در ذکر علامات ظهور آن بزرگوار است مشتمل بر چند حديث
حديث اول شيخ مفيد عليه الرحمه در کتاب ارشاد آورده که احاديث و اخبار در خصوص علامات قيام قائم ع و حوادث واقعه قبل از ظهور آن بزرگوار وارد گرديده که از جمله آنها است خروج سفياني و قتل حسني و مخالفت بني عباس با يکديگر در سر ملک دنيا و کسوف آفتاب در نيمه رمضان و خسوف ماه در آخر آن برخلاف عادت و وقوف خسوف يعني فرو بردن زمين در بيابان پيدا و خسوف ديگر در مشرق و خسوف ديگر در بلاد مغرب و وقوف آفتاب از حرکت از وقت ظهر تا عصر و طلوع آن از مغرب و قتل نفس زکيه با هفتاد نفر از صلحاء در پشت کوفه و قتل مردي از بني هاشم در ميان رکن و مقام و آنکه ديوار مسجد کوفه خراب شود و بيرقهاي سياه از سمت خراسان رو آورد و يماني خروج کند و مغربي از سمت مصر ظاهر شود و شهرهاي شام را تصرف کند و لشگر ترکان در جزيره و لشگر اهل روم در رمله فرود آيند و ستاره دنباله دار از مشرق طلوع کند مانند ماه درخشنده و مثل کمان خم گردد بحدي که نزديک شود که دو طرف آن بيک ديگر پيوندند و سرخي در آسمان ظاهر شود بعد از آن به همه اطراف آن پهن گردد و آتشي در سمت مشرق نمايان شود و تا سه روز يا هفت روز در هوا باقي ماند و اعراب عنان قرار و آرام از سرکردهاي خود
بگيرند و فتنه ها و آشوب بر پا کنند و شهرها بگيرند و از تصرف سلطان عجم بدر برند و اهل مصر بزرگ خود را بکشند و شام خراب گردد و سه نفر در آنجا بيرق سلطنت برافرشته بهم افتند و بيرقهاي قيس و عرب بمصر و بيرق هاي کنده بخراسان داخل شوند و لشگري از جانب مغرب وارد شوند تا آنکه اسبهاي خود را در اطراف قلعه شهر حيره بيندند و بيرقهاي سياه از مشرق بسمت حيره رو آورند و کنار فرات شکافته شود تا آنکه آبش بکوچه ها و تنگناهاي کوفه داخل شود و شصت نفر بدروغ دعواي پيغمبري نمايند و دوازده نفر از اولاد ابوطالب ادعاي امامت کنند و مرد بزرگي از اتباع بني عباس خروج کند و در ما بين جلولا و خانقين کشته شود و جسر شط در بغداد از سمت محله کرخ بسته شود و در آنجا در اول روز باد سياهي بر خيزد و زلزله واقع شود بطوري که بسياري از آنجا بزمين فرو رود و ترس و بيم همه اهل عراق و بغداد را فرا گيرد و در بغداد مرگ مفاجات و تلف اموال و ميوه و زراعت بسيار شود و ملخ در وقت و غير وقت ظاهر گردد و بزراعت ضرر رساند و ربع زراعت کم شود و فرقه از اهل عجم بهم زنند و خون بسيار
[ صفحه 343]
صبر تلختر باشد پس در آن وقت سرعت و تعجيل کند يعني دجال و بهترين مساکن در آن روز بيت المقدس باشد زود است که بيايد بر مردم زماني که آرزوي آن کنند که از ساکنين آنجا باشند. حديث سوم محدث کاشاني در کتاب صافي از علي بن ابراهيم قمي از ابن عباس روايت کره که او گفته يک سال حج کرديم با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حجه الوداع را پس آن حضرت حلقه باب کعبه را گرفته متوجه بسوي ما گشته فرمود آيا خبر ندهم شما را بعلامات و اشراط ساعت پس نزديکترين مردم در آن وقت به ان حضرت سلمان بود پس عرض کردم آري يا رسول الله پس آن حضرت فرمود که از اشراط ساعت ضايع کردن نماز است و متابعت کردن شهواتست و ميل با هواي نفس است و تعظيم صاحبان مال است و فروختن دين بدنياست پس در آن وقت دل مومن گداخته شود و اندرون او مانند نمک در آب از آن سبب که منکر را ببيند و نتواند که آن را تغيير دهد سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آنکسي که جان من در دست او است يا سلمان در آن وقت والي گردد بر مردم اميران جابر و وزيران فاسق و عرفاي ظالم و امناي خائن پس سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من در دست اوست يا سلمان پس در آن وقت خواهد بود منکر معروف و معروف منکر و خائن امين و امين خائن و کاذب را تصديق کنند و صادق را تکذيب نمايند سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من در دست اوست يا سلمان در آن وقت خواهد بود اميري زنان و مشورت با کنيزان و نشستن کودکان بر منبرها و در وغرا ظرافه دانند و زکوه را بغرامت برند و فئي را بغنيمت دانند و پدر و مادر را جفا کنند و صديق را برنجانند و ستاره دنباله دار طلوع کند سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من در دست اوست يا سلمان پس در آن وقت مشارکت نمايد زن با مرد در تجارت و باران در غير وقت آيد و مردمان کريم را ناقص شمارند و مردمان فقير را حقير دارند و بازارها کساد شود چنانکه يکي گويد نفروختم و ديگري گويد سودي نبردم پس کسي را نبيني مگر آنکه خدا را مذمت کند سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من در دست اوست يا سلمان پس در آن وقت والي شود بر ايشان گروهي که اگر تکلم کنند ايشان را بکشند و اگر سکوت نمايند عرض و مال ايشان را مباح کنند تا آن که فئي ايشان را
ببرند و حرمت ايشان را پامال کنند و خون ايشان را بريزند و قلوب ايشان را پر از خوف و دغل نمايند پس ايشان را نبيني مگر خائف و ترسان و هراسان
[ صفحه 344]
سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت آورده شود بچيزي از مشرق و بچيزي از مغرب که امت گمراه کند پس واي بر ضعفاي امت من از ايشان و واي بر ايشان از خدا رحم نکنند صغيري را و احترام ننمايند کبيري را و عفو نکنند از تقصيرکاري بدن ايشان ببدن انسان ماند و قلوب ايشان بقلوب شيطان سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت مردان بمردان اکتفا نمايند و زنان بزنان و بر پسران امرد چنان غارت برند که بر دختران و کنيزان در خانه اهل ايشان و مردان بزنان شبيه شوند و زنان بر اسبهاي زين دار سوار شوند بر آنها باد لعنت خدا سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت مسجدها را طلا کاري کنند مانند بيع و کنايس و قرآنها را زيور نمايند و منارها را بلند کنند و صفوف جماعات بسيار و دلهاي ايشان پر از بغض و زبانهاي ايشان مختلف سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت مردان امت
من به طلا زينت کنند و حرير و ديباج پوشند و پوست پلنگ بکار برند سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت ربا ظاهر شود و رشوه شايع گردد و دين پست شود و دنيا بلند گردد سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت طلاق بسيار شود پس از براي خدا اقامت حدي نشود و بخدا ضرري نرسانند و در آن وقت اغنيا حج کنند از براي نزهت و اوساط حج کنند از براي تجارت و فقرا حج کنند از براي رياء و سمعت و شهرت و در آن وقت باشند اقوامي که قرآن را از براي غير خدا بياموزند و آن را مزمار گيرند و بوده باشد گروهي که تفقه کنند از براي غير خدا و اولاد زنا بسيار شود و قرآن را بصورت غنا خوانند و بديها تهافت کنند سلمان عرض کرد اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان در آن وقت محارم را هتک کنند و معاصي را کسب نمايند و اشرار بر اخيار مسلط شوند و دروغ فاش شود و لجاجت ظاهر گردد و فاقه فاش شود و به لباس مباهات کنند و در غير وقت باران آيد و آلات لهو و لعب را نيکو شمارند و امر بمعروف و نهي از منکر را منکر انکارند تا آنکه مومن در آن زمان از کنيز ذليل تر باشد و قاريان و عابدان يکديگر را ملامت کنند پس آنها باشند که در ملکوت آسمانها ايشان را ارجاس و انجلس نامند. سلمان عرض کرد که اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست اوست يا سلمان
[ صفحه 345]
در آن وقت رحم نکند غني بر فقير حتي اينکه سائل در ميان دو جمعه از مردم سوال کند و نبايد کسي را که در کف او چيزي گذارد سلمان عرض کرد اين امر خواهد شد يا رسول الله فرمود آري بحق آن کسي که جان من بدست است يا سلمان در آن وقت ربيضه تکلم کند سلمان عرض کرد ربيضه چه چيز است يا رسول الله پدر و مادرم فداي تو فرمود تکلم کند در امر عامه کسي که تکلم نمي کرد پس درنگ نکند بجز قليلي که زمين صدا کند صدا کردني پس هر طايفه چنان گمان کنند که اين آواز ناحيه آن بوده پس مکث نمايند آن قدر که خدا خواهد پس در مکث خود مکث نمايند پس بينداز از براي ايشان زمين فلزهاي جگر خود را که از طلا و نقره باشد پس اشاره بسوي ستونها کرد و فرمود مانند اينها و در آن روز سودي نکند طلائي يا نقره و اين است معني قول خدا که فرمود فقد جاء اشرطها حديث چهارم شيخ مفيد عليه الرحمه در کتاب ارشاد روايت کرده از وهب بن حفص از ابيبصير از حضرت باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين فرمود مراد از ايشان بنياميه و مراد از آيه ايستادن آفتاب است از وقت ظهر تا عصر و نمايان شدن رو و سينه مرديست در روي جرم آفتاب در حالتي که مردم او را بحسب و نسب بشناسند و اين قصه در زمان سفياني واقع مي شود و هلاکت او و قومش در اين وقت واقع گردد و گردنهاي ايشان از براي آن پست شود و باز روايت کرده از حسين بن يزيد از منذر بن جوزي از حضرت صادق عليه السلام که فرمود پيش از قيام قائم عليه السلام خداوند خلايق را به ايات چند از گناه منع کند و آن آيات اينست که آتشي در آسمان ظاهر مي شود و رنگ سرخي آسمان را بپوشاند و خسفي در بغداد و خسفي در بصره واقع مي شود و خونها در بصره ريخته گردد و عمارات آن خراب و اهلش فاني شود و بيم اهل عراق را فرو گيرد بنوعي که قرار و آرام نگيرند. حديث پنجم علامه مجلسي در کتاب بحار از تفسير عياشي از عجلان از ابي صالح از حضرت صادق ع روايت کرده فرمود که شب و روز نگذرد تا آن که منادي از آسمان ندا کند که اي اهل حق از اهل باطل جدا شويد و اي اهل باطل از اهل حق سوا شويد پس از يک ديگر جدا شوند راوي پرسيد که آيا بعد از آن باز بيکديگر داخل مي شوند بطوري که ممتاز نباشند فرمود نه زيرا که خدا مي فرمايد و ما کان ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب نيز روايت مي کند از همان تفسير از جابر جعفي از حضرت باقر فرمود در جاي خود
بنشين تا آنکه به بيني آن علامات را که ذکر مي کنم در سال طاق که جفت نيست مانند يکم و بيست و پنجم به بيني منادي
[ صفحه 346]
را که در دمشق ندا کند و دهي از دهات آن به زمين فرو رود و قدري از مسجد آنجا خراب شود و ببيني لشگر ترکان را که از دمشق بگذرند و رو آورند تا آنکه در جزيره فرود آيند و در مکه منزل کنند و در آن سال در هر بلاد عرب محاربه و اختلاف واقع مي گردد و اهل شام در اين وقت با سه بيدق باشند بيدق اصهب و بيدق ابقع و بيدق سفياني با طايفه بني ذنب الحمار که به قبيله مضر مشهورند مخالفت نمايند و با سفياني طايفه خالوهايش مي باشند از قبيله کلب پس سفياني با جمعيت خود بر طايفه بني ذنب الحمار خروج کند و ايشان را بطوري بکشد که ديده نشده و مردي از طايفه بني ذنب الحمار با جمعيت و استعداد از دمشق مي رسد و او را نيز با جمعيت بکشد و اينست مراد به ايه شريفه فويل للذين کفروا من مشهد يوم عظيم يعني واي بر کافران از حضور روز بزرگ که مراد روز جنگ سفياني باشد بعد از آن سفياني خارج شود بسوي کوفه و او را غير از آل محمد ص و شيعيان ايشان مقصودي نباشد چون بکوفه رسد جمعي از شيعيان را بگيرد بعضي را بکشد و برخي را بر دار کشد و لشگري از خراسان آيد و در کنار دجله منزل کند و مردي ضعيف از شيعيان با اتباع خود بمحاربه با سفياني درآيد و در ظهر کوفه با اتباعش
