بازگشت

گفتار سيد بن طاووس


سيد بن طاووس سپس ميگويد: جلد دوم سنن ابن ماجه قزويني را که تاريخ کتابت آن سنه 300 هجري يعني زمان مولف است ما بدست آورده ايم. در کتاب نامبرده روايات بسياري درباره ملاحم پيشيني ها منجمله هفت حديث در باب ظهور مهدي با سلسله سند نقل کرده است که وي از فرزندان فاطمه (ع) است و زمين را پر از عدل ميکند چنانکه پر از ظلم شده باشد. و هم سيد بزرگوار مزبور ميگويد: کتابي ديگر بنام المقتص علي محدث الاعوام لبناء ملاحم غابر الايام تلخيص ابوالحسين احمد بن جعفر بن محمد منادري بدست آوردم که در زمان مولفش نوشته شده. در آخر آن نسخه نوشته بود: در سنه 330 از تاليف آن فراغت حاصل شده در آن کتاب هيجده روايت با سند از پيغمبر درباره قيام و ظهور حتمي مهدي عليه السلام و اوصاف آن حضرت و اين که او از اولاد فاطمه زهراء (ع) دختر پيغمبر است و او زمين را پر از عدل مي کند، نقل کرده است. سپس سيد بن طاووس چهل حديثي را که حافظ ابونعيم اصفهاني در توصيف مهدي موعود جمع آوري نموده و ما از کشف الغمه نقل کرديم، آورده آنگاه فرموده است: احاديث را جمع بمهدي که دانشمندان اهل تسنن روايت کرده اند يکصد و پنجاه و شش حديث است



[ صفحه 328]



و آنچه شيعه در اين باره نقل کرده اند: بايد در چند جلد تدوين شود [1] محمد بن طلحه شافعي حديث اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي را از صحيح ابو داود نقل ميکند و سپس ميگويد: اگر گفته شود. اسم پدر مهدي (ع) با نام پدر پيغمبر تطبيق نميکند؟ سپس با دو مقدمه جواب داده و ميگويد: اول اينکه رميان عرب لفظ پدر اب بجاي جد استعمال ميشود مثل اينکه خدا در قرآن ميفرمايد: مله ابيکم ابراهيم و از زبان يوسف حکايت ميکند که گفت و اتبعت مله آبائي ابراهيم. و در حديث است که شب معراج، جبرئيل بپيغمبر (ص) گفت: اين پدر تو ابراهيم است. دوم اينکه کلمه اسم به کنيه و صفت هم اطلاق ميشود. چنانکه بخاري و مسلم روايت کرده اند که پيغمبر نام علي (ع) را ابوتراب گذاشت و هيچ اسمي را هم بمثل ابوتراب دوست نميداشت بنابراين چون حجت غائب از اولاد امام حسين عليه السلام است پيغمبر با اين جمله مختصر اشاره باين معني کرده است. زيرا کنيه امام حسين ابو عبد الله و اسم پدر پيغمبر هم عبد الله بوده است. مولف: يکي از علماي معاصر توجيه ديگري نموده و گفته است: کنيه امام حسن عسگري ابو محمد و عبد الله پدر پيغمبر هم ابو محمد بوده است و کنيه هم داخل در عنوان اسم است. ولي ظاهر اينست که ابي تصحيف ابني است [2] .



[ صفحه 329]



علماي ما به تواتر نقل کرده اند که ولادت مهدي عليه السلام. بطور پنهاني بوده. زيرا روايات راجع بسلطنت و دولت او و غلبه وي بر همه کشورها و تمام مردم و شهرها، براي عموم روشن و بدين سبب ولادت او توام با خطر و ترس بوده، مانند ولادت حضرت ابراهيم و موسي عليهما السلام. اين معني را شيعيان از راه ارتباط و اتصال بپدران آن حضرت ميدانستند. چه هر کس با وقمي معاشر باشد از ديگران آشناتر باحوال و اسرار آنهاست، همچنان اصحاب شافعي از ساير علماي مذاهب چهارگانه اهلسنت آشناتر بحال او هستند. بعلاوه امام زمان را بسياري از اصحاب پدرش امام حسن عسگري عليه السلام ديده و از روي اخبار و احکام روايت کرده اند. از اين گذشته حضرت وکلائي داشته که اسم و نسب و وطن آنها معلوم و معروف بوده و آنها معجزات و کرامات و جواب مسائل مشکله و بسياري از اخبار غيبيه را که آن حضرت از جدش پيغمبر روايت نموده، نقل کرده اند. يکي از آنها عثمان بن سعيد عمري است که در قطقطان واقع در سمت غربي بغداد مدفون ميباشد. و ديگر فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان و ديگر ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي و چهارمي علي بن محمد سيمري رضي الله عنهم است. نصر بن علي جهضمي [3] بروايت علماي چهار مذهب اهل تسنن، احوال چهار نفر مذکور و اسامي آنها را و اينکه هر چهار نفر از وکلاي مهدي (ع) بوده اند ذکر نموده است.



