بازگشت

بيست و پنج باب مشتمل بر روايات اهل تسنن درباره مهدي موعود


در کشف الغمه مينويسد: شيخ ابو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد شافعي کنجي [1] در کتاب کفايه الطالب که در مناقب حضرت اميرالمومنين علي بن ابيطالب



[ صفحه 301]



عليه السلام نوشته در قسمت مربوط بمهدي (ع) گفته است: مطالب اين کتاب را فقط از طرق اهل سنت جمع آوري کرده ام تا استناد بان محکمتر باشد. سپس در قسمت مربوط بمهدي موعود مينويسد.

ظهور مهدي در آخر الزمان

شيخ مذکور باسناد خود از سنن ابو داود



[ صفحه 302]



از زر از عبد الله نقل مي کند که پيغمبر فرمود: دنيا بپايان نميرسد مگر اينکه مردي از اهل بيت من در ميان عرب بسلطنت رسد که نامش مطابق نام من باشد [2] هم ابو داود در سنن آورده است که علي عليه السلام از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت نموده که: اگر از عمر روزگار جز يک روز نمانده باشد خداوند مردي از اهلبيت من را برانگيزد که دنيا را پر از عدل کند چنانکه پر از ظلم باشد. [3] و نيز حافظ ابراهيم بن محمد الازهر صيريفيني در دمشق و حافظ محمد بن عبد الواحد مقدسي در مسجد جبل قاسيون باسناد خود از حافظ ابوالحسن محمد ابن حسين بن ابراهيم بن عاصم ابري براي ما روايت نمودند که وي در کتاب مناقب شافعي روايت سابق را نقل کرده و اضافه نموده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يکروز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولاني گرداند تا مردي را از من و اهلبيت من برانگيزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من باشد و او زمين را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم و ستم باشد. کنجي ميگويد: ترمذي اين حديث را در کتاب جامع خود بدون جمله نام پدرش نام پدر من ميباشد آورده است [4] ولي ابو داود آنرا ذکر نموده در بسياري از روايات حفاظ و ثقات از ناقلان اخبار فقط جمله نامش نام من است نقل شده، و جمله: نام پدرش نام پدر من ميباشد در حديث زائده بن ابي رقاد زائد است و بر فرض که صحيح باشد باين معني است که نام پدر مهدي حسين است که کنيه اش ابو عبد الله ميباشد و اين نام پدر من عبد الله است، که کنيه ابو عبد الله کنايه ابو عبد الله کنايه از اسم پدر پيغمبر عبد الله باشد، تا مردم بدانند که مهدي از اولاد حسين است نه از فرزندان برادرش



[ صفحه 303]



حسن. احتمال هم دارد که بر فرض صحت جمله اسم ابي در اصل اسم ابني يعني نام پدرش نام فرزند منم است، زيرا نام پدر مهدي حسن بوده است. ولي امام احمد بن حنبل با دقتي که در نقل و حفظ حديث دارد، اين خبر را در چندين جا بهمان لفظ نامش نام من است ذکر کرده است. مولف کشف الغمه که خود از علماي شيعه است بعد از نقل اين مطلب ميگويد: علماي شيعه اين حديث را صحيح نمي دانند، زيرا در نزد ما نام امام زمان و نام پدرش معلوم بوده است ولي چون اهلسنت اينجمله را در حديث زياد ميدانند، ناگزير از آنند که بنحو مذکور آنرا تصحيح کنند، تا بدينگونه ميان اقوال و روايات مختلف را جمع کرده باشند [5] .



[ صفحه 304]



مهدي از عترت من و فرزندان فاطمه است

ابو داود در کتاب سنن از سعيد بن مسيب روايت کرده که گفت: ام سلمه گفت: از پيغمبر (ص) شنيدم ميفرمود: مهدي از عترت من و فرزندان فاطمه است. و هم ابن ماجه در سنن از علي (ع) نقل کرده که پيغمبر فرمود: مهدي از ما اهلبيت است. خداوند در يکشب او را آشکار نموده بسلطنت ميرساند [6] .

مهدي يکي از سروران اهل بهشت است

ابن ماجه در کتاب صحيح از انس بن



[ صفحه 305]



مالک روايت نموده که گفت شنيدم پيغمبر ميفرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستيم: من و حمزه و علي و جعفر و حسن و حسين و مهدي [7] .

با مهدي بيعت کنيد

و نيز ابن ماجه از ثوبان روايت کرده که گفت پيغمبر (ص) فرمود: در نزد گنج شما سه تن کشته ميشوند که همه فرزندان خليفه ميباشند و بعد از آنها آن منصب بهيچيک آنان نميرسد، تا آنگاه که پرچمهاي سياه از سمت مشرق پديد آيد و شما را طوري بقتل رسانند که هيچ قومي را بدان وضع نکشته باشند، سپس راوي چيزي گفت که من حفظ نکردم [8] آنگاه فرمود چون او را به بينيد با وي بيعت کنيد هر چند برفتن از روي برف باشد، چه وي مهدي خليفه خداست و در حديث عبد العزيز بن مختار از خالد حذاء اين مضمون را بدينگونه آورده: پرچمهاي سياه از جانب شرق ميايد که پرچمداران آن، دلهائي آهنين دارند. هر کس قيام آنها را شنيد، بسوي آنها بشتابد، هر چند با راه رفتن از روي برف باشد، آنها بشهر دمشق ميايند و آنرا منهدم ميکنند و پيروان پادشاهان را در آنجا ميکشند [9] .