کشته شود پس سفياني لشگري بمدينه فرستد و مردي را در آنجا بکشد و مهدي عليه السلام و منصور که وزير آن حضرت از مدينه بگريزند و ساير بزرگ و کوچک آل محمد را بگيرد و نگذارد از ايشان کسي را مگر آنکه محبوس دارد پس لشگري از مدينه براي گرفتن مهدي عليه السلام و منصور بيرون کند و مهدي عليه السلام از مدينه مانند موسي بن عمران ترسان و هراسان به سوي مکه گريزان رود و لشگر سفياني تا ارض بيدا و آن بياباني است ما بين الحرمين او را تعاقب کنند و چون در بيدا فرود آيند بيدا ايشان را فرو برد و از ايشان کسي را نگذارد مگر يک نفر را از براي اخبار از اين واقعه بعد از آن قائم عليه السلام در ميان رکن و مقام مي ايستد و نماز مي کند و با وزيرش مي گردد و مي گويد که اي گروه خلايق اکنون از خدا ياري خواهم تا آنکه غالب گردم بر ظالمين وغاصبين حق ما و هر کس با ما محاجه کند در خصوص خدا ما نزديکتريم بخدا و هرکس در خصوص آدم گفتگو نمايد هر آينه ما نزديکتر خلايقيم به ادم و هر کس با ما در خصوص نوح گفتگو کند هر آينه ما نزديکترين خلايقيم بنوح و هرکس در خصوص ابراهيم سخن گويد ما نزديکتريم باو و هر کس در خصوص محمد صلي الله عليه و آله و سلم سخن گويد پس ما به او نزديکتر هستيم و هر کس در خصوص کتاب خدا گفتگو کند ما باو نزديکتريم بدرستي که ما همه مسلمانان در اين روز شهادت مي دهيم که ما رانده شديم و مظلوم شديم و از مال و اهل و ديار خود بيرون شديم و مقهور و مغلوب گرديديم آگاه باشيد بدرستي که ما امروز از خداي تعالي و از هر مسلمان ياري ميخواهيم. راوي گويد که باقر عليه السلام فرمود بخدا سوگند ياد مي کنم که آينه در آن حال سيصد و سيزده
[ صفحه 347]
مرد و پنجاه نفر زن مانند پاره هاي ابر در وقت پائيز از عقب يکديگر در غير موسم حج بمکه آيند و جمع شوند چنانکه خدا ميفرمايد: اينما تکونوا آيات بکم الله جميعا ان الله علي کل شي ء قدير يعني در هر جا که بوده باشيد خدا شما را جمع کند زيرا که خدا بر همه چيز قادر است چون آن سيصد و سيزده نفر جمع شوند مردي از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم گويد که اين مکه معظمه قريه ايست که اهل آن بد کارند پس آن سيصد و سيزده نفر بعد از آنکه عهد نامه و اسلحه و بيدق رسول خدا را در نزد آن حضرت بينند در ميان رکن و مقام با او بيعت کنند پس همگي با آن حضرت از مکه بيرون روند وزيرش هم در خدمتش باشد پس منادي از آسمان بنام آن حضرت و ظهور آن حضرت ندا کند بطوري که هر کس از اهل زمين بشنوند نام او نام پيغمبر شما است اگر اين بر شما مشتبه شود يعني نام او را ندانيد که او قائم است هر آينه عهد نامه رسول خدا ص و اسلحه و لواي او و نفس زکيه که از اولاد حسين عليه السلام است بر شما مشتبه نشود اگر اينها هم مشتبه شود پس مشتبه نشود صدائي که از آسمان بنام و ظهور او ميرسد و بپرهيز از تابع شدن بپارهاي سادات از آل محمد ص که ادعاي سلطنت مي کنند زيرا که سلطنت آل محمد يک بار خواهد شد و براي ديگران بارها است پس بهر کس از آل محمد (ص) که مدعي سلطنت است متابعت نکن تا آنکه به بيني از اولاد حسين عليه السلام مردي را که عهد نامه رسول خدا و بيدق و اسلحه آن حضرت نزد او است زيرا که آن عهد نامه از حسين ع بعلي بن الحسين و از او بامام محمد باقر بعد از آن خداي تعالي هر چه مي خواهد مي کند پس هميشه با آن جماعتي که عهد نامه و بيدق و اسلحه رسول خدا در نزد ايشانست متابعت کن و بپرهيز از کساني که ذکر شد پس از آل محمد ص بمردي متابعت کن که با سيصد و سيزده مرد و بيدق رسول خدا بعزم مدينه از مکه بيرون مي آيد تا آنکه به بيدا ميرسند و آن بيابانيست در بين الحرمين در آنجا گويد که اين بيابان مکان قومي است که ايشان را فرو خواهد کشيد و اين است معني آيه شريفه افامن الذين مکروا السيئات ان يخسف بهم الارض او ياتيهم العذاب من حيث لا تشعرون او ياخذهم في تقلبهم فما هم بمعجزين يعني آيا مامونند کساني که از روي مکر گناه ميکنند از اينکه زمين فرو برد ايشان را يا آنکه عذاب دريابد ايشان را بطوري که ملتفت نشوند يا آن که عذاب بگيرد ايشان را در حال اشتغال ايشان بکارهاي خودشان پس نباشند ايشان عاجزکنندگان چون
بمدينه رسيد محمد بن شجري را مانند يوسف از زندان بيرون آورد پس از آن بکوفه آيد و در آنجا مکث کند آن قدر که خدا خواهد تا آنکه مسلط گردد بعد از آن با اصحاب خود بعذرا آيد در حالتي که جمعي کثير باو محلق شود و سفياني در آن روز در وادي رمله باشد پس دو لشگر با يک ديگر ملاقات کنند و آن روز روز تغيير و تبديل است زيرا که جمعي از شيعيان آل محمد ص که در لشگر سفياني باشند آن روز بان حضرت و جمعي از
[ صفحه 348]
دوستان آل ابي سفيان که در لشگر آن حضرت باشند بسفياني ملحق شوند. اميرالمومنين عليه السلام فرمود که سفياني و اتباعش تمامي در آن روز کشته شوند حتي آنکه يک نفر هم نماند که خبر کشتگان ايشان برد و نااميد در اين روز کسي باشد که از غنيمت و اموال کلب که قبيله خالوهاي سفياني باشد محروم گردد پس آن حضرت بسوي کوفه برگردد و در آنجا مسکن کند و غلام مسلمي را نگذارد مگر آنکه خريده آزاد نمايد و مديوني نماند مگر آنکه دين او را اداء کند و هيچ مظلمه در گردن کسي نماند مگر آنکه بصاحب آن رد نمايد و هيچ بنده از کسي کشته نشود مگر آنکه ديه آن بوارثش رد شود و هر مديوني که کشته شود دين او را اداء کند و عيال او را مورد عطا نمايد و باين طورها سلوک کند تا آنکه زمين را پر از عدل و داد فرمايد بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد و آن حضرت و اهل بيت او در محله رحبه از محلات کوفه سکني کند که مسکن نوح عليه السلام در آنجا بوده و زمين پاک و پاکيزه است و هيچ مرد از آل محمد ساکن نشود و کشته نگردد مگر در زمين پاک و پاکيزه. در کتاب بحار از کتاب غيبت از کعب الاخبار روايت کرده حديثي در آخر آن گفته که کعب الاخبارگفت تعجب دارم در خصوص کسي که شک کند در
خصوص قائم و مهدي ع که زمين را بغير از اين زمين بدل کند و عيسي با او بر نصاراي روم و چين احتجاج نمايد قائم ع از نسل علي است و شبيه ترين خلايق است به عيسي بن مريم از جهه خلق و خلقت و علامت و هيئت و خداوند عزوجل باو عطا کند هر چيز را که به پيغمبران داده و عطاي او را از ايشان زياده کند و او را از ايشان افضل گرداند باينکه از اولاد علي ع باشد و او را غيبتي باشد مانند غيبت يوسف و رجعتي باشد مانند رجعت عيسي بن مريم پس از غيبت ظهور کند با طلوع ستاره ديگر و در وقت ظهورش شهر ري خراب شود و بغداد بزمين فرو رود و سفياني خروج کند و بني عباس و جوانان ارمنيه و آذربايجان با هم محاربه و قتال نمايند و چندين هزاران در اين محاربه کشته شود و هر کس از قبضه شمشير خود گيرد و از غلاف کشد و بيدقهاي سياه در بالاي سرش ميجنبد و اين محاربه اي است که مژده موت احمر که قتل به شمشير باشد و طاعون اکبر در آن بخلق داده شود. مولف گويد که مستفاد از بعض اخبار آنست که بني عباس را دو دولت باشد و شايد که اين وقايع در دولت دوم ايشان باشد يا اينکه مراد از اين غير از عباس بن عبد المطلب باشد که ابوقبيله واقع شود و الله العالم. حديث ششم علامه مجلسي در
بحار از محمد بن ابراهيم در کتاب غيبت باسناد خود از عمر بن سعد از اميرالمومنين ع روايت کرده که قائم ع قيام نميکند تا آنکه چشم دنيا کور گردد يعني اوضاعش پريشان و سرخي در آسمان ظاهر گردد و آن سرخي از اشک چشم حاملان عرش
[ صفحه 349]
باشد که بر احوال اهل زمين گريه ميکنند و او قيام نکند تا آنکه ظاهر شود در ميان اهل زمين قومي که ايشان را از خير نصيبي نباشد خلايق را باطاعت پسر من خوانند و حال آنکه دلهايشان از او بري باشد و ايشان طايفه بد و بي بهره از خير بر اشرار مسلط شوند و بر ظالمان فتنه برپا نمايند و پادشاهان را هلاک کنند و در سواد کوفه ظاهر شوند بزرگشان مردي باشد سياه چهره و سياه دل و از ديانت و خير بي بهره و نانجيب و لئيم و بي خير و درشت گو از مادران زنا کار زائيده شده و از بدترين نسل ها خدا او را از آب باران بچشاند در سالي که ظهور کند از اولاد من کسي که غيبت کرده و صاحب بيدق سرخ و علم سبز است و وقت ظهور او روزي باشد از براي کساني که در شهر انبار و در شهرهيت که دو شهرند اول آنها واقع در سمت شرقي فرات و دوم در سمت غربي آن از رسيدن فرج نااميده شده اند و روزيست که هلاکت اکراد و فروپايگان خلايق و خرابي شهر فرعونيان که مسکن جباران و واليان ظالمان و معدن بلا و محل بيعاري و بي ناموسي است در آن روز واقع خواهد شد اي عمر بن سعد سوگند ياد ميکنم بپروردگار علي که هر آينه آن شهر بغداد است آگاه شو لعنت خدا بر عاصيان بني اميه و بني عباس باد که بر ما خيانت کنند و نيکان از اولاد مرا بکشند و عهد و پيمان مرا در خصوص ايشان مراعات نکنند و حرمت مرا ملاحظه ننمايند که در کارهاي خود از خدا بترسند بدرستي که بني عباس را روزي باشد مانند روز زوال دولت و ايشان را در آن روز ناله باشد مانند ناله زن حامله در وقت زائيدن واي بر تابعان بني عباس از جنگي که در ما بين نهاوند و دينور خواهد شد و اين محاربه فقراي شيعيان علي باشد بزرگشان مرديست از اهل همدان اسم وي با اسم پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم منعوت و موصوف است مردي است مستوي الخلقه خوش خلق رنگش تر و تازه در صدايش چيزيست مانند خنده مژگانش بسيار گردنش پهن مويش کم بيخ دندانش از هم جدا چون سوار اسب شود ببدري ماند که از زير ابر ديده شود لشگرش جمعي باشند بهترين جماعات در تصديق دين خدا و خضوع و خشوع و تقرب پهلوانانند از عرب که آن روز بشدت حرب رسند و بر دشمنان ظفر يابند و مر دشمنان راست آن روز هلاک و فنا مولف گويد که ذکر اين خبر با انتهاي سلسله سند آن بعمر بن سعد لعنه الله از براي آنست که دانسته شود اتفاق موالف و مخالف بر وجود و غيبت و خروج قائم عليه السلام چنان که مجلسي عليه الرحمه بان اشاره کرده و شايد که غرض حضرت از