[ صفحه 330]



بعد از غيبت صغري نيز بسياري از شيعيان و غيرهم آن حضرت را ملاقات کرده و از معجزات و کراماتي که بدست آن حضرت بوقوع پيوسته فهميده اند که او همان مهدي موعود است. پس اگر امروز از نظر نوع شيعيان و دوستانش غائب است، منافات ندارد که عده اي از کانها حضرتش را به بينند و از گفتار و کردارش بهره مند گردند و در عين حال از مردم پوشيده دارند، چنان که اين معني درباره جماعتي از پيغمبران و اوصياء و پادشاهان و اولياء حق، جريان داشته که مصالح ديني ايجاب مينمود آنها مدتي غائب گردند. کسانيکه وجود مهدي موعود عليه السلام را از راه استبعاد طول عمر شريف آن حضرت انکار ميکنند، افرادي هستند که جاهل بقدرت الهي و اختبار حضرت رسالت پناهي و اهلبيت عصمت ميباشند، وگرنه چگونه ميشود آنرا انکار کرد با اينکه طول عمر عده اي از پيغمبران و غيرهم که همه از معمرين بوده اند، در روايت متواتر [4] .



[ صفحه 331]



بما رسيده است وقتي خضر عليه السلام با سالها عمر که نه پيغمبر و نه حافظ ديني است و نه بودنش در بقاء تکليف لطف است، و فقط بنده صالح پروردگار ميباشد، تاکنون زنده است، چگونه طول عمر مهدي عليه السلام را که حافظ دين جدش ميباشد و بقاء تکليف بسته بوجود اوست ميتوان مستبعد شمرد؟ مضافا باينکه نفعي که در حال غيبت و ايام ظهور امام زمان (ع) عائد مردم ميشود، بيشتر از نفعي است که مردم از وجود خضر، ميبرند. بعلاوه کسيکه مطابق صريح قرآن ميجد معتقد بداستان اصحاب کهف است که سيصد و نه سال خوابيدند و با اين وصف بدون اينکه آب و نان داشته باشند زنده ماندند و تا زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله نيز باقي بودند چنانکه ثعلبي روايت کرده که حضرت عده اي از اصحاب را فرستادند تا بانها سلام کنند، چطور طول عمر مهدي عليه السلام را مستعبد ميداند؟ ابو حاتم سيستاني که از اعيان علماي اهل سنت ميباشد کتابي تصنيف نموده بنام المعمرون و بسياري از مردان طويل العمر را نام برده. در اينجا سيد بن طاوس علي الرحمه شرح مفصلي در اين باره بيان ميکند که چون از موضوع کتاب ما خارح است از ذکر آن در ميگذريم. در کتاب کفايه الاثر [5] باسناد گذشته در باب رواياتي که دليل بر



[ صفحه 332]



اثبات امامت دوازده امام است از محمد بن حنفيه [6] از اميرالمومنين (ع) از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت نموده که فرمود: يا علي تو از من و من از توام تو برادر و وزير مني. چون رحلت کنم در سينه هاي قومي کينه هائي بتو پديد مي آيد، و بزودي بعد از من آشوبي سخت بوقوع مي پيوندند که دامن همه را خواهد گرفت و اين بوقت فقدان پنجمين امام از اولاد امام هفتم از نسل تو خواهد بود و اهل زمين و آسمان در فقدانش محزون گردند. در آن هنگام چه بسيار مرد و زن مومني که متاسف و دردمند و حيران ميباشند آنگاه حضرت سر مبارک بزير افکند و لحظه اي بعد سر برداشت و فرمود: پدر و مادرم فداي کسيکه همنام و شبيه من و موسي بن عمران است. او لباسي از نور مي پوشيد که با شعاع قدس ميدرخشد. بر آنها که در غيبت او بيقرارند تاسف دارم که صدائي را از دور مي شنوند که براي مومنين رحمت و براي منافقين عذاب است. اميرالمومنين فرمود: عرضکردم اي رسول الله آن صدا چيست؟ فرمود: سه صدا در ماه رجب شنيده ميشود: صداي نخست الا لعنه الله علي الظالمين و صداي دوم ازفت الازفه يعني قيامت نزديک گرديد و صداي سوم بطور آشکار شخصي را نزديک خورشيد مي بينند که ميگويد: اي اهل عالم آگاه باشيد خداوند مهدي فرزند حسن بن علي علي بن ابيطالب را برانگيخت، و روز مرگ ستمگران فرا رسيد در آنوقت مهدي ظهور ميکند و خداوند دلهاي دوستانش را شاد ميگرداند و عقده هاي دلشان را برطرف ميسازد. عرضکردم: يا رسول الله بعد از من چند امام خواهد آمد؟ فرمود: بعد از فرزندت حسين نه امام ميايد و نهمي قائم آنهاست.