اهل شرق مهدي را ياري ميکنند

همچنين ابن ماجه اين حديث حسن و صحيح را که ثقات محدثين نقل کرده اند در کتاب سنن [10] از عبد الله بن حارث بن جزء زبيدي



[ صفحه 306]



روايت نموده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: مردمي از جانب مشرق قيام نمايند و سلطنت را براي مهدي آماده سازند [11] و از عبد الله مسعود نقل شده که گفت: روزي در خدمت رسول خدا بوديم که جمعي از جوانان بني هاشم آمدند. [12] در کتاب فتوح ابن اعثم کوفي است که اميرالمومنين عليه السلام فرمود: به به از طالقان. خدا را در آنجا گنجهائي است که از طلا و نقره نميباشد، بلکه آن گنجها مردان مومني هستند که خدا را بخوبي شناخته اند. آنها در آخر الزمان از ياران محمد خواهند بود.

مدت سلطنت او

ترمذي از ابو سعيد خدري روايت کرده که گفت ترسيدم مبادا بعد از پيغمبري سوانحي روي دهد، لذا از پيغمبر در اين باره سوال کرديم، حضرت فرمود: مهدي در ميان امت من ظهور کند و پنج يا هفت يا نه سال زندگي نمايد و بيش از اين هم راوي بطور اختلاف روايت نموده و هم روايت شده که راوي گفت: مهدي چقدر سلطنت مي نمايد؟ فرمود: چند سالي. سپس فرمود: مردم ميايند و از وي طلب مال مي کنند و او هم بقدري که آنها توانائي بردن دارند بانان ميدهد. ترمذي در پايان حديث گفته اين حديث حسن است، و از غير ابو سعيد هم روايت شده است [13] و نيز ابو سعيد از پيغمبر صلي الله عليه و آله نقل کرده که فرمود: مهدي در امت من خواهد بود. چون ظهور کند حداقل هفت و حداکثر نه سال سلطنت نمايد. امت من در عصر او چنان متنعم گردند که هيچگاه بمانند آن نديده باشند، زمين آنچه دارد بيرون ميدهد و هيچ باقي نميگذارد. اموال در آنروز از بسياري چون دانه



[ صفحه 307]



هائي است که زير پا ريخته باشد. چون کسي از مهدي طلب کند بيدرنگ مي گويد: بگير [14] و هم از ام سلمه زوجه پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت شده که گفت: بهنگام مرگ يکي از خلفا اختلافي پديد آيد. پس مردي از اهل مدينه بسوي مکه فرار نمايد. اهل مکه او را پذيره شوند و با اصرار بيرون آورده در بين رکن و مقام با او بيعت نمايند، آنگاه از جانب شام لشکري بدفع وي گسيل شود ولي در بيابان مکه و مدينه بزمين فرو رود. چون مردم از اين ماجرا مطلع شوند ابدال شام و عراق آمده با او بيعت نمايند. سپس مردي از قريش خروج کند که دائيهاي او از قبيله کلب [15] ميباشند، مرد مدني اموال آنها را ميان مردم قسمت کند و بسنت پيغمبر صلي الله عليه و آله عمل نمايد و اساس اسلام پايدار بماند آنگاه با مرد کلبي جنگ کند و او را شکست دهد، بيچاره کسي که موقع تقسيم غنائم آنها حاضر نباشد مرد مدني هفت سال يا نه سال زندگي ميکند. آنگاه وفات مينمايد و مسلمانان بر وي نماز گذارند [16] .

عيسي بن مريم با مهدي نماز ميگذارد

ابوهريره از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت نموده که فرمود: چه حالي خواهيد داشت، زماني که عيسي بن مريم در ميان شما فرود آيد و امام شما هم ميان شما باشد؟ اين حديث حسن و صحيح است و صحت آن مورد اتفاق همه محدثين اهل سنت است و از حديث محمد بن شهاب زهري است که



[ صفحه 308]



بخاري و مسلم آنرا در صحيح خود آورده اند [17] و از جابر بن عبد الله انصاري نقل است که گفت: شنيدم پيغمبر ميفرمود: پيوسته جماعتي از امت من تا روز رستخيز بخاطر اجراي حق جنگ کنند و پيروزي يابند، پس عيسي بن مريم (ع) فرود آيد. سر کرده آنجماعت ميگويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسي خواهد گفت: شما خود برخي بر برخي ديگر امير هستيد و اين لطف خدا در حق اين امت است. کنجي ميگويد: اين حديث نيز حسن و صحيح است و مسلم آن را در صحيح خود نقل کرده است. [18] اگر حديث سابق قابل تاويل باشد، تاويل اين روايت امکان ندارد. زيرا اين حديث صريح در مقصود است. چه که عيسي عليه السلام نزد سرکرده مسلمين ميايد و او در آنروز مهدي است. بنابراين تاويل اين روايت بمعني ديگر اعتبار ندارد. سپس کنجي ميگويد: اگر کسي بگويد: چنانچه اين اخبار صحيح باشد که عيسي عليه السلام پشت سر مهدي عليه السلام نماز ميگذارد و در رکاب او جنگ ميکند و دجال را بقتل ميرساند و اين اخبار از نظر سلسله سند نزد سني و شيعه صحيح و مورد اتفاق همه علماي اسلام است، زيرا غير از علماي شيعه و سني اگر کسي چيزي بگويد، از درجه اعتبار ساقط و مردود است، و اين معني اجماعتي علماي اسلام است و با اثبات اين معني و صحت آن، بايد ديد که آيا در آن نماز و جهاد، عيسي افضل است يا مهدي امام يا ماموم؟ جواب گوئيم که: عيسي و مهدي هر دو دو پيشوا ميباشند، يکي پيغمبر و ديگري امام اگر آنها در محلي اجتماع کنند و امام سمت پيشوائي پيدا کند، قهرا نسبت به



