آنکه در پشت کوفه در نجف اشرف فرود آيند و در روايت ابن تغلب صادق ع ميفرمايد که گويا در پشت نجف اشرف قائم ع را ميبينم که بر اسب سياه و سفيد که از پيشاني تا بگلوي آن سفيد ميباشد سوار است و آن اسب او را چنان حرکت دهد که هيچ شهر نماند مگر آنکه اهل آن گمان کنند که آن حضرت در نزد ايشانست و چون پرچم بيدق رسول خدا را بگشايد

سيزده هزار ملک که منتظر ظهور آن حضرت ميباشند نزد او آيند و آنها آنانند که در کشتي بانوح و در آتش با ابراهيم بودند و با عيسي باسمان بالا رفتند از جمله ايشان چهار هزار ملک باشند که علامت دارد و بان نشانه در جنگ



[ صفحه 382]



شناخته شود و سيصد و سيزده ملک باشد که در غزوه بدر بودند و چهار هزار ملک باشند که بياري حضرت امام حسين ع نازل شدند و ماذون نشدند پس بالا رفتند که استيذان کنند چون برگرديدند آن حضرت را کشته ديدند پس پژمرده و غبارآلود در نزد قبر آن حضرت ماندند تا روز قيامت و بر او گريه ميکنند و ميان قبر او و آسمان محل آمد و رفت ملائکه باشد و در روايت ثمالي حضرت باقر ع فرمود که گويا قائم ع را مي بينم در پشت کوفه ظهور کرده و در نجف اشرف پرچم بيدق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را گشوده چون آن بيدق از ستونهاي عرش خداست و پرچمش از نصرت الهي لهذا بهرسو از دشمنان که رو آورد آنها را هلاک کند پس فرمود که آن بيدق را در وقت ظهورش جبرئيل آورد. بروايت ديگر آن بيدق را چون بجنباند دلهاي مومنين مانند پاره آهن شود و قوت چهل مرد يابند و در قبور مردگان مومن فرح داخل شود و يک ديگر را بخروج قائم ع مژده دهند و در روايت مفضل صادق ع ميفرمايد که گويا قائم را در بالاي منبر کوفه مي بينم که سيصد و سيزده نفر اصحاب او در اطراف او هستند و ايشانند صاحبان ولايت و دوستي ما و حکام خدا بر روي زمين بر مخلوق پس آن حضرت از زير قباي خود مکتوب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را و عهد نامه او را که با مهر طلا ممهور است بيرون آورد و چون اصحاب آنرا ببينند مانند گوسفند از اطراف آن متفرق گردند و از ايشان کسي باقي نماند مگر وزير و يازده نفر نقيب چنانکه در نزد موسي همين قدر باقي ماند پس اطراف عالم را بگردند و باز ناچار بر سر آن حضرت جمع شوند بخدا قسم من ميدانم آن کلام را که قائم بايشان ميگويد و ايشان بر او انکار کرده متفرق ميشوند. در روايت جابر حضرت باقر ع فرمود که گويا اصحاب قائم را مي بينم که ما بين مشرق و مغرب را احاطه کرده بر ايشان مسلط شده اند و هيچ چيز نمانده مگر آنکه مطيع و منقاد ايشان شده حتي درندگان روي زمين و درندگان طيور حتي آنکه زمين بر زمين ديگر افتخار ميکند که امروز مردي از اصحاب قائم ع از سر من گذشت و در روايت مفضل صادق ع فرمود که پيراهن يوسف پيراهني است که جبرئيل آنرا از براي خليل آورد که آتش نمرود بر او اثر نکرد چون وفاتش رسيد آن را در ميان بازوبند گذاشته ببازوي اسحق بست و او ببازوي يعقوب و چون يوسف متولد شد يعقوب آنرا ببازوي او بست و آن در بازوي او بود تا آنکه امرش بانجا رسيد که رسيد پس چون يوسف آنرا از ميان بازوبند در آورد بويش بمشام يعقوب رسيد که گفت اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون و بان پيراهن باهلش رسيد و در وقت خروج در نزد قائم باشد پس فرمود که هر پيغمبري که بعلمي يا چيز ديگر رسيد آن بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم منتهي شد و باو رسيد و در روايت ابوبصير فرمود که خداوند بلندي و پستيهاي زمين را يکسان کند بطوريکه هرکس از اماکن بعيده



[ صفحه 383]



