توقيع - بدرستي
که در بهشت از براي زنان حمل نباشد و زائيدن و حيض و نفاس نباشد و نقص که سبب طفوليت مي باشد در آن نباشد و در آن باشد هر چيز که نفس بان ميل کند و چشم از آن لذت برد چنان که خدا فرمود که فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين پس هر گاه مومن ميل فرزند کند خداي عزوجل از براي او خلق کند بدون حمل و زائيدن بهر صورت که خواهد آن مومن چنانکه آدم را خلق فرمود تا آنکه عبرت باشد يعني نمونه اين باشد که اين گونه خلق هم مي شود. سائل گفته آيا جايز است گذاشتن تربت سيدالشهدا با ميت در قبر - جواب گذاشته مي شود با ميت در قبر و مخلوط با حنوط ميت هم مي شود ان شاء الله - سئوال از صادق عليه السلام روايت شده که بر ازار کفن سرش اسمعيل نوشت که اسمعيل يشهد ان لا اله الا الله آيا از براي ما هم جايز است که مثل آن را با تربت قبر سيد الشهدا عليه السلام يا غير آن بنويسيم - جواب جايز است - سوال آيا جايز است که که از تربت امام حسين عليه السلام سبحه بسازيم و با آن تسبيح کنيم و در آن فضيلت هست - جواب تسبيح کرده مي شود بان و هيچ تسبيح افضل از آن نباشد و آن افضل از آنست که مرد نسيان مي کند تسبيح کردن را و آن را ميگرداند و ثواب تسبيح از براي او نوشته مي شود - سوال آيا سجده بر مهري که از تربت امام حسين عليه السلام ساخته شود جايز است و فضل هم دارد - سوال کسي که بزيارت قبور ائمه (ع) ميرود آيا جايز است که بر قبر سجده کند و آيا جايز است که در نماز قبر را قبله خود قرار دهد يا آنکه در سمت بالاي سر يا پائين پا نماز گذارد و آيا جايز است که در پيش در نماز کند و قبر را در پشت سر گذارد - جواب اما سجده بر قبر پس جايز نيست نه در نافله و نه در فريضه و نه در زيارت و آنکه عمل بر اوست اينست که طرف راست رو را بر قبر گذارد و اما نماز پس آن در پشت قبر باشد و قبر را پيش رو ندارد و جايز نيست اينکه در پيش روي قبر يا يمين آن يا يسار آن
[ صفحه 240]
نماز کند زيرا که امام ع مقدم بر او يا مساوي با او نبايد گرديد - سوال مردي را کاري پيش مي آيد که خير و شر و نيکي و بدي آن را نمي داند در يک انگشتري مي نويسد نعم افعل و در ديگري مي نويسد لا تفعل بعد از آن چند بار استخير الله مي گويد بعد از آن يکي از آنها بيرون مي آورد و بان عمل مي نمايد آيا اين جايز است و مانند استخاره است يا نه - جواب آنچه سنت عالم ع در اين مي باشد آن استخاره برقاع و نماز است مولف گويد که مراد از اين استخاره ذات الرقاع مي باشد که از حضرت صادق ع روايت شده و طريقه آن معروف و مشهور است و آن اينست که آن حضرت بهرون بن خارجه مي فرمايد هرگاه اراده کاري نمائي شش رقعه بگير و بنويس در سه رقعه آنها بسم الله الرحمن الرحيم خيره من الله العزيز الحکيم لفلان بن فلانه افعل و در سه رقعه ديگر بنويس مثل اين را و بجاي افعل لا تفعل بنويس و در همه رقعه ها بجاي فلان نام خود را و بجاي فلانه نام مادر خود را بنويس بعد از آن رقعهها را در زير جا نماز خود گذارد بعد از آن دو رکعت نماز بکن و بعد از نماز سجده کن و در سجده صد مرتبه بگو استخير الله برحمته خيره في عافيه بعد از آن بنشين و بگو اللهم خر لي و اختر لي في جميع اموري في يسر منک و عافيه بعد از آن دست برده رقعهها را بر هم زن و يک يک بيرون آور اگر سه افعل متوالي بيرون آمد عمل کن و اگر سه لاتفعل متوالي بيرون آمد ترک کن و اگر مختلف بيرون آمد دو دفعه ديگر رقعه بيرون آور و عمل بانکه بيشتر باشد بکن و اين اکمل اقسام استخاراتست و استخاره بگلوله گل و بقرآن و تسبيح بطرق مختلفه وارد شده و عمده بگمان حقير آنست که امر خود را با خداي خود مشورت کند و از او نمودن خير خواهد وآن چيز را که علامت خير نزد خود قرار داده اگر بيرون آمد عمل کند زيرا که مستفاد اخبار آنست که استخاره از باب مشورت مي باشد و اختصاص بوجه خاص ندارد اگر چه طرق ماثوره احوط و اکمل است. و در هر حال استخاره در فعل حرام و ترک واجب جايز نيست و اثر ندارد و هکذا در فعل مکروه و ترک مستحب مگر آنکه امر داير ميان دو مستحب شود که جمع ميان آنها نشود بلکه مورد استخاره امر مباحي باشد که انسان در تعيين نيکي و بدي آن راهي نداشته باشد و متردد و متحير ماند و الله العالم. نوع دوم توقيعاتي است که از براي شيخ مفيد عليه الرحمه خارج شده اول آنها توقيعي است که شيخ طبرسي رحمه الله در کتاب احتجاج آورده که چند روز از ماه صفر مانده از سال چهارصد و دهم هجري مکتوبي از ناحيه مقدسه حرسها الله و رعاها بشيخ