اخبار اين فقرات بان ملعون اتمام حجت و تعريض بخود آن مردود شده باشد و الله العالم در همان کتاب روايت کرده بطريق مسند از ابن نباته از علي عليه السلام که فرمود بعد از صد و پنجاه سال بيايند اميران کافر و امينان خائن و عارفان فاسق تاجران بسيار باشند و ربح کم و اخذ ربا
[ صفحه 350]
فاش و اولاد زنا بسيار معروف منکر گردد و شان اموال بزرگ نمايد زنان بزنان و مردان بمردان اکتفا کنند پس مردي بان حضرت عرض کرد که در آن زمان چه بايد کرد فرمود که بايد گريخت بايد گريخت بدرستي که خداي تعالي عدالت را براي اين امت گسترانيده مادام که قاريان به امرا ميل نکنند و نيکوکارانشان از فجور نهي ننمايند پس اگر ايشان از نيکوکاران نشنوند و از ايشان نفرت نمايند و لا اله الا الله گويند خداوند در عرش خود گويد که دروغ گفتند در اين کلمه و نيز از همان کتاب بطريق مسند از ابي بصير روايت کرده که صادق عليه السلام فرمود که پيش از قيام قائم عليه السلام ناچاراست از قحطي که خلايق در آن گرسنه مانند و برسد ايشان را بيم شديد و خوف از کشته شدن و نقصان اموال و اولاد و ميوه ها پس اين آيه را تلاوت کرد و لنبلونکم بشي ء من الجوع و الخوف و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين و در روايت ديگر از حضرت باقر (ع) بجابر جعفي فرمود که بعض مضمون اين آيه خاص است و آن گرسنگي باشد در کوفه که مخصوص دشمنان آل محمد باشد و ايشان بان هلاک شوند و بعض آن عام است و آن در شام واقع شود که دوست و دشمن آل محمد در آنجا بگرسنگي مبتلا شوند بطوري که
مانند آن ديده نشده باشد و اين گرسنگي پيش از ظهور قائم ع باشد و آن بيم و خوف بعد از قيام آن حضرت و مثل اين خبر از تفسير عياشي روايت شده حديث هفتم علامه مجلسي عليه الرحمه در بحار روايت کرده از محمد بن ابراهيم در کتاب غيبت بسند خود از حضرت باقر ع فرمود که آيه فاختلف الاحزاب من بينهم را از اميرالمومنين عليه السلام پرسيدند فرمود که بمشاهده سه چيز منتظر باشيد و آن اختلافيست که در ميان اهل شام واقع شود و بيدق هاي سياهي است که از سمت خراسان آيد و اضطرابيست در ماه رمضان مردي عرض کرد که اضطراب رمضان چيست فرمود که نشنيده ايد که خدا فرموده ان نشاء ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين آن آيت صدائي باشد که از آسمان آيد بطوري که از شدت مهابت دختر باکره را از پس پرده بيرون و خفته را بيدار و بيدار را مضطرب کند و در روايت ابي بصير فرمود که چون آتشي بزرگ از جانب مشرق ديديد که سه روز يا هفت روز از افق مشرق طلوع کرده بالا آيد در آن وقت منتظر فرج آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم باشيد که فرج ميرسد زيرا که خداوند صاحب قهر و غلبه و حکمت باشد پس فرمود که صيحه يعني صدا واقع نشود مگر در ماه رمضان که ماه خداست و آن صيحه
صيحه جبرئيل باشد باين خلايق پس فرمود که ندا کننده از آسمان ندا کند بنام قائم ع بطوريکه اهل مشرق و مغرب بشنوند و هر خوابيده بيدار گردد و هر ايستاده بنشيند بسبب اضطرابي که ايشان را از آن صدا عارض شود خدا رحمت کند کسي
[ صفحه 351]
را که باين صورت اعتبار کند زيرا که اين صوت اول صوت جبرئيل امين باشد و وقوع اين صدا در شب جمعه بيست و سوم شهر رمضان باشد پس در اين صدا شک نکنيد و آنرا بشنويد و اطاعت کنيد و در آخر همان روز صداي ابليس لعين است که ندا کند که آگاه شويد بدرستي که فلان يعني عثمان بظلم و ستم کشته گرديد از براي آنکه مردم را بشک اندازد و چه بسيار باشند که شک کنند و گمراه شوند باين صدا و داخل جهنم گردند چون در ماه رمضان صدائي شنويد در آن شک نکنيد که آن صداي جبرئيل است و علامت آن اينست که بنام قائم و پدرش صدا کند حتي دختر باکره در پس پرده آن را بشنود و پدر و برادر خود را به بيرون رفتن تحريض کند که از آن صوت خبري آرند و باز فرمود که پيش از خروج قائم عليه السلام از اين دو صدا ناچار است يکي از آسمان رسد و آن صداي جبرئيل است ديگري از زمين و آن صداي عزائيل است آواز کند که عثمان بجور و ستم کشته شد و غرض آن لعين از اين صدا احداث فتنه باشد ميان مرتابين پس شما بصوت اول تابع شويد نه بصوت دوم و نيز فرمود که قائم عليه السلام قيام نکند مگر در وقتي که بيم و اضطراب و فتنه و بلا خلايق را احاطه کند بطوريکه از شدت ابتلا و تعدي خلق بيکديگر و خوردن
بعضي گوشت بعضي را هر صبح و شام آرزوي قيام قائم نمايند و خروج آن حضرت در وقتي شود که مردم از آن مايوس شوند گوارا باد بر کسي که آن حضرت را دريابد و ياور او شود و واي بر کسي که از او جدا گردد و مخالفت او کند و نيست ايشان را مگر کشتن و احدي را که مستحق قتل داند باقي نگذارد و او را ملامت ملامت کنندگان از اجراء احکام خدا باز ندارد پس از آن فرمود وقتي که بني فلان با هم اختلاف نمودند در آن حال فرج ميرسد و آرام و قرار نيست مگر در وقت اختلاف بني فلان چون اختلاف کردند منتظر باشيد صيحه آسماني را در ماه رمضان بخروج قائم ع خروج نکند و نخواهيد ديد آنچه را که دوست ميداريد تا زمان اختلاف ايشان چون اين اختلاف واقع شود مردم بملک و مال ايشان طمع نمايند و سخنان خلايق در اين باب مختلف شود و اين امر ظاهر نشود مگر بعد از خروج سفياني و نيز فرمود که بني فلان ناچارند از اينکه سلطنت کنند چون بسلطنت رسيدند و بعد از آن بهم درافتادند ملک ايشان متفرق و امرشان مختلف گردد تا آنکه خراساني و سفياني بر ايشان خروج کند سفياني از مغرب و خراساني از مشرق و هر يک از ايشان خواهد که پيشتر از ديگري داخل کوفه شود مانند دو اسب گرو بندي که هر يک از طرفي آيند و هلاکت بني فلان در دست ايشان واقع شود آگاه باشيد که سفياني و خراساني از ايشان کسي باقي نگذارند
[ صفحه 352]
پس فرمود که خروج سفياني و يماني و خراساني در يک سال و يک ماه و يک روز واقع شود مانند نظم جوهر گردنبند منتظم شده پس يک ديگر بيايند و در آن روز از همه جهت ياس حاصل باشد واي بر کسي که از ايشان جدائي کند و در ميان اين بيدق ها از بيدق يماني هدايت کننده تر نباشد و آن بيدق هدايتيست که مردم را بسوي صاحب شما دعوت کند و چون يماني خروج کند بيع سلم بر مسلمانان حرام شود پس چون او خروج کند برخيزيد بسوي او زيرا که بيدقش بيدق هدايت باشد و بر مسلمانان روا نباشد که از او سر پيچند زيرا که از اهل دوزخ شوند و او مردم را براه راست خواند پس از آن فرمود که سلطنت بني فلان مانند سر کشيدن کوزه است در وقت آب خوردن يا آنکه مانند آن باشد که در دست کسي کوزه باشد و از آن غافل شده بيفتد و بشکند چون ملتفت شود مضطرب گردد زيرا که ايشان را نعمت و لذت از زوال سلطنت غافل کند اميرالمومنين ع در منبر کوفه فرمود که خداي عزوجل در ميان اموري که در قضا و قدر گذشته محاربه و صاحب شمشير بودن بني اميه را مقدار گردانيده و وقوع آن را حتم و واجب کرده هر چند که بني فلان يعني بني عباس شمشير را غفله از ايشان خواهند گرفت. آن حضرت نيز فرمود که لابد باشد از وجود
آسيائي که آرد کند چون آن آسيا در دور قطب خود استوار و در بالاي ساق خود قرار گرفت در آن وقت برانگيزاند خداوند بر سر آن آسيا بنده را که از بيراهه آيد و اصل و نسبش پنهان باشد و فتح و نصرت با او است اصحاب او را موهاي در تو باشد و از اهل سبالند و آن جائيست ميان مدينه و بصره لباس و بيدق ايشان سياه باشد واي بر کسي که از ايشان جدا شود ايشان دشمنان را که بفتنه و محاربه و آشوب افتاده اند بکشند بخدا سوگند که گويا مي بينم ايشان را و کارهاي ايشان را و آنچه را که از اعراب جفاکار بايشان ميرسد خداوند ايشان را بر آن گروه مسلط کند و ايشان را در وقتي که بفتنه و آشوب افتاده اند در بلاد خودشان در کنار آبها و درياها باشد يا در بيابان بکشند تا آنکه بمکافات کردهاي خود برسند و نيست خداوند ظلم کننده ببندگان. و در روايت داود بن سرحان از حضرت صادق ع آنست که پيش از سالي که در آن صيحه ازآسمان واقع شود در ماه رجب آيتي حادث شود و آن روئي است که از قمر طلوع کند و بان نزديک شود. و در روايت عبدالله بن سنان از حضرت صادق ع وارد شده که نداي آسماني و خروج سفياني و قتل نفس زکيه و کف دستي که از آسمان طلوع کند از امور حتميه باشد که بد او تغيير در آن نباشد و در ماه رمضان اضطرابي واقع شود که خوابيده را بيدار و دختر را از خلوت خانه اش
[ صفحه 353]
بيرون آورد. و در روايت بزنطي از حضرت صادق ع وارد است که پيش از وقوع اين امر بايد سفياني و يماني و مرواتي و شعيب بن صالح خروج نمايد پس محمد بن ابراهيم و غير او که در اين زمان خروج نموده اند چگونه ادعا کنند که مائيم قائم. و در روايت ابن ابي يعفور از حضرت صادق عليه السلام وارد است که هلاکت فلاني و خروج سفياني و قتل نفس زکيه و لشگري که بزمين فرو روند و صداي آسماني را براي ظهور اين امر نشانه ايست پس فرمود که تمام فرح در هلاکت فلانيست. و در روايت حضرمي از حضرت باقر ع وارد است که بني عباس بايد سلطنت کنند و چون بسلطنت رسند واختلاف کنند امورشان پرا کننده شود و سفياني از مغرب و خراساني از مشرق برايشان خروج کند و هر يک خواهد که پيش از ديگري داخل کوفه شود مانند اسب کرو بندي پس هلاکت بنيعباس بدست ايشان باشد و احدي از ايشان را باقي نگذارند. و در روايت محمد بن صامت حضرت ع فرمود که علامت ظهور اين امر انقراض بني عباس و خروج سفياني و قتل نفس زکيه و فرو رفتن لشگر بزمين در بيدا و رسيدن صوت آسمانيست پس فرمود ظهور اين علامات در پي يک ديگر باشد مانند جواهر گردن بند. و در روايت ابي بصير فرمود که روز قيام در سال طاق باشد مانند يکم و سوم و پنجم بعد از زوال سلطنت بني اميه و انتقال ملک ببني عباس و سلطنت ايشان تا مدتي و زوال سلطنت ايشان بعد از وقوع اختلاف آنها پس بيم و خوف در خلايق واقع شود تا آنکه نداي آسماني رسد پس بشتابيد بسوي قائم ع در آن وقت بخدا سوگند گويا مي بينم قائم را در ميان رکن و مقام که خلايق با او بيعت ميکنند با امر تازه و رياست تازه که از آسمان بوي رسيده و بيدق لشگر او بهر سمت متوجه شوند تا روز وفاتش شکست نخورند و مغلوب نشوند. حديث هشتم محمد بن ابراهيم در کتاب غيبت بسند خود از صادق ع و آن حضرت از پدر خود باقر ع روايت کرده که اميرالمومنين ع از پاره اموري که بعد از خودش تا قيام شدني بود خبر ميداد و در آن اثنا امام حسين ع عرض کرد يا اميرالمومنين خداوند عالم روي زمين را از ظالمان چه وقت پاک مي کند فرمود خدا زمين را از ظالمان پاک نکند تا آنکه خوني که ريختن آن حرام است ريخته شود و بعد از آن امر بني اميه و بني عباس را در حديث طولاني ذکر فرمود. پس فرمود در وقتي که قائم خراسان قيام کند و بسرزمين کوفه و ملتان غالب گردد و بجزيره بني کاوان و آن جزيره ايست در درياي بصره بگذرد و پادشاهي با داد از گيلان برخيزد و اهل قريه ابردان که
