بازگشت

پرچم قائم همان پرچم پيغمبر است


و هم در کتاب نامبرده از عبد الله بن سنان روايت نموده که امام محمد باقر عليه السلام فرمود: خداوند بر خلاف وقتي که تعيين کنندگان وقت ظهور امام زمان معين کرده اند، عمل مي کند پرچم قائم همان پرچم رسولخداست که جبرئيل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آنرا در ميدان جنگ باهتزاز درآورد. آنگاه جبرئيل عرض کرد: اي محمد بخدا قسم، اين پرچم از پنبه و کتان و ابريشم و حرير نيست. عرض کردم: پس از چيست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پيغمبر در جنگ آنرا برافراشت سپس پيچيد و بدست علي عليه السلام داد و پيوسته نزد آن حضرت بود تا اينکه در روز جنگ جمل حضرت آنرا برافراشته نمود و خدا او را



[ صفحه 1128]



پيروز گردانيد. آنگاه علي عليه السلام آنرا پيچيد و هميشه نزد ما بوده و هست و ديگر هيچکس آنرا نمي گشايد تا اينکه قائم ما قيام کند. وقتي قائم قيام نمود آنرا باهتزاز در مي آورد و هر کس در شرق و غرب عالم باشد آنرا مي بيند. رعب و ترس وي يکماه زودتر از پيش روي و چپ و راست او رفته در دلها جاي مي گيرد، آنگاه گفت: اي محمد او بخوانخواهي پدرانش قيام مي کند و سخت خشمگين است و از اينکه خداوند بر اين خلق غضب نموده متاسف مي باشد. او پيراهن پيغمبر صلي الله عليه و آله را که در جنگ احد پوشيده بود بتن دارد و عمامه و زره پيغمبر را که بقامت وي رساست مي پوشد، و ذو الفقار شمشير پيغمبر را هم در دست دارد، سپس شمشير مي کشد و هشت ماه از کشته بيدينان پشته ها مي سازد. او نخست از بني شيبه شروع مي کند، دست آنها را ميبرد و بکعبه مي آويزد و جارچي او اعلام مي کند که اينان دزدان خانه خدايند. آنگاه بقيش حمله مي آورد، شمشير آنها را مي گيرد و با ضرب شمشير سيرآبشان مي گرداند. او قيام نمي کند مگر بعد از آنکه، دشمنانش دو فرمان: يکي در بصره و ديگري در کوفه مبني بر بيزاري از اميرالمومنين عليه السلام بخوانند و نيز در غيبت نعماني از فضيل بن يسار از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود: هنگاميکه قائم ما قيام ميکند با مردم ناداني روبرو ميگردد که در نفهمي از جهال جاهليت که پيغمبر با آنها مواجه بود، بدترند [1] عرضکردم:



[ صفحه 1129]



چطور؟ فرمود: وقتي پيغمبر صلي الله عليه و آله مبعوث شد مردم بتهائي از سنگ و صخره ها و چوبهاي تراشيده را پرستش ميکردند و زماني که قائم قيام ميکند، همه مردم کتاب خدا قرآن را بميل خود تاويل نموده بان استدلال ميکنند، آنگاه فرمود: آگاه باشيد بخدا قسم عدل قائم چندان گسترش مييابد و نافذ است که مانند سرما و گرما بداخل خانه هاي مردم رسوخ مي کند. نيز در غيبت نعماني است که ابان بن تغلب روايت ميکند که گفت: شنيدم حضرت صادق ميفرمود: اذا ظهرت رايه الحق لعنها اهل الشرق و الغرب. اتدري لم ذلک؟ قلت: لا قال: للذي يلقي الناس من اهل بيته قبل خروجه. يعني: وقتي پرچم حق آشکار شد، مردم شرق و غرب آنرا لعنت ميکنند. ميداني چرا؟ گفتم نه. فرمود: براي ناراحتيهائي که مردم قبل از ظهور وي از سادات خاندان او مي بينند و هم در آن کتاب منصور بن حازم از آن حضرت روايت کرده که فرمود: وقتي پرچم حق آشکار شد اهل شرق و غرب آنرا لعنت ميکنند. گفتم: براي چه؟ فرمود: بخاطر صدماتي که از بني هاشم مي بينند [2] .