[ صفحه 241]
مفيد قدس روحه و نور ضريحه رسيد که رساننده آن مکتوب گفته که آن را از ناحيه که متصل است بحجاز برداشتم و عنوان آن اينست. لاخ السديد و الولي الرشيد الشيخ المفيد ابي عبدالله محمد بن نعمان ادام الله اعزازه من مستودع العهد الماخوذ علي عباده بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد سلام عليک اي ولي مخلص در دين مخصوص در حق ما بيقين بدرستي که ما حمد مي کنيم خدائي را که غير از او خدائي نيست و از او سوال مي کنيم که صلوات فرستد بر آقا و مولا و پيغمبر ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم و بر آل طاهرين او و تو را خبر مي دهيم آدم الله توفيقک لنصره الحق و اجزل مثوبتک علي نطقک عنا بالصدق اينکه خدا ما را اذن داد که ترا مشرف سازيم بمکتوب نوشتن و بتکليف کردن تو باين که برساني بعض امور را از ما بدوستان ما که در نزد تو هستند اعزهم الله بطاعته و کفاهم المهم برعايته لهم و حراسته پس متابعت کن و واقف شو و ايدک الله بعونه علي اعدائه المارقين من دينه بر آن چيزي که ذکر مي نمائيم و عمل کن در رسانيدن آن بکساني که بايشان اطمينان داري بر آن دستورالعمل که از براي تو مي نويسيم انشاء الله و ما اگر چه منزل کرده ايم در جائي که از مکان ظالمها دور است نظر بانکه خداوند صلاح ما و شيعه مومن ما دانسته مادام که دولت دنيا با فاسقها مي باشد لکن علم ما احاطه دارد باخبار شما و پنهان نيست از ما چيزي از احوال شما و عارف هستيم بان لغزشهائي که بشما رسيده در آن زمان که ميل نمود بسياري از شما بسوي آن چيزي که پيشنيان صالح از آن کناره کردند و آن عهد را که خدا از ايشان گرفته بود پشت سر انداختند گويا نمي دانند که ما از مراعات شما دست برنمي داريم و از ذکر شما فراموش نمي کنيم و اگر چنين نباشد بلاها بر شما نازل شود و اعداء شما را تمام کنند پس از خدا پرهيز نمائيد و تقوي را اشعار خود سازيد و ياري کنيد ما را بر علاج کردن فتنه که بر شما رو آورده که هلاک مي گردد در آن فتنه کسي که اجل او رسيده و خذلان شده بارتکاب معاصي و نجات يافته از آن فتنه کسي که باروزي خود رسيده بمواظبت طاعات واين فتنه علامت طول حرکت ما و جدا شدن بدو نيک شما از يک ديگر بامر و نهي ما و خدا تمام کننده باشد نور خود راهر چند مشرکين کراهت داشته باشند چنگ زنيد بتقيه کردن از برافروختن آتش جاهليت که آن را برافروز کرده امويه و بترس افتد از آن آتش فرقه مهديه و من زعيم هستم بنجات يافتن کسي که قصد نکرده باشد از اين آتش فتنه جاهاي پنهان را و سلوک کرده باشد در استخلاص از آن راههاي خوب را هرگاه برسد جمادي الاولي از امسال پس عبرت بگيريد بان امري که در آن واقع مي شود و از خواب خود بيدار شويد بسبب آن امري که پيش روي شما ظاهر گردد و بجهه آن چيزي که بعد از آن واقع مي شود زود باشد که ظاهر شود از براي شما از آسمان علامتي واضح و از زمين هم ظاهر شود علامتي که مانند آن باشد بدون تفاوت و حادث گردد در زمين
[ صفحه 242]
مشرق چيزي که حزن آورد و باعث قلق و اضطراب گردد و بعد غالب شود بر اهل عراق گروهي که از اسلام خارج باشند و تنگ شود بسبب اعمال آنها بر اهل عراق روزيهاي ايشان بعد از آن فرج رسد و غم زائل گردد بسبب هلاک شدن شخصي از اشرار که مردمان خوب باتقوي مسرور و خوشحال شوند از هلاکت او و کساني که اراده حج کرده اند بارزوي خود برسند با وجود بسياري و اتفاق ايشان و از براي ما بجهه آساني حج و واقع شدن حج ايشان بر وجه اختيار و اتفاق و خوشي شان باشد که ظاهر گردد موافق نظم و قاعده پس در آن وقت بجا آورد هر يک از شما چيزي را که قرب او گردد بمحبت ما و اجتناب کند از چيزي که او را نزديک کند بکراهت و سخط ما زيرا که خدا مرده را بناگهاني زنده کند در وقتي که توبه باو فايده ندهد و پشيماني از کردههاي بد سودي نبخشد خداوند هدايت را بتو الهام کند و برحمت خود توفيق را بتو لطف فرمايد تمام شد ترجمه توقيع رفيع. مولف گويد که اين توقيع شايد اخباريست از آن بزرگوار بوقوع واقعه هلاکو خان