در زمان خروج و آثارآن
شيخ صدوق عليه الرحمه در کتاب خصال بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که قائم ما اهل بيت در روز جمعه خروج ميکند و بروايت ابي بصير از باقر و صادق عليه السلام در مدينه در روز شنبه روز عاشورا و آن روزيست که امام حسين عليه السلام در آن کشته شد خروج کند. مولف گويد که شايد خروج اول خروج در مکه باشد پس منافاتي ميان دو خبر نيست و در روايت معلي بن خنيس صادق عليه السلام فرمود که هيچ روز نوروز نميرسد مگر اينکه در ما آن روز منتظر فرج مي باشيم زيرا که آن روز از روزهاي ما است اهل فارس حرمت آنرا نگاه داشتند و شما عربها آن را ضايع گردانيديد و بروايت احتجاج آن حضرت فرمود که از اين رکن يعني رکن حجر مرغي بنزد قائم عليه السلام فرود ميايد و اول کسي که باو بيعت ميکند آن مرغ است بخدا سوگند ياد ميکنم که آن مرغ جبرئيل است و آن حضرت باين مقام پشت داده و جبرئيل حجت خلق است باو و شاهد است براي کسي که بنزد او آيد- و در روايت ابان بن تغلب فرمود بعد از آنکه آن مرغ سفيد بيعت کرد يک پا را بر بيت الله و ديگري را بيت المقدس گذارد و باواز بلند فرياد کند بطوري که
[ صفحه 373]
همه کس بشنود که اتي امر الله فلا تستعجلوه و بروايت ابوسعد حضرت مجتبي عليه السلام فرمود که خداوند در غيبتش عمر او را طولاني کند بعد آز ان او را بصورت جوان چهل ساله ظاهر گرداند تا آنکه دانسته شود که او قادر است بر همه چيز. در روايت هرون از حضرت رضا عليه السلام وارد است که علامت قائم آن است که از جهه سن پير است لکن در نظر جوان بطوري که هر کس باو نظر کند او را چهل ساله يا کمتر گمان برد بمرور شب و روز پير نشود تا آنکه اجلش در رسد و در روايت وهب جهني حضرت مجتبي عليه السلام از پدر عالي مقدارش امير المومنين عليه السلام روايت کرده که فرمود خداي تعالي در آخر زمان در روزگاري که مانند سنگ خار است و در ايام ناداني خلايق مردي را برانگيزد که او را با ملائکه خود مويد گرداند و ياوران او را از بديها نگهداري و او را نصرت دهد و بر همه اهل زمين غالب کند تا آنکه طوعا و کرها اسلام را قبول نمايند زمين را پر از عدل و قسط و نور و برهان گرداند و همه اهل شهرها باو ايمان آورند و کافري نماند مگر آنکه مسلم شود و فاجري نماند مگر آنکه صالح گردد در ملک خود با درندگان مصالحه کند و زمين نباتات خود را بروياند و آسمان برکات خود را نازل نمايد و زمين خزاين خود بر او ظاهر گرداند چهل سال در بين مشرق و مغرب مالک شود خوشا حال کسي که ايام او را دريابد و او را اطاعت کند- و در روايت محمدبن حنفيه آن حضرت فرمود که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که مهدي از ما اهل بيت است خداوند کار او را در يک شب درست ميکند ودر روايت عبدالعظيم حسني از امام محمد تقي عليه السلام وارد است که قائم عليه السلام او است که زمين از براي او پيچيده ميشود و کارهاي دشوار بر او آسان ميگردد و اصحابش بقدر عدد اصحاب بدراند که سي صد و سيزده نفر باشند که از جاهاي دور روي زمين بگرد وي جمع شوند چنانکه خدا فرموده اينما تکونوا يات بکم الله جميعا پس چون اين عدد از اهل اخلاص جمع شود امر خود را ظاهر گرداند و چون عدد ده هزار نفر تمام شد آن وقت بامر خدا خروج کند و از دشمنان خدا آن قدر بکشد که خدا راضي شود عبدالعظيم گويد عرض کردم که آقاي من از کجا ميداند که خدا راضي ضده فرمود آن وقت که راضي شد بدلش رحم اندازد پس داخل مدينه منوره شود و لات و عزي را از قبر بيرون آور و بسوزاند. در روايت ابان بن تغلب حضرت صادق عليه السلام فرمود که بعد از اين بمسجد شما يعني مسجد مکه سي صد و سيزده نفر مردمي آيند که اهل مکه ميدانند که آباء و اجداد ايشان آن سي صد و سيزده نفر را نزائيده اند يعني از اهل مکه نيستند پس اين جماعت شمشيرها بگردن هاي خود حمايل کنند و در هر يک از آن شمشيرها کلمه نوشته که از آن کلمه هزار فهميده شود در آن حال خداوند بادي برانگيزد که آن باد در همه بيابانها ندا کند که اين مهدي عليه السلام در ميان مردم مانند
