بازگشت

اسماعيل بن علي نوبختي


شيخ طوسي در کتاب الغيبه، از احمد بن علي رازي، از محمد بن علي، از عبيد الله بن محمد بن جابان دهقان، از ابو سليمان داود بن غسان بحراني نقل کرده است که: براي قرائت حديث نزد ابو سهل اسماعيل بن علي نوبختي رفتم. وي گفت: ميلاد م ح م د بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب - عليهم السلام - از اين قرار بوده است که آن حضرت در سال دويست و پنجاه و شش در شهر سامرا متولد شد. مادرش صيقل و کنيه اش ابوالقاسم است. حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - به اين کنيه سفارش کرده و فرموده است: اسم او مانند اسم من، و کنيه اش کنيه من است. لقبش مهدي و حجت خدا است. منتظر و صاحب الزمان است. اسماعيل بن علي گويد: بر حضرت عسکري - عليه السلام - وارد شدم. در همان بيماري فوتش، در حضورش نشسته بودم که حضرت به خادمش عقيد - وي غلامي سياه و از اهالي نوبه بود. که قبلا خدمتگزار منزل حضرت هادي - عليه السلام - بود و حضرت عسکري - عليه السلام - را بزرگ کرده بود - گفت: اي عقيد آبي را با مصطکي برايم بجوشان. بعد از آن که جوشيد صيقل کنيز حضرت و مادر صاحب الزمان - عليه السلام - براي حضرت آورد. همينکه قدح به دست آن حضرت رسيد و خواست بياشامد، دستش



[ صفحه 180]



به طوري لرزيد که قدح به دندانهاي جلو حضرت مي خورد. آن را به زمين گذاشت. و به عقيد فرمود: وارد خانه بشو کودکي را در حال سجده خواهي ديد. او را نزد من بياور. ابو سهل گويد: عقيد گفت: من داخل خانه شدم تا آن کودک را بيابم و بياورم. کودکي را ديدم که سر به سجده گذارده و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان بلند کرده است. به او سلام دادم. نمازش را مختصر کرد. گفتم: آقاي من شما را مي طلبد. در اين هنگام مادرش صيقل آمد دست او را گرفته و نزد پدرش حضرت عسکري - عليه السلام - برد. ابو سهل گويد: هنگامي که آن کودک به خدمت حضرت عسکري - عليه السلام - رسيد، سلام داد. رنگش همچون در، موهاي سرش کوتاه، ميان دندانهايش باز بود. چشم حضرت عسکري - عليه السلام - که به او افتاد گريه کرده و فرمود: اي آقاي افراد خانواده خويش، آب بمن بده. من دارم به سوي پروردگارم مي روم. کودک قدح جوشيده به مصطکي را به دست گرفته، لبان حضرت را باز کرده و آب به دهان حضرت ريخت. بعد از آنکه نوشيد، فرمود: مرا براي خواندن نماز آمده کنيد. در دامن خوددستمالي انداخت. آن کودک حضرت را کم کم و به تدريج وضوء داد، و بر سر و پاهايش مسح کشيد. حضرت عسکري - عليه السلام - به او فرمود: فرزندم تو صاحب الزمان، تو مهدي، و تو حجت خداوند بر روي زمينش هستي. و تو فرزند و جانشين من مي باشي. من پدر تو و تو م ح م د بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمدبن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب مي باشي. رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - تو را فرزند خود قرار داده و تو آخرين پيشوايان پاکيزه مي باشي. رسول خدا به وجود تو نويد داده و اسم و کنيه



[ صفحه 181]



تو را مشخص نموده است. و پدرم از قول پدران پاکش که درود خدا بر خاندان پيامبر باد، از من عهد و پيمان گرفته است. خداوند پروردگار ما است. او ستوده و بزرگوار است. ودر همان دم حضرت عسکري - عليه السلام- از دنيا رحلت فرمود. صلوات الله عليهم اجمعين.



[ صفحه 182]