[ صفحه 309]



بديگري که پيغمبر است مقتدا و پيشوا است، و ميدانيم که امام و پيغمبر هر دو از ارتکاب افعال زشت و ريا و نفاق معصوم و پيراسته مي باشند و هيچ کدام عملي را که از حريم شريعت بيرون و مخالف خواسته خدا و رسول باشد براي خود ادعا نمي کنند. چون اين معني تسليم است ميگوئيم: امام افضل از ماموم يعني حضرت عيسي است که پشت سر او نماز ميگذارد. زيرا از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت شده که فرمود: امام جماعت بايد پيشواي جماعت باشد، اگر دو نفر مساوي بودند آنکه عالم تر و چنانچه هر دو در علم مساوي بودند آنکه فقيه تر و اگر هر دو فقيه بودند آنکه سابق دينيش بيش تر است. و چنانچه هر دو از لحاظ سابقه مساوي بودند آن را که خوش صورت است بايد مقدم داشت، و با او نماز گذارد. پس اگر امام زمان بداند عيسي عليه السلام از او افضل است، جايز نيست که بروي پيشي گيرد. چه امام از هر کس آشناتر بمسائل دين و منزه تر از ارتکاب فعل مکروه است. همچنين اگر عيسي عليه السلام بداند که مهدي عليه السلام از وي افضل ميباشد. جايز نيست که در نماز بمهدي اقتداء نمايد، چه که پيغمبر از عمل ريا و نفاق و نيرنگ پيراسته است. عليهذا امام زمان بخوبي ميداند که از عيسي عليه السلام افضل ميباشد و لذا بر وي مقدم ميشود و عيسي هم ميداند که مهدي از او افضل است و بهمين جهت او را بر خود مقدم ميدارد و پشت سر او نماز ميگذارد و اگر جز اين بود معني نداشت که بوي اقتدا کند. اين بود علت فضيلت امام نسبت بعيسي در نماز گزاردن پشت سر او. و اما درباره جهاد عيسي بن مريم در رکاب امام زمان، بايد دانست که جهاد عبارت است از جان دادن در راه خدا بفرمان کسيکه براي خدا مي جنگد. و اگر جز اين بود، معني نداشت کسي بفرمان پيغمبر صلي الله عليه و آله جهاد کند. دليل بر اين مطلب آيه شريفه: ان الله اشتري من المومنين انفسهم و



[ صفحه 310]



اموالهم بان لهم الجنه. يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التوراه و الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعکم الذي بايعتم به و ذلک هو الفوز العظيم. [19] يعني: خداوند جان و مال مومنين را ميخرد تا در عوض بهشت بانها ارزاني دارد. آنها در راه خدا پيکار ميکنند و ميکشند و کشته ميشوند. اين وعده حق خداوند است که در تورات و انجيل و قرآن بمومنين داده است. کيست که بهتر از خداوند بعهدش وفا کند پس شما را بانچه فروخته ايد بشارت باد، که سعادتي بس بزرگ است. ديگر اينکه امام در ميان امت نماينده پيغمبر است و براي حضرت عيسي جايز نيست که بر پيغمبر اسلام که اشرف مخلوقات و خاتم انبياء است پيشي گيرد همچنين بر نماينده او نيز نمي تواند مقدم باشد. مويد اين قول روايت مفصلي است که حافظ ابن ماجه قزويني راجع بفرود آمدن عيسي بن مريم عليه السلام از آسمان نقل کرده است که قسمتي از آن اينست: ام شريک دختر ابي عکر عرضکرد: يا رسول الله در آنروز قوم عرب کجا هستند؟ فرمود عرب در آنروز قليلي بيش نيستند. اغلب آنها در بيت المقدس ميباشند. امام آنها هر صبح با آنها نماز ميگذارد. چون عيسي بن مريم فرود آيد امام آنها بعقب برگشته تا عيسي جلوه آمده و با مردم نماز گذارد. ولي عيسي دست روي شانه هاي او ميگذارد و ميگويد بايست تا ما با شما نماز گزاريم. اين حديث صحيح و نزد محدثين اهل فن ثابت و ابن ماجه آنرا در کتاب خود از ابو امامه باهلي نقل کرده است. [20] .