[ صفحه 374]
داود عليه السلام و سليمان ع حکم کند. در روايت مفضل فرمود که ايشان يعني آن سي صد و سيزده نفر در وقت شب از رخت خواب خود مفقود ميشوند و صبح را در مکه ميکنند و بعض از ايشان در روزي در روي ابر ميرود که آن حضرت او را با نامش و نام پدرش و اصل و نسبتش ميشناسد راوي عرض کرد آيمان کدام يک از اين دو طايفه بيشتر است فرمود ايمان کساني که بر روي ابر ميروند - و بروايت ابوالجارود باقر عليه السلام فرمود که قائم عليه السلام سي صد و نه سال ميکند چنانه اصحاب کهف اين مقدار را در غار مکث کردند. مولف گويد که اختلاف اخبار در مدت سلطنت آن بزرگوار شايد بجهه اختلاف زمان اصل سلطنت و استقرار آن باشد يا اختلاف ماه و سال اين زمان و آن زمان بوده باشد چنانکه صادق عليه السلام در روايت خثعمي بان اشاره کرده و فرموده که سلطنت ميکند هفت سال که هفتاد سال از سالهاي شما است لکن در جمله از اخبار خواهد آمد که از جمله آنها روايت مفضل است که مدت ملک آن بزرگوار را غير از خدا کسي نميداند زيرا که آن عطائيست که انقطاع ندارد و بهر تقدير- در روايت علي بن ابي حمزه از صادق عليه السلام وارد است که قائم ع خروج نمي کند مگر در سال طاق مثل يکم و سيم و پنجم و در
روايت ابن سنان آن حضرت از پدرش حضرت باقر ع روايت ميکند در تفسير آيه شريفه و ان نشاء ننزل عليهم من السماء آيه که در آن روز ندا کننده از آسمان ندا خواهد کرد که حق با علي و شيعه او ميباشد و در فرداي آن روز شيطان بهوا بلند ميشود بحدي که از نظرها مستور شود پس ندا کند که حق با عثمان و شيعه او است زيرا که بظلم کشته شد خون خواهي او را بنمائيد پس مومنان بنداي اول ثابت مانند و منافقان گويند که آن از سحر آل محمد است و بشک افتند و در روايت ابوبصير آن حضرت فرمود که باقر ع فرمود ناچاريم از ديدن لشگر آذربايجان که هيچ کس طاقت مقاومت آن ندارد چون آن ديدند مانند فرش خانه از خانه خود بيرون نرويد و ناچاريم از شنيدن ندا از بيداء پس وقتي که حرکت کرد بسوي وي برويد هر چند که بسر و سينه و زانوها باشد مانند اطفال بخدا قسم گويا آن حضرت را مي بينيم که در ميان رکن و مقام مردم با احکام تازه که برعرب دشواراست باو بيعت ميکنند. در روايت يونس بن ظبيان فرمود که چون شب جمعه شود خداوند ملائکه را باسمان دنيا فرستد چون صبح طلوع کند براي محمد و علي و حسن و حسين ع منابر نور در نزد بيت المعمور نصب کنند و بر آنها بر آيند و ملائکه و پيغمبران و
مومنان در آنجا جمع شوند و درهاي آسمان گشوده شود چون ظهر رسد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض کند که پرودگار امروز روز وعده تو است که در کتاب خود فرموده که وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما
[ صفحه 375]
