بازگشت

اوصياء


20) ترجمه از الانصاف [1] صدوق در کتاب نصوص از مجاهد از عبدالله بن عباس حديث کند که گفت: مردي يهودي که نامش نعثل بود بر پيغمبر (ص) وارد شد و عرض کرد: اي محمد مطالبي است که مدتهاست در سينه من خلجان مي کند و مي خواهم آنها را از شما بپرسم اگر جواب گفتي بدستت اسلام آورم، فرمود: اي ابا عماره بپرس، عرض کرد: اي محمد خدا را برايم وصف کنيد، فرمود: آفريدگار توصيف نشود مگر بانچه خودش بان خود را وصف کرده، چگونه وصف شود آفريدگاري که عاجز است حواس از درک او، و خيالها از رسيدن به (کنه ذات) او، و لحظات از محدود کردنش، و ديدگان از احاطه باو، منزه است از بيان، در عين نزديکي دور است، و در حين دوري نزديک، بوجود آورنده کيفيات است، و نتوان گفت چگونه است، پديد آورنده مکانها است و نتوان گفت در کجاست، کيفيت و مکان درباره او منقطع



[ صفحه 83]



است. او همچنانکه خودش بيان فرموده يکتا و صمد است، و هيچ کس را نرسد که او را وصف کند، نه زائيده و نه زائيده شده و کسي همتايش نبوده، (يهودي) گفت: اي محمد راست گفتي پس خبر ده مرا از گفتارت که او يکتا است و شبيه ندارد، آيا خدا يکتا نيست چنانچه انسان يکتا است، و يکتائيش شباهت به يکتائي انسان ندارد، فرمود: خداوند يکتاي در معني است ولي انسان در معني دو تا است مرکب از جسم و عرض و روح و بدن است، و فقط تشبيه در معناي يکتائي است و بس، گفت: اي محمد راست گفتي اکنون مرا خبر ده که وصي تو کيست؟ زيرا هيچ پيغمبري نيست مگر اينکه براي او وصيي است، و پيغمبر ما موسي بن عمران بيوشع بن نون وصيت کرد. فرمود: آري وصي و خليفه بعد از من علي بن ابي طالب و پس از او دو سبطم حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از صلب حسين امامان نيکوکار هستند، عرض کرد: اي محمد نامشان را برايم بيان فرما، فرمود: آري چون حسين برود فرزندش علي، و چون علي بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر و چون جعفر بگذرد فرزندش موسي، و چون موسي بگذرد فرزندش علي، و چون علي برود فرزندش محمد و چون محمد بگذرد فرزندش علي و چون علي برود



[ صفحه 84]



فرزندش حسن، و بعد از حسن حجه بن الحسن، ايشانند دوازده امام بشماره نقيبان بني اسرائيل، عرض کرد، جاي ايشان در کجاي بهشت است، فرمود: همراه و در درجه منند، عرض کرد: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له گواهي مي دهم که پروردگاري جز خداي يگانه نيست، اشهد ان محمدا عبده و رسوله گواهي دهم که محمد بنده و فرستاده اوست و گواهي مي دهم که ايشانند اوصياء پس از تو و اين مطلب را در کتابهاي گذشته ديده ام، و در آنچه موسي بن عمران عليه السلام بما سفارش فرموده چنين است: که چون آخر الزمان شود پيغمبري که نامش احمد است بيايد و او خاتم پيمبران است و پس از او پيغمبري نيست. از صلب او بشماره سبطهاي بني اسرائيل اماماني نيکوکار بيرون آيند، فرمود: اي ابا عماره سبطهاي بني اسرائيل را مي شناسي؟ عرض کرد: آري اي رسول خدا ايشان دوازده نفر بودند فرمود: در آنها لاوي بن ارخيا بود؟ عرض کرد: اي رسول خدا او را مي شناسم و او کسي بود که از بني اسرائيل پنهان شد سپس برگشت و شريعتش را پس از کهنگي آشکار کرد و با قرسطياي پادشاه جنگ کرد تا کشته شد، فرمود: هر چه در بني اسرائيل بوده در امت من نيز بدون کم و زياد خواهد شد، و دوازدهمين فرزندم پنهان شود که ديگر ديده نشود، و



[ صفحه 85]



روزگاري بر امتم بيايد که از اسلام جز نامش، و از قرآن جز نشانه اش باقي نماند، در آن هنگام خداوند اجازه خروجش دهد، پس ظاهر شود و اسلام ر ا آشکار و دين را تجديد کند، سپس فرمود: خوشا بحال کسي که ايشان را دوست بدارد و خوشا بحال آنکه به ايشان چنگ زند، و واي بحال کسي که ايشان را دشمن دارد. پس نعثل از جا جست و جلوي روي رسول خدا (ص) ايستاده اشعاري (که ترجمه اش اينست) انشاء کرد:

1 - درود خداي بزرگ بر تو باد اي بهترين مردمان

2 - توئي پيغمبر برکزيده و هاشمي مفتخر

3 - بوسيله تو پروردگار ما را راهنمائي فرمود و درباره تو اميد دستوراتش را داريم.

4 - و درباره امامان دوازده گانه که نامبردي

5 - خداوند (امامت را) بايشان عطا فرموده و از تيرگي پاکيزه شان فرمود.

6 - هر که ايشان را دوست بدارد تحقيقا رستگار شده، و هر که با (آن) ستارگان نوراني دشمني کرد خسارت و زيان برد.

7 - آخرينشان تشنگان (علم و دانش و اصلاح عالم) را سيراب کند و او امام منتظر (مهدي) است.



[ صفحه 86]



8 - براي عترت برگزيده ات و پيروانشان که بهر چه خواهند مرا دستور دهند.

9 - هر که از شما دور گردد خداوند در قيامت آتش دوزخ را باو بچشاند.


پاورقي

[1] الانصاف تاليف سيد هاشم بحراني متوفي بسال 1107 يا 1109 هجري قمري ترجمه بقلم: سيد هاشم رسولي محلاتي.