که از سمت مشرق و بلاد ترکستان با لشگر کفر ستيز از نواحي خراسان عنان طغيان بسوي عراق عرب کشيد و مستعصم عباسي را که خليفه عصر خود بوده گرفته هلاک نمود و اهل تقوي را بکشتن او مسرور گردانيد و بغداد و توابع آن را بحيطه تصرف در آورد و بقدر ما شاء الله از فرقه اشرار بدارالبوار فرستاد و بغداد را بدفع اساطين نواصب آباد گردانيد چنان که وقوع جميع اخبارات مشهور و در کتب تواريخ و سير مسطور است و نيز شايد مستند باين توقيع بود اخبار مشايخ حله هلاکوخان را بعد از توجه بسمت بغداد بتحريک خواجه نصيرالدين قدس سره و تردد او در محاصره بغداد نظر بقلت استعداد و ملاحظه مهابت و سطوت و دولت معتصم و کثرت لشکر باينکه امام ما خبر داده ما را بظفر و نصرت خان پس بايد در امر خود خائف و هراسان نگردد و اهل حله را امان مرحمت فرمايد و ايشان را رعيت و خواهان خود داند ولدي الحاجه در عداد انصار و اعوان خود شمارد و گرفتن ايشان از او خط امان را و رعايت خان ايشان را بعد از غلبه و استيلاء بر وجه سهل و آسان و اگر نبود بر وجود و حقيقت اين خلاصه موجود مگر همين توقيع هر آينه کافي بود از براي فاضل و داني و رفيع و وضيع و الحمد لله و المنه دوم آنها توقيعي است که در روز پنجشنبه بيست و سوم ماه ذي الحجه سال چهارصد و دوازدهم بشيخ مفيد عليه الرحمه رسيده بروايت بحار و ترجمه آن اينست اين مکتوب از جانب بنده خدا مي باشد آن بنده که در راه خدا مربوط گرديده بسوي کسي که الهام شده بسوي حق و دليل حق بسم الله الرحمن الرحيم سلام عليک اي آن کسي که بنده صالح که ناصر حق و خواننده و دعوت کننده مردم بسوي کلمه صدق مي باشي بدرستي که ما حمد
[ صفحه 243]
مي کنيم خدا را که غير از او خدائي نيست و اوست خداي ما و خداي پدران پيشين ما و سوال مي کنم از او اينکه صلوات فرستد بر پيغمبر ما و آقاي ما و مولاي ما محمد خاتم پيغمبران و بر آل طاهرين او صلي الله عليه و آله و سلم و بعد پس بتحقيق که ما بوديم که نظر کرديم مناجات تو را خدا حفظ کند تو را بان سببي که بتو عطا کرده از اولياي خود و نگاهدارد تو را از کيد اعداي خود و شفاعت کرديم الان از براي تو در خيمه که از براي ما برپا شده در بالاي کوهي که واقع شده آن کوه در بياباني ناپيدا که اندکي پيش از اين تاريکي بانجا رفتيم زيرا آن کساني که دلهاي ايشان از ايمان خالي بود ما را ملجاء و گريزان بانجا کردند و نزديکست که از آنجا بمکاني هموار نزول اجلال نمائيم بدون آنکه زماني طويل بگذرد و مي رسد بتو خبر ما در باب حالاتي که متجدد مي شود پس عارف مي شوي تو بسبب اخبار ما بان اعمالي که باعث تقرب تو بما مي گردد و خداوند برحمت خود ترا موافق دارد پس بايد بوده باشي تو حرسک الله تعالي بعينه التي لا تنام آن کسي که مقابل کني اين نظر مرحمت ما را بتو بتقيه کردني که هلاک مي نمايد آن تقيه کساني را که تخم باطل در دلهاي خود کشته اند و مومنين بان مسرور گردند و مجرمين بان محزون شوند و بدانکه علامت بيرون آمدن ما از اين سستي يعني ظهور ما در حرم بزرگ يعني مکه معظمه حادث خواهد گرديد از شخص منافق مذمومي که خون حرام را حلال داند بمکر و حيله اهل ايمان را پنهان کند و نخواهد رسيد بان غرضي که دارد از ظلم و عدوان بايشان زيرا ما در مقام نگهداري ايشان هستيم بدعائي که از سلطان زمين و آسمان محجوب و پنهان نمي ماند پس بايد دلهاي دوستان ما از حيله او مطمئن باشد و وثوق داشته باشند باينکه ما کفايت امر ايشان خواهيم نمود هر چند که کارهاي سخت بسبب آن منافق و اتباع او مشاهده خواهند نمود لکن عاقبت همه کارهاي خدا نيکو خواهد بود مادام که دوستان ما اجتناب نمايند از گناهان با تو عهد مي کنيم اي دوستي که در راه ما با ظالمان مجاهده مي نمائي هر کس که خرج کند آنچه را که خدا باو عطا کرده باهل و مستحق آن مامون باشد از فتنه گمراه کننده و از محنتهاي تاريک نماينده آن و هر کسي که بخل کند آن نعمتي را که خدا باو عاريت داده پر کساني که مامور گرديده بصله نمودن ايشان در دنياي خود و آخرت خود زيانکار بوده باشد و هرگاه بوده باشند شيعيان ما وفقهم الله تعالي الطاعته بر اجتماع دلهاي ايشان در وفا کردن بان عهدي که بر ايشان اخذ شده هر آينه تاخير نمي افتد بر ايشان بمن ملاقات ما و هر آينه تعجيل مي شود در سعادت يافتن ايشان بمشاهده نمودن ما پس ما را از نظر ايشان غايب نکرده مگر اعمال ناشايسته ايشان که روز بروز بما مي رسد و ما آن اعمال را از ايشان مکروه مي داريم و خوش نداريم آنها را از ايشان والله المستعان و هو حسبنا و نعم الوکيل و