شمائل مهدي

ابوسعيد خدري روايت نموده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: مهدي از من است: پيشانيش باز و بينيش باريک ميباشد. زمين را پر از عدل



[ صفحه 311]



و داد کند، چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد، و هفت سال سلطنت نمايد. اين حديث حسن و صحيح است. ابو داود سيستاني در صحيح خود [21] آورده و ديگران و از جمله طبراني نيز روايت کرده اند. ابن شيرويه ديلمي در کتاب الفردوس باب الف و لام با سند خود از ابن عباس روايت نموده که پيغمبر فرمود: المهدي طاووس اهل الجنه: مهدي طاووس اهل بهشت است. و هم او از حذيفه بن اليمان نقل کرده که آن حضرت فرمود: مهدي از فرزندان من است. رويش چون ماه تابان، رنگ بدنش عربي و اندامش بني اسرائيلي [22] زمين را پر از عدل کند چنانکه پر از ظلم شده باشد. اهل آسمان و زمين و پرندگان هوا از خلافت وي خشنود خواهند بود و بيست سال سلطنت کند.

مهدي از اولاد امام حسين است

دار قطني در کتاب الجرح و التعديل از ابوهارون عبدي روايت نموده که گفت: نزد ابوسعيد خدري آمدم و پرسيدم آيا در جنگ بدر شرکت داشتي؟ گفت: آري. گفتم: آيا از آنچه از پيغمبر صلي الله عليه و آله راجع بعلي و فضل او شنيدي براي من نقل نميکني؟ گفت چرا ميگويم. وقتي پيغمبر صلي الله عليه و آله سخت بيمار شد، فاطمه زهرا بعيادت آن سرور آمد و من هم در سمت راست حضرت نشسته بودم. چون فاطمه ضعف زياد پيغمبر را مشاهده کرد، چندان گريست که قطرات اشک بر صورتش فرو ريخت پيغمبر فرمود: فاطمه جان براي چه گريه ميکني؟ عرضکرد: ميترسم سانحه اي روي دهد. فرمود: نميداني که خداوند نظري باهل زمين کرد و از ميان آنها پدرت را انتخاب نمود و او را بمقام پيغمبري برگزيد، باز نظر کرد و شوهرت را انتخاب کرد و بمن وحي نمود تو را بوي تزويج کنم و او را جانشين خود نمايم؟ نميداني خداوند بخاطر پدرت، شوهر تو را عزيزترين امت دانسته و علم و



[ صفحه 312]



حلم او از همه آنها بيشتر و اسلامش پيشتر است؟ فاطمه مسرور گرديد و پيغمبر خواست همه فضائل و مناقبي را که خداوند باهلبيت موهبت کرده است براي او بيان فرمايد، پس فرمود: فاطمه جان علي هشت منقبت دارد: 1 - ايمان بخدا - 2 ايمان برسولخدا 3 - علم و حکمت 4 - همسرش فاطمه 6 - 5 فرزندانش حسن و حسين 7 امر بمعروف کردن و نهي از منکر نمودن وي. فاطمه جان ما اهلبيتي هستيم که خداوند شش فضيلت بما داده است که جز ما بيکنفر از پيشينيان نداده است، و يکتن از آيندگان نخواهند يافت و آن اينکه پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و او پدر تو است، و وصي ما بهترين اوصياست و او شوهر تو است. شهيد ما بهترين شهداء است و او عموي پدرت حمزه است. و دو سبط اين امت از ماست که حسن و حسين دو فرزند تو ميباشند و از ماست مهدي اين امت که عيسي پشت سر او نماز ميگذارد. آنگاه دست روي دوش حسين نهاد و فرمود: مهدي از نسل اين ميباشد.

جود مهدي

در صحيح مسلم است که ابو نضره گفت: نزد جابر بن عبد الله انصاري بوديم و او گفت: روزي خواهد آمد که اهل عراق بيش از يک قفيز [23] خوراکي و يک درهم نداشته باشند گفتيم: چرا چنين خواهد شد؟ گفت: زيرا عجم جلوگيري ميکنند. سپس گفت: روزي بيايد که نزد اهل شام بيش از يک دينار و يک مد [24] خوراکي نباشد، گفتيم: چرا؟ گفت: روميان چنين کنند. آنگاه مدتي سکوت نمود، سپس بگفتار خود ادامه داد و گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود در آخر الزمان ميان امت من خليفه اي است که چندان مال بمردم دهد که از شماره بيرون باشد 3 و هم مسلم در صحيح آورده است که ابو سعيد خدري گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله



[ صفحه 313]