نظر کند مولاي خود را ببيند و بروايت ديگر چون قائم عليه السلام دست بر سر مردمان کشد از برکت آن عضو نشان کامل گردد و در روايت ابوخالد کابلي حضرت باقر ع فرمود که چون قائم ع داخل کوفه شود مومني نباشد مگر آنکه در کوفه باشد يا آنکه بيايد در آنجا. صادق ع در روايت مفضل فرمود که چون قائم ع قيام کند زمين از نور پروردگار روشن شود بطوريکه بروشني آفتاب حاجت نباشد و هر مرد در ايام خلافتش آن قدر عمر کند که هزار نفر اولاد ذکور از او متولد شود و هيچ اناث در ميان آن هزار متولد نشود و مسجدي در پشت کوفه بنا کند که هزار در داشته باشد و خانها برود تا بخانه کربلا متصل گردد و سواد کوفه چنان شود که در روز جمعه از براي درک نماز جمعه بر استر تندرو سوار شوند و بنماز نرسند. باقر ع در روايت ثابت فرمود که چون قائم ع داخل کوفه شود سه بيدق مخالف يک ديگر در آنجا باشد و همه بان حضرت اطاعت کنند پس او داخل کوفه شود و بر منبر بر آيد و خطبه ادا کند با گريه بحدي که مردم از بسياري گريه کلام آن حضرت را نفهمند و نشنوند و اينست معني کلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که گويا حسني و حسيني مردي را که اولاد حسين است که قائم ع باشد ميبينم که بيدق را برافراشته و هر يک ادعاي خلافت کنند پس حسني بيدق را بحسيني تسليم کند و چون جمعه دوم رسد مردم عرض کنند که يابن رسول الله نماز با شما چون نماز با رسول خدا باشد و اين مسجد گنجايش ندارد پس بسمت نجف بيرون رود و طرح مسجدي ريزد که هزار در داشته باشد و مردم را بگيرد و بناي محکم بسازد و بفرستد از پشت سر قبر مطهر امام حسين ع از براي اهل کوفه رودخانه بکنند که بسوي غربين جاري شود و در نجف ريزد و بر آن رودخانه پلها و آسياها بنا شود و گويا مي بينم پيرزني را از اهل کوفه که زنبيل گندم بر سر گذاشته مي برد که در آن آسياها آرد نمايد. در روايت ابوبصير صادق ع مي فرمايد که قائم ع مسجد الحرام و مسجد رسول را با بناي آنها خراب مي کند و بيت الله را بر مي گرداند و در مکان اصلي خود بنا مي کند و آنرا در بالاي بناي اصلي خود بر پا ميدارد و دستهاي طايفه بني شيبه که دزدند و دغلند ميبرد و از ديوار کعبه مي آويزد در روايت ابي خديجه ميفرمايد که چون قائم ع قيام کند بغير اين رفتاري که حالا هست رفتار مي کند. و اميرالمومنين (ع) در روايت اصبغ بن نباته در وقتي که بمسجد کوفه برخورد و ديد که آنرا با گل و سفال بنا کرده اند فرمود واي بر کسي که ترا

خراب کرد و واي و کسي که ترا به اجر پخته بنا نمود و قبله نوح را تغيير داد و خوشا بکساني که با قائم اهل بيت من به خراب کردن تو حاضر ميشوند



[ صفحه 384]



ايشان برگزيدگان اين امتند که با نيکوکاران عترتند. در روايت ابوبصير وارد است که چون قائم ع قيام کند و داخل کوفه شود امر کند آن چهار مسجد را تا باصل بنايش خراب کنند و مانند عريش موسي بنا کند و آن چادريست از پوست و ديوارهاي مسجد همه بي کنگره باشد آنها را براههاي بزرگ وسعت دهد بطوريکه پهني هر يک شصت ذراع باشد و هر مسجدي که در سر راه است خراب کند و روزنه ها و پنجره ها و مبرزها و ناودانها را مشرف براه باشد بر هم زند و خداوند عالم در زمان او فلک را امر کند که آرام حرکت نمايد بطوريکه يک روز بقدر ده روز و يک ماه بقدر ده ماه و يک سال از اين سالها شود و نگذرد مگر زماني قليل که ده هزار نفر از خارجيان غلامان در مله و سکره که نام جائيست بر آن حضرت خروج کنند و آن حضرت شمشير خود را حمايل مردي اصحاب کند و بسوي ايشان فرستاده همگي ايشان را بقتل رساند پس از آن متوجه بسوي کابل شاه شود و آن شهريست که کسي آن را فتح نکرده پس آنجا را مسخر و فتح کرده بکوفه برگردد و خانه اش در آنجا باشد و هفتاد قبيله عرب را از کوفه بجاي ديگر و از جاي ديگر بکوفه نقل کند. بروايت ديگر آن حضرت قسطنطنيه و ممالک چين را فتح کند و صادق ع در روايت موسي بن ابار فرمود از اعراب بپرهيزيد زيرا که در باب ايشان خبردهنده هست و آن اينست که قائم ع با احدي از ايشان خروج نخواهد نمود و اميرالمومنين ع در روايت حکيم بن سعد ميفرمايد که اصحاب مهدي ع همه جوانانند و پير در ميان ايشان نيست مگر بقدر سرمه چشم و بقدر نمک و معلوم است که کمترين توشه نمک است. در روايت ربيع شامي صادق ع فرمود که چون قائم ع قيام کند خداوند عالم بچشمها و گوشهاي شيعيان ما قوتي دهد که آن قوت در ميان قائم ع و ايشان پيک و قاصد باشد چون آن حضرت با ايشان سخن گويد بشنوند و ايشان آن حضرت را از هر جا که خواهند نظر کنند و ببينند و در روايت صالح بن حمزه فرمود که علم بيست و هفت حرفست و همه آنچه پيغمبران آورده اند دو حرفست و احدي از خلايق چيزي غير از آن دو حرف ندانسته اند و چون قائم ع قيام کند آن بيست و پنج حرف را برون آورد و در ميان مردم منتشر کند و آن دو حرف را بر آنها بيفزايد تا آنکه تمام بيست و هفت حرف منتشر شود. در روايت عبدالکريم خثعمي فرمود که چون قيام آن حضرت نزديک شود در ماه جمادي الثانيه و ده روز از رجب باراني ببارد که کسي مثل آن نديده باشد و بسبب آن بدنهاي مومنان در قبور ايشان ميرويد گويا مي بينم

ايشان را که از سمت جهينه مي آيند و موهاي خود را از گرد و غبار مي تکانند



[ صفحه 385]



