بازگشت

کابلي


محمد بن شاذان در نيشابوربه من گفت که: خبردار شدم که کابلي به نيشابور آمده است. در انتظار او نشستم تا او را ملاقات کردم و از خبراو پرسيدم و گفت که: وي هميشه در جستجوي حضرت بوده و در مدينه اقامت کرده و از ترس اينکه کسي او را اذيت نکند به هيچ کس نگفته بود. پير مردي از سادات بني هاشم به نام يحيي بن محمد عريضي را ديده و به او گفته بودکه: آن کس که تو در طلب او مي باشي در صرياء است. گويد: من به صرياء رفته و داخل سردابي نمناک شدم و خودم را بر روس سکوي آنجا انداختم، جواني سياه چهره مرا از آن کار بازداشته و مي خواست از آنجا بيرونم کند و گفت:از اينجا بلند شو و برو و من گفتم: بيرون نخواهم شد. وي داخل خانه شد وبعد نزد من آمد و گفت: داخل شو. وارد شدم، آقايم و مولايم در وسط اطاق نشسته بود. چشمش که به من افتاد مرا به اسمي صدا زد که تا آن وقت جز خانواده ام در کابل کسي مرا به آن اسم نمي شناخت، و چيزهائي به من گفت. عرض کردم که: خرجي من تمام شده دستور دهيد تا خرجي به من دهند.فرمود: بزودي با دروغت از بين مي رود. و مبلغي به من دادند. آن چه که خودم داشتم از بين رفت و آن چه که حضرت داده بودند سالم باقي ماند. سال بعد رفتم، کسي را در خانه نديدم.



[ صفحه 91]