[ صفحه 244]
صلواته علي سيدنا البشير النذير محمد و آله الطاهرين نوع سوم توقيعي است که شيخ طبرسي عليه الرحمه در کتاب احتجاج روايت کرده از شيخ موثق ابوعمر عامر رحمه الله که گفته ابن ابي غانم قزويني با جماعتي از شيعه گفتگو نمودند در باب خلف عسکري عليه السلام و ابن ابي غانم ميگفت که بعد از آن بزرگوار خلفي نمانده را آن جماعت گفتند که او را خلف ميباشد پس در اين باب ايشان بناحيه نوشتند و در جواب ايشان بيرون آمد بخط شريف آن بزرگوار مکتوبي که ترجمه اش اينست بسم الله الرحمن الرحيم خداوند عافيت دهد ما را و شما را از فتنهها و عطا کند بما و شما روح يقين را و حفظ نمايد ما را و شما را از بلاي آخر کار بدرستي که رسيد بمن خبر در ريب واقع شدن جمعي از شما در دين و داخل شدن شک و حيرت در قلوب ايشان در باب ولات امر ايشان پس از اين جهت مغموم و دل تنگ شديم لکن از براي شما نه از براي خودمان و اين خبر بدحال نمود ما را در باب شما نه در باب ما زيرا که خداوند با ما باشد پس ما را بغير او حاجتي نباشد و حق با ما ميباشد پس بوحشت نمياندازد ما را کسي که در خانه خود بنشيند و با ما نباشد و ما صنايع پروردگار خود هستيم و خلق بعد از ما صنايع ما ميباشد اي
جماعت چه ميشود شما را که در شک افتاده ايد و در حيرت واقع شده ايد آيا نشنيده ايد که خداي عزوجل ميفرمايد يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم يعني اي کساني که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد رسول را و اطاعت کنيد اولي الامر خود را يعني امام را آيا ندانسته اند چيزهائي را که اثار و اخبار آنها را آورده و بر آنها دلالت کرده از اموري ميباشد و حادث ميشود که بر امامان گذشته شما و باقي مانده عليه السلام يعني اخبار و آثار مشتمله بر بيان حالات يک يک از ائمه شما از اول ايشان تا آخر ايشان از پيغمبر شما بشما نرسيده و همچنين حالات امام بعد از امام قبل بشما نرسيده که همه اخبار کرده اند باسم ما و لقب ما و کنيه ما و پدر و مادر و کيفيت ولادت و غيبت و ساير حالات ما چنانکه اخبار نمودند از حالات گذشته گان و همه را صدق و مطابق واقع ديديد آيا نديدهايد که از زمان آدم تا امام گذشته که حضرت عسکري عليه السلام باشد چگونه خداوند از انبياء و اوصياء ما منها قرار داده که رجوع بانها کرده اند و علمها قرار داده که بسبب آنها هدايت يافته اند و هر گاه غايب گشته علمي ظاهر شده علم ديگر و هر وقت که غروب کرده ستاره طلوع نموده ستاره ديگر پس چون قبض نمود خداوند امام گذشته را گمان کرديد که خداوند دين خود را باطل نمود و واسطه ميان خود و خلق را قطع کرد حاشا نشده اين کار و نخواهد شد تا آن زمان که قيامت قيام کند و امر خدا ظاهر گردد و حال آنکه مردم کراهت داشته باشند و بدرستي که امام گذشت گذشت و مفقود گرديد با سعادت بان طوريکه پدران او رفتند بدون
[ صفحه 245]
تفاوت و در ما گذاشت وصيت و علم خود را و مائيم آن کسي که قائم مقام او ميباشد و نزاع با ما در باب خلافت او نمينمايد مگر کسي که ظالم و گناهکار باشد و ادعاي اين مقام را غير از ما کسي ديگر نکند مگر آنکه جاحد و کافر بوده باشد و اگر نبود اينکه امر خدا مغلوب نگردد و سر خدا فاش نشود هر آينه ظاهر ميگرديد از براي شما از حق ما چيزي که عقلهاي شما بسبب آن حيران نميگرديد و شکهاي شما بان زايل ميگرديد لکن آن چيزي را که خدا خواسته بايد بشود و هر موعدي را اندازه باشد که بايد برسد پس بترسيد از خدا و تسليم نمائيد از براي ما و امر را بما واگذاريد زيرا بر ما باشد صادر کردن کارها چنانکه از ما بود وارد کردن آنها يعني با ما ميباشد ايراد و انجام امور از براي شما مداخله در آنها نيست و اراده آشکارا نمودن اموري را که از شما پوشيده شده منمائيد و از جانب راست ميل بجانب چپ نکنيد و قرار دهيد قصد و نيت خود را بدوستي ما بر آن طريقه که واضح است پس بتحقيق که شما را نصيحت کردم و خدا در اين باب بر من و شما شاهد و گواه ميباشد و اگر نه