دهيست در نزديکي استرآباد و اهل ديلم باو اطاعت کنند و ظاهر شود از براي پسرم بيدق
[ صفحه 354]
هاي ترک در حاليکه در اطراف عالم متفرق باشند و پيش از آن در ميان شرها و فساد ها واقع گشته اند آن وقت که با اهل بصره محاربه واقع شد و امير امراء قيام نمود پس آن حضرت حکايتي از آن گفت که در اين وقت چندين هزار کشته شود و صفهاي لشگران بسته گردد و بره بز کشته شود در آن وقت خون خواهي براي خون خواهي برخيزد پس فرمود هلاک ميشود کافر بعد از آن قائمي که خلايق ظهور او را آرزو کنند و امامي که مخفي و پنهانست قيام کند و او راست فضل و شرف ياحسين او از اولاد تو است پسري مانند او نيست در ميان دو رکن مکه با جماعت قليل با دو آلت حرب ظهور کند و بر انس و جن غالب شود و احدي را از فرومايگان و بدان وانگذارد خوبي و گوارا باد براي کساني که زمان او را دريابند و در ايام خلافت او در خدمتش باشند. مولف گويد که مجلسي عليه الرحمه پادشاه با داد که از گيلان خيزد حمل بر شاه اسماعيل صفوي کرده و بره بز را که کشته شود حمل بر شاه عباس کرده و خون خواه را حمل بر سلطان صفي پسر شاه عباس مقتول نموده که پاره از اولاد قاتل را کشت و پاره را چشم کند و بعضي خون حرام را بر نفس زکيه و قائم خراسان را بر هلاکو خان حمل کرده اند و هم اينها در وقتي درست شود که
اينها را علامات مقارنه ندانيم و الا با آخر حديث که فرمود بعد از آن قائمي که خلايق ظهور او را آرزو کنند قيام کند موافقت نکند و دور نيست که مراد از کافري که فرمود هلاک شود سفياني باشد و الله العالم. و در روايت جابر از حضرت باقر ع وارد است که آن حضرت فرمود يا جابر بزمين بچسب در جاي خود بنشين و دست و پا مزن تا آن زمان که ببيني آن علامات را که از براي تو ذکر مي کنم الان اگر عمر تو دريابد آنها را اول اختلاف بني عباس است با يک ديگر و نمي بينيم که تو آن زمان را دريابي لکن بعد از من اينها را از من نقل کن و ندا کننده از آسمان ندا کند و صداي فتح از سمت دمشق بشما ميايد و دهي از دهات شام جابيه نام بزمين فرو رود و طايفه از ناحيه ترک خروج کند و پس از آن هرج و مرج در اهل روم واقع شود و برادران ما که از طايفه ترکند رو آورند تا آنکه در نهر جزيره فرود آيند و طايفه از اهل روم که خروج کرده اند رو آورند تا آنکه در رمله وارد شوند پس يا جابر در آن سال در همه نواحي مغرب اختلاف واقع شود اول سرزمين مغرب شام باشد و اهل آن سه طايفه شوند و در زير سه بيدق بيدق اصهب و بيدق ابقع اما بيدق سفياني يا ابقع بر مي خورد و مي جنگد سفياني او را با لشگرش بقتل رساند و اصهب را بکشد بعد از آن او را مقصودي نباشد مگر توجه بسوي عراق پس بر قرقيسا گذارد و با اهل آنجا قتال کند و صد هزار نفر از جباران و ظالمان آنجا را بکشد پس هفتاد هزار بر سر کوفه فرستد و از اهل کوفه بعضي را اسير و بعضي را بدار کشد چون چنين کند از سمت خراسان بيدق ها با سرعت تمام رو آورند و با
[ صفحه 355]
ايشان چند نفر از اصحاب قائم باشد پس مردي از غلامان کوفه با چند نفر ضعفا بجنگ سفياني درآيند سردار سفياني او را در ميان بصره و کوفه بکشد پس سفياني لشگر بسوي مدينه فرستد مهدي ع در مدينه باشد و بسوي مکه گريزد و چون خبر فرار آن حضرت بسردار لشگر سفياني رسد لشگر از عقب آن حضرت فرستد و باو نرسد تا آنکه داخل مکه گردد مانند موسي بن عمران ترسان و هراسان و مترقب فرج از حضرت منان پس لشگر بزرک سفياني در بيدا که بيابانيست هموار در ميان مکه و مدينه بزمين فرو روند باين که منادي از ميان زمين و آسمان ندا کند که اي بيدا اين قوم را هلاک کن پس آن زمين ايشان را فرو برد مگر سه نفر از ايشان را که خداوند روهاي ايشان را بر پشت برگرداند و آن سه نفر از قبيله کلب باشند و اين آيه در شان ايشانست که خدا فرموده که يا ايها الذين اوتوا الکتاب آمنوا بما نزلناه مصدقا لما معکم من قبل ان نطمکس وجوها فنردهاعلي ادبارها يعني اي کساني که کتاب بايشان فرستاده شده ايمان بياوريد بانکه ما نازل کرده ايم که آن تصدق مي کند آن را که در نزد شما مي باشد پيش از آنکه بعض روها را بپشت بر ميگردانيم پس آن حضرت فرمود که قائم در اين روز در مکه باشد و پشت بديوار
بيت الحرام داده بان پناه برده ندا کند که ايها الناس ما از خدا ياري مطلبيم کيست از مردمان که دعوت ما را اجابت کرده ما را ياري کند زيرا ما از اهل بيت پيغمبر شما که محمد باشد و ما نزديکترين مردمانيم بخدا و رسول هر که با من در خصوص آدم مجادله کند من نزديکتر مردمانم بادم ع هر کسي بامن در خصوص نوح مجادله کند من اقربم بنوح از ديگران و هر کسي در خصوص ابراهيم با من مجادله کند من اقربم به ابراهيم از ديگران و هر کسي در خصوص محمد صلي الله عليه و آله و سلم با من گفتگو کند من نزديکتر خلايقم بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم از ديگران و هر کس در خصوص انبيا با من سخن گويد من اقرب مردمانم بايشان پس اين آيه را بخواند ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم پس فرمايد منم باقي مانده از آدم و ذخيره شده از نوح و برگزيده از ابراهيم و خالص شده از محمد صلي الله عليه و آله و سلم هر کس با من در خصوص کتاب خدا گفتگو کند من اقربم بان هر کس با من در باب سنت رسول ص سخن گويد من اقربم از خلق بان شما را سوگند ميدهم بخدا که اين کلام مرا بغايبان برسانيد و ما را ياري کنيد و ظلم ظالمان را
از ما دفع نمائيد زيرا که ما را سبک شمردند و ظلم کردند و از اوطان و اولاد دور نمودند و بما تعلل کردند و از حق خود منع نمودند و خونهاي ما را ريختند پس خدا را در خصوص ما ياد آوريد ياري کنيد و از ما دست نکشيد تا آنکه خدا بشما ياري کند پس در آن حال خداوند سي صد و سيزده نفر را که از اصحاب اويند بر
[ صفحه 356]
سر او جمع کند و ايشان را در غير موسم حج مانند ابرهاي وقت پائيز گرد آورد چنانکه فرمود اينما تکونوا يات بکم الله جميعا ان الله علي کل شي ء قدير يعني در هر حال که باشيد خدا همه را بياورد زيرا که خدا بر همه چيز قادر است پس آن سي صد و سيزده نفر با آن حضرت بيعت کنند در ميان رکن و مقام و با او باشد عهدي از رسول خدا که همه پيغمبران آن را از پدران خود ميراث برده اند و قائم (ع) مرديست از اولاد حسين ع خداوند کار ساز امر او را در يک شب اصلاح کند يا جابر اگر با وجود اين علامات امر او بر مردم مشتبه شود پس مشتبه نشود اينکه او از پيغمبر خدا متولد گشته و علم را از ائمه ميراث برده است يعني کمالات علميه و نسبيه کافيست در تصديق او و اگر با اين هم مشتبه شود هر آينه مشتبه نشود صدتي آسماني که بنام او و پدرش رسد و از کتاب اختصاص مثل اين حديث را از عمرو بن ابي مقدام روايت کرده و عياشي در تفسير خود از جابر روايت کرده که حضرت باقر (ع) در اثناي حديث طولاني فرمود که اول سرزمين که از بلاد مغرب خراب ميشود شام است زيرا در زير سه بيدق اختلاف نمايند و در روايت ديگر آن حضرت فرمود که خروج سفياني و ظهور قائم دريک سال واقع شود و در روايت ابي
بصير صادق ع فرمود وقتي که مردم در وقوف عرفات باشند مردي با شتر چابک بنزد ايشان رسد و خبر مرگ خليفه را که فوج آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و همه مردم در آن باشد و رساند و در روايت ديگر ابن کوا از حضرت اميرالمومنين عليه السلام پرسيد که غضب چه وقت واقع خواهد شد آن حضرت فرمود که پيش از وقوع غضب بايد مرگها واقع شود که در هر يک از آن مرگها باشد وبايد پيش از آن مردي بيايد با شتر چابک که کمر بند او با درون او مخلوط باشد و بمردم خبري دهد و او را بسبب آن خبر بکشند پس از آن غضب گردد و در روايت ديگر ابي بصير از صادق ع سوال کرد از آيه شريفه عنهم عذاب الخزي في الحيوه الدنيا که خزي در دنيا چيست آن حضرت فرمود يا ابا بصير کدام خري و خاري از اين بدتر است که مردم در خانه و حجله خود با عيالشان نشسته باشند ناگاه چند نفر گريبان دريده بنزد او آيند گريان که فلان شخص مسخ گرديد عرض کردم که اين پيش از قيام قائم عليه السلام خواهد شد يا بعد از آن فرمود که پيش از آن. و در روايت يعقوب بن سراج آن حضرت فرمود فرج شيعه وقتي باشد که بني عباس اختلاف کنند و بسلطنت و اموالشان طمع شود و عرب ها جلوها از سرير کنند و هر صاحب شاخ شاخ خود را
بکار برد و سفياني و يماني ظهور کنند و حسني حرکت نمايد آن وقت صاحب اين امر از مدينه به مکه رود با ميراث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برود و در آن ميراث شمشير و پيراهن و عمامه و لباس و چوب دست و زره و اسب اوست با اسباب و زينش
[ صفحه 357]
و در روايت ديگر ابي بصير از حضرت صادق ع که فرمود علامت خروج مهدي عليه السلام کسوف آفتابست در سيزدهم و چهاردهم رمضان و در روايت صالح بن سهل از آن حضرت در تفسير قوله تعالي سئل سائل بعذاب واقع يعني سوال کرد سوال کننده از عذابي که واقع ميشود فرمود آن عذاب آتشي است که واقع ميشود در ثوبه که نام مکاني است تا آنکه منتهي شود بکناسه بني اسد و تا آنکه بگذرد بقبيله ثقيف و کشته هائي را که آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم کشته اند همگي را بسوزاند و اين قبل از خروج قائم عليه السلام باشد و در روايت ابوخالد کابلي حضرت باقر ع فرمود گويا مي بينم قومي را که در سمت مشرق خروج کرده اند و حق را مطالبه مي کنند و بايشان داده نميشود بعد از آن باز هم مطالبه کنند و داده نشود چون اين ببيند شمشيرها حمايل کنند پس سلطنت بايشان داده شود و آن را قبول نکنند تا آن زمان که امرشان قوام گيرد پس سلطنت را نخواهند داد تا مگر با حب شما آگاه شويد من هرگاه آن زمان در مي يافتم هر آينه نفس خود را براي صاحب اين امر نگاه مي داشتم مولف گويد که مجلسي عليه الرحمه اين خبر را به صفويه تاويل کرده بگمان اينکه دولت ايشان منتهي بدولت قائم ع شود و اين حمل دور
نيست زيرا ميشود که مراد از انتهاء اثر دولت ايشان باشد يعني مذهب تشيع که از برکات وجود ايشان در صفحات ايران حادث گشت و باقي مانده نه اصل سلطنت تا آنکه با ظاهر روايت منافي باشد و الله العالم و در روايت ابي جارود حضرت باقر (ع) فرمود وقتي که ظاهر گرديد بيعت کردن مردم بطفلي در آن وقت هر صاحب قوت و استعداد برخيزد و لواي داعيه برافرازد و در روايت هشام بن سالم حضرت صادق ع فرمود که اين امر واقع نشود تا آنکه هر صنف از اصناف مردم والي و حاکم شود و نگويد که اگر ما والي و حاکم مي شديم عدالت ميکرديم بعد از آن قائم ع قيام کند با عدل و داد و در روايت زراره آن حضرت فرمود سوگند ميخورم که نداي آسماني حق باشد و بطوري آيد که هر طايفه آن را بزبان خود شنود و اين امر واقع نشود تا آنکه نه عشر خلايق از اعتقاد حق برگردند و در خبر ديگر فرمود صاحب اين امر قيام نکند تا آنکه دوازده نفر مرد به رياست و امارت اتفاق کنند بر اين قول که صاحب را ديده ايم و خلايق ايشان را تکذيب کنند و در روايت ابي سيار آن حضرت فرمود که پيش از قيام قائم ع جنگ طايفه قيس بر پا شود و در روايت عبيد بن زراره فرمود که سفياني کجا خروج کند و حال آنکه هنوزخروج نکرده در