[ صفحه 1130]



و نيز در آن کتاب از يعقوب سراج روايت ميکند که گفت: شنيدم حضرت صادق عليه السلام ميفرمود: سيزده شهر و طايفه است که مردم آن با قائم مي جنگد و او



[ صفحه 1131]



هم با آنها مي جنگد نام برد و اينان: مردم مکه، مردم مدينه، اهل شام، بني اميه، اهل بصره. مردم دميسان، کردها، اعراب قبائل بني ضبه و غني و باهله و از دو اهل ري! نيز در غيبت نعماني است که حضرت صادق از پدرش از جد بزرگوارش علي بن الحسين عليهم السلام روايت نموده که فرمود: هنگاميکه قائم ظهور ميکند خداوند هر گونه نقاهتي را از مومنين برطرف ساخته قواي از دست رفته آنها را بانان پس ميدهد. و هم در غيبت نعماني است که اميرالمومنين عليه السلام فرمود: گوئي شيعيانم را مينگرم که در مسجد کوفه خيمه ها زده اند و در آن قرآن را آنطور که نازل شده است، مياموزند. وقتي قائم قيام کرده مسجد کوفه را شکسته و قبله آنرا درست ميکند. نيز در آن کتاب از علي بن عقبه روايت ميکند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: گوئي شيعيان علي عليه السلام را مي بينم که قرآن را بدست گرفته و بمردم تعليم ميدهند. نيز در آن کتاب از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: چه حالي خواهيد داشت هنگامي که قائم خيمه هائي در مسجد کوفه بر سر پا کند، آنگاه فرمان نوي براي آنها بيرون آورد که بر عرب دشوار باشد؟ [3] همچنين در آن کتاب است که ابوصالح کناني گفت: من در نزد حضرت صادق عليه السلام بودم که پيرمردي وارد شد و عرضکرد: فرزندم بمن ظلم و ستم ميکند حضرت فرمود: نميداني که حق و باطل هر کدام دولتي دارند و پيروان هر يک در دولت ديگري خواراست هر کس در زمان دولت باطل بکسي آزاري وارد سازد،



[ صفحه 1132]



در دولت حق تلافي آنرا از او خواهند گرفت. و نيز در آنکتاب از ابان بن تغلب نقل کرده که گفت: شنيدم حضرت صادق عليه السلام ميفرمود: عمر دنيا تمام نميشود مگر اينکه گوينده از آسمان صدا زند: اي پيروان حق جمع شويد همه پيروان حق در يک قسمتي از زمين گرد آيند. آنگاه بار دوم گوينده اي صدا ميزند: اهل اهل باطل جمع شويد. پس همه پيروان باطل در يک سرزمين اجتماع کنند. من عرضکردم: اهل باطل ميتوانند داخل جبهه حق شوند و بالعکس؟ فرمود: نه بخدا، چنانکه خدا فرمود: ما کان الله ليذر المومنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب [4] يعني: خداوند نمي گذارد اهل ايمان داخل اين ورطه شوند که شما بيدينان در آن هستيد، تا اينکه بعد از خوب تميز داده شود. و هم در کتاب ياد شده از ابوبصير و او از کامل از حضرت امام باقر (ع) روايت کرده که فرمود: وقتي قائم ما قيام ميکند، مردم را بامر تازه اي دعوت مينمايد، چنانکه پيغمبر (ص) مردم را بدينگونه دعوت نمود. اسلام در حال غربت ظاهر شد و بزودي مانند روز اول غريب ميشود پس خوش بحال غربا. و نيز در آن کتاب از ابوبصير نموده که حضرت صادق عليه السلام فرمود: اسلام با غربت ظاهر شد. و بزودي نيز غريب مي شود، چنانکه بود. پس خوش بحال غربا. من عرضکردم: آقا اين را براي من شرح دهيد فرمود: دعوت کننده ما دعوت خود را از سر مي گيرد. مانند دعوت پيغمبر صلي الله عليه و آله [5] و هم در کتاب مذکور از بطائني روايت مي کند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: در اثناي اينکه جوانان



