نتيجه بحث درباره دليل اثبات وجود امام زمان
و چون با بين بيان امامت امام زمان عليه السلام ثابت گرديد و دانستيم و که حضرتش از نظرها غائب است، خواهيم دانست که آن حضرت با مقام عصمت و فرض امامت غيبت نموده زيرا اگر جز اين باشد، بايد معتقد شويم که حق در امت اسلام نيست. پس از همين جا ناچار از آنيم که امام غائب را معصوم بدانيم هر چند تفصيل آن معلوم نباشد. مانند بيماري اطفال و حيوانات که درست نميدانيم آنها که گناه کار نيستند چرا بايد در آتش بيماري و ناراحتي بسوزند و مانند آفرينش جانوران موذي و صورتهاي زشت و آيات متشابه قرآن مجيد، که اگر علت آن از ما سوال شود، بتفصيل نميتوانيم جواب دهيم چون درک حقيقت و علت آن براي ما مشکل است ناچار اجمالا جواب ميدهيم که چون ميدانيم خداوند متعال حکيم است و بر حکيم جايز نيست کاري بر خلاف حکمت و صواب کند، از اينجا خواهيم دانست آنها که بنظر ما درست ميايد داراي جهت حکمتي هستند، اگرچه حکمت آن براي ما روشن و معين نيست. همچنين درباره وجود اقدس امام زمان نيز معتقديم که غيبت آن حضرت داراي حکمتي است هر چند تفصيل آنرا ندانيم. اشکال ديگر: اگر گفته شود: ما در باب غيبت امام زمان عقيده شما را تخطئه ميکنيم. باين
[ صفحه 435]
ميدانم ميگوئيم وقتي اين احتمال جايز است، چرا غيبت را دليل بر نبودن امام در طول زمان ميداني؟ با اينکه غيبت را علتي ميداني که منافي با وجود امام نيست؟ آيا اين گفته بدان نمي ماند که کسي از راه بيماري اطفال منکر حکمت کار باريتعالي شود؟ با اينکه جايز ميداند که بسياري از آنها داري علت صحيحي باشد که با حکمت منافي نيست، يا مثل کسيکه برخي از آيات متشابه قرآن مثل يد الله فوق ايديهم يا الرحمن علي العرش استوي و غيره را دستاويز قرار داده قائل شود که خداوند شبيه احسام است و خود کارهاي بندگان را خلق ميکند با اينکه احتمال هم ميدهد که آيات مزبور تاويل و تفسيري داشته باشد که موافق حکمت و عدل و توحيد و جسماني نبودن خداوند باشد. و اگر بگويد: علت صحيح و حکمتي در غيبت جايز نميدانيم، در جواب گفته شده: اين ادعا از کسيکه از اسرار پشت پرده اطلاع ندارد و نميتواند از حقيقت آن آگاه شود، پذيرفته نيست. اين را چگونه ميگوئي با اينکه جايز ميداني آيات متشابه داراي وجوه صحيحي بر وفق ادله عقلي باشد؟ هر گاه گفته شود: براي ما امکان دارد که تفصيلا از معاني آيات متشابه اطلاع پيدا کنيم، اگر باين معني دل خود داشته و قانع شويد، ما نيز ميگوئيم: براي ما امکان دارد که علت غيبت و غرض از حکمت آنرا که با عصمت امام منافات ندارد بدانيم. ما از پس آنرا بيان ميکنيم، و در کتاب امامت نيز مفصلا درباره آن گفتگو کرده ايم. و نيز از مخالف پرسيده شود که امامت پسر امام حسن عسکري عليه السلام که با ادله عقلي ثابت کرديم چگونه با قول باينکه غيبت آن حضرت داري حکمت و علت صحيح نيست، جمع ميشود؟ آيا اين تناقض نيست؟ اين بدان ميماند که عقيده بتوحيد و عدل داشته باشي و در عين حال يقين کني که آيات متشابه قرآن جهتي که با توحيد عدل مطابق باشد، ندارد اگر بگويند: ما امامت پسر امام حسن عسکري را مسلم نميدانيم، بايد نخست
[ صفحه 436]