فرمود: يکي از خلفاي شما خليفه اي است که چندان مال بمردم ميدهد که نتوان احصا کرد، و اين حديثي ثابت و صحيح است. [25] و در مسند احمد بن حنبل روايت شده که ابو سعيد خدري گفت: پيغمبر فرمود: بشما مژده ميدهيم که مهدي بهنگاميکه مردم با هم نزاع داشته باشند و اوضاع متزلزل باشد در امت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل و داد کند چونانکه پر از ظلم و ستم شده باشد. ساکنان آسمان و زمين از او راضي باشند و بالسويه اموال را ميان مردم تقسيم کند. خداوند دلهاي آنها را بي نياز مي سازد و سايه عدلش بر سر همه گسترش مييابد تا آنجا که دستور دهد اعلان کنند کيست که بمال نياز داشته باشد؟ و در آن ميان فقط يک مرد برخاسته و ميگويد: منم که نيازمند ميباشم. اعلان کننده بوي ميگويد: برو نزد خزينه دار و بگو مهدي عليه السلام دستور داده که بمن مال دهي. خزينه دار پول بسياري در دامن او ريخته و ميگويد: بردار ولي او از حملش عاجز ميماند و پشيمان ميشود، و ميگويد: من از لحاظ نيروي بدي بسيار قوي هستم و با اين وصف از بردن اين پولها ناتوان ميباشم و آنرا نميپذيرد. ولي باو گفته ميشود: چيزي را که ما بکسي داديم پس نميگيريم مهدي هفت يا هشت يا نه سال بدينگونه سلطنت ميکند و بعد از وي ديگر زندگي لذتي ندارد. کنجي شافعي ميگويد: اين حديث صحيح و حسن است و نزد اهل حديث مسلم ميباشد و شيخ اهل حديث احمد بن حنبل در مسند خود آنرا نقل کرده است [26] و هم اين روايت که در مسند احمل حنبل است، همان روايتي است که اجمال آن در صحيح مسلم نقل شده و هر دو با هم توافق دارد. و نيز حافظ ابو نعيم از ابوسعيد خدري نقل کرده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: در آخر الزمان و پيدايش آشوبها مردي بسلطنت خواهد رسيد که بخشش وي براي



[ صفحه 314]



همه گواراست.

مهدي عيسي نيست

ابن ماجه از اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: پيغمبر صلي الله عليه و آله عرضکردم: آيا مهدي از ما آل محمد است يا از نسل ديگران ميباشد؟ پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: او از ماست. خداوند دين خود را بوسيله او ختم کند چنانکه بوسيله ما گشود. [27] مردم بوسيله ما از آشوبها نجات يابند، چنانکه بوسيله ما از شرک و بت پرستي رهائي يافتند، و هم بوسيله ما خداوند دلهاي آنها را بعد از دشمنيها و آشوبگريها با هم پيوند دهد چنانکه بوسيله ما دلهاي آنها را پس از عداوت آلوده بشرک پيوند داد و آنها را هم برادر ديني نمود. ابن ماجه ميگويد: اين حديث حسن و عالي است. حفاظ محدثين آنرا در کتابهاي خود آورده اند. طبراني آن را در معجم اوسط نقل کرده و ابو نعيم در حليه الاولياء روايت نموده [28] ، و عبد الرحمن بن حاتم نيز در عوالي خود آورده است. و هم ابن ماجه از جابر بن عبد الله انصاري نقل کرده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: چون عيسي بن مريم از آسمان فرود آيد، مهدي امير آن عده که در آخر الزمان با وي قيام مي کنند بوي ميگويد: بيا پيشنماز ما باش عيسي ميگويد: شما هر کدام نسبت به ديگري امير و پيشوا هستيد، و اين کرامت خداوند براي امت پيغمبر اسلام است. ابن ماجه ميگويد: اين حديث صحيح و حسن است. حارث بن ابي اسامه آن را در مسند خود آورده و حاهفظ ابو نعيم مناقب المهدي نقل کرده، اين روايت دلالت



[ صفحه 315]



دارد که مهدي غير از عيسي بن مريم است. فقط در روايت علي بن محمد خالد جندي است که مهدي همان عيسي بن مريم است شافعي گفته است: که وي در حديث سهل انگار بود و من گويم: روايات درباره مهدي بحد تواتر و استفاضه [29] رسيده که او هفت سال سلطنت مينمايد، و زمين را پر از عدل مي کند و با عيسي بن مريم قيام مي نمايد و عيسي عليه السلام بوي در کشتن درجال در باب لد فلسطين کمک خواهد کرد. مهدي با مردم نماز ميگذارد و عيسي بوي اقتدا مينمايد. شافعي اين حديث را در کتاب الرساله نقل کرده است ولي سندش طولاني است شافعي گفته است: اهل حديث اتفاق دارند، حديثي که راوي آن در نقلش معروف بسهل انگاري باشد، مورد قبول نخواهد بود.

پيغمبر اول عيسي آخر و مهدي در وسط قرار دارد

و نيز از ابن عباس روايت نموده که پيغمبر (ص) فرمود: لن تهلک امه انا في اولها و عيسي في آخرها و المهدي في وسطها امتي که من در اول و عيسي در آخر و مهدي در وسط آنها باشيم، هرگز بهلاکت نمي افتند: اين حديث حسن را حافظ ابو نعيم در عوالي خود و احمد بن حنبيل در مسند نقل کرده اند. و اينکه ميفرمايد: عيسي در آخر آن است، مقصود اين نيست که عيسي بعد از مهدي (ع) ميماند، چه بعللي اين درست نيست. اول اينکه پيغمبر صلي الله عليه و آله فرموده است: بعد از مهدي زندگي لذت و خير ندارد. دوم اينکه مهدي امام آخر الزمان است، و در هيچيک از احاديث، بعد از او امام ديگري ذکر نشده است و ممکن نيست که مردم بعد از مهدي بدون امام باشند. پس اگر گفته شود: بعد از او عيسي امام امت است، با گفته پيغمبر که



[ صفحه 316]