استخلف الذين من قبلهم و ملائکه و ساير پيغمبران مثل ان گويند پس محمد و علي و حسن و حسين ع بسجده افتند و گويند خدايا غضب کن زيرا که حرمتت هتک شده و اصفيايت کشته شدند و صالحان بندگانت ذليل گرديدند پس خدا هر چه خواهد کند و آن روز وقت معلوم است و در روايت يعقوب سراج آن حضرت فرمود فرج شيعه در وقتي است که بني عباس با هم اختلاف نمايند و مردم در امر ايشان طمع کنند و اعراب لجام اطاعت بر کنند و شامي ظهور کند و رو آورد و حسني حرکت کند و صاحب حق با ميراث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از مدينه بمکه بيرون رود راوي عرض کردم ميراث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چيست فرمود که شمشير و پيراهن و عمامه و لباس و چوب دست و زره و زين آن حضرتست پس از مدينه بيرون رود وارد مکه شود پس در آنجا شمشير او از غلاف خود در آيد و پيراهن را بپوشد و پرچم بيدق را بگشايد و لباس پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را بپوشد و عمامه اش را بر سر گذارد و چوب او را بدست گيرد و در باب ظهورش از خدا اذن خواهد پس بعض دوستانش بر آن مطلع شوند در آن وقت حسني بيايد و بر ظهور آن حضرت مطلع شود و خروج کند قبل از خروج آن حضرت و اهل مکه برو بشورند و او را کشته سر او را روانه شام نمايند در اين حال قائم خروج کند و مردم باو بيعت نمايند پس شامي لشگر بمدينه فرستد و اولاد علي عليه السلام از مدينه بمکه گريزند و بان حضرت ملحق شوند و لشگر شامي در نزديکي مدينه هلاک گردد پس آن حضرت بسوي عراق رو آورد و لشگر بسمت مدينه فرستد و اهل مدينه که از خوف شامي باطراف گريخته بودند مطمئن گشته بمدينه برگردند و در روايت عيسي بن قاسم فرمود که صاحب شما کسي است که بني فاطمه بروي اتفاق کند پس چون ماه رجب شود با نام خداي عزوجل بسوي او رو آوريد و اگر هم تا شعبان تاخير کنيد بر شما ضرري نيست و اگر هم دوست داريد که روزه را هم نزد اهل خود گيريد بهتر باشد و خروج سفياني از براي اين امر کافي علامتي است و در روايت علقمه فرمود که پيغمبر فرمود يا علي چون وقت خروج قائم نزديک شود شمشيرش او را صدا زند که يا ولي الله برخيز و دشمنان خدا را بکش و بروايت شيخ مفيد در کتاب اختصاص بطريق مسند از حذيفه از رسول خدا ص وارد است که آن حضرت فرمود که چون وقت خروج قائم نزديک شود منادي از آسمان ندا کند که اي مردمان زمان سلطنت ظالمان منقطع گرديد بهترين امت محمد ص مالک شد پس بمکه برويد در آن حال نجبا از مصر و ابدال از شام بيرون آيند و جماعت عراق که در شبها مانند رهبانان عبادت ميکنند و روزها مانند شيران باشند بيرون آيند دلهاشان از دليري مانند پاره آهن باشد و با او در ميان رکن و مقام بيعت کنند عمران بن حصين عرض کردم که يا رسول الله آن مرد را براي ما وصف کن و
[ صفحه 376]
بشناسان فرمود که او مرديست از اولاد حسين عليه السلام که او از مردمان قبيله شفره است در برش دو عباي قطواني باشد نامش نام من است پس در آن وقت مرغان در آشيانها و ماهيان در درياها بچه آورند و رودخانهها ممتد شود و چشمها جاري گردد و زمين را دو برابر سابق روياند چرخچي لشکرش جبرئيل باشد و در عقب لشگرش اسرافيل بسوي شهرها کشد و زمين را پر از عدل کند بعد از آنکه پر از جور شده و بروايت عمير بن حنظله از صادق عليه السلام خروج قائم را پنج علامت باشد صداي آسماني و خروج سفياني و خسف بياباني و قتل نفس ذکيه و خروج يماني و بروايت عبدالله بن عجلان آن حضرت فرمود که چون صبح کنيد در زير شما صحيفه باشد که اين دو کلمه در آن نوشته باشد طاعه معروفه يعني متابعت قائم عليه السلام طاعتي است خوب و بروايت ديگر در بي دق مهدي عليه السلام نوشته ميشود که اسمعوا و اطيعوا يعني کلام او را بشنويد و او را اطاعت کنيد و بروايت علي بن الحسين عليه السلام قائم عليه السلام در خارج مکه بزير درخت گندم گون مي نشيند ناگاه جبرئيل بصورت مردي