چرا مهدي موعود در شرايط غير عادي متولد شد
خبر ولادت فرزند امام حسن عسکري (ع) بجهات چندي بيش از جهاتي که در شرع و از راه انساب ثابت ميگردد، بما رسيده است که بخواست خدا قسمتي از آنرا از اين پس ذکر خواهيم کرد. اينکه جعفر کذاب عموي امام زمان گواهي شيعه اماميه را در خصوص
[ صفحه 456]
ميلاد فرزند برادرش امام حسن عسکري (ع) در زمان حيات آن حضرت منکر شد و بدينگونه بعد از وفات حضرت وجود چنين فرزندي را نفي نمود و ارث او را تصاحب کرد و سلطان وقت را واداشت که کنيزان برادرش را حبس نمود، تا ثابت شود آنها آبستن به فرزندي هستند يا نه و بدينوسيله عدم وجود فرزند برادرش را تاکيد کرد و ريختن خود شيعيان را که مدعي بودند امام چنين فرزندي دارد و او براي جانشيني حضرت از جعفر کذاب سزاوارتر است مباح دانست، اينها همه موضوعاتي است که اعتماد بوقوع آنها براي مخلصين امام زمان بهيچوجه باعث اشتباه نميشود. زيرا عموم مسلمين اتفاق دارند که جعفر کذاب مانند پيغمبران معصوم نبود تا از انکار حق و دعوي باطل بر کنار باشد، بلکه ادعاي خطا از وي سر خواهد زد و صدور کار غلط از او امکان دارد چنانکه قرآن مجيد ماجراي پسران يعقوب که يوسف برادرشان را در چاه افکندند و بعد او را به ثمن بخسي فروختند، کاملا بيان کرده است با اينکه آنها پيغمبرزاده بودند بلکه بعضي از اهل سنت آنها را پيغمبر ميدانند. پس وقتيکه سر زردن چنين خطاب عظيمي از آنها جايز باشد، چرا از مثل جعفر کذاب با برادرزاده اش و انکار وجود او بطمع رسيدن بمال دنيا جايز نباشد؟ آيا جز نابخردان و دشمنان، کسي هست که اين معني را انکار کند؟ اگر گفته شود: چگونه ممکن است که امام حسن عسکري فرزندي داشته باشد با اينکه آن حضرت در بيماري که منجر بمرگ وي شده درباره موقوفات و صدقات خود، مادرش ام الحسن را وصي قرار داد تا درباره آن نظارت کند؟ اگر وي پسري داشت، قهرا او را در ضمن وصيت نام ميبرد در جواب گفته شده: حضرت اين کار را نيز براي تکميل قصد خود بمنظور پنهان نگاهداشتن ولادت فرزندش از خليفه وقت کرده است. اگر نام فرزندش را ميبرد و از وجود او اطلاع ميداد و او را وصي خود مينمود، نقض غرض بود. بخصوص که آن حضرت هنگام وفات رجال دولت و نزديکان خليفه و قضات را در
[ صفحه 457]
خانه اش بر وصيت خود گواه گرفت تا موقوفاتش محفوظ بماند و وجود فرزندش را از نظرها پوشيده دارد. چه آن حضرت با نبردن نامي از وي، جان او را حفظ کرد پس کسيکه اين ماجرا را دليل بر باطل بودن ادعاي شيعه اماميه نسبت بوجود فرزند امام حسن عسکري (ع) گرفته، دور از عقل و عادت رفتار کرده است. بعلاوه ما مي بينيم نظير اين وصيت را حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هم نمود. چه آن حضرت هنگام وفات پنج نفر را وصي کرد: اول آنها منصور خليفه عباسي سلطان وقت بود. امام فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام را بتنهائي وصي ننمود، بلکه براي اينکه جان وي از هر گونه خطري محفوظ بماند او و قاضي و ربيع حاجب و خليفه و زوجه خود حميده بربريه مادر امام موسي بن جعفر عليه السلام را با فرزندش دستجمعي وصي گردانيد و وصيت را با فرزندش ختم فرمود تا امامت او را پنهان نگاهدارد و ديگر از ميان فرزندانش هيچکس را در وصيت شريک نگردانيد، چه ممکن بود ميان آنها افرادي باشند که بعد از وفات حضرت مدعي جانشيني وي شوند و با امام موسي بن جعفر (ع) بمنازعه و رقابت برخيزند و به بهانه اينکه وصي بوده اند خود را امام بدانند اگر امام موسي بن جعفر در ميان