و بروايت مفضل فرمود که چون قائم قيام کند زمين خزينهاي خود را ظاهر کند بطوري که مردم آنها را در روي زمين ببينند و مرد ميخواهد کسي را بيابد که باو صله و انفاق کند و يا آنکه زکوه خود را بدهد و نيابد و در روايت عبدالله بن مغيره فرمود که چون قائم عليه السلام قيام کند پانصد نفر از قريش را آورد و ايشان را گردن زند و باز پانصد نفر آورد و گردن زند و تا شش مرتبه چنين کند و در روايت ابو بصير فرمود که مسجد الحرام را تا اصل بنايش خراب کند و مقام ابراهيم را بمحمل خود برگرداند و دستهاي بني شيبه را ببرد و بر ديوار کعبه و آن دستها بنويسد که اينها دزدان بيت الله هستند و در روايت ابوالجارود حضرت باقر عليه السلام فرمود که چون قائم قيام کند و بسوي کوفه آيد بيشتر از ده هزار و کمتر از بيست هزار از طايفه تبريه که از جمله زيديه باشند با آلات جنگ از کوفه بيرون آيند و گويند که ما را باولاد فاطمه حاجتي نيست برگرد بانجا که بودي پس شمشير کشيده ايشان را کشته داخل کوفه شود و جميع منافقان را بکشد و خانه ها و قصرهاي ايشان را خراب کند و در روايت ابوبصير فرمود که قائم عليه السلام قسطنطنيه و چين و کوههاي ديلم را بگيرد و هفت سال که مقدار هر سال ده سال شما باشد درنگ و خلافت کند راوي عرض کرد سالها چگونه طولاني شود فرمود خدا فلک را امر کند که آهسته حرکت کند عرض کرد حکما و منجمين گويند که اگر فلک تغيير کند فاسد گردد، فرمود اين قول کافران و زنديقان باشد زيرا که خدا قمر را از براي پيغمبر خود شق نمود و آفتاب را از براي يوشع بر گردانيد و درازي روز قيامت را خبر داده که پنجاه هزار سال است و در روايت جابر فرموده که قائم ع چادرها و خيمه ها برپا کند از براي کساني که قرآن را براي مردم بطوري که نازل شده تعليم کنند و دشوارترين کارها حفظ قرآن باشد در آن وقت زيرا تاليف آن مخالفت اين تاليف باشد و صادق ع در روايت عبدالله عجلان فرمود قائم ع در حکم بشاهد حاجت ندارد خداوند باو الهام کند و بعلم خود حکم کند و بهر کسي خبر دهد آنچه را که در دل او پنهان است و بمحض نظر کردن دوست و دشمن خود را تميز دهد و در روايت ديگر وارد است که مدت دولت قائم و سلطنت او از ما پنهان است و بما نرسيده و ما باينکه آن هفت سال است يا آنکه نوزده سال يقين نداريم اگر چه اخبار هفت بسيار است



[ صفحه 386]



و حضرت باقر (ع) در روايت عبدالاعلي فرمود که در اين دره هاي ذو طوي غيبتي واقع خواهد شد و چون دو شب بخروج آن حضرت بماند غلامي از او بنزد بعض اصحاب او آيد و گويد شما در اينجا چند نفر گويند چهل نفر گويد اگر صاحب خود را بينيد چه کار مي کنيد گويند بخدا قسم اگر اين کوهها بما منزل دهند در خدمت آن حضرت در ميان اين کوهها ماوي کنيم پس آن غلام برگردد و در شب آينده آيد و گويد ده نفر از بزرگان و پيران خود را بمن بنمائيد پس چون بنمائيد آنها را برداشته بخدمت صاحب برد و آن حضرت شب آينده را بايشان وعده خروج دهد گويا مي بينم قائم را که پشت بحجر الاسود داده و حق خويش را از خدا ميخواهد تا آنکه فرمود و اوست آن مضطري که خدا فرموده امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض جبرئيل در بالاي ميزاب رحمت بصورت مرغي مي ايستد و اول کسي که از مخلوق با او بيعت کند جبرئيل باشد بعد از آن سي صد و سيزده نفر مرد بيعت کنند تا آنکه فرمود ايشانند امت معدوده که خداوند در کلام خود فرموده و لئن اخرنا عنهم العذاب الي امه معدوده بعد از آن فرمود ايشان در يک ساعت مانند ابرهاي پائيز جمع شوند پس چون صبح شود آن حضرت اهل مکه را بکتاب و سنت

رسول دعوت کند و جمعي او را اجابت کنند پس حاکمي در مکه نصب کند و بيرون رود و در اثناي راه خبر رسد که اهل مکه حاکم را کشتند پس برگردد و با ايشان جنگ کند و بعضي را اسير نمايد پس ايشان را بکتاب خدا و سنت رسول و ولايت علي بن ابي طالب و بيزاري از اعداء او دعوت کند و برود و نام احدي را نبرد و بيرون رود تا آنکه ببيداء رسد پس لشگر سفياني بر او رو آورد و زمين ايشان را از زير پاهاشان کشيده فرو برد بامر خدا چنانکه فرموده و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب تا آخر سوره پس از ايشان نجات نيابد مگر دو مرد که ايشان را وتير و تيره گويند و روهاشان بپس برگردد و بپس راه روند وآن از براي اين باشد که واقعه لشگر را بمردم رسانند پس آن حضرت داخل مدينه شوند و طايفه قريش از او گريخته پنهان شوند و اينست معني قول اميرالمومنين ع که فرمود بخدا قسم هر آينه طايفه قريش در وقت ظهور قائم دوست ميدارند که جميع مايملک خود را بدهند و جاي پنهاني بخرند که بقدر سر بريدن اشتر در آنجا پنهان شوند بعد از آن آن حضرت در آنجا حادثه کند. مولف گويد مراد از آن حادثه سوزانيدن آن دو نفر باشد چنانکه در حديث مفصل مفضل که خواهد آمد مفصلا ذکر کرده است