از قبيله کلب بنزد او آيد و گويد اي بنده خدا چرا نشسته جواب گويد که خوش ندارم در گرمي هوا بمکه روم انتظار آن دارم که آخر شب شود داخل گردم پس جبرئيل ميخندد و آن حضرت او را مي شناسد پس جبرئيل بر او سلام کند و با او مصافحه نمايد و اسبي براق نام حاضر کند و او را سوار کند و بر جبل رضوي بر آيد و محمد و علي عليه السلام در آنجا حاضر شوند و از براي آن حضرت عهد نامه بنويسد که بر خلايق بخواند پس بسوي مکه رود در وقتي که مردم در آن جا جمع شوند پس مردي برخيزد و باواز بلند گويد که اي مردمان مطلب شما اين مرد است و اينک او آمده که شما را بانکه رسول خدا عليه السلام دعوت کرده بخواند پس منافقين از براي قتل آن حضرت برخيزند پس سي صد و سيزده نفر يا قدري بيشتر دفع شر آن جماعت کنند و پنجاه نفر از آن سي صد و سيزده نفر از اهل کوفه باشند و باقي از ساير بلاد بنوعي که يکديگر را نشناسند و در غير موسم حج در آنجا جمع شده باشند و بروايت مقدس اردبيلي قدس سره چهار تن از پيغمبران عيسي بن مريم که از آسمان ببام کعبه نزول کند و از آنجا با نردبان بزير آيد و ادريس و خضر و الياس و چهار تن از فرزندان حسن مجتبي عليه السلام و دوازده تن از اولاد حسين عليه السالم و چهار تن از مکه و مثل آن از بيت المقدس و دوازده تن از شام و مثل آن از يمن و سه نفر از آذربايجان و مانند آن از بني عروه و سه تن از بني حيه و چهار تن از بني تميم و دو نفر از بني اسد و هفت نفر از بغداد و چهار نفر از اولاد عقيل و مثل آن از واسط هفت تن از بصره و مثل آن از کوهستان و شش تن از ناحيه بصره و چهار تن از خراسان و
[ صفحه 377]
و مثل آن از واسط و مثل آن از جرجان و مانند آن از ري و دوازده تن از قم و سيزده تن از نواحي قم و يک تن از اصفهان و چهار تن از کرمان و يک نفر از مکران و سه نفر از مواليه و مثل آن از مرو و پنج تن از هندوستان و سه تن از غزنين و سه تن از ماوراء النهر و سه تن از حبشه و دوازده ان از کوفه و چهار تن از نيشابور و دوازده تن از سبزوار و هفت تن از طوس و سه تن از دامغان و چهار تن از خوار و پنج تن از کوهپايه ري و چهار نفر از مصر و هفت نفر از شيراز و دو نفر از طبرستان و سه نفر از حلب و چهار نفر از کوس که اين جمله سي صد و سيزده تن باشند و بروايت ابي بصير از ابي جعفر عليه السلام وارد است که قائم عليه السلام با سي صد و سيزده نفر که عدد اصحاب بدر است و در ذي طول باشند انتظار کشند تا آن وقت که آن حضرت پشت بحجر الاسود دهد و بيدق را بجنباند و بروايت ديگر ابوبصير از آن حضرت وارد است که قائم باصحاب خود ميگويد اهل مکه ترا نميخواهند ليکن خدا مرا بسوي ايشان فرستاده از براي اين که بر ايشان حجت بگيرم به آن طور که مثل من سزاوار است که بر ايشان حجت گيرد پس از اصحاب خود يکي را بخواند و او را بنزد اهل مکه برسالت فرستد که بگويد من فرستاده
فلانم بسوي شما که او از اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافت و ذريه خالص محمد صلي الله عليه و آله و سلم و برگزيده پيغمبران و مظلوم و محروم است و مقهور است و از زمان وفات پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم الي الان حق او را گرفته اند و از شما ياري ميخواهد باو ياري کنيد چون اين رسالت کند اهل مکه بر او شورش کنند و سر او را در ميان رکن و مقام جدا نمايند و اوست نفس زکيه چون اين خبر بان حضرت رسد فرمايد که من گفتم اهل مکه مرا نميخواهند پس اصحاب او را وانگذارند تا آنکه از بالاي کوه ذي طول با اصحاب بزير آيند و داخل مسجد الحرام شوند پس آن حضرت