ميفرمايد: بعد از مهدي خيري در زندگي نيست نميسازد. زيرا اگر عيسي در ميان قومي باشد، معني ندارد که خير از ميان آنها برود، و اگر گفته شود عيسي عليه السلام بعنوان نيابت مهدي ميماند، مقام پيغمبري وي با نيابت امام وفق نميدهد، و اگر بگويند بالاستقلال بر مردم امامت خواهد کرد، باز صحيح نيست، زيرا اين توهم براي عوام امت اسلام پيش ميايد که دين اسلام بائين مسيحيت انتقال يابد، و اين کفر است. پس لازم است که روايت را درست معني کنيم. بنظر من معني روايت اينست که پيغمبر صلي الله عليه و آله ميفرمايد: نخستين دعوت کننده باسلام من و مهدي در وسط و عيسي در آخر آن خواهد بود. و هم ممکن است مقصود از و المهدي اوسطها اين باشد که مهدي بهترين امت اسلام است، زيرا او امام اين امت ميباشد و بعد از ظهور او عيسي از آسمان فرود آمده و او را تصديق کرده و بوي کمک و مساعدت نموده صحت ادعاي امام را براي مردم اثبات ميکند. بنابراين مطابق روايت مزبور عيسي آخرين مصدق مهدي موعود است. [30] مولف کشف الغمه مينويسد: اينکه دانشمند مزبور ميگويد: معني اوسطها يعني مهدي بهترين امت اسلام است، اين توهم را پيش مياورد که وي از علي عليه السلام بهتر باشد در صورتيکه اين را هيچکس نگفته است. آنچه بنظر من ميرسد اينست که پيغمبر نخستين دعوت کننده باسلام است، و چون مهدي پيرو و پيغمبر و دين اوست بعلت پيوندي که با حضرتش دارد در رديد دعوت کنندگان، او را نفر وسط قرار داده و عيسي عليه السلام را که صاحب دين ديگري بوده و معهذا در آخر الزمان مردم را بدين اسلام دعوت ميکند، جا دارد که آخرين داعيان در بين امت خود



[ صفحه 317]



بخواند و الله اعلم.

کنيه مهدي و اينکه خوي مهدي چون خوي پيغمبر است

حذيفه از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت نموده که فرمود: اگر از عمر دنيا جز يک روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردي را برانگيزد که نامش نام من و خويش خوي من و کنيه اش ابو عبد الله باشد اين حديث حسن و عالي است. معني خويش خوي من در عبارت پيغمبر (ص) از بهترين کنايات است و اشاره بانتقام مهدي از کفار ميباشد، چنانکه پيغمبر چنين کرد - و خدا فرموده: انک لعلي خلق عظيم [31] .

قريه اي که مهدي از آنجا ظهور کند [32] ابو نعيم اصفهاني در عوالي آورده است.

ابري که بر سر مهدي سايه ميافکند [33] .

فرشته اي که با مهدي است [34] .

اين حديث حسن را حفاظ پيشوايان اهل حديث نقل کرده اند. مانند ابو نعيم و طبراني و غيرهم.

اوصاف مهدي و رنگ وي، اندام او و خال صورت [35] بسياري از علماي حديث



[ صفحه 318]



آنرا روايت کرده اند.

خال روي او، لباس وي فتح بلاد شرک بوسيله او

مهدي چهل ساله است [36] همه را طبراني در معجم کبير نقل کرده.

دندان مهدي [37] .

حافظ ابو نعيم در عوالي آورده است.

فتح قسطنطنيه بدست مهدي [38] ابو نعيم نقل کرده و گفته است بي شک اين فاتح مهدي موعود است.

ظهور مهدي بعد از پادشاهان ظالم است [39] ابو نعيم در فوائد و طبراني در معجم اکبر آنرا روايت کرده است.

مهدي (ع) پيشواي صالح است [40] حافظ ابو نعيم اصفهاني آورده است.

تنعم امت اسلام در عصر مهدي. [41] .



[ صفحه 319]



مهدي خليفه الله [42] .

مهدي از زمان غيبتش تاکنون زنده و باقي است و هيچگونه اشکالي در بودنش نيست

بدليل حيات عيسي و خضر و الياس از اولياء الله و زنده بودن دجال و شيطان از دشمنان خداوند، چه اين عده باستناد کتاب و سنت تاکنون زنده ميباشند. اهل حديث در اين مورد اتفاق دارند. ولي بودن مهدي را منکرند آنها از دو نظر وجود مهدي را انکار کرده اند يکي بعلت طول زمان غيبتش و ديگري بودن وي در سرداب، بدون اينکه کسي آب و غذائي براي او بياورد. و ميگويند که اين عادتا محال است.


پاورقي

[1] ابو عبد الله محمد بن يوسف گنجي شافعي، از علماي مشهور اهل سنت و محدثين بزرگ آنهاست. وي در شهر هاي حلب، حماة‌، دمشق، مکه، مدينه - خيبر، موصل و بغداد از محاضر بسياري از علماي نامي اهل تسنن مانند ابن صلاح دمشقي فقيه شام، ابوالبرکات همداني يمني؛ محمد بن ابي الفضل مرسي مغربي؛ يوسف بن خليل دمشقي؛ ابن جوزي بغدادي؛ محمد بن طلحه شافعي قاضي حلب، صقر بن يحيي شافعي، ابن نجار، محمد بن عبد الله مادرائي ابواسحاق ابراهيم بن حاجب کاشغري و غيرهم علوم فقه و تفسير و حديث و غيره را فرا گرفته است.

