بازگشت

کنيزي که کيفيت تولد حضرت و نوري را که درخشيد، ديد


ابن بابويه، از محمد بن علي ماجيلويه، از محمد بن يحيي عطار، از ابو علي خيزراني نقل کرده است که وي کنيزي دارد که به حضرت عسکري - عليه السلام - هديه داده بود. و بعد از آنکه جعفر کذاب به خانه حضرت عسکري - عليه السلام - هجوم برد، آن کنيز از جعفر گريخته ودو باره نزد او آمده و با او ازدواج کرده است. ابو علي گويد: اين کنيز براي من نقل کرد که به هنگام تولد حضرت بقيه الله - عليه السلام - در آنجا حاضر بوده و اسم مادر آن حضرت صيقل بوده و حضرت عسکري - عليه السلام - آن چه را که بر سر خانواده اش خواهد آمد به او فرموده بود و او از حضرت خواسته بود که دعا کند تا خداوند مرگش را پيش از رحلت آن حضرت قرار دهد، حضرت دعا فرمود و پيش از شهادت آن بزرگوار از دنيا رفت و بر روي قبر او لوحي بود که بر روي آن نوشته شده بود: اين قبر مادر محمداست. ابو علي گويد: من از همين کنيز شنيدم که مي گفت: به هنگام تولد حضرت نور درخشاني را ديدم که ازآن بزرگوار ساطع شد و به آسمان رفت،و کبوتران سفيدي را ديدم که از آسمان فرود آمده وبال هاي خود را بر سر و صورت و بدن حضرت کشيده و بعد پرواز مي کردند. ما اين قضيه را به حضرت عسکري - عليه السلام - گفتيم، حضرت خنديد و فرمود: اين فرشتگان براي تبرک جستن از اين مولود از آسمان فرود آمده اند و به هنگام ظهورش ياران و انصار او خواهند بود.



[ صفحه 61]