چون اين کار کند قريش گويند بيائيد که بر اين مرد طاغي خروج کنيم زيرا اين مرد اگر از اولاد محمد ص بود اين کار نميکرد پس بر آن حضرت خروج کنند و ايشان را بکشد و عيالاتشان را اسير نمايد پس از آن جا بيرون رود تا وارد شقره شود و در آنجا خبر رسد که حاکم تو را مدينه در کشتند پس برگريده و از ايشان آن قدر بکشد که کشتگان حنين نزد آن



[ صفحه 387]



چيزي نباشد پس مردم را بکتاب خدا و سنت رسول دعوت کند بيرون آيد تا آنکه بثعلبيه رسد پس مردي از صلب پدران حضرت که از مردم سواي آن حضرت بحسب بدن قويتر و بحسب قلب دليرتر باشد برخيزد و گويد که اي مرد چه کار ميکني بخدا قسم که تو مردم را مضطرب کرده با چه سند و حجت اين کار ميکني مگر عهد نامه از رسول خدا ص داري که چنين کني پس مردي از کسان آن حضرت برخيزد و بان مرد گويد بجاي خود بنشين و الا گردنت را بزنم پس قائم ع باو گويد يا فلان ساکت باش بعد از آن بان مرد فرمايد آري عهدنامه از رسول خدا دارم فلان خرجين يا فلان خرجين زنبيل را بنزد من آريد چون آورند عهدنامه از آن بيرون آورد و بخواند چون آن مرد اين ببيند عرض کند که خدا مرا فداي تو گرداند سر مبارکت را بيار تا ببوسم آن حضرت سر مبارک خود را نزديک آورد آن مرد از ميان دو چشمان او ببوسد پس عرض کند خدا مرا فداي تو کند بيعت مرا تازه کن پس آن حضرت مجددا از او بيعت گيرد پس ابوجعفر ع فرمود گويا اصحاب قائم ع را مي بينم که بنجف اشراف بالا ميروند و سي صد و سيزده نفرند دلهاي ايشان چون پارچه آهن است جبرئيل در سمت راستش و ميکائيل در سمت چپ آن حضرت باشد و رعب او تا يک ماه راه در دل

دشمنان او جا کند و خداوند با پنج هزار ملائکه مسومه که علامت و نشانه دارند او را ياري کند تا آنکه بنجف اشرف بالا رود پس باصحاب فرمايد که امشب را بطاعت و عبادت سر کنيد چون صبح شود راه نخيله را پيش گيرند و در آن وقت اطراف کوفه خندق شود و چون بنخيله رسند آن حضرت دو رکعت نماز در مسجد ابراهيم بجا آورد پس کساني که از لشگر سفياني از طايفه مرجئه و غير ايشان باشد بر آن حضرت خروج کند و آن حضرت اصحاب خود را امر بجنگ آنها کند و جميع آنها را بکشند بطوري که يک نفر از ايشان نماند که از خندق کوفه گذرد و خبر برد پس آن حضرت با اصحاب داخل کوفه شوند و هيچ مومن نماند مگر آنکه در آنجا باشد يا آنکه بيايد يا ميل بانجا کند پس باصحاب فرمايد که بر اين طاغي يعني سفياني خروج کنيد پس مردم را بکتاب خدا و سنت رسول دعوت کند و سفياني از راه صلح درآيد و با او بيعت کند و طايفه کلب که خالوهاي سفياني باشند او را بر اين امر ملامت کنند و گويند ما تو را در اين کار موافقت نکنيم پس او را وادار بجنگ کنند و در مقابل آن حضرت دارند آن حضرت او را موعظه و نصيحت کند و نپذيرد تا آنکه چون صبح شود با يک ديگر جنگ کنند و بر سفياني غالب شوند و او را آن حضرت اسير کند و بدست خود سر از تنش جدا سازد بعد از آن بعضي از لشگر خود را براي احضار ساير بني اميه بسوي روم فرستد چون وارد روم شوند روميان از ايشان امتناع کنند و چون ايشان ماذون بجنگ نيستند برگردند و دوباره مامور بجنگ شده مراجعت نمايند چون روميان اين حالت ببيند ازو خوف بني اميه را تسليم نمايند چنانکه خدا فرموده فلما احسوا باسنا اذا هم منها يرکضون لا ترکضوا و ارجعوا الي ما اترفتم فيه و مساکنکم لعلکم



[ صفحه 388]



تسئلون قالوا يا ويلنا انا کنا ظالمين فما زالت تلک دعواهم حتي جعلناهم حصيدا خامدين پس قائم ع احدي از بني اميه نگذارد مگر آنکه بکشد و خود بکوفه برگردد و آن سي صد و سيزده نفر را باطراف عالم فرستد بعد از آنکه دست مبارک خود را در ميان شانه ها و سينه هاي ايشان کشد و باين سبب ايشان در حکومت ميان مردم خسته و عاجز نگردند و هيچ سرزمين نماند مگر آنکه کلمه طيبه لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمدا رسول الله به اواز بلند گفته شود چنانکه خدا فرموده و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و کرها و اليه يرجعون بعد از آن ابوجعفر عليه السلام فرمود صاحب عليه السلام از کنار جزيه قبول نميکند چنانکه رسول خدا قبول ميکرد و اينست معني قول خدا و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الدين کله لله پس فرمود بخدا قسم با کفار ميجنگد تا آنکه توحيد خدا ظاهر شود و از براي او در دين شريکي قرار ندهند و تا اينکه پيره زني ضعيفي از مشرق عالم بمغرب آيد و متعرض او نشوند خداوند از آن زمان تخمهاي زمين را بروياند و از آسمان باران بارد و مردم خراج خود را بر پشت خود بار کرده بنزد مهدي عليه السلام آورند و خداوند بشيعيان وسعت دهد بطوري که اگر سعادت