[ صفحه 1133]



شيعه در پشت بام خود خوابيده اند، ناگاه در يک شب بسوي صاحب خود ميروند و صبح را در مکه خواهند بود. در غيبت نعماني از ابوبصير روايت ميکند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: قائم از مکه ظهور نمي کند تا اينکه حلقه کامل شود. عرض کردم: حلقه چقدر است؟ فرمود: ده هزار نفر که جبرئيل در سمت راست و ميکائيل در جانب چپ او باشد: ثم يهز الرايه المغلبه و يسير بها فلا يبقي احد في المشرق و لا في المغرب الا لعنها ثم يجتمعون قزعا کقزع الخريف آنگاه پرچم پيروزمند خود را برافراشته و بحرکت مياورد. هر کس در شرق و غرب است آن را لعنت ميکند [6] سپس مردم قبائل مختلف مانند پاره هاي ابر در فصل پائيز ناگهان بدو روي اجتماع کنند، يکنفر، و دو نفر، و سه نفر، و چهار نفر، و پنجنفر، و شش نفر و هفت نفر، و هشت نفر، و نه نفر، و ده نفر يعني دسته دسته بطرف قائم ميروند شيخ مفيد در کتاب اختصاص از حضرت صادق (ع) روايت ميکند که فرمود: شيعيان در دولت قائم روساي روي زمين و حکمران آن ميباشند. بهر مردي از آنها قوت چهل مرد داده ميشود سپس فرمود: امام محمد باقر فرمود: پيش از قيام قائم وحشت دشمنان در دل شيعيان ما جاي ميگيرد. وقتي قائم ما ظاهر گشت، و مهدي ما خروج کرد، هر يک از آنها از شير دليرتر و از نيزه چابک ترند، بطوريکه دشمن ما را زير پاهاي خود له ميکنند و با کف دست بقتل مي رسانند. شيخ طوسي در کتاب تهذيب از ابوالمقدام از حبه عرني روايت کرده که گفت: اميرالمومنين عليه السلام بحيره تشريف برد و فرمود: روزي برسد که کوفه به حيره وصل شود و چنان مرغوبيت پيدا مي کند که يک ذرع زمين آن به چند اشرفي



[ صفحه 1134]



فروخته ميشود، و مسجدي در حيره بنا شود که داراي پانصد درب باشد و نماينده قائم در آن نماز ميگزارد. زيرا مسجد کوفه براي آنها تنگ خواهد بود. دوازده پيشنماز عادل در آنجا نماز ميگزارد. من عرضکردم: يا اميرالمومنين آيا مسجد کوفه در آن روز گنجايش اين همه جمعيت را که ميفرمائيد دارد؟ فرمود: چهار مسجد براي قائم ساخته ميشود که مسجد کوفه کوچکترين آنهاست. مسجد فعلي کوفه و دو مسجد ديگر در آن روز در اين دو طرف کوفه واقع است، و با دست مبارک اشاره به نهر اهل بصره و کوفه و نجف کرد. کليني در کافي روايت ميکند که سالم بن مستنير گفت: از حضرت باقر (ع) شنيدم ميفرمود: هنگاميکه قائم قيام کرد، ايمان را بهمه ناصبي ها پيشنهاد ميکند که پذيرفته و ايمان بياورند. اگر واقعا داخل در ايمان شدند فبها وگرنه يا گردن آنها را مي زند و يا بايد جزيده بدهند چنانکه امروز کافران ذمي بدولت اسلام جزيه ميدهند. مولف: در کتاب مزار تاليف يکي از علماي پيشين ما [7] از ابوبصير روايت شده که گفت: حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود: اي ابو محمد گويا من فرود آمدن قائم را با کسان و بستگانش در مسجد سهله مي بينم. عرضکردم: مسجد سهله اقامت. گاه اوست؟ فرمود: آري مسجد سهله جايگاه ادريس و ابراهيم خليل الرحمن بوده. خداوند هيچ پيغمبري را مبعوث نکرد جز اينکه در اين مسجد نماز گزارد و هم محل سکونت خضر در آن مسجد است. عرضکردم: قربانت گردم قائم هميشه در آنجا اقامت ميکند؟ گفت: آري عرضکردم: بعد از او چه کسي در آن سکونت ميکند؟ فرمود: هر کس که بعد از قائم خليفه باشد. عرضکردم: با کافران ذمي چه ميکند؟ فرمود: مانند پيغمبر با آنها صلح مي کند و آنها نيز با کمال ذلت جزيه بوي ميدهند. عرضکردم: اگر کسي