آن بود که ما دوست ميداريم صلاح و رحمت شما را و مشفق هستيم بر شما هر آينه با شما مکالمه و مکاتبه نمي نموديم زيرا که مشغول بکار ديگر هستيم و ممتحن و مبتلا بامر ديگر شده ايم و آن امر منازعه کردن با آن شخص ظالم اکول بي خير جفاکار گمراه بدکردار مخالف پروردگار تباه روزگاريست که ادعا مينمايد چيزي را که از براي او نيست و انکار ميکند حق کسي را که خدا اطاعت آن کس را بر او واجب کرده و ظالم و غاصب شده و در سنت رسول خدا اسوه حسنه ميباشد يعني بايد ما در تحمل اين اذيتها برسول خدا اقتدا کنيم و زود باشد که جاهل جزاي عمل خود را ببيند و زود باشد که کافر بداند عاقبت دار آخرت با چه کس ميباشد خداوند نگاهدارد ما و شما را برحمت خود از جميع مهلکهها و بديها و آفات و عاهات بدرستي که او شايسته اينست و قادر است بر هر چيز که ميخواهد و ولي و حافظ ما و شما ميباشد و السلام علي جميع الاوصياء و الاولياء و المومنين و رحمه الله و برکاته و صلي الله علي محمد النبي و سلم تسليما تمام شد. مولف گويد ظاهر اينست که مراد آن بزرگوار از آن شخص ظالم جفاکار که با او منازعه داشته جعفر کذاب بوده زيرا که اين توقيع شريف در آن وقت خارج گرديده و محتمل است که خليفه آن زمان بوده باشد و الله العالم نوع چهارم توقيعي است که در جواب سوالات اسحق بن يعقوب بيرون آمده که شيخ
طبرسي در کتاب احتجاج روايت کرده از محمد بن يعقوب کليني از اسحق بن يعقوب که او گفته از محمد بن عثمان عمري خواهش کردم برساند بخدمت آن حضرت از براي من مکتوبي را که در آن پاره مسائل که بر من مشکل شده بود پرسيده بودم پس در جواب از مسائل توقيع شريف مبارک آقاي ما حضرت
[ صفحه 246]
صاحب الزمان عليه السلام بيرون آمد و ترجمه آن اينست اما آنکه سوال کردي از آن ارشدک الله و ثبتک از امر منکرين من که از اهل بيت و بني عم ما ميباشند پس بدانکه ميان خداي عزوجل و ميان کسي قرابت و خويشي نميباشد هر کسي که مرا انکار کند او از من نيست و سبيل او سبيل پسر نوح ميباشد و اما سبيل عمويم جعفر و پسر او پس سبيل برادران يوسف ميباشد و اما فقاع پس آشاميدن آن حرام است و باکي نيست در آشاميدن شلماب و اما اموال شما پس ما قبول نمي کنيم آنها را مگر از براي آنکه شما پاکيزه گرديد پس هر کس ميخواهد وصل نمايد و هر کس نميخواهد قطع نمايد زيرا آن چيزي که خدا بما داده بهتر است از آن چيز که شما را داده و اما ظهور فرج پس آن با خدا باشد و آن کساني که از براي آن وقتي قرار داده اند دروغ گفته اند و اما قول آن کسي که گمان کرده که حسين عليه السلام کشته نشده است پس آن کفر است و تکذيب خدا و رسول و ضلالت ميباشد و ما حوادثي که واقع ميگردد پس رجوع کنيد در آنها براويان احاديث ما زيرا که ايشان حجت من ميباشند بر شما و من حجت خدا هستم بر ايشان و اما محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه و عن ابيه قبل پس بدرستي که او ثقه من ميباشد و مکتوب او مکتوب من است و اما محمد بن علي بن مهزيار اهوازي پس زود باشد که خداوند دل او را اصلاح نمايد و شک را از او زايل کند و اما محمد بن شاذان بن نعيم پس او مرديست از شيعيان ما اهل بيت و اما آن مالي را که نزد ما فرستاده پس ما قبول نميکنيم مگر مالي را که طيب و طاهر باشد و قيمت کنيز غنا خواننده حرام است و اما ابوالخطاب محمد بن ابي زينب اجذع پس او ملعونست و اصحاب او ملعونند پس مجالست نکن با اهل مقاله آنها زيرا که من از ايشان بيزارم و پدران من (ع) از آنها بيزارند و اما کساني که اموال ما را سلب ميکنند پس هر کس چيزي از اموال ما را بر خود حلال کند و بخورد پس او آتش خورده باشد و اما خمس پس آنرا مباح کرديم از براي شيعيان خود و قرار داده شدند در آن
[ صفحه 247]