نميداشتند از زيادتي نعمت طغيان ميکردند و چون قائم عليه السلام بپاره احکام حکم کند و بعض سنتها را بمردم گويد بر بعضي گران آيد و اراده خروج کنند آن حضرت اصحاب خود را امر کرده ايشان را گرفته بمحضر آن حضرت آورده امر فرمايد که سرهاي ايشان را ببرند و اين آخر طايفه باشد که بر آن حضرت خروج کند و ديگر کسي بر آن حضرت جرات خروج ومخالفت نکند و صادق عليه السلام در روايت مفضل بن عمر فرمود که چون قائم عليه السلام قيام کند از پشت کعبه سي و هفت مرد بيرون آورد بيست و پنج نفرايشان از قوم موسي باشند که بحق حکم ميکردند و عدالت مينمودند و هفت نفر اصحاب کهف باشند و باقي يوشع وصي موسي و مومن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجانه انصاري و مالک اشتر باشند و باقر عليه السلام در روايت ثمالي فرمود که خداوند با چند صنف از ملائکه قائم عليه السلام را ياري کند صنفي از ملائکه مسومين باشد که علامتي دارند که آن در جنگها شناخته شوند و صنفي ملائکه مردفين باشند و صنفي ملائکه منزلين و صنفي کروبيين وجبرئيل پيشاپيش و ميکائيل از طرف راست و اسرافيل از طرف چپ و رعب او يک ماهه راه از يمين و يسار در قلوب ثابت شود و اول کسي که با او شود محمد باشد و دوم علي و شمشير برهنه در دست داشته باشد و روم و چين و ديلم و ترک و سند و هند و کابل شاه و خزر را خداوند بتصرف او در آورد و خروج او در وقتي باشد که مردم را بيم شديد و بلا و فتنه و طاعون و شمشيرکشي در ميان عرب و اختلاف شديد در ميان عامه خلق ظاهر شود و دينها مختلف و حالات متغير بطوري که مردم آرزوي ظهور آن حضرت را بجهه زيادتي طغيان



[ صفحه 389]



و خوردن يک ديگر نمايند پس خوشا بحال کساني که ياري او کنند و واي بر کساني که مخالفت نمايند آن حضرت با امر تازه و سنت تازه بر عرب سخت باشد قيام کند شانس کشتن کافران و منافقان است بطوري که احدي از ايشان نگذارد و از ملامت نترسد و حضرت باقر عليه السلام در روايت جابر فرمود که ناميدن آن حضرت بمهدي از اين سبب باشد که خدا او را بامور مخفيه راه نمايد توريه و ساير کتاب هاي خدا را در انطاکيه از مغاره بيرون آورد و در ميان اهل توريه با توريه و اهل انجيل با انجيل و اهل زبور با زبور و اهل قرآن با قرآن حکم کند و اموال مردم از روي زمين و زبر زمين نزد آن حضرت جمع شود پس بمردم فرمايد بيائيد بسوي اموالي که از براي آنها قطع رحم ميکرديد و خون ميريختند و مرتکب محرمات ميشديد پس آن قدر عطا کند که احدي نکرده باشد و صادق ع در روايت عبد الله بن سنان فرمود که عصاي موسي شاخ درخت آس بود از درختهاي بهشت چون موسي رو بسوي مداين شعيب شد آن را جبرئيل براي او آورد و آن عصا و تابوت آدم در ميان پارچه باشد که در طبرستان يا طبريه بافته شده است و آن نام دهي است از دهات واسطه و قصبه ايست در زمين ارزان هرگز کهنه و پوسيده نشود چون قائم قيام کند آنها

را بيرون آورد و باقر (ع) در روايت ابي الجارود فرمود که قائم ع ظهور کند با بيدق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و انگشتر سليمان و عصاي موسي و سنگ او پس منادي او ندا کند مردم را از لشگر که خوردني و آشاميدني با خود برندارند و چون وارد منزل شوند آن سنگ را نصب کنند و خوردني و آشاميدني و علف از آن سنگ برآيد آن قدر که حاجت دارند تا آنکه وارد ظهر کوفه شوند که نجف اشراف باشد. و در روايت حمران فرمود که قائم ع در هر سال بمردم دو عطيه عطا کند و در هر ماه رزق دهد و در آن زمان حکمت و علم شريعت بطوري داده شود که زنها در خانها بکتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حکم کنند و در روايت يعقوب بن شعيب صادق ع فرمود که قايم ع چون خروج کند پيراهن رسول خدا را در بر کند پس فرمود صندوقي آورند و پيراهن کرباسي از آن بيرون آورد و دامنها و آستينهاي آنرا گشوده خوني در دامن چپ آن بود فرمود اين همانست و اين را رسول خدا پوشيده بود در وقتي که دندان او را شکستند و اين خون از آن است راوي گويد آن خون را بوسيدم وآن پيراهن را بر روي خود ماليدم و در روايت بطائني فرمود که چون آن حضرت قيام کند ملائکه با سي صد و سيزده مرد بخدمت او

آيند ثلثي بر اسب سفيد و ثلثي بر اسب ابلق و ثلثي بر اسب سرخ



[ صفحه 390]