[ صفحه 1135]



با شما دشمني ورزد چه ميشود؟ فرمود: در دولت ما مخالفين ما ديگر فرصتي براي دشمني با ما ندارند، زيرا در آنموقع خداوند ريختن خون آنها را براي ما حلال کرده است. امروز کشتن آنها بر ما و شما حرام است، پس کسي تو را مغرور نسازد. وقتي قائم ما قيام کرد خداوند بوسيله او انتقام پيغمبرش و ما را از دشمنان ما ميگيرد. در کفايه الاثر از ابن عباس روايت ميکند که پيغمبر صلي الله عليه و آله در رديف ائمه اولاد حسين عليه السلام فرمود: التاسع منهم قائم اهلبيتي و مهدي امتي اشبه الناس بي في شمائله و اقواله و افعاله ليظهر بعد غيبه طويله و حيره مضله فيعلي امر الله و يظهر دين الله و يويد بنصر الله و ينصر بملائکه الله فيملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما يعني: نهمي آنها قائم اهلبيت من و مهدي امت من است که در شمائل و اوقال و افعالش از همه کس بمن شبيه تر است. تا اينکه بعد از غيبت طولاني و حيرتي که مردم را از پريشاني گمراه ميکند، آشکار شود، و امر خدا دين اسلام را بالا برد و دين خدا را بر همه اديان غالب گرداند و با نصرت خدا و فرشتگان تاييد شود، پس زمين را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از جور و ستم شده باشد. مولف: بعضي از روايات درباره روش حکومت آن حضرت در طي اکثر ابواب سابق گذشت [8] .


پاورقي

[1] ابو الفضل گلپايگاني در اين مورد هم دستبردي زده و دامي براي صيد همج الرعاء و افراد ساده لوح بي اطلاع گسترده است. وي در کتاب فرائد صفحه 50 قسمتي از اين حديث را نقل کرده و مي گويد: چون جهال مردم کتاب خدا را در مقابل صاحب الامر تاويل مي برند و بر آن حضرت به کتاب خدا احتجاج مي کنند، پس خود او صاحب الامر است.

در صورتي که در آخر اين روايت مي گويد عدل صاحب الامر مانند سرما و گرما داخل خانه هاي مردم مي شود، چرا اين قسمت حديث را جناب مبلغ عاليقدر امين؛ انداخته است؟ آيا سيد باب در زمان خودش چنين بوده؟

آيا حکومتي داشته و جنگي نموده که بعد از آن عدلش اين طور گسترش پيدا کند؟ از اين گذشته جهال ناس با سيد باب احتجاج بکتاب خدا نکردند،‌بلکه جهال ناس چون از کتاب خدا بي اطلاع بودند، بطرف سيد باب رفتند، و اين علماي ناس و دانشمندان شيعه بودند،‌که ميرزاي باب را رسوا کردند؛ و بيچاره در مجلس علماي تبريز در حضور ناصرالدين شاه، عاجز و درمانده شد و همه ريشخندش نمودند.

[2] ميرزا حسينعلي مازندراني که افراد حزب بهائي لقب بهاء الله باو داده اند در کتاب ايقان صفحه 197 اول اين حديث را گرفته و آخر آنرا انداخته و مي گويد و في الحديث اذا ظهرت راية الحق لعنها اهل الشرق و الغرب چون رايت حق آشکار شود اهل مشرق و اهل مغرب لعنتش کنند. اما تقصيرش چيست و ساعي کيست معلوم نيست.

چنانکه خوانندگان در اين جا مطالعه مي کنند، دو روايت باين مضمون رسيده است که جزئي تغييري در عبارت دارند. در روايت دوم حضرت مي فرمايد:‌اذا رفعت راية الحق يعني وقتي پرچم حق برافراشته شد.