بر حليت تا وقت ظهور امر ما از براي آنکه اولاد ايشان پاکيزه و حلال زاده شوند و خبيث و حرام زاده نگردند و اما پشيمان شدن آن کساني که در دين خدا شک نمودند از اينکه بما صله نمودند پس ما اقاله کرديم کساني را که طلب اقاله نمودند زيرا که ما حاجت نداريم بصله کردن کسي که در حق ما شک کرده و اما سبب وقوع غيبت ما پس خداي عزوجل ميفرمايد يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلکم تسوکم يعني اي کساني که ايمان آورده ايد سوال نکنيد از چيزهائي که اگر ظاهر گردد از براي شما خوش نيايد شما را بدرستي که نبود از پدران من احدي مگر اينکه واقع شد در گردن او بيعتي از طاغيه زمان او و من خروج خواهم نمود و حال آنکه در گردن من بيعت احدي از طواغيت نباشد و اما وجه انتفاع در حال غيبت پس مانند انتفاع از آفتاب باشد در وقتي که ابر آن را از نظرها غايب کند بدرستي که من امان باشم از براي زمين چنان که ستارگان امان باشند از براي اهل آسمان پس ببنديد درهاي سوال را از چيزيکه فايده از براي شما ندارد و زحمت و کلفت دانستن چيزي را که از شما نخواسته اند متحمل نشويد و بسيار کنيد دعاي بتعجيل و فرج را زيرا در آن باشد فرج شما و السلام عليک يا اسحاق بن
يعقوب و علي من اتبع الهدي. نوع پنجم توقيعاتيست که در خصوص ازاله شک و مرتابين خارج شده اول آنها آنست که در کتاب بحار از کتاب اکمال الدين روايت شده که توقيعي بعمري و پسرش رضي الله عنهما بيرون آمد که شيخ ابوعبدالله جعفر گفته که آن را بخط سعد بن عبدالله بدين نهج نوشته ديدم و ترجمه آن اينست وفقکما الله لطاعته و ثبتکما علي دينه و اسعد کما بمرضاته رسيد بما آن چيزي را که شما ذکر نموده بوديد و آن اين بود که ميثمي خبر داده بود شما را از مختار و مناظره او و احتجاج او باينکه خلف و جانشيني از براي حضرت عسکري عليه السلام غير از جعفر بن علي نيست و اينکه او تصديق کرده جعفر را و فهميدم جميع آن چيزها را که نوشته بوديد و آن چيزها را که اصحاب شما از اول نقل کرده بودند و من پناه ميبرم بخدا از کوري بعد از بينائي و از گمراهي بعد از راه داني و از اعمال هلاک کننده و آزمايشهاي پست نماينده بدرستي که خداي عزوجل ميفرمايد الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون يعني آيا مردم گمان کرده اند اينکه واگذاشته ميشوند بهمين که ميگويند ما ايمان آورده ايم و آزمايش و امتحان نميشوند تا آنکه دروغ و راست ايشان ظاهر گردد چگونه واقع
شدند در فتنه و امتحان و افتادند در تردد و
[ صفحه 248]
حيرت و بجانب چپ و راست رفتند و يا از دين بيرون ميروند يا آنکه در شک افتاده اند يا آنکه عناد بحق دارند يا آنکه روايات صحيحه و اخبار صادقه را ندانسته اند يا آنکه دانسته اند و اظهار فراموشي و نسيان ميکنند آيا ندانسته اند اين را که زمين خالي از حجت نميماند يا ظاهر يا غايب آيا ندانستند انتظام امامان را بعد از پيغمبر ايشان صلي الله عليه و آله و سلم که هر يک بعد از ديگر آمدند تا آنکه امر بامام گذشته رسيد بامر خداي عزوجل پس آن بزرگوار در مقام پدران خود عليه السلام قائم گرديد و مردم را هدايت بسوي حق و طريق مستقيم مينمود و بود او نوري درخشنده و ماهي تابنده پس اختيار کرد خداي عزوجل از براي او چيزي را که نزد او بود پس گذشت او بر طريق پدران خود بدون تفاوت بر عهدي که با او شده بود و بر وصيتي که آنرا سپرد بوصيي که خداي عزوجل او را بامر خود غايب کرده تا مدتي و مکان او را پنهان داشته بمشيت خود بسبب قضاي سابق و قدر نافذ خود و در ما باشد مواضع او و از براي ما باشد فضل او و اگر خداي عزوجل اذن بدهد در آن چيزي که از آن منع کرده و زايل کند از آن، آن چيزي را که اري شده از حکم او هر آينه مينمايد بايشان حق را با بهترين زينتها و
ظاهرترين دلالتها و واضحترين علامتها و آن حق نفس خود را ظاهر کند و حجت خود را اقامه نمايد و لکن قدرهاي خداوند مغلوب نميشود و اراده و توفيق خداوند را نتوان سبقت گرفت پس بايد مردم واگذارند متابعت هواي نفس را و بايستند بر آن اصلي که بر آن بودند و تجسس ننمايند از آن چيزي که پنهان گشته از ايشان پس گناهکار شوند و کشف سر خداي عزوجل نکنند پس مذموم کردند و بايد بدانند که حق با ما ميباشد و حق در ما ميباشد و نميگويد اين کلام را غير از ما مگر آنکه دروغگو و افتراءبند باشد و ادعا نکند غير ما مگر آنکه درغوايت و لالت بوده باشد پس بايد اکتفا نمايند از ما بر اين قدر مجمل و تفسير و توضيح از ما نخواهند و قناعت نمايند بتعريض و تصريح نخواهند ان شاءالله. مولف گويد که وجه مضايقه از بيان و ايضاح و تصريح آنست که چون کلام بايد مطابق مقتضاي حال واقع گردد و زمان و مکان و اشخاص و احوال و غير آن را در آن مدخليت باشد و هکذا اظهار معاني و مقاصد را در مقدار مراتب بسيار که بحسب امور