بازگشت

امتيازات و جهات مشترک پيغمبر و امام


ما درباره پيغمبر عقيده داريم که واجب است پيش از اعلام رسالت، خداوند وجود او را از آسيب مردم حفظ کند تا بتواند تعاليم ديني را بمردم اعلام نمايد. چه که دينداري مردم فقط بسته به تبليغ پيغمبر است و از اينرو واجب است که هر طور شده خداوند شر دشمنان را پيش از ابلاغ دستورات دين، از حريم پيغمبران برطرف کند. ولي امام اينطور نيست. زيرا عذر مکلفين در دانستن احکام شرع مرتفع شده، و آنها پيش از امام معني دين را دانسته اند. راه هاي دينداري بانها نشان داده شده است، و بدون گفته امام هم ميتوانند پي باحکام دين ببرند. اگر فرضا گاهي کار دين بجائي انجامد که دانستن احکام حقه دين فقط متوسط بتبليغ امام باشد، البته بر خداوند لازم است که وجود او را از آسيب دشمنان حفظ کرده و او را آشکار گرداند، بطوريکه مانند پيغمبران، مردم قادر بازار وي نباشند. از نظري پيغمبر نيز مانند امام است و اين در صورتيست که پيغمبر دستورات دين



[ صفحه 439]



را بمردم رسانده باشد، سپس از مخالفت مردم گناهکار ترسي براي او پديد آيد که در اين صورت واجب نيست خداوند حتما دشمن را از او منع کند. زيرا عذر مکلفين بواسطه اعلام دستورات دين برطرف شده، و آنها راه بسوي شناسائي مظهر لطف پروردگار پيغمبر دارند، مگر اينکه با اينوصف هم پيغمبر ماموريت ديگري داشته باشد، ولي وقت انجام آن نرسيده باشد، که در اينصورت هم واجب است هر طور شده، از خطر آسيب دشمن در امان باشد، چنانکه در آغاز کار واجب بود. پس از اين حيث پيغمبر و امام برابر هستند. اگر گفته شود: با اين وصف هر چند بر شما واجب نيست، ول يعلت غيبت امام زمان يا آنچه را ممکن است علت آن شمرد، بيان کنيد تا دليل شما روشنتر و برهانتان بليغ تر باشد، ميگوئيم: از جمله چيزيهائي که يقين داريم علت غيبت امام است، هجوم ستمگران بوي و ممانعت او از ايفاي وظايف امامت، و ترس وي از کشته شدن خود است، و چون ميان او و مقصودش انجام وظايف امامت مانع شدند، مسئله قيام بامر امامت منتفي شد، هر گاه امام بر جان خود ايمن نبود غيبت، وي باعث ميگردد و لازم است که از نظرها ناپديد شود چنانکه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله گاهي در شعب ابوطالب و گاهي در غار ثور پنهان گشت. و جهت آن هم چيزي جز ترس بر جان خويش و آزاري که ممکن بود از کفار قريش بحضرتش برسد نبود کسي را نميرسد که بگويد: پنهان شدن پيغمبر بعد از ابلاغ رسالت و اداء تکاليف واجبه مردم بود و در آنموقع کسي باو احتياج نداشت، و با آنچه شما درباره امام ميگوئيد فرق دارد. و نيز کسي حق ندارد بگويد: عمل پيغمبر و امام با هم فرق دارد چه که پنهاني پيغمبر چندان طولاني نبود ولي غيبت امام زمان قرنهاست که ميگذرد. زيرا پنهان شدن پيغمبر در شعب ابوطالب و غار ثور پيش از هجرت بود و آنموقع هنوز تمام دستورات دين مقدس اسلام را ابلاغ نفرموده بود. چه اکثر احکام دين و بيشتر قرآن مجيد در مدينه منوره تکميل شد. پس بچه دليل مي گوئيد پنهاني پيغمبر



[ صفحه 440]



بعد از رساندن تمام دستور دين بود؟ اگر اينطور که اينان مي گويند پيغمبر (ص) پيش از اداء وظائف پيغمبري پنهان شد، باز اينموضوع احتياج مردم را از تدبير و سياست و امر و نهي پيغمبر برطرف نمي کند، و هيچکس نمي گويد: بعد از تکميل دين ديگر کسي محتاج به پيغمبر نيست، و نيازمند به تدبير وي نمي باشد، حتي دشمن هم اين را نميگويد. و نيز کسي که گفته است: پيغمبر آنچه تعلق بمصلحت ما داشته است رسانده و آنچه را ميبايد در آينده بما برساند، فعلا بصلاح خلق نيست، و بهمين جهت پنهان شدن وي جايز است، ولي امام در نزد شما اينطور نيست، چه بعقيده شما تصرف وجود امام در هر حال براي مردم لطف است و جايز نيست که بهيچ وجه غائب گردد، بلکه بايد تقويت شود و دشمن را از او دور کرد، تا ظاهر گردد و موانع تکليف مردم را برطرف کند، پاسخ اين شخص همانست که در بالا گفتيم. زيرا بيان نموديم که هر چند پيغمبر در آنموقع آنچه را که متعلق بمصلحت مردم داشت، ابلاغ فرموده بود، اما در عين حال مردم از امر و نهي و تدبير وي بينياز نبودند، و با وجود اين خداوند اجازه داد که وي پنهان شود. امام نيز چنين است علاوه بر اينکه گاهي پيغمبر (ص) بامر خداوند در شعب ابوطالب و زماني در غار ثور پنهان ميگشت، خود يک نوع حفظ جان از آسيب دشمن بود. زيرا حفظ جان و برطرف ساختن دشمن، تنها باين نيست که خداوند دشمن او را عاجز کند يا او را بوسيله فرشتگان تقويت نمايد. چه اگر همه وقت بدينگونه خداوند پيغمبرش را در برابر دشمن حفظ کند ممکن است فسادي در دين پديد آيد. بهمين جهت انجام اين کار در همه اوقات از خداوند شايسته نيست. ولي اگر فسادي پديد نيايد و خداوند بداند که مصلحتي اقتضا مي کند، البته پيغمبر را بوسيله فرشتگان تقويت نموده و ميان او و دشمنانش فاصله مي اندازد ولي هنگامي که چنين نکرد و مي دانيم که کار خداوند از روي حکمت است و رفع موانع