و در روايت ديگر بطائني فرمود که شمشيرهاي قتال آن حضرت از آسمان فرود آيد و بر هر شمشير نام مردي و نام پدرش نوشته باشد. و در روايت بشر وارد است که خدمت آن حضرت رسيدم از همراهان پرسيد عرض کردم که قومي از محدثه بودند فرمود محدثه کيستند عرض کردم مرجئه و ايشان قومي باشند که ايمان ايشان قول باشد و فعل و عمل ندارند حضرت فرمود چون قائم ع قيام کند سرهاي طايفه مرجئه را ببرد مانند قصابان مولف گويد مراد از مرجئه آنند که قائل برجاء هستند بدون خوف و گمان آن دارند که اگر طاعت نباشد بلکه معصيت هم باشد معاقب نشوند چنانکه در زمان ما اين طايفه و اين مذهب قوتي گرفته و جمعي که خود را شحنه ميگويند و بعض اخبار رجاء را ديده اند گمان کرده اند که معصيت را اثر و ضرري نباشد بلکه چنان بذهن مردم داده که همين قدر که انسان را شيعه گويند او را کافي باشد در استخلاص از شدايد و بنابر اين جعل اين احکام لغو و بي فايده و محض تکليف بولايت کفايت کند اينست که فرمود قائم چون قصابان ايشان را ذبح نمايد بهرحال حضرت صادق ع در روايت زيد کوفي فرمود که هفت نفر از فرزندم صاحب الامر (ع) معجزه ميخواهند - يک نفر از ماوراء النهر معجزه الياس خواهد امام و من

يتوکل علي الله فهو حسبه گفته بر روي آب رود و موزه اش تر نشود آن مرد گويد که سحر کرد امر به اب کرده او را بگيرد تا هفت روز در آب زنده ماند و گويد اين جزاي کسي است که امام زمان را انکار کند - دوم مردي از اهل اصفهان از او معجزه ابراهيم خواهد آن حضرت فسبحان الذي بيده ملکوت کل شي ء گويد و داخل آتش شود و بيرون آيد آن مرد گويد سحر کرد آتش او را بگيرد گويد اين جزاي آنکه امام خود را انکار کند سيم مردي از فارس معجزه موسي خواهد امام و القي عصاه فاذا هي ثعبان مبين را خواند و عصاي خود اندازد اژدها شود گويد سحر کرد عصا او را فرو برد سر و گردن او بيرون ماند و گويد اين جزاي آنکه امام خود را انکار کند چهارم مردي ازآذربايجان استخواني بدست گرفته معجزه عيسي خواهد امام آن را بسخن آورده گويد هزار سال است که در عذابم و از تو اميد شفاعت دارم آن مرد گويد سحر کرد او را بدار زنند هفت روز فرياد کند که اين جزاي کسي است که بر امام خود انکار کند پنجم از اهل عمان باشد که معجزه داود خواهد چون امام آهن را نرم کند گويد سحر است امام از آهن نرم طوقي بگردش اندازد با آن طوق گردش کند و گويد اينست جزاي آنکه امام خود را انکار کند ششم از اتراک

باشد گويد کارد بر گلوي اسمعيل کار نکرد امام کاردي باو دهد بر گلوي



[ صفحه 391]



پسر خود کشد هفتاد مرتبه و کار نکند گويد سحر است و آن کارد بر زمين زند کارد برجسته گلويش را ببرد هفتم مردي از عرب از او معجزه جدش را خواهد آن حضرت شيري را خواسته شهادت بر امامت او دهد و آن اعرابي منکر را دنبال کند اعرابي فرياد کند اينست جزاي آنکه امام را منکر شود اين گويد و دود تا آنکه آن شير او را گرفته پاره نمايد هم آن حضرت در روايت عمرو بن شمر فرمود که بي دق قائم بي دق رسول خدا است که جبرئيل در روز جنگ بدر آن را آورد و پوش آن از پنبه يا کتان يا ابريشم نيست بلکه از ورق بهشت باشد رسول خدا آن را دريد و گشود پس آن را بهم پيچيد و بعلي عليه السلام سپرد و آن حضرت آن را در بصره در جنگ جمل گشود و خداوند باو فتح عطا فرمود پس آن را پيچيد و الان در نزد ما ميباشد و چون قائم عليه السلام قيام کند آن را بگشايد و رعب آن تا يک ماه برود پس خروج کند و کينه قاتلين پدرهاي خود در دل او باشد و غضبناک باشد و پيراهن رسول خدا که در جنگ احد پوشيده بود در بر و عمامه اش از ابر باشد يعني ابر بر سرش سايه اندازد و زره رسول خدا که بر قامتش راست باشد در بر و شمشير رسول خدا که ذو الفقاراست در کمر تا مدت هشت ماه کافران و منافقان را ميکشد اول طايفه بني شيبه را که دزدان کعبه اند دست و پا ميبرد و از ديوار کعبه مياويزد و مناديش ندا کند که اينها دزدان خدايند پس از آن بامر قريش شروع کند و سواي شمشير کشي کار ديگر با ايشان نکند و آن حضرت خروج نکند تا آنکه در باب تبري از علي عليه السلام دو طغري مکتوب يکي در کوفه و ديگري در بصره خوانده شود و در روايت فضيل فرمود که جهال زمان خروج قائم عليه السلام سخت تر باشند از جهال زمان بعثت رسول عبادت بتها ميکردند و جهال زمان خروج قرآن را موافق مذاهب باطله خود تاويل کنند و ابطال طريق آنها از اينها آسانتر باشد و در روايت ابان بن تغلب فرمود که چون بي دق حق ظاهر شود اهل شرق و غرب بر آن لعنت کنند زيرا مردم پيش از خروج آن حضرت از بني هاشم بعضي اذيتها بينند و در روايت يعقوب سراج فرمود قائم عليه السلام با سيزده کروه محاربه کند اهل مکه و اهل مدينه و اهل شام و بني اميه و اهل دلبستان آن نام قريه ايست در هرات و اکراد و اعراب و جنه و غزوه باهله و اهل ريند - و در روايت علي بن نباته امير المومنين عليه السلام فرمود که گويا عجمها را مي بينم که در مسجد کوفه خيمه ها زده قرآن را بطوريکه نازل شده بمردم تعليم ميکنند زيرا که از قرآن