مذکوره مختلف گردد و لهذا گفته اند که ليس کل ما يعلم يقال و لا کلما يقال حان وقته و لا کل ما حان وقته حضر اهله پس بعد از اتمام حجت و ابلاغ معذرت در تعريف امام به طوريکه دليلي عاقل پسند و منصف پذير بر آن قائم گرديد چنانکه در توقيع اشاره بان فرمودند ديگر زايد بر آن تاکيد و توضيح و تفسير واجب نباشد و قواعد حکمت و عدل اقتضاي وجوب آن نکند بلي آن جايز ميباشد از باب تفضل و احسان اگر مانع از آن نباشد در نظر حکيم و الا جايز هم نباشد و از اين جهه بود که ابوطالب با آنکه بعد از بعثت بلکه پيش از وجود سيد انبياء صلي الله عليه و آله و سلم ايمان باو آورده بوده و با اين حال در مقام
[ صفحه 249]
اظهار برنيامد بلکه در وقت وفات هم بر وجه اجمال اقرار نمود. چنانکه شيخ صدوق روايت کرده که مردي سوال کرد از شيخ ابوالقاسم حسين بن روح که چيست معني قول عباس که بحضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم عرض کرد که عم تو ابوطالب با حساب ابجد ايمان آورد يعني انگشتان را چنان عقد کرد که اشاره بود بشصت و سه شيخ فرمود که ابوطالب از اين عقد الله احد جواد اراده نمود پس عقد انگشتان اشاره بشصت و سه و عدد حروف اين سه کلمه هم بحساب ابجد شصت و سه باشد. مولف گويد - که عقد انگشتان بطوريکه دلالت بر شصد و سه کند بحسب وضع واضع آنست که سر انگشت ميان و خنصر و بنصر را بر ميگرداني بطوريکه بنزديک پنجهاي آنها رسد و ناخن انگشت ابهام را ببند دوم انگشت سبابه ميچسباني زيرا که نوزده صورت از هئيت وضع انگشتان بازاء عقود تصوير کرده اند که هر يک دلالت بر عددي نمايد که از يک تا ده هزار بان ضبط توان کرد که بيان تفصيل آن از وضع کتاب خارج است. دوم - آنستکه در جواب احمد بن اسحق خارج شده. چنانکه شيخ طوسي در کتاب غيبت روايت کرده از جماعتي از تلعکبري از احمد بن اسحق که او گفته که بعض از اصحاب خبر داد که جعفر بن علي بمن مکتوبي نوشته که در آن خود را
ستوده و مرا به امت خود دعوت نموده و گفته که منم خليفه پدرم و نزد من باشد از علم حلال و حرام و غير آن از ساير علوم آن قدر که مردم خواهند احمد گويد که چون آن مکتوب را ديدم عريضه در اين باب نوشته و مکتوب جعفر را در جوف آن گذاشته انقاذ داشتم در آن باب بر اين نهج جواب آمد که ترجمه اش اينست: بسم الله الرحمن الرحيم مکتوب تو بمن رسيد ابقاک الله با آن مکتوبي که در جوف آن گذاشته بودي و عارف بجميع آنکه متضمن آن بود با وجود اختلاف الفاظ و تکرر خطا در آن شدم و اگر توهم تامل کرده بودي در آن مطلع ميگرديدي بر بعض آنچه من بر آن مطلع شدم و حمد خداوندي را که پروردگار جهانيانست بر احسان او بسوي ما و فضل او بر ما خداوند ابا فرموده از براي حق مگر آنکه او را تمام کند و از براي باطل مگر آنکه او را براند از دو آن خدا شاهد است بانچه ذکر شد و از براي من و بر شما بانکه ميگويم آنرا در آن زمان که جمع شويم از براي آن روز که در آن شبهه نيست و سوال خواهد کرد ما را از آنکه در آن اختلاف داريم بدرستي که خدا قرار نداده از براي صاحب اين مکتوب بر آن کسي که باو نوشته شده و نه بر تو و نه بر احدي از خلق امامت واجب را نه طاعتي و نه ذمه را و زود باشد که بيان کنم از براي شما ذمه را که اکتفا بان نمائيد ان شاء الله اي سائل خدا ترا رحمت کند بدرستي که خداي تعالي خلق را عبث
[ صفحه 250]
خلق نکرده و ايشان را خودسر نگذاشته بلکه ايشان را خلق فرموده بقدر خود و قرار داده از براي ايشان گوشها و چشمها و دلها و عقلها بعد از آن پيغمبران را فرستاده مژده دهنده و ترساننده امر نمايند مردم را بطاعت او و نهي کنند از معصيت او بشناسانند مردم را آنچه را که ندانند از امر دين و خلق ايشان و کتاب بر ايشان نازل کرده و ملائکه بر ايشان فرستاده که مياورند ميان ايشان و ميان آن کسي که مبعوث کرده ايشان را بر مردم بسبب آن فضلي که قرار داده آن را از براي ايشان بر مردم و بسبب آنکه عطا کرده بايشان از دلائل ظاهره و براهين باهره و آيات غالبه پس از ايشان کسي بود که قرار داد آتش را بر او سرد و سلامت و او را خليل خود نمود و از ايشان کسي بود که با او تکلم نمود و عصاي او را اژدهائي گردانيده ظاهر کننده ادعاي او و از ايشان کسي بود که مرده ها را باذن خدا زنده ميکرد و اکمه و ابرص را شفا ميداد باذن خدا و از ايشان کسي بود که او را زبان مرغان آموخت و عطا کرده شد هر چيزي را بعد از آن مبعوث فرمود محمد صلي الله عليه و آله و سلم را رحمت از براي اهل عالم و تمام کرد باو نعمت خود را و ختم نمود باو پيغمبران خود را و مبعوث کرد او را بر همه