صنعا آن کسي که گوشه چشم خود را بر هم ميگذارد و در روايت ابن نباته از اميرالمومنين عليه السلام مذکور است که پيش از ظهور قائم عليه السلام فريب دهنده آيد که در آن سالها راستگو را تکذيب و دروغ گو را تصديق نمايند و ما حل مغرب شود و رويبضه در امور مداخله کند. مولف گويد ما حل بمکار تفسير شده و رويبضه در حديث اشراط الساعه گذشت که از پيغمبر (ص) سوال شد فرمود که مرد خسيس و حقير را گويند لهذا مجلسي گفته که مصغر رابضه باشد و مراد مرديست که از ارتکاب کارهاي بزرگ عاجز باشد و از پيش نبرد و در حديث ديگر فرمود وقتي که دو نيزه يعني دو خروج کننده در شام مخالفت کنند آن وقت آيتي از آيات خدا در آنجا ظاهر شود گفته شد يا اميرالمومنين آن آيت چيست فرمود زلزله ايست که در شام واقع شود که زياده از صد نفر به آن هلاک شوند از براي مومنان رحمت و از براي کافران عذاب و نقمت باشد چون اين حادثه واقع گردد صاحبان اسبان سفيد و بيدقهاي سياه از سمت مغرب آيند و داخل شام شوند در وقتي که جوع اکبر و موت احمر واقع شود پس دهي از دهات ايشان که آن را حرشا نامند بزمين فرو رود پس پسر زن جگرخوار که سفياني باشد از وادي يابس تا آنکه بر منبر دمشق غالب شود پس از وقوع اين امور منتظر خروج مهدي ع باشيد و در روايت محمد بن مسلم حضرت باقر (ع) ميفرمايد که سفياني مرديست سرخ رنگ کبود چشم بخدا هيچ بندگي و اطاعت نکند مکه و مدينه را نمي بيند. حديث نهم ثقه الاسلام شيخ کليني عليه الرحمه در کتاب روضه بسند خود از حمران روايت کرده از حضرت صادق ع که شخصي بعد از کلامي طويل عرض کرد اين جماعت يعني بنيعباس تا کي سلطنت کنند گفت دانستن تو اين را بتو نفع ندارد تا آنکه فرمود آيا نميداني که هر کسي منتظر امر ما شود و به اذيت دشمنان صبر کند فردا يعني قيامت در جريده ما خواهد بود پس چون حق را ديدي که مضمحل شد و اهل حق از ميان رفتند و ديدي که جور و ستم شهرها فرو گرفت و قرآن را ديدي کهنه گرديد يعني کسي باحکام آن عمل نکرد و بعض چيزها در آن احداث کردند که اصلا در آن نيست و آن را به هواي نفس تاويل و توجيه کردند و دين را ديدي که منقلب گرديد چنانکه آب منقلب شود و ديدي که اهل باطل بر اهل حق بلندي کرده غالب شد و ديدي که شر آشکار گرديد بطوري که از آن نهي نکنند و اصحاب شرور معذور داشتند و ديدي که فسق ظاهر شد مردان به مردان و زنان به زبان اکتفا کردند و مومن را ساکت ديدي به نوعي که سخنش مقبول نگردد و ديدي که فاسق دروغ گويد و دروغ و افترايش بر او برگردانيده نشود و کوچک را ديدي که بزرگ را حقير مي شمارد و ديدي که ارحام را قطع کنند و ديدي که فخر کنند باين که بفسق و فجور مدح شوند و بر آن خندد و منعش نکنند و بي ريش را ديدي که مي دهد آنچه زنان دهند و زنان را ديدي که با زنان جفت شوند و ديدي که مردم مدح و ثنا بسيار کنند و مردم را ديدي که مال را در غير طاعت
[ صفحه 359]
خدا صرف کنند و ديگران او را منع نکنند و ديدي که مومن را از طاعت و بندگي منع نمايند و سعي و تلاش در راه خدا ملامت کنند و ديدي که همسايه را اذيت کنند و او را ملامت نکنند و کافر را ديدي که از مشاهده فساد در روي زمين شاد شود و ديدي که شراب را آشکارا خورند و اهل فجور بر ايشان جمع شوند و ديدي که کسي که امر بمعروف کند خوار شود و ديدي که فاسق در مبغوضات خدا پسنديده و قوي گشته و اصحاب آيات و کرامات و مقامات را حقير کنند و دوستان ايشان را خفيف دارند و ديدي که راه خير مسدود و راه شر مفتوح گردد و بيت الله را ديدي که از تردد حاجيان معطل مانده و مردم را بترک زيارت آن امر کنند و مردم را ديدي که چيزي گويد و نکند و مردان را ديدي که غذاي مقوي خورند تا آنکه فربه شوند که با مردان ديگر فجور و قبيح کنند و زنان را ديدي که مقوي خورند که با زنان ديگر مساحقه نمايند و مرد را ديدي که گذران و معاش او از پس او باشد و زن را ديدي که سرمايه معاش او پيش او شده و زنان را ديدي که از براي خود مثل مردان مجالس آرايند و ديدي که صفات زنان در مردان ظاهر شد بانکه خضاب با حنا را ظاهر نمايند و بر موهاي خود شانه زنند چنانکه زن از براي شوهر خود شانه
کند و ديدي بنيعباس را که بمردم مال دهند که بايشان وطي کنند يا آنکه ايشان او را وطي نمايند يا آنکه با زنان او فجور کنند و ديدي که بوطي مردان رغبت کنند و در اين خصوص بر يکديگر رشک برند و ديدي که صاحب مال از صاحب ايمان عزيزتر شود و ربا خوردن آشکار شود بطوري که ربا خوار را ملامت نکنند و ديدي که زنان بزنا کاري افتخار کنند و ديدي که زنان بشوهر خود رشوه دهند که با زنان مساحقه يا آنکه با مردان زنا نمايد و ديدي که به شهادت کاذب اعتماد کنند و حرام را ديدي که حلال و حرام کردند و احکام را ديدي که به خواهش نفس استنباط کنند و اهل فجور را ديدي که در فجور خود انتظار شب نکشند تا آنکه پنهان واقع گردد بلکه آن را در روز و آشکار کنند و مومن را ديدي که قدرت بر نهي از منکر نداشته باشد مگر در دل خود و ديدي که اموال بسيار در معصيت خدا انفاق کنند و ديدي که حکام اهل کفر را مقرب دارند و اهل ايمان را از خود دور نمايند و حکام را ديدي که رشوه خورند و ديدي که مال بسيار دهند که حاکم شوند و ديدي که محارم را وطي کنند و بانها اکتفا نمايند و ديدي که مرد به بهتان و تهمت کشته شود و مردم بمشهور شدن محسود واقع شود و جان و مال در اين خصوص بدل کنند و ديدي که مرد را بر مقاربت زنان ملامت کنند که چرا با مردان لواط نمي کند و ديدي مرد را که از زناي زن خود گذران مي کند و به ان خوشنود باشد و زن را ديدي که خلاف رضاي شوهر مي کند و شوهر مقهور او ميشود و بشوهر خود نفقه ميدهد چنانکه شوهر بزن ميدهد و ديدي مرد را که زن و کنيز
[ صفحه 360]
خود را بغير اجير کند و در تحصيل ماکول و مشروب بر وجه دنائت خود را راضي کند و ديدي که سوگند دروغ بخدا بسيار شود و قماربازي آشکار گردد و شراب را ديدي که آشکارا فروشند و از آن منع نشود و زن را ديدي که خود را باهل کفر دهد و ديدي لهو و لعب را آشکار شود بطوري که بر آن گذرند و منع نکنند و قدرت بر منع نباشد و ديدي که نزديکترين مردم به حکام کسي است که بعداوت دوست ما اهل بيت افتخار کند و ديدي که شهادت دوستان ما را قبول نکنند ديدي که مردم بدروغ و تزوير راغب شوند و ديدي که شنيدن قرائت قرآن گران آيد و شنيدن سخنان باطل سهل و آسان شود و ديدي همسايه را که از ترس زنان همسايه باو اکرام کند و ديدي که حدود خدا معطل ماند و بخواهشهاي نفساني در آنها عمل شود و ديدي مساجد را که با طلا يا غير آن منقش شده و ديدي که راستگوترين مردم در نزد ايشان دروغگو و افترا گوينده است و ديدي که سخن چيني فاش شده و ظلم آشکار گشته و غيبت مليح گرديده و بعضي به بعضي به ان مژده ميدهد و ديدي که حج و جهاد را از براي غير خدا کنند و ديدي پادشاه را که مومن و کافر هر دو را ذليل کند و ديدي که مخروبه بر معموره غالب گرديد و ديدي مرد را که معاش او به کم کردن کيل يا وزن گذرد يعني کم فروشد و ديدي که خون ريختن سهل و آسان گردد و ديدي مرد را که رياست را از براي دنيا طلبد و با زبان خبيث خود را مشهور کند تا آنکه مردم از او بترسند و باو اعتماد نمايند و کارها را باو سپارند و نماز را ديدي که خفيف شمارند و مرد را ديدي که مال بسيار دارد و زکوه آن را نداده و ديدي که مرده را از قبر درآورند و کفن او را فروشند و ديدي که هرج و مرج بسيار شد و مرد را ديدي که شب کند عاشق و صبح کند مست و بکارهاي مردم اعتنا نکند و ديدي که حيوانات را وطي کند و بعضي بعض ديگر را پاره کند و ديدي مرد را که به نماز رود و برگردد و لباس نماز در بر آن نباشد يعني لباس يا مغصوب باشد يا چيز ديگر که نماز با او نباشد و ديدي که دلها را قساوت گرفته و چشمها خشک گرديده يعني از خوف خدا نگريد و قرآن بر ايشان گران گرديده و ديدي که مردار آشکار شده و مردم به ان راغب باشند و ديدي که نماز را از براي آن کنند که مردم ببينند و فقيه را ديدي که احکام شرع را از براي دنيا طلب کند و مردم را ديدي که بر کسي اجتماع کنند که بر ديگران غالب شده و ديدي که طالب حلال را ملامت کنند و طالب حرام را مدح و تعظيم نمايند و ديدي که در مکه و مدينه اعمال قبيح کنند و ايشان را منع ننمايند وديدي که آلات لهو و لعب در مکه و مدينه شايع گردد و ديدي مردم را که منع از منکر و امر بمعروف کند و او را گويند از روي نصيحت که تو را چه کار اين تکليف از تو مرفوع است و ديدي مردم را که بيکديگر نظر کنند در ارتکاب فجور و ديدي که راه حق از سالک خالي مانده و ديدي مرده را که بر او استهزا نمايند و گريه و زاري بر او نکنند و ديدي که هر سال بدعت و شرور از
[ صفحه 361]