نامهاي هفتاد نفر از قريش و نامهاي پدران ايشان برداشته اند و از نامهاي قريش نگذاشته اند مگر نام ابولهب را از براي عيب بر رسول خدا چون عم آن حضرت بود و در روايت محمد بن جعفر حضرت صادق عليه السلام فرمود که چون قائم ع



[ صفحه 392]



در هر يک از اقليمهاي روي زمين مردي نصب کند بايشان فرمايد که هر وقت بر شما امري و مسئله مشکل شود و ندانيد بکف دستهاي خود نظر کنيد هر چند در آن بينيد عمل کنيد که آن عهدنامه و دستورالعمل من باشد و آن حضرت لشگري بقسطنطنيه فرستد چون بخليج رسند چيزي در زير خود بينند که از برکت آن بر روي آب راه روند چون اهل روم اين حالت بينند گويند لشگر قائم که چنين باشند خود او چگونه خواهد بود پس در شهر را بگشايند و ايشان را داخل کنند هر حکم که خواهند بکنند. در روايت ابوجارود فرمود که اصحاب قائم عليه السلام سيصد و سيزده نفر مردند از اولاد عجم بعض از ايشان در وقت روز بر وي نشينند و با نامش و نام پدر و اصل و نسبش شناخته ميشوند و بعض از ايشان از رخت خوابهايشان مفقود شوند و در غير موسم حج در مکه ديده شوند. در روايت حلبي فرمود نماز کردن در مسجدهاي سقف دار و بروايت ديگر از باقر ع در مسجدهاي تصويردار امروز بشما ضرري ندارد لکن چون زمان عدالت برسد خواهيد ديد که در اين باب چه کار شود و در روايت کابلي فرمود که اميرالمومنين (ع) فرمود در وصف مسجد کوفه که در زمان قائم ع در ميان آن چشمه بيرون آيد از روغن و چشمه از آب براي آشاميدن و چشمه

ديگربراي تطهير نمودن در روايت حبه عربي اميرالمومنين عليه السلام روزي از کوفه بسوي حيره رفت و فرمود که اين و آن بيکديگر متصل شوند و ميان اينها يعني کوفه و حيره چنان آباد شود که قيمت يک ذراع زمين چند دينار که بحساب اين زمان هر دينار هيجده نخود طلا مي شود باشد و در شهر حيره مسجدي بنا شود که پانصد در داشته باشد و نايب قائم ع در آن نماز کند زيرا که مسجد کوفه تنگ شود و اصحاب آن حضرت را نگيرد و در مسجد کوفه دوازده امام عادل نماز کنند و از براي قائم ع چهار مسجد بنا شود که اين مسجد کوچکتر آنها اينست دوتاي ديگر در دو طرف کوفه ساخته شود يکي در اين و ديگري در آن سمت و اشاره بسمت رودخانه اهل بصره بسمت غريين که دو بنائي است در کوفه معروف فرمود. در روايت اسحق بن عمار فرمود که آن حضرت فرمود مراد از يوم الوقت المعلوم که خدا ابليس را تا آن مهلت داده روز قيام قائم است چون آن حضرت قيام کند و در مسجد کوفه باشد ابليس لعين بروي زانوهاي خود در آنجا آيد و گويد واي بر ما از شر اين روز پس آن حضرت از پيشاني او بگيرد و گردن او را بزند. در روايت ابن حجاج فرمود که چون قائم قيام کند بپاي خويش بميدان کوفه آيد و بدست مبارک اشاره بمکاني کند که آن را بکنند و از آن مکان دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير و



[ صفحه 393]