مردم و ظاهر کرد از صدق او چيزي که ظاهر کرد از آيات و علامات او آنچه را که بيان نمود بعد از آن قبض کرد او را حميد و سعيد و قرار داد امر او را بعد از او از براي برادر و پسر عم و وصي و وارث خود علي بن ابي طالب و بعد از او از براي اوصياي از اولاد او واحد بعد واحد که احياء کرد بايشان دين خود را و تمام گردانيد بايشان نور خود را و قرار داد ميان ايشان و برادران و بني اعمام ايشان و ذوي ارحام ايشان فرقي واضح که شناخته شد بان فرق حجت از محجوج و امام از ماموم باينکه معصوم کرد ايشان را از گناهها و بري نمود ايشان را از عيبها و طاهر کرد ايشان را از چرکها و منزه گردانيد ايشان را از بدي ها و قرار داد ايشان را از خزان علم خود و محل حکمت خود و موضع سر خود و مويد فرمود ايشان را بدلائل و اگر نه اين بود هر آينه همه مردم مساوي بودند و ادعا ميکرد امر خدا را هر کس و شناخته نمگرديد حق از باطل وعالم از جاهل و بتحقيق که ادعا نمود ابن مبطل مفتري دروغ گوينده بر خدا بانچه ادا کرد آن را نمي دانم بچه حالتي که در اوست اميد دارد که اين امر از براي او بانجام رسد آيا بفقهي که در دين خدا دارد پس بخدا قسم که نميشناسد حلال را از حرام و فرق
نميگذارد ما بين خطائي و صوابي آيا بعلمي که دارد پس نميداند حقي را از باطل و محکمي را از متشابه و نمي شناسد حد نماز را و وقت نماز را آيا بورع خدا که در او هست پس خدا شاهد است بر ترک کردن او نماز واجب را در چهل روز بگمان آنکه در اين عمل شعبده بازي آموزد و شايد اين خبر بشما هم رسيده باشد و اينست خمره هاي شراب او که آنها را نصب نموده و آثار عصيان او مر خداي عز وجل را بان مشهور گرديده و ثابت شده آيا آيتي بر مدعاي خود دارد پس بياورد آيا حجتي دارد پس اقامه نمايد آيا دليل دارد پس ذکرنمايد خداي عزوجل در کتاب
[ صفحه 251]
خود ميفرمايد بگو بمشرکين آنها را که از دون خدا ميخوانند بنمائيد که از زمين چه خلق کرده اند آيا از براي ايشان شريکي در آسمانها هست بياوريد در اين باب کتابي که پيش از قرآن نازل شده باشد يا اندکي از علم اگر راست ميگويند پس تو سوال کن تولي الله توفيقک از اين ظالم آن چيزي را که از براي تو ذکر نمودم و امتحان کن او را و سوال کن او را از آيه از کتاب خدا که تفسير کند يا از نماز فريضه که حدود آن را و واجبات آن را بيان کند تا آنکه حال و مقدار او را بداني و عيب و نقص او از براي تو ظاهر گردد و خدا حسيب او است خداوند حق را و اهلش حفظ فرمايد و آنرا در محل خود قرار دهد و بتحقيق خداي عزوجل آيا فرموده است از اينکه قرار بدهد اين امر را بعد از حسن و حسين عليه السلام در دو برادر و هر گاه خدا اذن بدهد از براي ما در قول هر آينه حق ظاهر گردد و باطل مضمحل شود و از شما منصرف گردد و من بسوي خدا رغبت کنم در کفايت و حسن ولايت و حسبنا الله و نعم الوکيل و صلي الله علي محمد و آل محمد سوم آنست که شيخ طوسي در کتاب غيبت روايت کرده بسند خود از احمد بن حسن ابي صالح جندي او گفته که من در طلب صاحب الزمان عليه السلام بودم و در اين باب شهرها را ميگرديدم و تجسس و اصرار مينمودم تا آنکه بتوسط شيخ ابوالقاسم بن روح بان حضرت عريضه نوشتم و در آن عريضه از اضطراب دل خود شکايت کرده بودم و جوابي خواسته بودم که دلم بان آرام يابد و تکليف خود را بدانم پس توقيع بيرون آمد بابن نهج. من بحث فقد طلب و من طلب فقد دل و من دل فقط اشاط و من اشاط فقد اشرک يعني هر کس در خصوص من تجسس کند مرا ميطلبد و هر کس مرا بيابد بديگران بنمايد و هر کس مرا بديگران بنمايد مرا بکشتن دهد و هر کس مرا بکشتن دهد مشرک گردد. مولف گويد مراد از اين فقرات بيان حکمت غيبت و منع خلق است از طلب رويت زيرا که طلب سبب وجدان باشد و وجدان باعث اشاعه و اذاعه و اطلاع خلق گردد و آن باعث هلاکت آن بزرگوار و نقض غرض و منافي حکمت غيبت باشد لهذا راوي گفته چون اين توقيع را ديدم دلم آرام گرفت و مسرور بوطن خود برگرديدم.
[ صفحه 252]