بازگشت

جد ابوالحسن بن وجناء


ابن بابويه، از ابو الحسن علي بن حسن بن علي بن محمد علوي نقل مي کند که: ازابو الحسن بن وجناء شنيدم که مي گفت: پدرم از جدش نقل کرده است که: در خانه حسن بن علي - عليهما السلام - بودم و به ناگاه لشکريان فرا رسيدند و جعفر بن علي [بن محمد] (جعفر کذاب) نيز در بين آنها بود. شروع کردند به غارت منزل. همت من در آن بود که جان حضرت بقيه الله - عليه السلام - را حفظ کنم که آسيبي به آن حضرت نرسد. يک مرتبه ديدم آن حضرت از روبرو مي آيد. از در خانه به او مي نگريستم در حاليکه پسري شش ساله بود. هيچ يک از آنان او را نديدند تا اينکه غائب شد. در يکي از کتابهاي تاريخ ديدم نوشته است (ولي عبارات آن را از غير محمد بن حسين بن عباد نشنيدم) که حضرت عسکري - عليه السلام - در روز جمعه بعد از نماز صبح رحلت فرمود. و در آن هنگام به جز صيقل کنيز و عقيد خادم و کسي که فقط خداوند مي داند کسي ديگر آنجا نبود. عقيد مي گويد: حضرت آبي را که با مصطکي جوشانيده بود طلبيد. آن را برايش حاضر کرديم. فرمود: من اول نماز را مي خوانم. آبي برايم بياوريد. دستمالي در دامنش پهن کرد. صيقل آب آورد و دست و صورت را يکي بعد از ديگري شست و بعد سر و پاها رامسح کشيد و نماز صبح را در بسترش بجاي آورد. بعد ظرف مصطکي را گرفت که بياشامد. لبه ظرف بر دندانهاي جلو حضرت مي خورد و دستش مي لرزيد. صيقل ظرف را از دست حضرت گرفت و در



[ صفحه 139]



همان لحظه آن حضرت جان به جان آفرين تسليم کرد (درود و رضوان خدا بر او باد). در سامرا در کنار مرقد مطهر پدرش حضرت هادي - عليه السلام - دفن شد و به کرامت خداوند متعال پيوست، عمر شريف آن حضرت در آن روز بيست و نه سال بود. گويد: عباد درباره اين حديث به من گفت که: حديث مادر حضرت عسکري - عليه السلام - هنگامي که از شهادت حضرت با خبر شد، از مدينه به سامرا آمد. وي داستانهائي با برادر آن حضرت يعني جعفر کذاب دارد که ذکر آن ها موجب طولاني شدن مطلب مي شود و ملالت آور است، که چگونه خواهان ميراث شد و نزد پادشاه سعايت کرد. و آن چه را که خداوند دستور داده بود که مخفي بماند آشکار کرد. و در آن هنگام صيقل مدعي شد که حامله است او را به خانه معتمد عباسي نزد زنان و خدمت گزاران او بردند و هم چنين نزد زنان و خدمتگزاران موفق و زنان قاضي ابن ابي الشوارب بردند که مراقب او باشند و از او مواظبت کنند تا فرزندش متولد شود. و بالاخره با جريان صفار و مرگ ناگهاني عبيد الله بن يحيي بن خاقان و بيرون رفتن آنان از سامرا و خروج صاحب الزنج در بصره و ديگر حوادث، موضوع ازازهان خارج شد و ديگر کاري به او نداشتند. ابو الحسن علي بن محمد بن حباب از ابو الاديان، و نيز ابو محمد خيرويه بسري، و حاجز وشاء، و همچنين ابو سهل بن نوبخت همگي از عقيد خادم روايت کرده اند که گفت: ولي خدا حجت بن الحسن بن علي بن محمدبن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب - عليهم السلام - در شب جمعه اول ماه رمضان سال دويست و پنجاه و چهار هجري متولد شد. کنيه اش ابو القاسم و گفته شده است: ابو جعفر، و لقبش مهدي - عليه السلام - است. او حجت خداوند متعال در روي زمينش بر



[ صفحه 140]



تمام مخلوقات است. و مادرش صيقل کنيز است و محل تولدش سر من راي در درب راضه است. مردم در تولد آن حضرت اختلاف کردند. بعضي آن را آشکار و بعضي کتمان نمودند و برخي ازاينکه اسم حضرت برده شود نهي کرده، و بعضي آن را آشکار کرده اند. و خداوند به آن داناتر است.



[ صفحه 141]