با اين که کنجي خود و تمام اساتيدش سني بوده اند؛ مع الوصف مردي واقع بين و با انصاف بوده است.

کتابهاي کفاية الطالب في مناقب امير المؤمنين علي بن ابيطالب (ع) و البيان في احوال صاحب الزمان (ع) را از روي اخبار کتب معتبر اهل تسنن که همه را با سلسله ي سند خود از منابع پر ارزش سنيان نقل مي کند تاليف کرده و ميزان عقيده و علاقه ي خود را به اهل بيت عصمت اظهار داشته است.

ولي اين علاقمندي وي به شيعه و ائمه شيعه بقيمت جان آن مرد دانشمند تمام شد زيرا مردم شام در سال 658هجري عليه وي شوريدند و او را در مسجد اموي شام بجرم طرفداري از شيعه بقتل رسانده شکمش را شکافتند!.

وي اين دو کتاب را به تاج الدين ابن صلايه علوي حاکم شيعي اربل هديه کرد.

دانشمند نامي علي بن عيسي اربلي که در آن موقع منشي ابن صلايه بود نيز بسياري از مطالب اين دو کتاب را در کتاب خود کشف الغمه نقل کرده است.

البيان في احوال صاحب الزمان مشتمل بر 25 باب، و احاديث آن همه از طريق اهل تسنن است.

اين کتاب اخيرا در نجف اشرف با مقدمه ي سودمند و تعليقات و شرح حال کنجي بقلم عالم جليل آقاي سيد محمد مهدي خرسان نجفي منتشر شده است.

چون کتاب البيان في احوال صاحب الزمان جزئي از کفاية الطالب بوده است لذا مولف در بحار نام کفاية الطالب را مي برد در صورتيکه آن کتاب جداگانه چاپ شده و البيان نيز مستقل است و درباره ي امام زمان (ع) مي باشد.

اهميت اين 25 باب نسبت به چهل حديث سابق به اين است که نه تنها راويان آنها همه از اهل تسنن مي باشند؛ بلکه اين روايات در کتب مشهور و معتبر اهل سنت مضبوط و دانشمندان بزرگي هم چون ترمدي، ابو داود، ابن ماجه ي قزويني، مسلم، دار قطني، بخاري، احمد حنبل، طبراني، مقاتل بن سليمان و غيره آنرا نقل کرده اند.

[2] سنن ابو داود جلد 2 صفحه 702.

[3] سنن ج 2 ص 207- مسند احمد حنبل ج 1 ص 99 لوامع العقول کشمخانوي ج 3 ص 4.

[4] شرح صحيح ترمدي ج 9 ص 74 - همين حديث را خطيب تبريزي در مشکوة المصابيح صفحه 122 نيز نقل کرده است.

[5] محدث خبير حاج ميرزا حسين نوري در باب چهارم نجم الثاقب مي نويسد: ابن حجر مکي که از دشمنان سر سخت شيعه است در کتاب صواعق المحرقه اين روايت را دليل بر رد عقيده شيعه نسبت به مهدي موعود حجت بن الحسن (ع) دانسته و گفته است: نام پدر مهدي بعکس عقيده شيعه، عبد الله است، نه حسن!.

سپس محدث نوري مي گويد: در تمام اخبار شيعه و بيشتر روايات اهل سنت که از پيغمبر راجع به مهدي موعود نقل شده فقط اسمه اسمي يعني نامش نام من است آمده چنانکه در روايت زربن حبيش از عبد الله بن مسعود از رسول خدا نقل شد؛ و جمله اسم پدرش اسم پدر من است فقط در حديث زائدة بن ابي الرقاد باهلي است که بزرگان اهل تسنن نوشته اند وي عادت داشته چيزي بر احاديث مي افزود! چنانکه کنجي شافعي گفته.

و سپس همين کنجي قريب سي نفر از بزرگان محدثين معتبر اهل سنت را نام مي برد که همين روايت را از عاصم از زر از عبد الله بن مسعود نقل کرده اند که فقط پيغمبر فرمود نامش نام من است.

آن گاه محدث نوري به تفصيل در پاسخ ابن حجر سخن گفته و گفتار کنجي را نقل مي کند، و از جمله مي گويد: بر فرض اينکه حديث صحيح باشد اگر کنيه را اسم بدانيم چنانکه استعمال هم مي شود، منظور از نام پدرش اين است که کنيه ي پدر مهدي (ع) ابو محمد بوده و چنانکه در کتاب ضياء العالمين است کنيه ي پدر پيغمبر هم ابو محمد بوده است!

به نظر ما مترجم اين کتاب اگر اين جمله در روايت زائة بن ابي الرقاد، زياد نباشد احتمالي که کنجي داده و آنرا نپذيرفته است، از ساير توجيهات بهتر و مناسب تر است.

تعجب است که کنجي و مولف کشف الغمه و محدث نوري و ديگران توجه باين موضوع نداشته اند. زيرا اين مطلب در صفحه 295 از عبد الله عمر و صفحه 285 نيز از غيبت شيخ و اسم ابيه اسم ابني است. معلوم مي شود، اين جمله در بعضي از اخبار شيعه و سني آمده است، ولي در اصل ابي بوده و بواسطه عدم توجه راوي در نقل يا کاتب هنگام نوشتن ابي ضبط شده و منشا اين اشتباه و دردسر گرديده است، چنانکه بسيار هم اتفاق مي افتد.

