بازگشت

برخي از مردم مدائن


کليني، از علي بن محمد، از ابي احمد بن راشد،از بعضي از اهالي مدائن نقل کرده است که: من با بعضي از همراهان و دوستانم به حج رفتم. به موقف که رسيديم، جواني را که لنگ و ردائي براو بود و نعلين زردي در پا و قيمت لنگ و رداء صد و پنجاه دينار بود، ديدم و نشانه و اثر سفر در او ديده نمي شد. سائلي نزديک ما شد و چيزي از ما خواست او را رد کرده و چيزي به او نداديم. نزد آن جوان رفت و از اودر خواست کرد، آن جوان چيزي از زمين برداشته و به او داد. سائل او را دعا کرد و در دعا کردن خيلي کوشش مي کرد و دعايش طولاني شد. آن جوان از نزديکي ما دور شد. ما نزد سائل رفته و من به او گفتم: و اي بر تو مگر به تو چه داد؟ او ريگهايي را به صورت طلاي دندانه دار به وزن بيست مثقال به ما نشان داد. به دوستم گفتم: مولاي ما نزد ما بود و ما نمي دانستيم. به دنبال حضرت رفتيم و تمامي ميقات را جستجو کرديم و آن حضرت را نديديم. از کساني که اطراف او بودند از اهل مکه و مدينه پرسيديم گفتند: او يک جوان علوي است که هر ساله پياده به حج مي آيد.



[ صفحه 86]