بازگشت

حسن بن عبدالله تميمي


شيخ طوسي در کتاب الغيبه، از احمد بن علي رازي، از ابو ذر احمد بن ابي سوره،که وي همان محمد بن حسن بن عبد الله تميمي است، که زيدي مذهب بود، نقل کرده است که وي مي گويد: من اين داستان را از عده زيادي شنيدم که آن را از پدرم نقل مي کردند که: من به سوي حيره حرکت کردم. هنگامي که به حيره رسيدم، جواني خوش صورت را در حال نماز خواندن ديدم. بعد از اتمام نماز به مشرعه آمديم. به من گفت: اي ابو سوره کجا مي خواهي بروي؟ گفتم: کوفه. گفت: با چه کسي؟ گفتم: با مردم. گفت: ما نمي خواهيم دسته جمعي برويم. گفتم: پس با که برويم؟ گفت: هيچ کس را نمي خواهيم. گويد: آن شب را تا به صبح راه رفتيم، تا به قبرستان نزديک مسجد سهله رسيديم. گفت: آنجا منزل تو است اگر مي خواهي برو، سپس گفت:تو به ابن زراري علي بن يحيي خواهي گذشت. به او بگو از مالي که نزد او است به تو بدهد. گفتم: به من نخواهد داد. گفت: به او بگو. اين نشاني که آن پول اين قدر دينار و اين اندازه درهم است. و در فلان جا است، و او مي بايد اين اندازه پرداخت کند.



[ صفحه 176]



به او گفتم: تو که هستي؟ گفت: من محمد بن الحسن مي باشم. گفتم: اگر از من نپذيرفت و دليل و نشانه خواست، چه بگويم؟ گفت: من پشت سر تو هستم. وي مي گويد: من نزد ابن زراري رفتم. به او گفتم: آن پول رابه من بده. به او گفتم که او فرمود: من پشت سر تو هستم. گفت: بعد از اين چيزي نخواهد بود و گفت: اين را جز خداوند خبر نداشت. و مال را به من داد. در حديثي ديگر آمده است که ابو سوره مي گويد: آن مرد از احوال من پرسيد و من از تنگي معيشت و مخارج زندگيم به او گفتم. به همراهي با من ادامه داد تا سحر گاه به نواويس رسيديم. و روي زمين نشستيم. با دست خود زمين را گود کرد و آب بيرون آمده وضوء گرفت. و سيزده رکعت نماز خواند. و بعد به من گفت: برو نزد ابو الحسن علي بن يحيي و به او سلام برسان. و به او بگو آن مرد مي گويد: به ابو سوره از هفتصد ديناري که درفلان جا دفن است صد دينار بده. من همان ساعت به منزل او رفته، در را کوبيدم. کنيزش پشت در آمد و گفت: کيست؟ گفتم: به ابو الحسن بگو ابو سوره است. صداي او را شنيدم که مي گفت: من با ابو سوره چه کار دارم. بعد نزد من آمده به او سلام کرده و داستان را به او گفتم. به درون منزل رفته و صد دينار براي من آورد. به من گفت: آيا با او دست داده اي؟ گفتم: آري. دستم را گرفته و بر ديدگانش گذاشت و به صورتش کشيد. احمد بن علي گويد: اين خبر از محمد بن علي جعفري، و عبد الله بن حسن بشر خراز، و غير آن دو روايت شده است و در نزد آنان مشهور است.



[ صفحه 177]