دليل اين موضوع حديث ابن ابي ليلا است که در صفحه 276 از امالي شيخ طوسي نقل شد که پيغمبر فرمود اسمه کاسمي و اسم ابيه کاسم ابني! يعني: نام قائم مانند نام من و نام پدرش مثل نام فرزندم مي باشد. اين درست همان است اکحتمالي که کنجي شافعي داده است! با توجه به آنچه گفته شد اگر در بعضي از روايات آمده که کنيه ي مهدي ابو عبد الله يا ابو جعفر يا کنيه اش کنيه ي عمويش است اگر توجيه نشود و ساخته ي دشمنان شيعه و راويان خود سر نباشد، چون مخالف راويات معتبر شيعه و سني است، اعتباري ندارد و حتما اشتباهي از راوي يا کاتب بوده است.

[6] ج 2 ص 207.

[7] ج 2 ص 269.

[8] در صفحه 218 گذشت.

[9] در زيرنويس صفحه 216 گفتيم که تطبيق اين گونه روايات بدعوي ميرزاي باب غلط است زيرا در همان صفحه و اين جا و موارد ديگر است که اين عده از شرق قيام نموده و پيروز مي شوند و راه سلطنت مهدي را هموار مي کنند و مهدي (ع) نيز بسلطنت مي رسد.

بنظر مي رسد که اين روايت و ساير رواياتي که باين مضمون است اگر از علائم نزديک بظهور نباشد بايد آنرا از علائم اوائل دانست که از قيام بني عباس عليه بني اميه خبر داده. زيرا ابو مسلم از خراسان با پرچمهاي سياه آمد و شهر دمشق را اشغال کرد و بني اميه را برانداخت و اين خود خبري بوده که مردم در بر انداختن حکومت بني اميه، همدست شوند. چنانکه در اين روايت تصريح باين معني شده است.

[10] نيز گذشت.

[11] ج 2- ص269.

[12] نيز گذشت.

[13] شرح صحيح ترمذي ج 9 ص 75.

[14] سنن ج 2 ص 269.

[15] منظور سفياني است که از اولاد معاوية بن ابي سفيان است؛ به طوريکه ميدانيم، زن معاويه ميسون از قبيله بني کلب بوده که همه نصراني بوده اند از اين رو دائيهاي يزيد بن معاويه و اولاد و نوادگان او، از قبيله بني کلب مي باشند.

[16] سنن ج 2 ص 208.

[17] صحيح بخاري ج 4 باب نزول عيسي چاپ آستانه ص 143 و صحيح مسلم چاپ بولاق ج 1 ص 154.

[18] صحيح مسلم ج 1 ص 55.

[19] سوره توبه - آيه 112.

[20] سنن ج 2 ص 267.

[21] سنن ج 1 ص 208.

[22] بني اسرائيل نوعا قوي پي و بلند قد و رشيد بودند.

[23] قفيز و مد از اوزان است مثل کيلو و من.

[24] شرح صحيح مسلم تاليف نووي ج 18 ص 38.

[25] مدرک سابق ص 39.

[26] مسند احمد حنبل ج 3 ص 37 و 52 با اندک تفاوتي.

[27] در اين باره در باب سي ام سخن خواهيم گفت.

[28] هيثمي در مجمع الزوائ ج 7 ص 316 نيز آنرا نقل کرده است.

[29] معني حديث متواتر و مستفيض در زيرنويس چند صفحه بعد خواهد آمد.

[30] علامه نامي مرحوم سيد محسن امين عاملي در قسمت دوم جلد چهارم اعيان الشيعه صفحه 388 مي نويسد: آمدن مهدي (ع) قبل از نزول عيسي است بنابراين مهدي در وسطو خواهد بود و منظور از وسط ما قبل آخر است و وسط حقيقي نيست. چون عيسي (ع) بعد از مهدي مي آيد در آخر خواهد بود و بودن وي با مهدي منافاتي ندارد. پس در اين روايت دليلي نيست که عيسي بعد از مهدي مي ماند.

[31] منظور کنجي شافعي اين است که: مهدي (ع) مانند پيغمبر اکرم (ص) با دشمنان خود که دشمنان خدايند مي جنگد و آنها را سرکوب و نابود مي سازد و اين معني با خوي نيکو و رافت آن حضرت منافات ندارد. چنانکه خداوند در عين اين که به پيغمبر مي فرمايد: قاتلوا المشرکين کافة باين خطاب هم مفتخر ساخته است ک ه: انک لعلي خلق عظيم.

[32] در صفحه 294.

[33] در صفحه 294 گذشت و فقط سلسله سند روايات اين ابواب کمي با هم فرق دارد.

[34] در صفحه 294 گذشت و فقط سلسله سند روايات اين ابواب کمي با هم فرق دارد.

[35] در صفحه 294 گذشت و فقط سلسله سند روايات اين ابواب کمي با هم فرق دارد.

[36] در صفحه 293.

[37] در صفحه 299 گذشت.

[38] در صفحه 299 گذشت.

[39] در صفحه 299 گذشت.

[40] در صفحه 297 گذشت.

[41] در صفحه 297 گذشت.

[42] صفحه 218.