سال سابق بيشتر شود و ديدي مردم را که به غير اغنيا متابعت نکنند و ديدي که بر محتاج ميخندند و بر او از براي غير خدا رحم کنند و ديدي که علامات در آسمان ظاهر شود و مردم مضطرب نگردند و ديدي مردم را در گذرها و معبر يک ديگر را مانند حيوانات وطي کنند و بر يک ديگر بجهند و ديدي که مال بسيار در راه باطل صرف کنند و مال اندک را در راه خدا انفاق ننمايند و در صرف طاعت مضايقه کنند و ديدي که عاق پدران و مادران بسيار شود و ديدي که پدران و مادران در نزد اولادشان خفيف نمايند و از افتراي بايشان شاد شوند و ديدي زنان را که بر خواهشهاي نفساني غالب شوند و ديدي مردان را که بر پدران تهمت زند و بر پدر و مادر نفرين کنند و بمرگشان شاد شوند و ديدي مرد را که اگر يک روز به گناه بزرگ مانند لواطه و کم کردن کيل و ناقص کردن ترازو و خوردن شراب و مباشرت حرام آلوده نشد محزون شود و پادشاه را ديدي که غلات را جمع و انبار کند و بنرخ گران بفروشد و مال ذوي القربي و خمس مال امام را ديدي که باهل کذب و تزوير تقسيم کنند و بان شراب خورند و قمار بازند و شراب خرند و خورند و ديدي که با شراب مداوي و معالجه کنند و آن را از براي مريض وصف نمايند و از آن شفا طلبند و ديدي مردم را که در ترک امر بمعروف و نهي از منکر يکسان شده اند و منافقان را ديدي که غالب و قاهر يا آنکه صاحب دولت شده اند و يا آنکه بسيار سخن گويند و مقبول شود و اهل حق مغلوب و خاموش شوند و اگر سخن گويند مسموع نگردد و ديدي که اذان و نماز را باجرت کنند و ديدي مساجد را که پر شود از کساني که از خدا نترسند و گوشت مرده را بغيبت کردن خورند و شراب را براي يک ديگر وصف کنند و ديدي مست را که پيش نمازي کند و از شدت مستي بي شعور باشد و آن را عيب نداند و چون مست شود او را اکرام کنند و از او تقيه نمايند که او را بسبب مستي تنبيه نکنند و معذور دارند و ديدي که اموال يتيمان را خورند و خود را بصلاح و تقوي بمردم نمايند و ديدي قاضيان را که بخلاف امر حکم کنند و ديدي حکام شرع را که از راه طمع بخائنان پيروي کنند و ديدي که حکام شرع ميراث را بقيم فاسق سپارند و يا آن که فاسق ورثه را به آن مسلط کنند و ديدي که در منابر امر بتقوي نمايند و خود به آن عمل نکنند و ديدي مردم را که باوقات نماز استخفاف کنند و آن را سهل انگارند و ديدي که وجوه بر را بتوسط ديگران بفقرا دهند و در آن قصد قربت نباشد يعني باعث دادن اجابت واسطه باشد نه تقرب بخدا و آن را پس از اصرار و ابرام فقير دهند و خودشان ابتدا بدادن نکنند و ديدي مردم را که همت بر دفع شهوت و عزوبت گماشته اند و حرام و حلال را فرق نگذارند و دنيا را ديدي که بايشان رو آورد و آثار حق را ديدي که مندرس شود چون اين علامات ذکر شده مشاهده کني از عذاب خدا در حذر باش و مردم را مستوجب غضب خدائي بدان و ايشان را مهلت نداده مگر بملاحظه و اراده امري پس منتظر ورود آن امر بشو و در دينداري
[ صفحه 362]
کوشش کن تا آنکه خدا تو را بغير حالت مردم بيند تا آنکه اگر عذاب بر ايشان نازل شود و در ميان ايشان باشي بر تو رحمت باشد و بر رحمت تعجيل کرده باشي و اگر در ميان ايشان نباشي ايشان مبتلا شوند و تو سالم ماني و خداوند اجر نيکوکاران را ضايع نکند و رحمتش بايشان نزديکست و در بحار ازجامع الاخبار از جابر بن عبدالله انصاري روايت کرده که چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم واجبات حجت الوداع را بجا آورد و از براي وداع بوداع گاه کعبه آمده از حلقه درش گرفته باواز بلند فرمود ايها الناس پس اهل مسجد و بازار بر او جمع شدند فرمود خبر ميدهم بشما اموري را که بعد از اين ميشود بايد حاضران بغايبان برسانند پس از آن گريست بطوري که حضار گريستند چون ساکت شد فرمود بدانيد که مثل شما در اين روز تا بصد و چهل سال بعد از اين بر گيست که در آن خار نباشد بعد از آن تا دويست سال خار و برگ هر دو باشد بعد از آن خار باشد بدون برگ زيرا ديده نشود مگر پادشاه جابر و ظالم يا مال دار خسيس و بخيل يا عالم راغب بدنيا يا فقير دروغ گو يا پير فاجر يا طفل بي حيا يا زن احمق بعد از آن گريست پس سلمان عرض کرد يا رسول الله اين امور چه وقت خواهد بود فرمود در آن
وقت که عالم کم شود و قاري فاني گردد و زکوه قطع شود و منکر آشکار گردد و آوازها در مساجد بلند شود و دنيا را بالاي سر خود داريد و علم را زير پاي خود اندازيد و دروغ را حديث خود کنيد و غيبت را ميوه خود شماريد و حرام را غنيمت دانيد و بر کوچک رحم نکنيد و بزرگ را تعظيم ننمائيد پس در آن وقت لعنت بر شما نازل شود و جنگ شديد در ميان شما واقع گردد و از دين نامي ماند پس بوزيدن باد سرخ يا مسخ شدن يا سنگ باريدن منتظر شويد چنانکه خدا فرمايد قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او يلبسکم شيعا و يذيق بعضکم باس بعض انظر کيف نصرف الايات لعلهم يفقهون پس جمعي از اصحاب عرض کردند يا رسول الله اين حادثه کي واقع شود فرمود آن وقت که نمازها را از وقت تاخير کنيد و بشراب خوردن و شهوات نفس مشغول شويد و پدر و مادر را دشنام دهيد و گمراهي را بحدي رسانيد که حرام را غنيمت و زکوه دادن را ضرر دانيد و مرد بزنش اطاعت کند و به همسايه جفا نمايد و رحم را قطع کنيد و رحم از دلهاي بزرگان زايل شود و حياي کوچکان کم گردد و بناي عمارتها محکم شود و بغلامان و کنيزان ظلم نمايند و بخواهش نفس شهادت دهند و حکام شرع به جور حکم کنند و
بپدران دشنام دهند و ببرادران حسد برند و شريک با خيانت معامله کند و وفا کم شود و زنا شايع گردد و مردان بلباس و زينت زنان درآيند و مقنعه حيا از سر زنان برداشته شود و کبر در دلها به جنبش درآيد چنانکه زهر در بدنها جنبد و عمل بسنت کم شود و معصيت ظاهر گردد و امور عضيمه دين را سبک شمارند و مدح و ثنا را بمال دانند و مال را صرف غنا کنند
[ صفحه 363]
و بدنيا مشغول شوند و از آخرت باز مانند ورع کم گردد و طمع و هرج و مرج بسيار شود مومن ذليل باشد و منافق عزيز گردد و مساجد بصورت اذان معمور باشد و دلها بسبب استخفاف بقرآن از ايمان خالي گردد و هر نوع خواري را بمومن روا دارند پس روهايشان روي آدمي باشد و دلها دلهاي شياطين کلامشان از عسل شيرين تر و قلوبشان از حنظل تلختر گرگها باشند بلباس آدميان روزي نشود که از خدا بر ايشان لعن وارد نگردد و گويد آيا بر من افترا گوئيد و جرات نمائيد و معصيت کنيد افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون بعزت و جلال خودم سوگند که اگر نبودند کساني که مرا عبادت ميکنند هرآينه مهلت نميدادم اهل معصيت را و اگر ورع اهل ورع نبود قطره باران از آسمان نازل نميکردم و برگ سبزي از زمين نمي رويانيدم پس عجب باشد از کساني که اموالشان را معبود خود ساخته اند و آزروهايشان طويل و عمرشان قصير گشته و با اين حال همسايگي و جوار خدا را اميد دارند و حال آنکه بان نرسند مگر بندگي و عمل و عمل هم نشود مگر با عقل. حديث دهم علامه مجلسي عليه الرحمه در کتاب بحار از همان کتاب بطريق مسند از علقمه بن قيس روايت کرده که اميرالمومنين عليه السلام در منبر کوفه خطبه
لولوه را ادا فرمود و در آخر آن اين فقره را بيان کرد که من در اين نزديکي سفر خواهم کرد و بعالم غيب خواهم رفت بفتنه بنياميه و سلطنت کسرويه و اضمحلال اسلام و اقامت بدعت منتظر باشيد و خانههاي خود را صومعه خود قرار دهيد و آتش درخت قذا را که خاموش نشود بزير دادنان گيريد و خدا را ذکر کنيد زيرا که ذکر خدا اگر بدانيد از همه چيز بزرگتر باشد بعد از آن فرمود در ميان دجله و جبل و فرات شهري که آن را زوراء گويند بنا شود و آن بغداد است پس چون ديديد که آن شهر با گچ و آجر محکم گرديد و با طلا و نقره و لاجورد و مرمر و رخام مزين شد و با درهاي عاج و آبنوس جوهردار و قبه ها و ستارها آراسته گرديد و درخت عاج و عرعر و صنوبر تازه در آن بسيار شد و قصرهاي محکم در آن بنا شد و پادشاهان بني شيعصان که بيست و چهار نفرند بانجا از پي يک ديگر در آمدند که از جمله ايشان سفاح و مقلاص و جموع و خدوع و مظفر و مونث و نظار و کيش و مقهور رعثا ر و مصطلم و مستصعب و علام و رهباني و خلع و سيار و مترف و کديد و اکتب و اکلب و وسيم و ظلام و غيوق است و قبه خاکستر رنگ در بيابان سرخ رنگ بنا شد در عقب آنها قائم بحق در ميان اقاليم نقاب غيبت از روي خود بردارد و
مانند ماه درخشنده در ميان ستارهاي دري ظاهر گردد بدانيد که از براي ظهورش ده علامت باشد اول آنها طلوع ستاره دمدار است در نزديکي ستاره جدي پس هرج و مرج بر فتنه و شر واقع شود و اينها علامت ارزاني نرخها باشد و از علامتي تا علامت ديگر امور عجيبه واقع شود و چون اين ده علامت وقوع يابد ماه نوراني يعني قائم عليه السلام ظاهر شود و کلمه اخلاص و مقام
[ صفحه 364]
توحيد براي خدا لايح گردد و در روايت اصبغ بن نباته آن حضرت فرمود سلوني قبل ان تفقدوني يعني از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد زيرا که براههاي آسمانها از همه داناترم و براههاي زمين از اهل عالم بيناترم منم بزرگ اهل دين و اميرالمومنين و امام متقين و مجاري مردمان در يوم الدين منم قاسم نار و خازن جنان و صاحب حوض و اعراف و ميزان نيست از ما امامي مگر آنکه بجمع اهل ولايت و محبت خود دانا و بينا است و اينست معني آيه انما انت منذر و لکل قوم هاد پس بپرسيد از من پيش از آنکه نيابيد و پيش از آنکه فتنه که از سمت مشرق ظاهر شود پاي خود را بردارد در حال حيوه و بعد از ممات و بر بالاي مردم گذارد و همه را پايمال نمايد و آتش فساد با هيزم بسيار در سمت مغرب زمين شعلهور شود و باواز بلند بگويد واي بر حال مردم از شر من بايد از آنجا بکوچند يا آنکه مانند کوچيدن کنند و چون غيبت قائم عليه السلام طول کشد گويند که او مرد و يا هلاک شد و بکدام بيابان مفقود گرديد تا آنکه ميفرمايد بدانيد که از براي آن يعني ظهور قائم عليه السلام علاماتي هست چند اول آنها محاصره کوفه باشد با خندق و نگهبان و پاره کردن مشکهاي آب در کوچههاي کوفه و تعطيل مساجد
تا چهل شب و ظاهر شدن هيکل و جنبيدن بيرقها در اطراف مسجد اعظم و قاتل و و مقتول در آتش باشد و قتل نفس زکيه با هفتاد تن در کوفه و بريدن سر ديگري در ميان رکن و مقام و کشتن اصقع در خصوص بيعت بتها بطريق صبر و خروج سفياني با بيرق سرخ و امير آنها مردي باشد از قبيله بني کلب و دوازده هزار ايشان بسمت مکه و مدينه رود بسرداري مردي از بني اميه خزيمه نام که چشم چپ در اصل خلقت ندارد و در چشمش سفيدي کلفت و ضخيم باشد و او بمروان شبيه باشد بيرقش برنگردد تا آنکه در مدينه در خانه که آن را خانه ابوالحسن موري گويند داخل شود و لشگري بر سر مردي از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم که جمعي از شيعه بر او جمع شوند و از مدينه بمکه برگردد ميفرستد که سردارشان مردي از غطفان باشد چون بوسط قاع ابيض رسند و آن بيابانيست بزمين فرو روند و از ايشان نماند مگر مردي که رويش بعقب برگردد از براي آنکه توابع سفياني را بترساند و بر ايشان حجت باشد چنانکه خدا فرمايد و لو يري اذا فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب پس فرمود که سفياني صد و سي هزار نفر بسوي کوفه فرستد و در روحا و فاروق فرود آيند و از آنجا شصت هزار نفر از آن لشگر آيند تا در نخيله در موضع قبر
هود عليه السلام وارد شوند و در روز عيد قربان بر اهل کوفه هجوم آورند و امير کوفه در آن وقت مردي عيار باشد و او را کاهن و ساحر گويند و از شهر زوراء يعني بغداد سرداري با پنج هزار کاهنان بسوي ايشان در آيد و در سر جسر کوفه هفتاد هزار مرد بکشند بطوري که مردم تا سه روز بسبب خونهاي کشتگان و عفونت بدن
[ صفحه 365]