[ صفحه 441]



مکلفين واجب ميباشد. خواهيم دانست که دور کردن دشمن بنحو مذکور صلاح نبوده بلکه توليد مفسده ميکرده است. درباره امام نيز چنين مي گوئيم: که خداوند با غائب نمودن وي جان او را از خطر کشته شدن حفظ کرده و اگر ميدانست تقويت وي بوسيله فرشتگان مصلحت است، او را تقويت ميکرد. ولي چون مي بينيم که چنين نکرد و مي دانيم کارهاي الهي بر اساس حکمت و رفع موانع مکلفين است، خواهيم دانست که در اين کار مصلحتي نبوده است، و اي بسا که مفسده هم داشته است. عقيده اجمالي درباره امام اينست که بر خداوند واجب است امام را نيرو دهد تا بتواند قيام کند و دست او را باز گذارد و فرشتگان و بشر او را ياري نمايند. پس وقتي که فرشتگان او را ياري نکردند ميدانيم ياري آنها توليد مفسده مينموده است. بنا بر اين واجب است که جامعه بشري او را اطاعت کنند. اگر آنها دست از اطاعت و پيروي وي برداشتند خود موجب از دست دادن و غيبت امام شده اند نه آنکه خداوند بدون مصلحت امام را امر بغيبت کرده است، و با اين توضيحات اينگونه اشکالات بکلي باطل ميگردد. اگر جايز باشد با اينکه جامعه احتياج به پيغمبر دارند، در صورتي که ضرري هم متوجه او شود، غائب گردد، همان مصلحت و علت در غيبت امام هم هست و اينکه گفته اند: فرق است بين غيبت کوتاه پيغمبر و غيبت طولاني امام زمان، مي گوئيم: هيچ فرقي نيست و غيبت از اين نظر کوتاه و طولاني ندارد. زيرا وقتي خود او محتاج بغيبت نبوده بلکه مردم او را ناگزير بان نموده باشند، جايز است که علت غيبت طولاني گردد، چنانکه جايز است زمان آن کوتاه باشد. اشکال: اگر گفته شود در صورتي که بيم جان، امام را ناگزير بغيبت نموده است و بعقيده شما پدران آن حضرت نيز در تقيه و ترس از دشمن بسر مي بردند، پس چرا آنها



[ صفحه 442]



غائب نشدند؟ پاسخ: ميگوئيم: پدران امام زمان (ع) با التزام به تقيه و عدم تظاهر بامامت و نفي امامت از خود در نزد دشمنان ديگر ترس نداشتند، ولي ترس زياد متوجه امام زمان است. زيرا همه ميدانستند که او کسي است که با شمشير قيام خواهد کرد و زمام سلطنت را بدست ميگيرد و با دشمنان جهاد ميکند، بنابر اين شباهتي ميان ترس وي از دشمن و ترس پدرانش نيست، مگر با کمي تامل. بعلاوه موقعي که يکي از پدران امام زمان عليه السلام بشهادت ميرسيد يا وفات مييافت فرزندي داشت که داراي صلاحيت امامت باشد و جاي او را بگيرد، ولي حضرت صاحب الزمان عليه السلام درست بعکس است. چه مسلم است که هيچکس نبود و نميبايد کسي جانشين وي شود. پس اين دو موضوع با هم فرق دارد. ما سابقا بيان کرديم که فرق است بين وجود امام در حالت غيبت که کسي يا اشخاصي دسترسي بوي نداشته باشند، و بين اينکه اصلا وجود نداشته باشد تا گاهيکه معلوم شود مردم از وي تمکين خواهند کرد يا نه، آنگاه خدا او را موجود گرداند. همچنين اينکه ميگويند: چه فرق است بين وجود امام بطوريکه دست کسي بوي نرسد و بين اينکه در آسمان باشد؟ باين معني که بگوئيم: اگر امام در آسمان باشد و اخبار ساکنان زمين بروي پوشيده نباشد. آنوقت آسمان براي او مثل زمين است. و اگر اخبار اهل زمين در زمين بروي پوشيده بماند، بودن و نبودنش يکي است، ما در پاسخ، نقل کلام در شخص پيغمبر کرده و ميگوئيم: چه فرق است بين اينکه او موجود و پنهان باشد يا اينکه اصلا وجود نداشته و در آسمان ساکن باشد؟ هر جواب که بما دادند، همان پاسخ ما بانهاست. ديگر نميتوانند بين اين دو مورد فرق بگذارند و بگويند پيغمبر از نظر همه مردم پنهان نشد بلکه پنهاني او از دشمنان بود ولي امام زمان از نظر همه مردم غائب



[ صفحه 443]



شده است. زيرا اولا ما يقين نداريم که امام از نظر تمام دوستانش پنهان باشد و تجويز همين معني در اين مورد کافي است. بعلاوه موقعيکه پيغمبر در غار ثور مخفي شد، از نظر دوستان و دشمنان پنهان بود، و جز ابوبکر که خود از مکه همراه پيغمبر حرکت کرده بود کسي با حضرت نبود. در صورتيکه مصلحت ايجاب ميکرد، طوري پنهان شود که از دوست و دشمن کسي با او نباشد.