دوازده هزار کلاه خود بيرون آورده بر دوازده هزار مرد از عجم بپوشاند پس فرمايد هر کس که در برندارد آنچه شما داريد او را بکشيد. در روايت بدر بن خليل اسدي حضرت باقر(ع) فرمود در تفسير اين آيه که فلما احسوا باسنا اذا هم يرکضون تا آخر که چون قائم ع قيام کند از براي گرفتن بني اميه لشگري بشام فرستد و آنها فرار بروم کنند و اهل روم ايشان را بشرف دخول در دين نصاري جوار دهند ايشان هم قبول کرده بدين مسيح در آمده خارج در گردن کنند پس لشگر قائم ع بسوي روم روند و اهل روم امان خواهند و ايشان امان را معلق کنند بر تسليم بني اميه آنها را تسليم نمايند پس قائم از خزينهاي ايشان با آنکه خود بانها داناتر باشد پرسد و ايشان گويند يا ويلنا انا کنا ظالمين پس خدا ميفرمايد فما زالت تلک دعوهم حتي جعلنا هم حصيدا خامدين يعني پس سخن ايشان هميشه اين باشد تا آنکه ايشان را بشمشير قائم ع دريده و خاموش گردانيم و در روايت ديگر فرمود که مهدي عليه السلام سفياني را در شهره حيره در زير درختي که شاخهايش دراز است منهزم کند و صادق عليه السلام در روايت بشر نبال فرمود که قائم در مدينه آن دو نفر را تر و تازه از قبر بيرون آورد و بسوزاند و خاکستر آنها را بباد دهد. در روايت اسحق بن عمار فرمود که آنها را لعنت کند و بدار کشد پس بپائين آورد و بسوزاند و خاکسترشان را بباد دهد و فرمود که چون قائم خواهد که ديواري را که در بالاي قبر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بنا شده خراب کند با تند و صاعقه و رعد ظاهر شود و مردم او را از اثر آن کار گمان کرده متفرق شوند پس آن حضرت خود کلنگ بدست گرفته بر آن ديوار زند چون مردم اين ببينند و مراجعت کنند هرکس سبقت گيرد در مراجعت در آن وقت افضل باشد. علي بن الحسين عليه السلام در روايت کابلي فرمود چون قائم از مدينه بيرون رود باحفر که نام آبي است در ميان فيد و خزيمه رسد اصحاب او را گرسنگي شديد عارض شود پس براي ايشان از زمين ميوه روئيده شود که از آن بخورند و توشه بردارند و بسوي قادسيه و کوفه روانه شوند و در وقتي که مردم در کوفه جمع شوند و بر سفياني بيعت کنند. بروايت ديگر از صادق عليه السلام قائم عليه السلام ميايد تا آنکه وارد نجف ميشود پس لشگر سفياني از کوفه بجنگ آن حضرت بيرون آيد و آن حضرت ايشان را بحق و ياري خود دعوت کند ايشان اجابت نکرده گويند بمکان خود برگرد که ما را بتو حاجت نباشد زيرا که ما شما را شناخته ايم پس متفرق شوند ديگر بار در روز جمعه آن حضرت ايشان را دعوت کند در اثناي دعوت تيري از لشگر سفياني بر يکي از اصحاب آن حضرت وارد آمده او را هلاک کند چون آن حضرت اين ببيند بيدق رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم را گشوده بلند کند و ملائکه بدر نزول کنند و باد فتح بوزيدن آيد و آن حضرت



[ صفحه 394]



با اصحاب خود بر ايشان حمله کنند و جمعي از ايشان را بکشند و باقي بسوي کوفه گريزند و ايشانرا تعاقب کرده داخل کوفه شوند. بروايت جابر از باقر عليه السلام سفياني گويد که مرا بنزد پسر عمم يعني قائم عليه السلام بريد چون بنزد آن حضرت آيد بيعت کند چون برگردد لشگرش او را ملامت کنند چون اين بيند نقض بيعت کرده رو بجنگ آرند و جميع ايشان کشته شوند و اگر مردي از ايشان بدرختي يا سنگي پنهان شود آن درخت يا سنگ خبر دهد که اين مرد در اينجا پنهانست او را بيرون آورده بکشند پس مرغان و درندگان از گوشت ايشان سير شوند پس قائم عليه السلام از آنجا لشگري بقسطنطنيه و لشگري بچين و لشگري بديلم فرستد و جميع آنها را فتح کنند. در روايت ابو بصير فرمود که بني اميه را اهل روم تسليم آن حضرت کنند و آن حضرت ايشان را شکم پاره کند و بچه هاي آنها را بر سر نيزه ها نصب کند پس قائم عليه السلام در روم مسجدي بنا کند و مردي از اصحاب خود را در آنجا حاکم کند و برگردد و بروايت ديگر ابو بصير فرمود که قائم عليه السلام حکمي کند که جمعي از اصحابش بر او انکار کنند و ايشان را گردن زند و آن حکم آدم باشد پس حکم ديگر کند که جمعي ديگر منکر شوند و ايشان را گردن زند و اين حکم داود است پس حکم ديگر کند و جمع ديگرانکار کنند و ايشان را نيز گردن زند و آن حکم ابراهيم باشد پس حکم ديگر کند و کسي بر او انکار نکند و آن حکم محمد صلي الله عليه و آله و سلم باشد صادق عليه السلام در روايت ابان بن تغلب فرمود که چون قائم قيام کند احدي در نزد او نماند مگر اينکه او را شناسد صالح باشد يا آنکه طالح و بروايت ديگر فرمود که چون قائم عليه السلام قيام کند و داخل کوفه شود خداوند عالم از پشت کوفه هفتاد هزار صديق برانگيزاند که او را ياري کنند و ممالک عراق را باهلش که آن هفتاد هزار نفرند رد کند و در هر سالي دو بار عطا کند و در هر ماه دو بار رزق دهد و مردم را در غنا و ثروت يکسان کند حتي آنکه کسي محتاج نماند که قبول زکاه کند و اموال دنيا که در زير زمين يا روي آن باشد در نزد آن حضرت جمع شود پس به مردم فرمايد که بيائيد بسوي آن امواليکه از براي آنها خون حرام ميريختند و قطع ارحام مي گرديد پس چنان عطائي بمردم کند که کسي نکرده باشد. بروايت ابن مسکان اگر در زمان قائم عليه السلام مومني در مشرق باشد برادر ديني خود را در مغرب خواهد ديد و بروايت ديگر فرمود که قائم عليه السلام بر اسبي پيشاني سفيد سوار شود و آن اسب

بنوعي ميجهد در زير آن حضرت که شهري نماند مگر اينکه نور پيشاني آن اسب بر اهل آن بتابد و اين خود آيتي شود از آيات آن.