ايشان ازآب فرات نياشامند و هفتاد هزار دختر باکره که از غايت عفت دست و سرشان ديده نشده اسير شوند تا آنکه بمحملها گذاشته شده بثويه يعني بغري برده شوند پس از کوفه صد هزار مومن و مشرک خروج کرده بدمشق روند کسي نباشد که ايشان را از آنجا منع کند و در آنجا ارم ذاتالعماد باشد و بيدقهائي که پوش آنها از پنبه يا کتان يا حرير دوخته نشده از جانب مشرق زمين آيد که سر هاي آنها به هم رسيد اکبر يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مطهور باشد و آنها را مردي از آل محمد ص که در مشرق زمين ظاهر شود بردارد و بوي آنها در مغرب زمين مانند مشک پر بو بمشام خلايق برسد و بيم آنها از يک ماهه راه از خود آنها بيشتر در دلها جا کند تا آنکه وارد کوفه شوند و خونخواهي پدران خود کنند در حالتي که سم اسبان ايشان از شدت تعب خراشيده شده و موهاي آنها ريخته گشته و صاحبان آنها بر آنها متحسر شوند و از زيادتي تعبي که بر آنها وارد آورده اند بسوي خدا توبه و انابه کنند و ايشانند از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم آن ابداليکه خدا درحق ايشان فرمود ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين پس مردي از اهل نجران خروج کند و دعوت امام عليه السلام را اجابت نمايد و اول کسي باشد از نصاري که دعوت امام را قبول کند و از بيعت نصاري خارج گردد و خارج را بشکند و با غلامان و ضعيفان درآيد و با بيرقهاي هدايت بنخله روند و اجتماع خلايق در روي زمين در فاروق شود و در آن ايام در روي زمين سه هزار هزار نفس کشته شود و تاويل اين آيه که فما زالت تلک دعواهم حتي جعلناهم حصيدا خامدين ظاهر گردد و منادي از سمت مشرق در ماه رمضان در وقت طلوع صبح ندا کند که اي اهل هدايت در يک جا جمع شويد و ندا کننده از سمت مغرب بعد از غروب شفق ندا کند که اي اهل باطل در يک جا جمع شويد و فرداي آن روز در وقت ظهر آفتاب رنگ برنگ گردد زرد شود بعداز آن سياه و تاريک گردد و در سوم آن روز خدا حق را از باطل جدا کند و دابه الارض بيرون آيد و اهل روم بکنار دريا در نزد مغاره اصحاب کهف با سگ ايشان برانگيزانند که از ايشان مردي باشد تمليخا نام و ديگري صلاها نام که امر قائم عليه السلام قبول نمايند و دو شاهد بر امر او باشند. - و در روايت عدد القويه از سلمان فارسي مذکور است که گفت باميرالمومنين عليه السلام عرض کردم که ظهور قائم که اولاد تو است چه وقت واقع شود آن حضرت آهي کشيد و فرمود که قائم ظهور نمي کند تا وقتي که اطفال سلطنت کنند و حقوق خدا ضايع شود و با قرآن غنا کنند و پادشاهان بني عباس که کور و مشتبه و تير اندازهستند از کمانها بر روهاي کساني که مانند سپرند کشته شوند و شهر بصره خراب گردد در آن وقت قائمي که از اولاد حسين عليه السلام باشد خروج کند. و در حديث معراج بروايت ابن عباس وارد است که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که خدا فرموده بعد از کلامي طويل در فضل اميرالمومنين عليه السلام که بتو عطا کردم اين را که يازده نفر مهدي از صلب
[ صفحه 366]
وي يعني علي عليه السلام بيرون آورم که همه ايشان از ذريه تو از بکر بتول يعني فاطمه عليه السلام باشند و آخر آن يازده نفر کسي باشد که عيسي بن مريم در پشت سرش نماز کند و زمين را پر از عدل نمايد چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد و باو مردم را از هلاکت نجات دهم و باو ايشان را هدايت کنم و کور را بينا و مريض را شفا بخشم عرض کردم که اي پرورگار من اين امر چه وقت واقع شود فرمود وقتي که علم از ميان مردم برود و جهل ظاهر گردد و قاريان قرآن بسيار و علم کمياب شود و قتل بسيار گردد و فقيهان هدايت کننده کم و فقهاي گمراه کننده بسيار شوند و شاعران زياد گردند و مردم قبرهاي خود را مساجد خود قرار دهند و قرآن را با طلا و مثل آن زينت کنند و مساجد را با طلا و غير آن منقش سازند و جور و فساد زياد شود و منکر ظاهر گردد و امر بمنکر و نهي از معروف کنند و مردان بمردان و زنان بزنان اکتفا نمايند و امرا کافر و ياوران ايشان فاجر و ظالم شوند و صاحبان راي فاسق باشند و سه خسف وقوع يابد خسوفي در مشرق و خسوفي در مغرب و خسوفي در جزيره عرب و بصره بدست مردي از اولاد تو که اتناع او کساني باشند مانند ملخ خراب شود و پسري از اولاد حسن بن علي عليه السلام
خروج کند و دجال در مشرق از سيستان ظاهر گردد و سفياني آشکارشود. در کتاب بحار از صاحب کتاب عدد القويه نقل کرده که او گفته بسياري از علامتهاي ظهور آن حضرت بظهور رسيده مانند خراب شدن ديوار مسجد کوفه و کشتن اهل مصر امير خود را و زوال سلطنت بني عباس در دست مردي که بر ايشان خروج ميکند از جائي که اول سلطنت ايشان از آنجا ظاهر شده و مردن عبدالله که آخر سلاطين بني عباس بود و خراب شدن نواحي شام و کشيدن جسر بر روي شط بغداد از محلي که بمحله کرخ نزديک است همه آنها در اندک مدتي واقع شود و ديگر منشق شدن فراتست که واقع شده و بعد از اين علامت ديگر آن رسيدن فرات است بتنگناهاي کوفه واقع ميشود انشاء الله. مولف گويد که وقوع اين امر از قراري که از تضاعيف اخبار ظاهر ميشود اکثر اين علامات خصوص علامات عامه مانند شيوع منکرات و سستي امر شرع و قلت ارباب هدايت و کثرت اصحاب عوايت از علامات مقارنه ظهور نيست بلکه ظهور اين امر چون بمنزله شريعت تازه و دين جديد ميباشد چنانکه در بعض اخبار اشاره بان گذشت وقوع نيابد مگر بعد از اضمحلال شرع مطهر و ان در راس آثار آن بالمره بطوري که باقي نماند مگر اسم و رسم چنانکه امروزه که مقارن تاريخ هزار و
دويست و نود و سه هجري ميباشد مقدمات آن مانند رجوع مرافعه جات و خصومات شرعيه بغير اهل آن از کساني که در ظاهر بلباس اهل علم و در باطن از حکام جورند و بردن اطفال بمعلم خانه نظام و رجوع امور مسلمين بکفار و مسلط شدن ايشان بر اهل ايمان و متابعت لشگر اسلام
[ صفحه 367]
بفرنگيان و رواج سيرت و رفتار و شعار و لباس ايشان در ميان مسلمانان و امثال اينها آماده گشته و رفته رفته بموجب المصاحبه موثره اطفال باعتقادات ايشان ثابت شوند و طبقه بزرگان که بر سيرت اهل ايران نشو و نما کرده اند منقرض شوند و علماي رباني که بترتيب و ترويج سلاطين شيعه طي مقامات عاليه کرده اند بميرند و طلاب علوم شرعيه قاصر بمانند پس آثار کفر و ان در راس سلام قوت گيرد و اکثر مردم از دين خارج شوند تا آنکه مضامين بعض اخبار گذشته که دو ثلث مردم يا زياده از اعتقاد حق برگردند و ائمه مثل اين امت را مثل قوم نوح و مثل قائم را مثل خود نوح ذکر کرده اند که بعد از آنکه باو ايمان آوردند مرتد گرديدند در آن وقت که وعده کرد اين درخت ها بعد از آنکه بحد رشد رسد از آنها کشتي ساخته شود و فرج رسد و تا سه دفعه غرس اشجار کرد و اين وعده نمود و فرج نرسيد و در هر دفعه جمعي مرتد گشته صادق آيد و آنکه جماعتي که بر اعتقاد غيبت قائم عليه السلام باشند رجوع نمايند و گويند اگر حق بود طول غيبت باين مقدار جايز نبود اعاذنا الله من الضلاله بعد الهدايه ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذا هديتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب حديث يازدهم - شيخ صدوق
عليه الرحمه در کتاب اکمال الدين روايت کرده بسند خود از ابن سيره که بعد از آنکه فرمود اميرالمومنين عليه السلام آن علامات را که در حديث دوم ذکر شد اصبغ بن نباته از جابر خواست و عرض کرد که يا اميرالمومنين دجال کيست آن حضرت فرمود که دجال صائد بن مبيد است شقي کسي است که او را تصديق کند و سعيد کسي است که او را تکذيب نمايد در بلده که اصفهان نام دارد از قريه که آن را يهوديه گويند خروج کند چشم راست از اصل خلقت ندارد و بطوري که کوري حدقه هم نيست و ديگري در پيشاني باشد مانند ستاره صبح درخشنده و در چشمش مانند پارچه گوشت بخون آلوده چيزي باشد و در ميان دو چشمش لفظ کافر بطوري که همه کس بخواند نوشته شده و درياها را داخل شود و آفتاب با او سير کند در پيش رويش کوهي باشد از دود در پشت سرش کوه سفيدي باشد که مردم گمان طعام در آن کند و در اوقات قحط شديد خروج کند و بر دراز گوش سبز با خاکستري رنگ سوار شود که گام آن يک ميل راه باشد زمين در زير پايش پيچيده گردد و بر آبي نگذرد مگر آنکه بخشکد بطوري که تا قيامت خشک ماند و باواز بلند که جن و انس مشرق و مغرب بشنوند ندا کند که اي دوستان من بزودي نزد من آئيد منم آنکه مخلوق را آفريده ام و ايشان را در ترکيب مساوي کرده ام و هر يک را هئيت و صورتي خاص داده ام و اسباب معاش و رزق ايشان را آماده کرده ام و بمعرفت و دين خود هدايت نموده ام منم پروردگار قادر و آن دشمن خدا اينها را دروغ گويد زيرا او مردي باشد که طعام خورد و در بازارها رود و پرودگار شما کور نباشد و نخورد و نياشامد و راه نرود و از حيات بجائي منتقل نگردد و آگاه باشيد اکثر پيروان او در آن روز اولاد زنا و صاحبان طيلسان سبز باشند خداوند او را در
[ صفحه 368]
شهر شام در بالاي الي که آن را تل افيق نامند سه ساعت از روز جمعه گذشته بدست کسي که مسيح بن مريم در پشت سر او نماز کند ذبح نمايد آگاه شويد بدرستي که بعد از آن طامه کبري واقع خواهد شد عرض کردم يا اميرالمومنين طامه کبري چيست فرمود خروج دابه الارض است از زمين از نزد صفا انگشتر سليمان و عصاي موسي در نزد او باشد انگشتري را بر روي هر کس گذارد که مومن باشد در جايش هذا مومن حقا نقش شود و اگر کافر باشد هذا کافر حقا نوشته شود پس مومن گويد واي بر تو اي کافر و کافر گويد گوارا باد تو را اي مومن کاش امروز چون تو بودم و بفيض بزرگ ميرسيدم پس دابه الارض بعد از طلوع آفتاب از مغرب سر خود را بردارد بطوري که اهل مشرق و مغرب او را ببينند پس در آن وقت باب توبه بسته گردد و عمل و ايمان آن روز فايده نکند پس فرمود که از من مپرسيد که بعد از خروج دابه چه ميشود زيرا که حبيبم رسول خدا فرموده که بغير از عترت و اولادم بکسي نگويم پس ابن سيره به صعصعه گفت که اميرالمومنين عليه السلام از اين کلام چه اراده کرده صعصعه گفت کسي که عيسي بن مريم در پشت سر او نماز کند امام دوازدهم از طبقه نهم از اولاد حسين عليه السلام باشد و اوست آفتابي که از مغرب
