بازگشت

مهدي در مدينه


مفضل گفت: آقا سپس محمد بکجا ميرود؟ فرمود: ميرود بمدينه جدم رسولخدا صلي الله عليه و آله. وقتي بمدينه درآمد مقامي بس عجيب خواهد داشت که باعث مسرت مومنين و نقمت کفار ميباشد. مفضل گفت: آقا آن مقام عجيب چيست؟ فرمود: ميايد کنار قبر پيغمبر و صدا ميزند: اي مردم آيا اين قبر جد من است؟ مردم ميگويند: اي مهدي آل محمد آري اين قبر پيغمبر جد تو است. ميپرسد: چه کساني با وي در اينجا مدفون هستند؟ ميگويند: دو نفر از اصحاب و انيس او. با اينکه او از هر کس بهتر آن دو نفر را ميشناسد، در حاليکه مردم همه گوش ميدهند، سوال ميکند: آنها کيانند؟ چطور شد که در ميان تمام مردم فقط اين دو نفر با جد من پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله در اينجا دفن شدند، شايد کساني ديگر مدفون باشند. مردم ميگويند: اي مهدي آل محمد کسي غير از اين دو نفر در اينجا مدفون نيست از اين جهت در اينجا دفن شدند که خليفه پيغمبر و پدر زن او هستند، مهدي سه بار اين سوال را تکرار ميکند، سپس دستور ميدهد که آن دو نفر را از قبر بيرون بياورند. مردم هم آنها را بيرون مياورند در حاليکه بدنشان تر و تازه است و اصلا نپوسيده و تغيير نکرده اند. سپس مهدي ميپرسد: آيا کسي در ميان شما هست که اينان را بشناسد؟ مردم ميگويند: ما آنها را باوصافشان ميشناسيم. اينان انيس جد شما هستند. ميپرسد: آيا در ميان شما کسي هست که جز اين بگويد يا درباره اينان شک کند؟ مردم ميگويند



[ صفحه 1161]



نه مهدي سه روز بيرون آوردن آنها را بتاخير مي اندازد و اين خبر در ميان مردم منتشر مي شود. سپس مهدي بانجا آمده و روي قبرهاي آنها را بر ميدارد و به نقباي خود ميگويد: قبرهاي اينان را بشکافيد و آنها را جستجو کنيد. نقبا هم با دستهاي خود آنها را جستجو کرده تا آنکه تر و تازه مانند روز نخست بيرون مي آورند. دستور ميدهد کفنهاي آنها را بيرون آوردند بر درخت پوسيده و خشکي بردار کشند، في الحال درخت سرسبز و پر شاخ و برگ و خرم ميشود با مشاهده اين وضع عجيب دوستداران آنها، ميگويند: بخدا قسم اين شرافت حقيقي است که اينها دارند، و ما هم بدوستي اينان فائز شديم هر کس جزئي محبتي از آنها در دل داشته باشد، مي آيد و آن منظره را مينگرد و با ديدن آن فريفته ميگردد. در اين هنگام جارچي مهدي صدا ميزند: هر کس دو صحابه پيغمبر و انيس او را دوست ميدارد در يک سمت بايستد. مردم دو دسته مي شوند: يک دسته دوست آنها و دسته اي دشمن آنان. مهدي بدوستان آن دو نفر دستور ميدهد که از آنها بيزاري جويند. آنها هم ميگويند: اي مهدي آل پيغمبر ما پيش از آنکه بدانيم اينان در نزد خدا و تو چنين مقامي دارند از آنها بيزاري نجستيم، اکنون که فضل و مقام آنها براي ما ظاهر شده، چگونه با ديدن بدن تر و تازه آنها و سبز شدن درخت پوسيده از آنان بيزاري بجوئيم؟ بلکه بخدا قسم ما از تو و کسانيکه عقيده بتو دارند و آنها که باينان ايمان ندارند و آنها را بردار زدند، و از قبر بيرون آوردند، بيزاري ميجوئيم، در اين وقت مهدي بامر خداوند دستور ميدهد باد سياهي بر آنها بوزد و آنان را مانند ريشه هاي پوسيده درخت نخل از ميان ميبرد. سپس دستور ميدهد آنها را از بالاي دار پائين بياورند، و بامر خداوند زنده ميگرداند و دستور ميدهد تمام مردم جمع شوند. آنگاه اعمال آنها را در هر کوره



[ صفحه 1162]



و دوره اي شرح ميدهد، تا آنکه داستان کشته شدن هابيل فرزند آدم و برافروختن آتش براي ابراهيم و انداختن يوسف در چاره و زنداني شدن يونس در شکم ماهي و قتل يحيي و دار کشيدن عيسي و شکنجه دادن جرجيس و دانيال پيغمبر و زدن سلمان فارسي، و آتش زدن در خانه اميرالمومنين و فاطمه زهرا و حسن و حسين عليهم السلام و تازيانه زدن ببازوي صديقه کبري فاطمه زهرا و در به پهلوي او زدن، و سقط شدن محسن بچه او و سم دادن بامام حسن و کشتن امام حسين و اطفال و عموزادگان و ياوران آن حضرت و اسير کردن فرزندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و ريختن خون آل محمد، و هر خوني که بناحق ريخته شده، و هر زني که مورد تجاوز قرار گرفته، و هر خيانت و اعمال زشت و گناه و ظلم و ستم که از زمان حضرت آدم تا موقع قيام قائم از بني آدم سر زده همه و همه را بگردن اولي و دومي انداخته و بر آنها ثابت نموده و ملزم ميگرداند و آنها هم اعتراف ميکنند. آنگاه دستور ميدهد هر کس حاضر است و از آنها ظلمي ديده قصاص کند. آنها هم قصاص ميکنند. سپس آنها را دوباره بر همان درخت بدار ميکشد، و امر ميکند آتشي از زمين بيرون آمده آنها را با درخت ميسوزاند آنگاه بباد دستور ميدهد تا خاکسترشان را باب درياها بپاشد. مفضل عرضکرد: آقا اين عذاب آخر آنهاست؟ فرمود: نه نه اي مفضل بخدا قسم فرداي قيامت هر مومن و کافري بصحراي محشر مي آيند و آقاي بزرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله و صديق اکبر اميرالمومنين و فاطمه و حسن و حسين و ائطمه اظهار نيز حاضر ميشوند و همه آنها از آن دو نفر قصاص ميکنند. تا جائيکه آن دو نفر را در هر شبانه روز هزار بار ميکشند و باز بامر خداوند بصورت اول بر ميگردند تا باز عذاب شوند.