در مقام ابراهيم ع چهار رکعت نماز گذارد پس پشت بحجر الاسود داده تکيه نمايد و حمد و ثناي خدا بجا آورد و بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم صلوات فرستد و بنوعي تکلم کند که کسي نکرده باشد پس اول کسي که دست بدست او دهد و بيعت کند جبرئيل و ميکائيل باشند و با ايشان رسول خدا ص و اميرالمومنين ع برخيزند و کتاب تازه مهر شده که مهرش هنوز نخشکيده و بر عرب سخت باشد بقائم دهند ع و او را امر بعمل باحکام آن نمايند و بان حضرت سي صد و سيزده نفر با قدر قليلي از اهل مکه بيعت کنند پس از مکه بيرون آيد تا آنکه در ميان مثل حلقه واقع شود و فرمود مراد از حلقه ده هزار مرد است پس چون ده هزار بر او جمع شوند جبرئيل از طرف راست و اسرافيل از طرف چپ آن حضرت روند پس آن حضرت بي دق را بجنباند و پرچم آنرا بگشايد و آن بي دق رسول خدا ص باشد که کامل است و شمشير رسول خدا را که ذوالفقار باشد حمايل کند و بروايت ديگر هيچ شهي نباشد مگر آنکه طايفه از اهل آن با آن حضرت باشد مگر بصره که از اهل آن کسي
[ صفحه 378]
با آن حضرت بيرون نرود و در روايت فضل بن يسار حضرت صادق ع فرمود خزينه در طالقانست که نه طلا است و نه نقره و بي دقي است که از روزي که پرچمش پيچيده شده نگشوده اند و پاره مردمان در آنجا هستند که دلهايشان مانند پاره آهن باشد و شک در توحيد خدا هرگز عارض آنها نگشته از سنگ سختترند اگر دچار کوه گردند آن را از جاي خود در آورند و با بيدقهاي خود قصد شهري نکنند مگر آنکه آنرا خراب نمايند و در روي اسبهاي ايشان زينت طلا باشد و خود را از براي تبرک بزين اسب امام ع مالند و آن حضرت را در ميان گيرند و بدنهاي خود را سپر او نمايند و مهمات آن حضرت را کفايت کنند در ميان ايشان کساني باشد که شب را نخوابد و ايشان را در نماز صدائي باشد مانند زنبور از اول شب تا آخر بر سر پا ايستند و چون صبح شود در پشت مانند راهبان و در روز چون شيران اطاعت ايشان بان حضرت زياده باشد از اطاعت کنيزان بمولاي خود ايشان مانند چراغ دان و دلهاي ايشان چون چراغ و از خوف خدا ترسان باشند مردمان را بيگانگي خدا خوانند و آرزوي شهادت نمايند شعارشان يالثار الحسين باشد چون آن لشکر متوجه سمتي شود رعب و خوف ايشان يک ماه مسافت در قلوب مردم افتد چون پيغام آن حضرت
بايشان رسد همگي از خوف و بيم بيايند - و بروايت کابلي از ابي جعفر ع اهل مکه بقائم (ع) بر احکام خدا و سنت رسول بيعت کنند پس حاکم عالمي در مکه نصب کرده متوجه مدينه شود و در اثناي راه خبر نکث اهل مکه و کشتن آن حاکم بان حضرت رسد پس بمکه برگردد و بسياري را بکشد و ديگر باره بسوي مدينه رود و مردم را در مسجد مدينه بکتاب خدا و سنت رسول صلي الله عليه و آله و سلم و ولايت علي بن ابي طالب ع و تبري از اعداء او دعوت کند- و بروايت ديگر مردي از اصحاب را در مدينه حاکم کند و بسوي کوفه بيرون رود چون به قبيله شفره رسد مکتوبي از سفياني باهل مدينه رسد که اگر قائم را نکشيد شما را بکشم و زنان را اسير کنم پس اهل مدينه بر حاکم هجوم آورند و او را بکشند چون اين خبر بقائم ع رسد مراجعت بمدينه کند و ايشانرا بکشد و قريش را بحدي قتل کند که از ايشان آکله کبش باقي ماند پس ديگري را نصب کرده و متوجه بسوي کوفه شود تا آنکه وارد نجف شود- و در روايت علي بن عاصم از حضرت جواد ع وارد است که پرچم آن بي دق خود بخود گشوده شود و آن بيدق بسخن آيد که يا ولي الله برخيز و دشمنان خدا را هلاک کن و شمشيريست که خود از غلاف بيرون آيد و گويد يا ولي الله خروج کن که
بر تو حلال نيست تقاعد از قتل اعداء الله.