با آنها در اثبات امامت گفتگو کنيم، نه در علت غيبت آن حضرت. چون سابقا با دليل امامت آن حضرت را ثابت کرديم، ديگر در اينجا محتاج بتکرار نيستيم. زيرا گفتگو در پيرامون علت غيبت امام، فرع ثبوت امامت آن حضرت است و پيش از ثبوت آن معني ندارد که درباره علت غيبت حضرت سخن بگوئيم. چنانکه پيش از اثبات توحيد و عدل، گفتگو درباره وجوه آيات متشابه و بيماري اطفال و خوبي تعبد بامور ديني مورد ندارد. سوال: اگر گفته شود: انسان مختار است که درباره امامت پسر امام حسن عسکري عليه السلام گفتگو کند تا اينکه صحت و سقم آنرا بداند، يا اينکه در خصوص علت غيبت او بحث کند. جواب: ميگوئيم: کسي چنين اختياري ندارد. زيرا کسيکه در امامت پسر امام حسن عسکري عليه السلام شک دارد لازم است با او در خصوص امامت گفتگو کرده و با دليل آنرا اثبات کنيم. و با وجود شک در امامت آن حضرت بحث از علت غيبت مورد ندارد. زيرا بحث از فروع پيش از بحث در اصول جايز نيست. چنانکه پيش از ثبوت حکمت کارهاي باريتعالي و اينکه از خدا کار قبيح صادر نميشود، گفتگو درباره علت بيماري اطفال بيگناه و غيره، مورد ندارد. علت اينکه ما بحث امامت را مقدم بر گفتگو درباره علت غيبت داشتيم اين بود که بحث امامت مبتني بر امور عقلي است که شبهه و احتمال در آن راه ندارد. ولي مسئله غيبت ممکن است غامض و مورد شبهه قرار گيرد. و لذا بحث از امر واضح و روشن را از گفتگوي درباره مسئله غامض و مشکل اولي دانستيم. چنانکه در گفتگو با پيروان ملل غير مسلمان نيز بهمين طريق عمل
[ صفحه 437]
کرديم و بحث نبوت پيغمبر خاتم صلي الله عليه و آله را مقدم داشتيم بر گفتگو درباره فساد اعتقادات و منسوخ بودن اديان آنها. چه بحث از نبوت پيغمبر روشن و سهل است، ولي رد معتقدات آنها پيچيده ميباشد. اين معني درست در اينجا بحث از امامت و علت غيبت امام زمان نيز جاري است. اگر معترضين گفته خود را دنبال کنند و بگويند: مسئله غيبت داراي جهت قبحي است، ميگوئيم: پاسخ اين مطلب قبلا گذشت در کتاب غيبت بعلاوه کار قبيح در مثل اين مورد را ميتوان بظلم و دروغ و عبث و ناداني و افساد. تعبير و تعقل نمود، و اينها در اعتقاد به غيبت امام زمان عليه السلام وجود ندارد. بنابراين لازم است کسي در اين مورد مدعي وجود کار قبيحي نشود. سوال ديگر: اگر گفته شود: چرا خداوند از آزار مردم نسبت بامام زمان عليه السلام جلوگيري نکرد، تا حضرت ناگزير بغيبت نگردد، بلکه قيام کند و لطف وجودش براي ما حاصل گردد، همانطور که خداوند هر پيغمبري را مبعوث گردانيد، پيش از اعلام دين، آنها را از آسيب مردمان محفوظ نگاه داشت، و لازم است در اين خصوص امام هم مانند پيغمبر باشد؟. پاسخ آن: ميگوئيم: جلوگيري خداوند در اين مورد دو نوع است: يکي اينکه با تکليف مردم منافات نداشته باشد. مثلا مردم را مجبور بترک کار قبيح نکند، و ديگر اينکه منافي تکليف باشد. نوع اول را خداوند درباره بندگان عملي فرموده است. باين معني که آنها را از ارتکاب ظلم بوسيله نهي از آن، جلوگيري نموده و بر وجوب پيروي و انقياد از امر و نهي خود ترغيب فرموده و دستور داده که از هيچيک از تعاليم او سرپيچي نکنند
[ صفحه 438]
و خداوند را بر آنچه موجب تقويت دستورات و تشييد مباني سلطنت مطلقه او جل و علاست، ياري نمايند. اينها هيچکدام با تکليف منافات ندارند، پس وقتي بنده اي از يکي از اين دستورات سرپيچي نمود و کاري را که غرض مطلوب بدان حاصل ميشود، انجام نداد مثلا از اطاعت امام سرباز زد خود موجب از دست دادن لطف حق شده، نه اينکه خالق متعال باعث بر آن گرديده است. نوع دوم اينست که: خداوند ميان مردم و امام زمان فاصله اندازد، بطوريکه از ظلم بوي و نافرماني او، ناتوان گردند. اين نوع جلوگيري با تکليف که خداوند مردم را بانجام کار نيک و دوري از کردار زشت دستور داده جمع نميشود، و از خداوند حکيم هم صادر نميگردد.