بازگشت

ماجراي فرو رفتن لشکر سفياني در زمين بيداء


قائم بوي ميگويد: داستان خود و برادرت را شرح بده. آنمرد ميگويد: من با برادرم در لشکر سفياني بوديم، از دمشق تا زوراء هر جا آبادي بود ويران ساختيم و بحال خراب گذاشتيم، سپس کوفه و مدينه را نيز خراب کرديم و منبر پيغمبر را شکستيم و قاطران خود را در مسجد بستيم. آنگاه از آنجا خارج شديم در حاليکه نفرات ما سيصد هزار لشکر بود و مي خواستيم بمکه بيائيم و خانه خدا را ويران سازيم و اهل مکه را بقتل رسانيم، ولي



[ صفحه 1157]



چون بسرزمين بيداء رسيديم در آنجا منزل کرديم، ناگاه صدائي شنيدم که گفت اي بيابان اين ظالمان را در کام خود فرو بر با اين صد زمين شکاف برداشت و تمام لشکر را بلعيد بخدا قسم از تمام آن لشکر جز من و برادرم حتي بندي که با آن زانوي شتر را مي بندند، باقي نماند. در آن هنگام فرشته اي را ديديم که سيلي بصورت ما زد و رويهاي ما بپشت برگشت چنانکه مي بيني سپس آن فرشته به برادرم گفت: برو بشام نزد سفياني ملعون و او را از ظهور مهدي آل محمد بترسان و بوي اطلاع بده که خداوند لشکر او را در سرزمين بيداء نابود گردانيد. آنگاه بمن گفت: تو هم برو بمکه و قائم را بنابودي ستمگران بشارت بده و بر دست وي توبه کن که او توبه تو را قبول ميکند قائم هم دست روي صورت او ميکشد و بصورت نخست بر مي گرداند و با وي بيعت نموده و همراه او ميماند. مفضل گفت: آقا: آيا جن و فرشتگان براي بشر آشکار ميگردند؟ فرمود: آري و الله آشکار مي شوند و با آنها سخن ميگويند، مانند يکنفر آدمي که با بستگان خود سخن بگويد. عرضکردم: آقا آيا فرشتگان و طايفه جن همه جا همراه قائم ميروند؟ فرمود: آري و الله. آنها در زمين هجرت واقع در کوفه و نجف فرود مي آيند، و عدد ياران او در آن موقع چهل و ششهزار نفر فرشته و شش هزار جن است در روايت ديگر فرمود چهل و ششهزار هم از جن خداوند قائم را پيروي مي گرداند.