فرزندان حضرت صادق (ع) مشهور و مقامش معلوم نبود، و نسب صحيح و فضل و علمش شهرت نداشت و کسي او را نميشناخت امام او را هم در وصيت خود نام نميبرد، و بذکر نام ديگران اکتفا ميکرد، چنانکه امام حسن عسکري عليه السلام چنين کرد. سوال: اگر بگويند: بنا بگفته شما از زمان ولادت مهدي موعود تاکنون مدت زماني است که هيچکس از جاي او خبر ندارد و کسيکه مورد اطمينان باشد او را نديده و از وي خبري نياورده است و اين امر خارق العاده ايست، زيرا کسانيکه از ترس ستمگران يا بعلل ديگر غيبت نموده اند، مدت غيبتشان به بيست سال نکشيد و در
[ صفحه 458]
مدت غيبت محل آنها بر عموم مخفي نبود، بلکه مسلما بعضي از دوستان و نزديکان، از محل اختفاي آنها اطلاع داشتند و آنها را ميديده اند، در صورتيکه عقيده شما نسبت بصاحب الزمان چنين نيست. جواب: ميگوئيم: مطلب اينطور که شما ميگوئيد نيست. زيرا بعقيده ما جمعي از ياران حضرت امام حسن عسکري عليه السلام عليه السلام در زمان خود آن حضرت فرزندش امام زمان را ديدند، و بعد از وفات حضرت همانها از اصحاب خاص و نواب امام زمان و رابط ميان آنجناب و شيعيان بوده و چنانکه خواهيم ديد همه آنها هم سرشناس بودند. اينان احکام دين را از وجود اقدس امام زمان عليه السلام ميپرسيدند و براي شيعيان نقل ميکردند و هر گاه سوال کتبي داشتند بحضور امام برده و پاسخ آنرا گرفته بانان ميرسانيدند و هم وجوه شعري شيعيان را با وکالتي که از امام داشتند از آنها ميگرفتند و اينان جمعي بودند که امام حسن عسکري عليه السلام در زمان حيات خود عدالت آنها را ستود و همه را بعنوان امين امام زمان معرفي کرد و بعد از خود ناظر املاک و متصدي کارهاي خود گردانيد، و آنها را بشخص و نام و نسب بمردم شناساند. اين عده: ابو عمر عثمان بن سعيد روغن فروش و فرزندش محمد بن عثمان و ديگران بودند که عنقريب اخبار آنها را بيان ميداريم. اينان همه داراي عقل و امانت و وثاقت و درايت و فهم و تحصيل و عظمت بودند، و هم در نزد سلطان وقت بواسطه جلالت قدر و مقام والائي که داشتند بزرگ و گرامي بودند. چه که در امانت داري معروف و در عدالت مشهور بودند تا جائي که اگر دشمن بر آنها فشار مياورد سلطان از آنها حمايت نموده دفع شر ميکرد. اين موضوعات همه ايراد شما را که ميگوئيد کسي صاحب الزمان را نديده است، از درجه اعتبار مياندازد. بعد از درگذشت اصحاب امام حسن عسکري عليه السلام باز تا مدت زماني اخبار
[ صفحه 459]
امام زمان بوسيله اين افراد که رابط ميان حضرت و شيعيان بودند، بانها ميرسيد. اينان که سفراء امام بودند نيز مردمي موثق بشمار ميامدند، و بملاحظه امانت و ديانت و پاکي که داشتند شيعيان در امور ديني بانها مراجعه ميکردند، چنانکه شمه اي از احوال آنها نيز در جاي خود مذکور خواهد شد. پيشتر، از پدران بزرگوارش رواياتي نقل کرديم که فرمودند: قائم ما را دو غيبت است: غيبت دوم از اول طولاني تر ميباشد. در غيبت اول اخبار وي بمردم ميرسد ولي در غيبت دوم خبري از او نخواهد رسيد و اکنون مي بينيم آنچه اتفاق افتاده درست بر وفق اين اخبار بوده است. پس اين روايت نيز مويد آنچه گفتيم ميباشد. و بعد از اين نيز در اين خصوص توضيح بيشتري خواهيم داد. اينکه ايراد کننده ميگويد: چگونگي ولادت امام زمان عليه السلام بر خلاف عادت است، صحيح نيست. و بر فرض که درست باشد، ممکن است خداوند عادت را بخاطر پنهان نگاه داشتن شخصي، نقض کند و بملاحظه مصلحت و حسن تدبير و موانعي که بواسطه آشکار شدن او پديد ميايد او را از نظرها پوشيده دارد!