هر دو روايت علت بدگوئي شرق و غرب را سوء عمل بعضي از سادات اهل بيت قائم و بني هاشم مي داند؛ و مي دانيم که بني عباس هم جزو بني هاشم هستند. از اين که در روايات گذشته صفحه 1015 و 1031 مکرر گفته شد که هنگام ظهور مهدي مجددا بني عباس بر سر کار مي آيند، مي توان گفت: چون حکومت آنان که خود را سادات هاشمي مي دانند براي مردم بسيار گران است و مردم را بستوه مي آوردند وقتي رايت مهدي (ع) هم برافراشته مي شود، نخست همه بد مي گويند ولي بعدا که جنگها و کشور گشائي هاي او را ديدند و طبقه بي دينان را از ميان برد؛ يا براه راست و دين اسلام سوق داد و عدل بي نظير او را ديدند،‌بقيه دسته دسته، بزير رايت و پرچمش اجتماع مي کنند.

بايد دانست که ميرزا بهاء در موقع نوشتن ايقان در بغداد؛ بوده است. و آن موقع ميان او و برادرش يحيي نوري صبح ازل بر سر تصاحب جانشيني سيد باب که در تبريز تير باران شده بود نزاع درگرفته بود؛ بابيها جانشين باب را بنص خود وي؛ ميرزا يحيي مي دانستند و با ميرزا حسينعلي ميانه اي نداشتند لذا او هم در ايقان از دست بابيهاي متمرد مي نالد، که آنچه از آنها ديده از سايرين نديده است!

حتي نمي گويد که حديث کجاست، مبادا بروند اصل حديث را ببينند و دم خروس از جيب حضرت بهاء جل ذکره الاعلي! بدر آيد!!

اگر اين حديث را براي ادعاي ميرزاي باب مي آورد؛ چون مي گويند سيد بوده است؛ ممکن بود موجب گمراهي بعضي شود ولي ميرزا حسينعلي مازندراني که از بني هاشم و سيد نبوده تا گفته شود، از بس بني هاشم با مردم بد رفتاري مي کنند، مردم از قائم زده مي شوند! راستي که بشر بعضي وقتها چه حيوان بي شاخ و دمي از کار در مي آيد که در هيچ جنگلي نمونه اش پيدا نمي شود!!.

[3] توضيح آن مي آيد.

[4] سوره آل عمران آيه 173.

[5] اين گونه روايات که عربي آن ان الاسلام بدا غريبا و سيعود غريبا فطوبي للغرباء...

است همه باين معني است که دين و احکام اسلام روزي چنان غريب و بي ارزش مي شود و بر اثر سلطه ي دشمنان و جعل قوانين بشري در برابر آن طوري از نظر مي افتد، که مانند روز نخست مردم از آن بي خبر مي مانند. پس خوش بحال غربا يعني عمل کنندگان باسلام در آن روزگار، سپس که قائم آل محمد و دعوت کننده ي اهل بيت، قيام کرد با احياء و تجديد معالم دين و احکام قرآن و دستورات تعطيل شده و از نظر افتاده ي اسلام، مجددا مردم را باسلام دعوت مي کند و تبليغ اسلام را از سر مي گيرد مثل جدش پيغمبر که هنگام ظهورش تمام دستورات ديني سابق فراموش شده بود و او مردم را دعوت باسلام و دين خدا کرد.

در زيرنويس صفحه 959 هم راجع به غربت اسلام سخن گفتيم.

[6] زيرنويس صفحه 1129 را بخوانيد.

[7] اين عالم پيشين، دانشمند عاليمقام شيخ محمد مشهدي است.

[8] همانطور که در زيرنويس صفحه 1096 گفتيم چون بعضي از روايات دو باب گذشته مکرر بود ما نيز در اين باب ديگر به تکرار آنها نپرداختيم:

زيرا آن مکررات در ساير ابواب سابق کتاب مخصوصا دو باب گذشته نقل شد که همه را ما ترجمه کرديم. پس آنچه در متن عربي اين باب هست که در جاي خود ترجمه نشده؛ خوانندگان آنرا در ابواب گذشته ببينند.