بازگشت

رد عقيده کيسانيه


آنچه دلالت دارد بر فساد عقيده فرقه کيسانيه که قائل بامامت محمد بن الحنفيه يکي از پسران اميرالمومنين عليه السلام هستند و معتقدند که او زنده و امام زمان است، چند چيز ميباشد: يکي اينکه اگر محمد حنفيه امام معصوم بود واجب بود نص صريحي در تاييد و اثبات آن رسيده باشد. زيرا عصمت جز بنص صريح از پيغمبر دانسته نميشود خود کيسانيه هم در اين خصوص مدعاي نص صريح نيستند بلکه بچيزهاي ضعيفي که باعث اشتباه و انحرف آنها گشته، متوسل شده اند، و نصي بر آن دلالت ندارد مانند اينکه ميگويند: حضرت اميرالمومنين عليه السلام در روز جنگ جمل، پرچم را بدست او داد و گفته آن حضرت که بوي فرمود: تو فرزند من هستي با اينکه حسن و حسين هم فرزندان او بودند [1] در صورتيکه اينها هيچگونه دلالتي بر امامت او ندارد و فقط دليل بر فضيلت و منزلت اوست مضافا باين که شيعه روايت ميکنند که ميان او محمد حنفيه با امام زين العابدين عليه السلام در باب امامت گفتگوئي درگرفت و حکميت را نزد حجر الاسود بردند و حجر الاسود گواهي بامامت امام زين العابدين عليه السلام داد و اين خود معجزه امام زين العابدين عليه السلام داد و اين خود معجزه امام زين العابدين عليه السلام بود و محمد تسليم شد و اقرار بامامت حضرت کرد. چنانکه اين ماجرا در ميان طائفه شيعه اماميه مشهور است. و ديگر رواياتي که شيعه اماميه از پدران امام زمان وجد آن حضرت درباره امامتش نقل کرده اند، منصوص و متواتر و در کتب معتبر موجود است که از ذکر آنها بلحاظ اختصار خودداري ميکنيم بنابراين موضوع امامت محمد حنفيه مورد



[ صفحه 421]



پيدا نميکند. و ديگر: رواياتي است که از طريقه شيعه و سني از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در خصوص امامت دوازده امام رسيده است. هر کس معتقد بامامت آنها باشد ميداند که محمد حنفيه فوت شده و امام عصر صاحب الزمان عجل الله فرجه است. و ديگر: منقرض شدن اين فرقه است. زيرا در زمان ما و زمان طولاني پيش از اين مقصود بعد از انقراض آنهاست کسي نمانده که معتقد بامامت محمد بن حنفيه شود. اگر اعتقاد آنها درست بود نميبايد منقرض گردند. اگر گفته شود: از کجا معلوم است که آنها منقرض شده اند؟ شايد در بعضي از شهرهاي دور دست و جزيره ها و اطراف زمين مردمي باشند که هنوز محمد حنفيه را امام بدانند. چنانکه ممکن است در اطراف زمين افرادي پيرو مذهب حسن بصري باشند و بگويند کسي که مرتکب معصيت کبيره ميشود، منافق است، و بنابراين نميتوان ادعا کرد که اين فرقه منقرض شده اند. بلکه در صورتي ممکن است يقين بانقراض آنها پيدا کرد، که مسلمانان اندک و علماء معدود باشند. اما در همه جا وقتيکه مسلمانان پراکنده و علماء بسيار باشند از کجا دانسته ميشود؟ ميگوئيم: اين حرف بازگشت باين معني ميکند که ما نتوانيم بهيچوجه علم باجماع امت اسلام پيدا کنيم، چه که شايد در اطراف زمين شخصي مخالف اجماع باشد در واقع لازمه اين حرف اينست که مثلا بگوئيم: شايد در اطراف زمين کسي پيدا شود که بگويد تگرک روزه را باطل نميکند يا اينکه براي روزه دار جايز است تا طلوع آفتاب خوردن و آشاميدن را ادامه دهد زيرا قول اول مذهب ابو طلحه انصاري و قول دوم مذهب حذيفه و اعمش است. و همچنين بسياري از مسائل فقه که ميان صحابه و تابعين مورد اختلاف بوده و بعدها اين اختلاف برطرف گرديد و علماي اعصار متاخر، اجماع بر خلاف آن



[ صفحه 422]



نمودند پس لازم است که انسان در اين باره شک کند و اطمينان باجماع بر مسئله اي که سابقا مختلف فيه بوده است، حاصل ننمايد اين گفتار بيهوده از کسانيست که ميگويند شناختن اجماع و رسيدن بان ممکن نيست. ما ميدانيم که طايفه انصار بعد از پيغمبر کوشيدند که مقام امامت را تصاحب کنند ولي مهاجرين آنها را عقب زدند، و بعدها انصار نيز قول مهاجرين را پذيرفتند. پس اگر کسي بگويد: منصب امامت براي انصار که در صدر اسلام با مهاجرين بر سر آن اختلاف داشتند جايز است و شايد در اطراف زمين کسي يافت شود که معتقد باين معني باشد جواب آنها چيست؟ هر جوابي که آنها در اين مورد دارند همان جواب ماست. اگر بگويند: اجماع در نزد شما شيعه باينعلت حجت است که امام معصوم در ميان اجماع کنندگان است، ولي از کجا دانستيد، که قول امام معصوم در ميان اقوال همه امت است؟ ميگوئيم: اگر معصوم از علماء امت باشد، مسلما قول او در اوقال علماء امت خواهد بود، زيرا او نميتواند منفرد باشد و اظهار کفر کند، و البته اين معني براي او جايز نيست، پس ناچار قول او از جمله اقول امت است، هر چند در امامت او شک داشته باشيم. هر گاه ما اقوال امت را در مسئله اي معتبر دانستيم و ديديم يکي از علماء مخالف آنست، اگر آن شخص عالم بود و محل ولادت و وظن او را شناختيم، بگفته وي ترتيب اثر نميدهيم، چه ميدانيم که او امام نيست بنابراين مسئله اجماعي است ولي اگر در نسب آن عالم ترديد داشتيم، ديگر مساله اجماعي نخواهد بود. بنابراين، ما اقوال علماء امت را معتبر ميدانيم و در ميان آنها کسي پيدا نميکنيم که معتقد بمذهب کيسانيه و واقفيه باشد. و اگر بالفرض يکنفر يا دو نفر پيدا کنيم که پيرو اين مذهب باشند و منشا و مولد او را بدانيم، ترتيب اثر بقول او نميدهيم بلکه اقوال ساير علماء امت را که يقين داريم امام معصوم از جمله آنها است معتبر ميدانيم



[ صفحه 423]



پس اشتباه مزبور با اين دليل و بيان مرتفع گرديد.


پاورقي

[1] اتفاقا در جنگ جمل نيز، محمد حنيفه با همه شجاعتي که داشت کاري از پيش نبرد و حمله امام حسن (ع) بود که صفوف لشکر را شکافت و شتر عايشه را پي کرد و با سقوط او شيرازه لشکر از هم گسيخت و جنگ پايان يافت.