طلوع کند زيرا در ميان رکن و مقام ظاهر شود و زمين را از شرک و کفر و اعتقادات باطل پاک نمايد و ميزان عدل و انصاف گذارد که کسي بکسي ديگر ظلم نکند اميرالمومنين عليه السلام خبر داد که رسول خدا ص باو فرمود خبر ندهد از آنچه بعد از آن روز واقع شود مگر بائمه که از عترت اويند و در همان کتاب روايت کرده از ابن عمر که گفت روزي رسول خدا ص نماز صبح را با اصحاب خود ادا نمود پس با ايشان برخواسته بخانه از خانه هاي مدينه تشريف برده در را کوبيده زني بيرون آمد و گفت يا ابوالقاسم چه ميخواهي آن جناب فرمود که اي مادر عبدالله اذن بده که عبدالله را ببينم گفت باو چه کار داري بخدا که بعقل او آفت رسيده و در لباس خود بول و غايت ميکند و ادعاي امري بزرگ مينمايد آن جناب فرمود که مرا اذن ده که بنزد او آيم عرض کرد که اگر خلاف ادبي ببيني مواخذه نفرمائي فرمود نه عرض کرد داخل شو پس داخل گرديد او را در قطيفه پيچيده ديد که بصدائي پست همهمه مي کرد مادرش گفت ساکت شو و بنشين زيرا اين مرد محمد صلي الله عليه و آله و سلم است که بنزد تو آمده آن طفل ساکت شده بنشست پس پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود که چه باعث شد آن زن را خدا او را لعنت کند اگر گذاشته بود خبر ميدادم شما را که او او مي باشد پس بان کودک فرمود چه ميبيني گفت مي بينم حقي را و باطلي را و عرشي را بر بالاي آب فرمود بيگانگي خداوند و بپيغمبري من اقرار کن آن کودک گفت بلکه شهادت ميدهم باينکه خدا يکيست واينکه من خود پيغمبر او هستم زيرا که تو را در رسالت اولي و احق از من نگردانيده چون روز دوم شد باز آن جناب با اصحاب نماز صبح را ادا کرده بدر آن خانه آمده اذن دخول خواست و آن زن اذن داده
[ صفحه 369]
داخل گرديد و آن کودک را در بالاي درخت خرما ديد که باواز بلند غنا خواني ميکرد پس مادرش گفت که ساکت شو و فرود آي زيرا که اين مرد محمد ص است که بنزد تو آمده پس ساکت شد و فرود آمد باز آن حضرت فرمود خدا لعنت کند آن زن را چه باعث شد او را اگر گذاشته بود خبر ميدادم شما را که او او است پس روز سوم آن حضرت نيز بعد از نماز صبح با اصحاب بان مکان آمد و گوسفندان چند در نزد آن طفل ديد که آنها را مانند شبان ميخواند پس مادرش گفت بنشين و ساکت باش زيرا که اين مرد محمد ص است که بنزد تو آمده و در آن روز آياتي چند از سوره دخان نازل شده بود و آن جناب آنها را در نماز صبح بر اصحاب خواند پس آن حضرت فرمود آبا بيگانگي خدا و رسالت من شهادت ميدهي آن کودک گفت بلکه تو بيگانگي خدا و رسالت من شهادت بده خدا تو را باين امر سزاوارتر قرار نداده پس آن حضرت فرمود که من چيزي در ضمير خود گرفته ام بگو آن چه چيز است آن کودک گفت الدخ الدخ پس آن جناب فرمود که خدا تو را خوار کند زيرا که تو از اجل خود تجاوز ننمائي و بارزوي خود نميرسي مگر بان قدر که از براي تو مقدر شده پس آن جناب باصحاب فرمود که ايها الناس خدا هيچ پيغمبري را نفرستاده مگر اينکه قوم خود را از دجال ترسانيده و خدا او را تاخير انداخته تا امروز پس امر او بر شما مشتبه نشود زيرا که خداي شما اعور نميباشد بدرستي که او خروج نمايد در حالتي که بر خري سوار شود که ما بين دو گوش آن خر يک ميل راه باشد و با او باشد بهشتي و دوزخي و کوهي از نان و نهري از آب اکثر پيروان او يهودان و زنان و عربهاي بيابان باشند داخل خواهد شد جميع آفاق زمين را مگر مکه و مدينه و اطراف آنها را. مولف گويد که در توجيه و ضبط قول دجال الدخ الدخ علما خلاف کرده اند و بعضي بدال بي نقطه خوانده اند تا اشاره باشد بانکه پيغمبر آيات نازله سوره دخان که مشتمل بر بعض علامات آخر زمانست گرفته و بعضي با ذال نقطه دارخوانده که بمعناي ذلت باشد تا اشاره بان باشد که امت تو ذليل من خواهد شد و همچنين در بعض فقرات ديگر بهر حال در بعض از کتب اصحاب مذکور است که پس از مراجعت پيغمبر از خانه دجال آن معلون از خانه خود خارج گرديد و مردم از مشاهده آن مرد و مضطرب گرديدند و بدور او گرد آمده از ملاحظه آثار غريبه که از او صادر ميگرديد آشوب برپا شد خبر بپيغمبر ص رسيده تشريف برد و دست بدعا برداشته عرض کرد پروردگارا شر اين بلا را از ما رفع فرما تا آن زمان که خود مقرر
فرموده ناگاه مرغي بزرگ ظاهر گرديده آن مردود را در ربود و طيران نمود و او ميگفت که اي محمد مرا از چنگ اين عقاب رها کن آن حضرت بان مرغ فرمود او را از ميان بني آدم دور کن پس او را از درياي طبرستان گذرانيده بمکاني دور از آدميان انداخت
[ صفحه 370]
و بروايت ديگر جبرئيل او را در ربود و بجانب هوا متوجه گرديد در حالتي که مادر ملعونه اش از عقب او ميدويد پس او را از انظار غايب کرده در جزيره از جزاير بحر انداخته باغلال و سلاسل او را مقيد کرد. در بعض کتب شيعه از کتاب مصابيح و زهره الرياض نقل کرده که تميم داري بحضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم عرض کرد که من با سي نفر در کشتي نشسته بوديم کشتي ما بچهار موج مبتلا شده روز و شب بر ما يکسان گشته حيران مانديم تا آنکه کشتي شکسته ما در روي تخته پاره خود را در ساحل جزيره ديديم از آن تخته پياده شده در آن جزيره مي گرديديم ناگاه حيواني بزرگ ديديم که اگر کسي در نزد سر آن بودي دنبال آن را نديدي سر آن مانند شير و پشتش چون پشت گاو و رويش مانند انسان و تمام اعضاي او گل گل از ملاحظه آن خلقت عجيب متعجب شديم گفتم سبحان الله هرگز باين هيئت و صورت حيواني نديده ام چون آن حيوان بشنيد بسخن درآمده گفت راکب من از من عجيب تر باشد زيرا که مرکب دجال خبر دهنده ما في البال هستم و خود او در اين جزيره در قصري مشيد مقيد است پس ما نشان آن قصر گرفته بسوي آن رفتيم شخصي را ديديم که يک چشم او ممسوح و اثري در آن نبود و چشم ديگر خون آلود چون دانه عناب و انگور بر روي آب مينمود دوش و سينه او بغايت فراخ و در ميان در شانه او موها مانند نيزه روئيده و در پيشاني او کافر بالله نوشته شده و از کعب تا بزانو مقيد بقيود گرديده چون نظرش بما افتاد بانگي بزد و هيکل او آماس کرده پر از باد گرديد بطوريکه آن زمين را پر کرد چون ساعتي گذشت تسکين يافته بحال اول برگرديد و روي بمن آورده گفت تميم داري توئي گفتم آري گفت نزد من آي چون نزد وي شدم گفت يحيي طبريه را ديدي گفتم آري گفت آب چونست گفتم بسيار است گفت شايد آشاميده شود آنچه در آنست و آنچه در ميان آن باشد خورده شود و زنان و اطفال آنجا اسير گردد و مردان کشته شود و نهرها از خون جاري گردد پس از نخل بلسان سوال نمود که ميوه ميدهد گفتم آري گفت زود باشد که ميوه اش منقطع شود پس از چشمه پرسيد که در آن آب هست گفتم آري آبش بسيار و محصولش بيشمار و زارعان در اطراف فراوان پس گفت اي تميم محمد صلي الله عليه و آله و سلم را ديدهاي گفتم کدام محمد را گوئي گفت محمد نبي عربي هاشمي تهامي که در مکه متولد شد و بمدينه هجرت کرد دين او بهترين اديان و کتاب او بهترين کتابهاي آسمان و امت او بهترين امم و اهل اديانست او است صاحب لوا و کرامت و حوض و
شفاعت اي تميم چون او را ملاقات نمائي تصديق کن و باو ايمان آور و بدانکه اين نصيحت که بتو کردم بکسي نکرده ام و بروايت ديگر پرسيد که عرب با او مقاتله کرد گفتم آري گفت بر چه قرار گرفت گفتم اکثر باو اطاعت کردند گفت خير امت در اطاعت او باشد پس گفت که نزديکست مرا اذن خروج دهند
[ صفحه 371]
و تمام روي زمين را در مدت چهل روز سير نمايم و هيچ جا نماند مگر آنکه در آن فرود آيم الا مکه و مدينه که داخل شدن اين دو مکان مرا ممکن نشود و هر گاه قصد آنها نمايم ملکي بر من شمشير آخته منع نمايد پس از آن جساسه يعني خر خود را آواز داده آن حيوان حاضر گرديده بان گفت که اين جماعت را برداشته ببلادشان برسان پس ما را بر پشت خود سوار کرده در ساعت باراضي مدينه طيبه رسانيده بر زمين گذاشت و برفت و تميم داري که در نصرانيت خود اصراري داشت قبول اسلام کرده بر آن ثابت قدم گرديد تا زمان وفات خود. مولف گويد که در اخبار سابقه مذکور شد که آن ملعون را حضرت قائم عليه السلام خواهد کشت و در خبر صادق نص عليه السلام بر امامت آن بزرگوار تصريح بان فرموده و در روايت معلي بن خنيس از آن حضرت وارد است که قائم عليه السلام او را در کناسه کوفه بدار ميکشد و کيف کان آن مردود از فتنه هاي بزرگ آخرالزمان خواهد بود اعاذنا الله من شره و از طرايف وقايع آنکه حقير در بعض سنين اشتغال و شايد آنکه در تاريخ سال پنجاه و هشت بعد از هزار و دويست هجري بود در بلده بروجرد در مدرسه که معروف بمدرسه شاه زاده است منزل داشتم اتفاقا شبي در خواب ديدم که از ميان در و
دالان مدرسه صدائي مهيب که بناي مدرسه از آن بلرزيد بلند گرديده و جمعي از طلاب مدرسه از اثر اين صدا از حجرات بيرون دويدند پس از آن صدائي بلندتر از صداي اول و صدائي ديگر از آن مهيب تر برآمد بطوريکه اکثر طلاب از حجرات خارج و مترقب صاحب آن آواز شدند ناگاه شخص مهيبي بر خر عريبي داخل صحن مدرسه شد و باواز بلند متوجه بسوي طلاب گرديده گفت ايها الطلاب انا ربکم الاعلي فاعبدوني يعني اي گروه طلاب من خداي بزرگ شما هستم پس مرا عبادت کنيد بسياري از طلاب چون اين بشنيدند بسجده افتادند و شخصي از طلاب که او را ميشناختم گويا در عداد ملازمان او بود و ديگران را با طاعت او تحريص و ترغيب و اکراه و اجبار ميکرد حتي آنکه اشخاصي را که از حجرات خارج نبودند بيرون مياورد و بسجده و اقرار ببندگي آن نابکار ميداشت تا آنکه پرسيد ديگر در اين مدرسه کسي مانده که اقرار بخدائي ما نکرده گفتند نه مگر فلان فلاني جائي و مرا نام بردند اتفاقا منزل من در اطاقي بود که کردار و گفتار همه را ميديدم و ميشنيدم و باثر آن آوازها هم بيرون ندويدم چون سوار اين بشنيد عنان بسوي اطاق حقير گردانيد لهذا ازخوف در را پوشيدم و جمله از آلات و اسباب که در اطاق بود در پشت در
چيدم تا آنکه آن شخص آمد سواره در نزد ايوان اطاق ايستاد و آن ملازم با جمعي خود را بگشودن در واداشتند حقير چون ديدم که لابد در را شکسته و داخل ميشوند گفتم بکنار رويد من خود در را ميگشايم و گشودم و بيرون آمدم پس آن سوار بمن گفت آيا اقرار بخدائي من نمي نمائي گفتم مرا با تو سخن خلوتيست چون اين بشنيد بدست
[ صفحه 372]
اشاره بان جماعتي که در اطراف او بودند نموده دور گرديدند پس من بنزديک او رفته گفتم که من بتو ايمان نياورم اگر چه کشته شوم زيرا که در اخبار از فتنه هاي آخرالزمان خروج شيطان و دجال باشد و از علامات و قراين حال همانا تو دجالي و دانسته ايم که اگر کسي بدست تو کشته شود بنعيم ابدي داخل گردد و اگر بتو ايمان آورد بدست صاحب الامر کشته شود و بجهنم داخل گردد چون اين بشنيد انگشت خود را بدندان گزيد يعني اين سخن را کسي نداند و با تابعان از مدرسه برفت و حقير از خواب بيدار شده فرداي آن شب اين واقعه را در مجمع طلاب نقل کردم شخصي مذکور داشت که ديگري شخصي از طلاب اين مدرسه را در خواب ديده که اوضاع عاشورا بر پا شده و آن شخص قاتل يکيست يا نه حقير از ذکر نام امتناع نمودم بالاخره بنا شد بر آنکه من و او شخصي که از غايت اشتهار بتقوي بمقدس معروف بود بگوئيم و از تصديق او تغاير و اتحاد را معلوم کنيم بعد از اظهار او گفت که يک نفر است و حالات آن شخص هم باين مطلب مساعدت داشت بعد هم بعض اعمال شنيعه از او ظاهر گرديد اعاذنا الله و اخواننا المومنين بمحمد و آله الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين.