بازگشت

معاويه بن حکيم، محمد بن ايوب بن نوح، محمد بن عثمان عمروي و (


1 - ابن بابويه، از محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه،از محمد بن يحيي عطار، از جعفر بن مالک فزاري، از معاويه بن حکيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمروي رضي الله عنهم نقل مي کند که:حضرت عسکري - عليه السلام - روزي در منزل خود، بر ما که تعدادمان به چهل نفر مي رسيد، حضرت صاحب الزمان - عليه السلام - را عرضه کرده و نشان داد و فرمود: اين بعد از من، امام شما و خليفه و جانشين من است، از اواطاعت کنيد و بعد از من تفرقه نکنيد، که در دينتان نابود مي شويد، آگاه باشيد که شما بعد از امروز ديگر او را نخواهيد ديد. آنان گفتند که ما از منزل آن حضرت، بيرون شديم و چند روزي نگذشت که حضرت عسکري - عليه السلام - از دنيا رحلت فرمود.

2 - ابن بابويه، از ابو الحسن، از عبد الله بن جعفر حميري روايت کرده است که به محمد بن عثمان گفتم که: من ازتو همانطور که حضرت ابراهيم از پروردگارش براي اطمينان قلب پرسيد که خداوندا به من نشان بده که چگونه مرده ها را زنده مي کني خداوند فرمود: آيا ايمان نياورده اي؟ گفت: چرا، لکن براي اينکه دلم آرام گيرد و مطمئن شود، و حال شما به من از حضرت صاحب الامر - عليه السلام - صحبت بفرمائيد که آيا ايشان را ديده ايد؟



[ صفحه 65]



گفت: آري. آن حضرت گردني مانند اين دارد و با دست به گردن خود اشاره مي کرد.

3 - محمد بن يعقوب، از حمدان قلانسي نقل مي کند که: به عمروي گفتم: آيا حضرت عسکري - عليه السلام- از دنيا رفت؟ فرمود: آري، او درگذشته است. لکن در بين شما کسي را بجا گذاشته است که گردن او اين چنين است. و با دست خود (به گردن خود) اشاره کرد.



[ صفحه 66]