گفتاري از مؤلف مرحوم علامه شيخ محمود عراقي
بسم الله الرحمن الرحيم حمد بيحد و ثناي بيعدد يکتا خداوندي را جلت عظمته بايد و سزد که از راه افاضه، وجود عرصه گاه بود را بجلو و تيزي توسن اشعه وجود، سر افراز بلباس هستي و بود فرموده، و درود نا معدود، نتيجه وجود و خلاصه موجود و خاتم موعود احمد محمود را زيبد که گمراهان وادي ضلالت را بشاه راه شريعت پس از ارشاد بخدا پرستي و نفي اضداد و انداد و انباز هدايت نمود، و تحيات بلا نهايت بزرگاني را از آل و اولاد و احفاد او شايد که دوام جولانگان وجود و انتظام سلسله موجود و بقاء ستايش معبود ببود ايشان بوده و مانده و خواهد بود انشاء الله الودود و بعد ذره بيمقدار بلکه ناچيز تباه کار بنده ميثمي عاثر محمود بن جعفر بن باقر اقال الله عثراتهم في اليوم الاخر بر صفحه صحيفه ضمير منير برادران ايماني و دوستان و آشنايان روحاني مينگارد که چون عرصه روزگار در اين اعصار از جلوه گري ولي ذي الجلال و حجه پرودگار بسبب مصالح بيحد و شمار خالي، و آن بزرگوار حسب الحکم کردگار خود را از انظار اشرار بلکه اکثر اخيار در سراپرده استتار در آورده اگر چه شعاع وجود انورش با وجود اين نقاب برشک آفتاب عالمي تاب عالم ظلماني را منور و برقرار و فلک دوار را بامدار داشته و نظم و تمشيت عالم فساد را بديگري وانگذاشته و نظر با اثرش در عالم معني بر تمامي ذرات وجود جلوه گر و کارگذاران حضرت اقدسش در اطراف عالم بسياست مدن و اعانت درماندگان با اطلاع و خبر کارگردند (لولا يقينا ذاته الغراء ما بقيت ارض و لا سماء) بلکه آثار وجود و تصرفات آن خلاصه وجود در عرصه بود و نبود از براي هر ناقد بصير شاهد و مشهود بود لکن چون طول غيبت و قصور و نقصان بصيرت کل مسلمين بلکه مومنين اثناعشري را که در ظاهر معتقد بامامت و وجود و غيبت آن بزرگوارند بطوري غافل نموده که گويا اعتقاد ندارند و الا رعيت را لازم آنست که
[ صفحه 3]
صاحبان خود را بسلطان عرضه کنند و مهمات خود را باو رجوع دارند و از او ياري خواهند نه آنکه اعتنا ندارند - لهذا اين حقير سر تا پا تقصير بر خود واجب داشتم که مختصر کتابيکه مشتمل باشد بر امور متعلقه بان جناب و ذکر کسانيکه در بيداري يا آنکه در خواب بشرف دريافت حضور آن بزرگوار فايز و شرفيات شدهاند و ذکر بعض امور واقعه در عصر او و غير ذلک مما يناسبه بلغت فاريه و بيان واضح نزديک بفهم عوام که احوجند بارشاد، نوشته تا آنکه باعث تذکر غافلان و ارشاد گمراهان و روشنائي چشم زندهدلان و رغم انوف معاندان و کفاره وقوف در بلده طهران و سبب اصلاح امور اين حيران سرگردان پريشان محترق بنار هجران گردد انشاء الله و چون عمده مقصود در آن ذکر اشخاصي بود که فايز بلقاي آن امام عالي مقام شدهاند مناسب آمد که موسوم باشد بدارالسلام المشتمل علي ذکر من فاز بسلام الامام و بناي اين کتاب را بر يک مقدمه و يک خاتمه و پنج باب نهاد و الله ولي السداد و عليه التوکل و الاعتماد.
اما مقدمه پس در آن چند فصل است