[ صفحه 333]




پاورقي

[1] نگاه کنيد به باب بيست و يکم همين کتاب و زيرنويس ما درباره شخصيت وکلاي حضرت و پاسخ ياوه سرائيهاي احمد کسروي در کتاب شيعيگري يا بخوانيد و داوري کنيد.

[2] در زيرنويس صفحه 123 به تفصيل در اين باره سخن گفتيم گويا قسمت اخير آن که از محدث نوري نقل کرديم عينا سخن علامه ي مجلسي است. ولي اين چند سطر را ما در چاپ نخست ترجمه نکرده بوديم لذا در آنجا از نجم الثاقب نقل کرديم. اينک براي اينکه گفته مولف هم عينا ترجمه شود در متن هم آمده است و خوشوقتيم که نظر ما با نظريه مولف مطابق در آمده و اين روايت بفرض اين که درست باشد جمله اسم ابيه اسم ابي در اصل اسم ابيه اسم ابني بوده، چون پيغمبر ميدانسته که بعضي از سادات اولاد امام حسن مانند محمد بن عبد الله محض نفس الزکيه را مردم مهدي ميدانند، قبلا فرموده که نام پدر مهدي؛ مثل نام فرزندم حسن است!.

[3] نصر بن علي جهضمي از علماي بزرگ و موثق اهل تسنن و استاد بخاري و مسلم است که پيشواي محدثين سنيان بوده اند - خطيب بغدادي در تاريخ خود از وي مدح بليغ نموده.

کتاب تارخ مواليد ائمه از تاليفات اوست شخصا از اهل بصره بوده و در روزگار متوکل صدمات زياد ديده، روزي از علي بن جعفر روايت کرد که وي از برادرش موسي کاظم (ع) امام هفتم شيعيان روايت نمود که آن حضرت از پدرش امام جعفر صادق و آن حضرت از پدرش امام محمد باقر و آن حضرت از پدرش علي بن الحسين و آن حضرت از پدرش حسين بن علي و آن حضرت از پدرش امير مومنان عليهم السلام روايت کرد که پيغمبر (ع) فرمود:‌آن حضرت دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: من احبني و احب هذين و اباهما و امهما کان معي في درجتي يوم القيامة. يعني: هر کس من و اين دو فرزندم و پدر و مادر آنها را دوست بدارد روز قيامت در درجه من خواهند بود.

چون اين خبر به متوکل رسيد، دستور داد هزار تازيانه به او بزنند!! جعفر بن الواحد وساطت کرد و گفت: وي از اهل تسنن است، وقتي کعلوم شد شيعه نيست او را رها کردند - در سال 250 هجري وفات يافت نجم الثاقب باب چهارم - الکني والالقاب ج 2.

[4] حديث متواتر آنست که سلسله ي راويان آن در هر طبقه بحدي برسند که از عدم توطئه و سازش آنها بر دروغ گفتن اطمينان حاصل گردد و عکس آن خبر واحد است. حديث متواتر مفيد علم و يقين ولي خبر واحد فقط مفيد ظن و گمان است.

خبر مستفيض حديثي است که در هر مرتبه بيش از سه تن آنرا روايت کرده باشند و خبر مشهور هم مي گويند.

[5] علامه ي مجلسي (ره) در مقدمات جلد اول بحار مي نويسد: اين کتاب تاليف علي بن محمد خزاز رازي قمي است. مانند اين کتاب شريف در امامت نوشته نشده و خود بهترين دليل بر فضل و وثاقت و ديانت مولف آنست. علامه حلي در خلاصه نوشته است: خزاز رازي از ثقات دانشمندان ماست و هم فقيهي سرشناس بوده است. ابن شهر آشوب در معالم العلماء مي گويد: او راست کتبي جند در کلام و فقه، مانند: کفايه و تنبيه الخاطر.

[6] فرزند امير المومنين علي بن ابيطالب عليه السلام است.